
بخــوانم از بـــرايت داستــانی
کـه پيش آمد برای من زمانی
شبی در را به روی خويش بستم
به کنج خانه در فکرت نشستم
فـــرو رفتم در آغـاز و در انجام
که تـا از خود شدم آرام و آرام
بــديـدم بــا نخ و سوزن لبـانم
همی دوزندوسوزدجسم و جانم
بگفتند اين بــود کيفر مر آن را
رهـا سـازد به گفتارش زبان را
چــو انــدر اختيــار تـو زبـانت
نمی بــاشد بدوزند اين لبــانت
ازآن حالت چنان بی تاب گشتم
که گويی گويی ازسيماب گشتم
ز حـال خويش ديدم دوزخی را
چشيــدم من عذاب بـرزخی را
***
اِنَّ آدَمَ (ع) لما کثر ولده و ولد ولده کانوا يحدّثون عنده و هو ساکت، فقالوا : يا أبا مالَکَ لا تتکلم؟ فقال : يا بُنَیَّ إنَّ ا... -جل جلاله- لَمّا اَخرجنی مِن جواره عَهدَ اِلَیَّ و قال : أقلَّ کلامَکَ ترجع إلی جِواری.
***
مهم ترين ذکر مراقبت است که مقام عنديت است و مصاحبت با حق تعالی