هو
دوستی می گفت از کودکی در خانواده حسینی بزرگ شدم تا یادم می آید مادرم کتاب چاپ سنگی روضه های سید الشهداء ( ع ) را می خواند و زیارت عاشورایش ترک نمی شود ، پدرم ریش سفید مسجدی بود در حال هوای خاص .
خودم هم تا بخود آمدم در ابا عبدالله را زدم تا اینکه روزی در زیارت عاشورا با سوز خاصی گفتم مولا ... همان شب مولا را در خواب دیدم ...
ولی مدتهاست نام مرا هر جا می روم به اشتباه حسین می نویسند با وجود ارائه همه مدارک باز دفعه بعدی اشتباه ...
شعر سعدی بیادم آمد
گلی خوشبوی در حمام روزی رسید از دست محبوبی به دستم
بدو گفتم که مشکی یا عبیری؟ که از بوی دلاویز تو مستم
بگفتا، من گِلی ناچیز بودم ولیکن مدتی با گُل نشستم
کمال همنشین درمن اثر کرد وگرنه، من همان خاکم که هستم
دوستی می گفت از کودکی در خانواده حسینی بزرگ شدم تا یادم می آید مادرم کتاب چاپ سنگی روضه های سید الشهداء ( ع ) را می خواند و زیارت عاشورایش ترک نمی شود ، پدرم ریش سفید مسجدی بود در حال هوای خاص .
خودم هم تا بخود آمدم در ابا عبدالله را زدم تا اینکه روزی در زیارت عاشورا با سوز خاصی گفتم مولا ... همان شب مولا را در خواب دیدم ...
ولی مدتهاست نام مرا هر جا می روم به اشتباه حسین می نویسند با وجود ارائه همه مدارک باز دفعه بعدی اشتباه ...
شعر سعدی بیادم آمد
گلی خوشبوی در حمام روزی رسید از دست محبوبی به دستم
بدو گفتم که مشکی یا عبیری؟ که از بوی دلاویز تو مستم
بگفتا، من گِلی ناچیز بودم ولیکن مدتی با گُل نشستم
کمال همنشین درمن اثر کرد وگرنه، من همان خاکم که هستم