
در زيارت اربعين که از جابربن عبدالله انصاري نقل شده است، نکته ي اساسيش اين است که ميفرمايد " بذل مهجته فيک ليستنقذ عبادک من الجهاله و حيرة الضلاله ". تو خود را فدا کردي براي نجات بشر از جهل و ناداني. جهل در مقابل عقل است، بسياري از دانشمندان جاهل اند و بسياري از بي سوادها عاقل اند. عقل و جهل با هم ضد اند وتنافض دارند، امّا علم و جهل با هم تضادّ و تناقضي ندارند. اميرالمؤمنين(ع) مي فرمايند: " رُبَّما عالم قد قتله جهله "، يعني: چه بسا علمايي که جهلشان آن ها را کشت. جهل يعني بي عقلي و عالمي که به علمش عمل نکند بي عقل است. " انّما يخشي الله من عباده العلماء"، معنايش اين نيست که هرکس فقه خواند خشيت دارد، در فقه و اصول و کلام وفلسفه و علوم طبيعي خشيت نيست. دانشمند اگر علمش او را به خدا نزديک نکند جاهل است.
امام حسين(ع) همه چيزش را داد- علي اکبر واباالفضل و علي اصغر- تا ما را از جهل و گمراهي نجات دهد. همه ي علما، عرفا، حکما را جمع کنيد يک موي علي اکبر نمي شود چون " اشبه الناس خَلقاً وخُلقاً و منطقاً برسول الله " است، يعني آيينه ي تمام نماي جلال و جمال الهي است و اگر پيامبر اکرم (ص) خاتم نبود او لياقت خاتميت داشت. اباالفضل را فدا کرده است که درباره اش فرمود " بنفسي انت" يعني فدايت بشوم ؛ اين فدا شدن مانند عشق هاي دروغين نيست که همچون زليخا در هنگام امتحان، يوسف (ع) را انداخت در خطر. امام سجاد(ع) در مورد اباالفضل مي فرمايد ابالفضل مقامي دارد که شهدا به او غبطه ميخورند. در کتابي از علماء بغداد آمده امام حسين(ع) در مورد علي اصغر فرمودند او شبيه ترين مردم به رسول خدا(ص) است.
بايد به حقيقت کربلايي وعاشورايي شويم تا از ضلالت وحيرت نجات پيدا کنيم نه فقط با حسين حسين گفتن. دنياي فعلي دنياي پريشاني وگرفتاري هاي فراوان است و او آمده است مارا از اين هوا و هوس ها و پندارها آزاد کند. عقل گرانمايه ترين چيز بشر است، انسان آمده دنيا و خودش را بشناسد و عاقل بشود؛ اين قرآن ونهج البلاغه مملوّ از انسان شناسي و دنياشناسي است. عاقل اسير دنيا نمي شود، خودبين وانحصارطلب و فرعون منش نيست، ابايي از اين ندارد که موعظه و نصيحتش کنند. امام باقر(ع) ميفرمايند: "اتّبع من يبکيک فَإنّهُ لَکَ ناصِحٌ ولا تَتّبِع مَن يضحِکُک و هو غاش"، يعني اي صاحبان قدرت و منصب افراد چاپلوس را نپذيريد وکسي را بپذيريد که نقّاد است. انسان عاقل حرف حق را حتّي اگر بچّه يا دشمن باشد مي پذيرد، و گرنه جاهل است؛ اگر گوهري از دهان حيوان نجسي بيافتد باز هم گوهر است. وقتي کسي به مقام و منصب رسيد بايد حرف همه را بشنود خصوصاً فرهيختگان و دانشمندان را و بهترين را پيروي کند، نه اينکه هرکه مخالف ميل من حرف زد طرد شود.
اوضاع ما مرضي امام زمان(عج) نيست، اين همه ... فساد، جنايت، ستم، تهمت، شخصيت کشي ها، دروغ هاي پشت سرهم و چپاول بيت المال را آيا امام زمان راضي است؟ اين مردم فداکار فرزندان عزيزتر از جانشان را بخاطراسلام دادند .
مردان حق از مصيبت نمي ترسند و هميشه انتقاد پذيرند؛ جامعه اي که در آن انتقاد نباشد قطعاً ساقط است. علامه طباطبايي در جلد دوم الميزان : " اگر ظواهر دين باشد ولي حقيقت و معنويت نباشد فساد بيشتر است. " نسل امروز نمي دانند چه بوده وچه شده، از يک عمّامه به سر خلاف ببينند از دين برمي گردند؛ اگر من بدم چه ربطي به دين تو دارد؟ سلسله ي جليله ي اهل علم هميشه حمايت از حقّ و حقيقت کرده اند واگرنکنند نه علم دارند نه عقل. راه توبه باز است و جلوي ضرر را از هر جا بگيريم منفعت است. آقاي بهجت که اهل معنا بودند اين اواخرهمواره کلامشان اين بود که " روز روشن دست بر چشممان نگذاريم بگوييم شب است". آقاي بهاء الدّيني چندين سال روي ويلچر بودند- به دليل سکته- هر کس مي آمد خدمتشان فقط اين حديث را مي خواندند:" تمام مفاسد در اطاقي جمع اند و کليد آن اطاق شراب است و دروغ از شراب بدتر است".
جامعه عدالت مي خواهد، بايد مردم در کار باشند تا اسلام در کار باشد و عدالت برقرار شود، حکومت ديني بايد به دست معصوم برقرار شود و الّا مردم بايد در صحنه باشند با فضاي آزاد انتخابات، آزادي بيان و مجلس آزاد نه اسير ومرده؛ بايد رسانه ها آزاد باشند، مردم در صحنه باشند و آزاد حرف بزنند، فرهيختگان تبادل نظر کنند و بهترين نظر را انتخاب کنند- يستمعون القول ويتّبعون احسنه- انتخابات آزاد باشد تا افراد برجسته بروند مجلس. درست است نبايد هرج و مرج باشد ولي اين نيست که هر کس مخالف ما باشد بگوييم هرج و مرج است.
کسي بايد به مجلس برود که مانند مدرّس باشد که آلودگي اي نداشت و مي توانست حرف بزند، کسي که ميلياردها خرج ميکند تا برود در مجلس پولي به جيب بزند و فرمايشي عمل کند ارزش ندارد. مجلس فرمايشي قانوني نيست؛ اينکه بگويند به اين گروه رأي بدهيد قانوني نيست، نماينده ي مجلس نوکر مردم است وبايد از حقوق قانوني مردم دفاع کند. مردم همانطور که کسي را نصب مي کنند بايد بتوانند وقتي خلاف کرد عزلش کنند، هرقدرتي که باشد. کسي که انتقاد نپذيرد فرعون است- ما لابن ادم والفخر اوّله نطفه و آخره جيفه لا يرزق نفسه ... - انسان بايد خود را در معرض انتقاد قرار دهد اگر درست بود بپذيرد وگرنه توضيح بدهد.
اين کجاي اسلام است که بگوييم تو حرف نزن؟ ما داريم اين نظام را از بين مي بريم، نظام مقدّسي را که امام آن مردالهي هر چه داشت گذاشت، در به دري ها و آن همه گرفتاري ها را با وجود پيري قبول کرد. البته اين نيست که بگوييم آن زمان اشکالي نبوده است و با توجّه به فضاي تنگ آن زمان، هم مي توان دفاع کرد و هم اشکال کرد. امام هم معصوم نبوده است و اشکالات به ما و مسئولين هم برمي خورد، ولي ما بخواهيم از آن اشکالات و اشتباهات سوء استفاده کنيم و آنها را برنامه خودمان کنيم اين غلط است. اگر يک راننده ماهري زد به جدول من هم بايد بزنم؟ غير از معصومين(ع) همه اشتباه مي کنند وبايد تخطئه شوند؛ ما نمي توانيم معصوم درست کنيم، فقط اهل بيت(ع) هستند که همه ي علم الهي نزدشان است.
يک عدّه به خاطر خبث طينت و عدّه اي به دليل خلافکاريهاي ما ذليل شدند و از آخوند ها متنفر شدند. مشکلي دارم ، مردم از من مي پرسند چرا علما اين همه فساد و غارتگري و خيانت و جنايت را مي بينند و چيزي نمي گويند و بنده نمي توانم از علما دفاع کنم. ما هميشه طلبه هستيم اين القاب را رها کنيد، علما هميشه پناهگاه مردم بودند.اين از خصوصيات دوران جاهليت است که نادان ها صدرنشين ودانشمندان خفه شوند.
چاپلوسي و تملق در برابر قدرت، نه دين است و نه ارزش است بلکه از بزرگترين منکرهاست. برگرديم به خدا، سحره ي فرعون در يک لحظه تسليم حق شدند. با دست بوسي و چاپلوسي بر آدم سوار مي شوند وانسان را اسير مي کنند. طلبه اسير پول نمي شود، کسي پول فراواني آورد نزد آقاي بهاء الدّيني ايشان بصيرت داشتند و فهميدند آن حقّه باز مي خواهد ايشان را بخرد و او را رد کردند. اگر يکي بد بود به همه ي اهل علم بد بين نشويد، اينها گرسنگي ها کشيدند و فداکاري ها کردند تا اين مکتب را به ما رسانده اند. مگر دين تو منم؟ دين تو اين قرآن و اين علي(ع) است که سفارش رسيدگي به قاتلش را مي کند؛ اين مکتب علي است. اگر غيراين باشد در جبين اين کشتي نور رستگاري نيست. امر به معروف نمي کنيم دعايمان مستجاب نمي شود. با الفاظ بازي نکنيد، مردم هوشيارند.
عزّت و دولت دست خداست، انسان هر حرفي رضاي خداست بزند تا خدا نخواهد چيزي نمي شود؛ اگر هم خدا بخواهد که امتحان بشوم و به زندان بروم و در به در بشوم و زجر ببينم، چه از اين بهتر؟ مگر غير خدا مي تواند کاري کند؟ تمام دنيا خواستند امام را ذليل کنند نتوانستند، ولي ما داريم اين کار را مي کنيم؛ با اعمالمان مردم را از دين بيزار مي کنيم. مجيز گويي در لباس روحانيت بدترين جرم است، تأييد کردن مظالم و خيانت ها با لباس و عمّامه ضدّ دين است و مردم را از دين فراري ميدهد. روزي عالم بزرگي در يزد به شدّت گريه مي کرده و مي فرموده: " اگر فردا اين غير مسلمانها بگويند اخلاق تو نمي گذارد من مسلمان شوم تکليف چيست؟"، ما که داريم مسلمان هاي فداکار را از دين خارج مي کنيم. بايد جبن وترس را کنار گذاشت وخدا را شناخت و خدا را ملاحظه کرد.
اين اسلام نيست و اسلام و مسلمين از اينگونه تعابير بيزارند. اسلام دين رحمت و رأفت است. دشمن واقعي اسلام اعمال و گفتار زشت ماست. عقل و دانش و علم و همه چيز را زير پا گذاشته ايم و معلوم نيست که کجا داريم مي رويم. (أين تذهبون أني توفکون)اسم خود را مسلمان گذاشته ايم . اي کاش اسم خود را مسلمان نمي گذاشتيم.
أهل علم که دلش براي جامعه نسوزد أهل علم نيست و کاري به عقل ندارد. کسي که رفاقت بازي حزب بازي و سياست بازي کند از حقيقت اسلام دور است. عمامه و علم وقتي ارزش دارد که نماد حمايت از مردم باشد. خداي تعالي ما را به اسلام برگرداند مهم ترين فراز زيارت اربعين اين است: (وبذل مهجته فيک ليستنقذ عبادک من الجهاله و حيره الضلاله ( امام حسين عليه السلام همه چيز ارزشمند خود را فدا کرد براي حفظ حقيقت و ديانت و اسلام وهدايت مردم.
اگر جامعه را به عقل دعوت کنيم کافي است.چيزي که امروز وجود ندارد عقل است. بايد در اين وادي فعاليت کنيم و عقل را معنا کنيم.
انسان غصه دار مي شود در جامعه اي که عقلاء حضور دارند همه کارهايمان از روي بي عقلي باشد خداي متعال عقل داده است تا به کار گيريم اگر عقل را به کار نگيريم آن را از ما مي گيرند. عقل در مقابل جهل است جهالت يعني بي عقلي و استفاده نکردن از مواهب الهي .
انچه که امروز بدان احتياج داريم اين است که به عقل بازگرديم اصلا از دين هم نگوييم و بگوييم به عقلتان رفتار کنيد عقل چه مي گويد. انچه را نپايد دلبستگي نشايد يک مثالي معروف است که: يک وقتي کوزه اي گلي را به شما مي دهند و ميگويند هميشه براي خودت باشد و وقتي هم کوزه طلا به شما مي دهند و ساعتي بعد از شما مي گيرند حالا نبايد گفت که چون کوزه طلاست من ان را مي گيرم معلوم است که بايد کوزه گلي را گرفت. اما اگر قضيه بر عکس شد و کوزه گلي را براي خودت دادند و کوزه طلايي را خواستند بدهند و بگويند ساعتي در دست شماست حال کدام را مي گيريد؟ اگر کوزه طلا را بگيريد بي عقلي است .