![[تصویر: 0094.jpg]](http://www.azha.ir/image/0094.jpg)
بیانات حضرت آیت الله حاج شیخ حسنعلی نجابت شیرازی “رضوان الله تعالی علیه” است در شرح دعای معروف “رجبیه”، که از نوار پیاده شده و همراه با متن دعا توسط حوزه علمیه شهید محمد حسین نجابت منتشر شده است.
اَللّهُمَّ اِنِّّی اَسْئَلُکَ بمَعانِیَ جَمیعِ مَا یَدْعُوکَ بهِ وُلاةُ اَمْرِکَ المَأْمُونُونَ عَلَى سِرِّکَ الْمُسْتَبْشِرُونَ باَمْرِکَ الْوَاصِفُونَ لِقُدْرَتِکَ المُعْلِنُونَ لِعَظَمَتِکَ اَسْئَلُکَ بمَا نَطَقَ فِیهِمْ مِنْ مَشِیَّتِکَ فَجَعَلْتَهُمْ مَعادِنَ لِکَلِماتِکَ وَ اَرْکانَاً لِتَوْحِیدِکَ وَ آیَاتِکَ وَ مَقَامَاتِکَ الَّتی لا تَعْطِیلَ لَهَا فِی کُلِّ مَکَانٍ یَعْرِفُکَ بهَا مَنْ عَرَفَکَ لا فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهَا اِلاَّ اَنَّهُمْ عِبَادُکَ وَ خَلْقُکَ فَتْقُهَا وَ رَتْقُهَا بیَدِکَ بَدْؤُهَا مِنْکَ وَ عَوْدُهَا اِلَیْکَ اَعْضَادٌ وَ اَشْهَادٌ وَ مُنَاةٌ وَ اَذْوَادٌ وَ حَفَظَةٌ وَ رُوَّادٌ فَبهِمْ مَلأْتَ سَمَائِکَ وَ اَرْضِکَ حَتَّی ظَهَرَ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اَنْتَ فَبذَلِکَ اَسْئَلُکَ وَ بمَوَاقِعِ الْعِزِّ مِنْ رَحْمَتِکَ وَ بمَقَامَاتِکَ وَ عَلامَاتِکَ اَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اَنْ تَزِیدَنِی اِیمَاناً وَ تَثْبیتاً یَا بَاطِناً فِی ظُهُورِهِ وَ ظَاهِراً فِی بُطُونِهِ وَ مَکْنُونِهِ یَا مُفَرِّقاً بَیْنَ النُّورِ وَ الدَّ یْجُورِ یَا مَوْصُوفاً بغَیْرِ کُنْهٍ وَ مَعْرُوفاً بغَیْرِ شِبْهٍ حَادَّ کُلِّ مَحْدُودٍ وَ شَاهِدَ کُلِّ مَشْهُودٍ وَ مُوجِدَ کُلِّ مَوْجُودٍ وَ مُحْصِی کُلِّ مَعْدُودٍ وَ فَاقِدَ کُلِّ مَفْقُودٍ لَیْسَ دُونَکَ مِنْ مَعْبُودٍ اَهْلَ الْکِبْرِیاءِ وَ الْجُودِ یَا مَنْ لا یُکَیَّفُ بکَیْفٍ وَ لا یُؤَیَّنُ باَیْنٍ یَا مُحْتَجِباً عَنْ کُلِّ عَیْنٍ یَا دَیْمُومُ یَا قَیُّومُ وَ عَالِمَ کُلِّ مَعْلُومٍ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ عَلَی عِبَادِکَ الْمُنْتَجَبینَ وَ بَشَرِکَ الْمُحْتَجَبینَ وَ مَلائِکَتِکَ الْمُقَرَّبینَ وَ الْبُهْمَ الصَّافِّینَ الْحَافِّینَ وَ بَارِکْ لَنَا فِی شَهْرِنَا هَذَا الْمُرَجَّبِ الْمُکَرَّمِ وَ مَا بَعْدَهُ مِنَ الاَشْهُرِ الْحُرُمِ وَ اَسْبغْ عَلَیْنَا فِیهِ النِّعَمَ وَ اَجْزِلْ لَنَا فِیهِ الْقَسَمَ وَ اَبْرِرْ لَنَا فِیهِ الْقَسَمَ باسْمِکَ الاَعْظَمِ الاَعْظَمِ الاَجَلِّ الاَکْرَمِ الَّذِی وَضَعْتَهُ عَلَی النَّهَارِ فَاَضَاءَ وَ عَلَی اللَّیْلِ فَاَظْلَمَ وَ اغْفِرْلَنَا مَا تَعْلَمُ مِنِّا وَ مَا لا نَعْلَمُ وَ اعْصِمْنَا مِنَ الذُّنُوبِ خَیْرَ الْعِصَمِ وَ اکْفِنَا کَوَافِیَ قَدَرِکَ وَ امْنُنْ عَلَیْنَا بحُسْنِ نَظَرِکَ وَ لا تَکِلْنَا اِلَی غَیْرِکَ وَ لا تَمْنَعْنَا مِنْ خَیْرِکَ وَ بَارِکْ لَنَا فِیمَا کَتَبْتَهُ لَنَا مِنْ اَعْمَارِنَا وَ اَصْلِحْ لَنَا خَبیئَةَ اَسْرَارَنا وَ اَعْطِنَا مِنْکَ الاَمَانَ وَ اسْتَعْمَلْنَا بحُسنِ الاِیمَانِ وَ بَلِّغْنَا شَهْرَ الصِّیَامِ وَ مَا بَعْدَهُ مِنَ الاَیَّامِ وَ الاَعْوَامِ یَا ذَالْجَلالِ وَ الاِکْرَامِ.
اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ بمَعانِیَ جَمیعِ مَا یَدْعُوکَ بِهِ وُلاةُ اَمْرِکَ
از نظر نحوی اللّهم منادیی است که اصل آن یا الله بوده است و حرف ندا از آن حذف و میم در آخر آن اضافه گردیده است کلمه انّ از حروفمشبّة بالفعل و یا اسم اوست ، اسئلک نیز فعل و فاعل و مفعول به می باشد ، و بمعانی جار و مجرور متعلّق به اسئلک ، اسئلک بمعانی تا آخر جمله ، خبر برای انّ می باشد معانی جمع معنی اضافه شده به جمیع و جمیع مضاف الیه و اضافه شده به ما و ما موصوله و کلمهوُلاةُاَمْرِکَفاعل یدعو می باشد و ضمیر در بِه عاید می باشد.
و امّا معنای کلام حضرت عبارت از این است که خداوندا من ترا به تمام معانی که والیان امرت با آن ترا می خوانند می خوانم ، کلمه ولاة مثل دعاة جمع والی است و در اینجا والیان امر شامل ۱۴ معصوم علیهم السّلام برخی پیامبران و بعضی از اولیاء می باشد همانانکه بزرگتر و سرپرست انسان در عالم امر می باشند ، امر حضرت احدیّت در مقابل عالم خلق اوست و این اولیاء همانطور که در عالم خلق فعّالند در عالم امر نیز فعّال و بلکه متولّی آن
می باشند ، بطور کلّی هر موجودی در این عالم دارای امر است و منظور از این عالم امر همان عالم روح است که همه موجودات از آن بهره دارند لیکن در میان موجودات برخی از انسانها که از نظر مقام دارای احترام خاص می باشند متولی این عالم هستند و از این رو آنها به منزله آینه ای می باشند که تنها و تنها خدا را نشان می دهند ، این محترمین به دلیل تبعیّت از پروردگار و حضرت ختمی مرتبت و عنایات خاصّة خداوند به این مقام رسیده اند و خداوند آنها را به عنوان متولیّان این عالم برگزیده است ، هم او که خود بالا تر و بزرگتری برای خود ندارد.
و لم یکن له ولیّ من الذّلاین بزرگان از آن جهت که خود و خودیّت را رها نموده اند به تمام معنا معرّف پروردگار می باشند آنها تقیّد به دنیا و میل به مادّه و زخارف دنیوی را بکلّی از خود ازاله نموده اند و از این رو محدودیّت جهل و اوصاف رذیله که همه از خواص دنیا و دنیا پرستی است بکلّی در آنها وجود ندارد. و از همین روست که این آقایان متولّی عالم امر پروردگار شدند.
همانطور که بیان شد تمام موجودات عالم دارای عالم خلق و عالم امر می باشند ، عالم خلق همان جهان ظاهری و مادّی موجودات است که این عالم فرع بر عالم امر است ، در واقع عالم امر مدبّر و محیی برای عالم خلق است همان که ما از آن به جان تعبیر می کنیم و این عالم امر در تمام موجودات جریان دارد لیکن اکثر مردم از این گوهر گرانبها غافلند و در این میان چهارده معصوم علیهم السّلام به دلیل آنکه خودیّتی برایشان نیست نه تنها از این معنا غافل نیستند بلکه معرّف این عالم نیز همین آقایان هستند ، بنحویکه مظهر اسماء و صفات الهی گشته اند ، مظهر علم ، قدرت ، حلم ، کرم و… و شما طالب هر یک از این اسماء و صفات الهیّه که باشید معرّف و مظهر آن ، این بزرگوارنند و می بایست از همین محترمین طلب کنید و باید از فرزند امام حسن عسکری ( عج ) طلب کنید در عین حال متولیّان عالم امر که در رأس آنان چهارده معصوم علیهم السّلام قرار دارند هم در امّت پیامبرو هم در امم سابقه تعداد اندکی می باشند به دلیل سختی و زحمات فراوانی که در رسیدن به این مقام و وجود دارد آنان لذّات دنیوی ، لذّت خواب و خوراک را لذّات حیوانی می دانند و در مقابل تمایل به لذّت تلاوت قرآن ، مناجات با پروردگار ، با صفت پروردگار و اسم و فعل او می یابند و در همین موضوعات توفیق خواهند داشت ، بنابر این امر خداوند همین روح شماست منتهی این روح از خداوند به شما رسیده و پروردگار به واسطه وجود مبارک حضرت ولیّ عصر ( عج ) آن را تدبیر می نماید یعنی جان تمام آدمیان اعم از مسلمان و غیر مسلمان در قبض قدرت آن متولّی است متولّی جان همه ، ایشان و آباء گرامی ایشان و بی بی عالم سلام الله علیها و حضرت ختمی مرتبت می باشند و در این معنا هیچکس به پای این بزرگواران نخواهند رسید ، اگر چه طلب چنین مقاماتی از خداوند بجاست. جان همه در دست خداوند است و خدا همه کاره آدم است و چون اولیاء او متولّی جان انسانند به همان نسبت فرزند امام حسن عسکری ( عج ) همه کاره آدم است.
خدا آقای آدم است ، به همان نسبت حضرت ولیّ عصر ( عج ) آقای آدم است ، خداوند مجرّد است به همان نسبت روح مبارک حضرت ولیّ عصر ( عج ) همه جا احاطه دارد ، اگر چه آنحضرت از جهت ظاهری چون ما غذا می خورند و زندگی می کنند لیکن ایشان و تمام معصومین علیهم السّلام چون پروردگار فعّال هستند و برای بشر کار می کنند و چون وجه پروردگارند از بین نمی روند.
وجه پروردگار یعنی همین چهارده معصوم علیهم السّلام پس هر جا بروی چون خدا هست متولّیش نیز هست ، نه اینکه فاصله دارند و نه اینکه دو چیز خارجی می باشند. به عبارت دیگر همانطور که باریتعالی الآن در جان همه ما فعّال است و ما از جان و فعّالیّت او بی خبریم ، همین فعّالیت برای بقیّة الله العظمی نیز هست امّا نه بنحو تعدّد بلکه یک فاعل بیشتر نیست و این مقام تنها به دلیل کمال احترامی است که این بزرگواران دارند.
بنابر این حضرت فرمودند: اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ بِمَعانِیَ جَمیعِ مَا یَدْعُوکَ بِهِ وُلاةُ اَمْرِکَیعنی خدایا ای پروردگار عالم ، منِ ناچیز سؤال می کنم از تو جمیع معانی که اولیاء تو ، به آن معانی ترا می خوانند ، الفاظ خیلی مهم نیست البتّه بالنّسبه به معنا یعنی معنای الله فعّال است نه کلمه فقط ، معنی کریم ، رحیم ودود ، حبیب فعّال است نه فقط لفظ حبیب و کریم ، خدایا سؤال می کنم تو را به جمیع معانی که می خوانند حضرتعالی را ، چه کسی می خواند؟ وُلاةُ اَمْرِک ولاة جمع والی است والی یعنی ولی ، آقا امیرالمؤمنینuبه چه چیز حضرتعالی را می خواند؟ ما همانطوریکه امیرالمؤمنینuتو را می خواند می خوانیم نمی دانیم امّا خودت می دانی پیغمبر به چه معنا تو را می خواند چهارده معصوم علیهم السّلام به چه معنا تو را می خواند ، آقایانی که متصدّی عالم امرند یعنی ارواح همه در قبضه قدرت آنهاست ، آنها به چه معنا به تو روی می کردند و به کدام جهت به تو روی می آوردند؟ مسلّماً به معنای کریم به معنای رحیم و به معنای سریع الرّضا رجوع می کردند نه به لفظ سریع الرّضا البتّه نه اینکه سریع الرّضا گفتن محبوب نیست بلکه اساس معنای سریع الرّضا است یعنی ائمّه علیهم السّلام به حقیقت این اسامی خدا را می خواندند.
خدایا به تمام معانی اسامی خودت که والیان امرت تو را می خواندند من تو را می خوانموُلاةُ اَمْرِکَیعنی کسانی که متولّی نور خدای علیّ اعلی هستند یعنی علاوه از ایمان و یقین اطاعت از خداوند جلیل یک منصبی را در روح آنها قرار داده که روح آنها متولّی است و به دنبال نور خدا آمده اند. یعنی در قلب مبارکشان چیزی جز نور خدا راه نمی دهند.
امر حضرت احدیّت مقابل خلق است ، نظر ابتدایی پروردگارتحقیقاً به امر است یعنی آنکه با حضرت احدیّت بلاواسطه نسبت دارد عالم امر است ، عالم تجلّی است ، عالم ظهور است. ولاه امر یعنی چهارده معصوم علیهم السّلام آقایان علاوه بر یقین و ایمان و عصمت و اطاعت تام روح مبارکشان به تمام معنا متحرّک به تحرّک نور ساحت قدس ربوبی است. به تعبیر دیگر آقایان فانی در نور حضرت احدیّتند پس از هر جهت کمال شخصی دارند.
علاوه بر آن منسب تولیت نور خدا که بر تمام موجودات است به دست آقایان می باشد یعنی به واسطه ایشان به بقیّه موجودات حیات و علم و فهم و یقین عطا می شود و لذا مرتبه اوّل و نظرة اوّلی آقایان ساقی می شود ، اوّل حضرتربّ العزّة به آقایان افاضه می کند ( البتّه فاصله زمانی هم ندارد ) و آنوقت در عین عطا به آقایان به افراد عطا می فرماید ، خدا فرموده لیکن به مبارکی و شرافت وسطیّت آقایان ، یعنی همانطور که خداوند اجلّ بر جمیع موجودات احاطه دارد آن آقایی که متولّی عالم امر است نیز به همه موجودات احاطه دارد حیوانات تحت فرمان اوست ، نبات تحت فرمان ، حشرات ، وحوش بنی آدم ، جبرئیل ، ملائکه مقرّب همه تحت فرمانش هستند.
ملای رومی می فرماید :
احمد ار بگشاید آن پر جلیل تا ابد مدهوش ماند جبرئیل
یعنی حضرت ختمی مرتبت در شب معراج که خداوند ایشان را مشرّف فرمود به }فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ اَوْ اَدْنَی۱{ جبرئیل حسب روایات تا آسمان چهارم آمد ولی ایستاد.
پیامبر فرمودند: برادر جبرئیل اینجا موقع ایستادن است؟ جایی که با این خصوصیّات هرگز نرفتم آیا می خواهی مرا تنها بگذاری؟ عرض کرد لَوْ دَنَوْتُ اَنْمَلَةً اگر یک انگشت نزدیکتر بشوم لاحْتَرَقْتُ( می سوزم ) این روایت را همه جا در تفاسیر نوشته اند. بنابر این ولایت امر پروردگار نه تشریف و نه تزئین است یعنی همانطور که جان همه در دست خداست جان همه در دست آقایان است همانطور که معطی خداست آقایان هم معطی هستند ، همانطور که خدا قاضی الحاجات است این چهارده نور پاک هم قاضی الحاجاتند.
المَأمُونُونَ عَلی سِرّکَ: یعنی این ائمّه طاهرین علیهم السّلام که ولاة امر خدایند سرّ پروردگار دستشان است امّا نه به این نحو که هر کار دلشان بخواهد انجام دهند بلکه خداوند آنها را مأمون قرار داده است و کسی که خداوند او را مأمون قرار دهد خیانت نمی کند ، آنها هر چه فهم و شعور دارند همه از مبدأ جلیل است آنها بدون ادّعاء و بدون منّت تمامی حوائج خلق را رواج می دهند.
در بسیاری از اخبار این معنا به چشم می خورد که حضرات معصومین علیهم السّلام سلب هویت از خویش می کنند ، اراده آنها همان اراده خداست و لذا تا خداوند نخواهد آنها دست به کار نمی برند و اعمال قدرت برای کسی نمی کنند و اساساً محال است که بدون اراده حق ، اراده ای داشته باشند و چون چنین است محال است که این آقایان جز به خداوند به چیز دیگری مردم را دعوت نمایند ، آنها منیّت و هویّت خود را سلب کرده اند پس چگونه ممکن است دعوت به خود نمایند و چون چنین است پس این بزرگواران مامون سرّ پروردگارند و در نهایت سهولت تحت اختیارشان است لیکن از آن فقط برای تعلیم و تعلّم و معرّفی پروردگار استفاده می کردند و لذا در عین قدرت و اطّلاع و آگاهی از دشمنانشان هیچگاه از قدرت الهی خود مگر به اذن پروردگار استفاده نمی کردند.
امیر مؤمنانuدر عین اینکه دشمنی ابن ملجم را می دانست معذلک اعتنا نمی کردند و از این قدرت جز برای تنبّه و آگاهی استفاده نمی کردند. لهذا این ۱۴ نور مأمون سرّ تو هستند یعنی سرّ پروردگار را به نا اهل نمی دهند استغفرالله العظیم روی هوی و هوس خودشان سرّ ربوبی را تعلیم کسی نمی کنند این سرّ از اعظم نعم الهی و کمالات است که خدا به بشر عطا می کند ، سرّ پروردگار عالم با تمام موجودات هست غایة الامر دیگران یا هیچ اطّلاعی ندارند یا اگر اطّلاع دارند خیلی اندک است امّا آقایان به تمام معنا از آن مطّلعند یعنی همان نحو که حضرت ربّ العزّةآگاه بر سرّ خود و خلائق است آقایان هم به سرّ خلائق و سرّ خداوند که در نزد خلائق است آگاهند. آنها امین گردیده شده اند بر سرّ خدا.
یعنی حضرت احدیّت طوری با آقایان معامله فرموده که به اندازة یک میلی اسرار ربوبی را به نا اهل نشان نمی دهند آنها مثل بشر نیستند که قلبش ضعیف است و به مختصر بادی متحرّک می شود.
نقل می کنند شخصی که بر جمیع موجودات مادّی اطّلاع داشت به محضر امام صادقuمشرّف شد به آقا عرض کردند که ایشان علم غیب دارد. حضرت فرمودند چطور؟ گفتند هر چیزی در هر جای عالم باشد ایشان از آن اطّلاع دارند.آقا فرمودند اشکالی ندارد و آنگاه خودشان با آن احاطه ای که داشتند دست دراز کردند و از یکی از نقاط دور عالم از لانه کبوتری یک جفت تخم کبوتر را برداشته و در دست مبارکشان گرفتند و سپس فرمودند خوب بگو ، آن فرد مدّتی معطّل شد و پس از مدّتی عرض کرد همه جا را من نگاه کردم همه چیز سر جای خودش است فقط در فلان شهر و فلان نقطه لانه کبوتری است که ۲ تخم کبوتر در آن قبلاً بوده است و الآن نیست حضرت فرمودند راست گفتی امّا به چه وسیله خداوند این معنا را نصیب تو فرمود عرض کرد من دین ندارم امّا مخالفت نفس زیاد کرده ام یعنی هر چه دلم خواست مخالفت کردم.
آقا فرمودند: الآن دلت خواهان دین است عرض کرد ابداً ، حضرت فرمودند پس مخالفت نفست کن عرض کرد راست می گوئید و آنگاه به دست حضرت صادقuمؤمن شد آنوقت حضرت دست در جیب خودشان کردند فرمودند بگو ببینم در جیب من چیست؟ عرض کرد هیچ نمی فهمم ، فرمودند آنجایی که می دیدی غیر از زحمت خودت چیزی نبود و به خدا توجّه نداشتی الآن نظر از خودت به طرف خدا رفته ، و هنوز از خدا چیزی بهره مند نشده بودی هر چه شدی از خودت بهره مند بودی خدا هم فیّاض است به تو بخشیده بود امّا الآن چون مؤمن شدی نظر روحت ، نظر قلبت از مواد خالی است و به مبدأ اجل نظر داری.
المَأمُونُونَ عَلی سِرّکَ:یعنی اینکه حضرات معصومین علیهم السّلام هرگز سرّ ربوبی را به کسی تعلیم نمی فرمودند مگر اینکه اهل باشد یا اینکه سرّ ربوبی را در علن اظهار نمی فرمایند مگر اینکه به اذن خداوند جمعیّت را آنقدر جمع و جور نموده و تحت فرمان خدا در آورند که آنوقت اسرار را بیان می کنند و این کار از هیچ معصومی جز آقا امام رضاuصادر نشده است نه از حضرت ختمی مرتبت نه از آقا امیرالمؤمنین نه از حضرت مجتبی سلام الله علیهم اجمعین و نه از حضرت اباعبدالله الحسینu، البتّه در برخی از ادعیه گاهی اباعبدالله الحسینu اشاره ای می کردند لیکن در جمعیّت نبود و منحصراً اظهار توحید در ملأ عام مربوط به آقا امام رضاuبود مأمون خبیث برای آنکه آقا را مهتوک قرار دهد جمیع علماء دنیا در هر ملّت و هر دین که بود جمع کرد ۴۰۰۰ کرسی برای نشستن نصب شد ، شاید بیش از ده هزار نفر از مردم هم سر پا ایستاده بودند. آقا تشریف فرما شدند و در بحث علمی خود تمام علماء یهود نصرانی و مجوس همه را قلع و قمع کردند تا جائی که نَفَس کشی در مجلس نماند. تا آنجا که خود آقا رخصت دادند و فرمودند اگر در مجلس غیر مسلمان هست و می خواهد سؤال نماید اجازه دارد و ما احتشامی با او نداریم یعنی بزرگی به رخ او کشیده نمی شود و با او رفاقت می کنیم در این اثناء عمران صابی از جایش بلند شد ، عرض کرد: توحید خداوند اجلّ را برای من بیان کن ، آقا فرمودند اگر عمران صابی در مجلس باشد توئی ، عرض کرد بله اگر حضرتعالی اذن نداده بودید من جرأت بلند شدن هم نداشتم ، حالا در مجلس چه بسا حرامزاده هست ، خبیث درباری ، همه هستند.
آقا فرمودند نصف تو ، نصف من مبادا جدل کنی ، عرض کرد: نه در مجلس حضرتعالی من نمی توانم حرف ناصحیح بزنم ، آقا مشغول سخن شدند قریب یک ساعت مشغول صحبت بودند که ظهر شد آقا فرمودند ظهر شده و باید برویم نماز عمران دوید و دامن آقا را گرفت عرض کرد: آقا نصف دلم را بردید و نصف دلم نیز خاضع شده ، نماز را بعد بخوانید و بنشینید و صحبت کنید بلکه تمام قلب من به پروردگار مؤمن شود ، حضرت فرمودند: قول می دهم برگردم سپس نماز خوانده و برگشتند مأمون خبیث هم برگشت دوباره حضرت مشغول سخن شدند تقریباً وقت نماز عصر تمام شده بود ، فخّر عمران صابی ساجداً و اسلم پس عمران به سجده افتاد و اسلام آورد و به اعلمیّت آقا حضرت رضاu اقرار نمود عمران کسی بود که هر جا رفته بود علماء آنجا را زمین زده بود در بصره کوفه مدینه بغداد و اکنون در مشهد و در محضر آقا مسلمان شد بنحویکه هر وقت آقا جائی می رفتند او پشت مرکب آقا می دوید و از نوکران خودی آقا شده بود و با نهایت ادب پشت سر آقا حرکت می کرد.
الْمُسْتَبْشِرُونَ بِاَمْرِکَ: این آقایان بشارت دهنده مردم به امر تو هستند. بعد از اینکه این انوار پاک ، مأمون سرّ حقّ بودند و سرّ پروردگار در جان و روحشان بود و بعد از آنکه آنها متولّی امر خداوند بودند. اکنون مردم را به همین عالم بشارت داده و دلالت می نمایند. هر کس که همنشین این آقایان بود به گفتار و یا به سرّ او را متوجّه حقّ می نمودند.
اَلْوَاصِفُونَ لِقُدْرَتِکَ: آنها علاوه بر اینکه بشارت تو را به خلق می دهند تو را و قدرت تو را برای مردم توصیف می کنند. و تو را در چشم مردم عزیز قلمداد
می کنند در عین اینکه خود در کمال عزّت بودند.
امیر مؤمنان علیu حسب روایات درب خیبری را که چهل مرد جنگی قادر به بلند کردنش نبودند با یک دست بلند فرمودند امّا به هیچ وجه آن را به خود نسبت ندادند. بلکه آنرا قدرت پروردگار دانستند. و اینچنین به مردم تنبّه می دادند. دامن آقا امیرالمؤمن uبکلّی از هر نوع شرک پاک است.
آقا معرّف قدرت خداست ، اگر چه در همان زمان جنگ آوران و افراد شجاع دیگری هم بود امّا هیچیک به مقام آقا نمی رسیدند. در شب صفیّن حسب نقل روایات مالک اشتر یک هزار نفر را کشت و امیرالمؤمنینu هزار و یک نفر را کشتند.
امّا یک تفاوت اساسی بین این دو بود به این نحو که آقا امیرالمؤمنینu تا هفت پشت طرف را می خواندند و اگر تمایلی به شیعه داشت او را
نمی کشتند. بنابراین ، این آقایان مبشّر وصل پروردگار هستند.
حضرت موسی بن عمران عرض کرد: }رَبّ اشْرَح لِی صَدْرِی وَ یَسّرْ لِی اَمْرِی۱ { یعنی من را میسّر کن که تحت فرمان من باشد یعنی من خودیّت خود را کاهش بدهم و امر تو که همراه من است فرمانده من باشد.
حضرات معصومین علیهم السّلام اهمّ کارشان این است که وقتی به شخص می رسند حواس پرتی را بر می دارند ، فاصله بین روح و نفس را بر می دارند و بین آن دو الفت ایجاد می فرمایند و آدمی محکم می شود و با نور پروردگار خِسّت و عدم شرح را از بین می برند.
اوّل قدم در انشراح صدر این است که نفس متذکّر بشود که جان به حضرت احدیّت نزدیک و به نور پروردگار فعّال است.
الْمُسْتَبْشِرُونَ بِاَمْرِکَ: یعنی اینکه آقایان دائماً نظرشان به امر حضرت احدیّت و به ملأ اعلی است. آنها نظرشان به جلوه پروردگار و به روح شریف حضرت ختمی مرتبت۶( وجود منبسط است ). آقایان همواره از بالا نظر دارند. آقایان معصومین علیهم السلام دائماً امر انسانها را پس از نظر خاص خود تزکیه می فرمایند. عالم خلق به تبع عالم امر است ، خودش قیمت مستقل ندارد یعنی در دستگاه ربوبی دو دستگاه نیست که یکی خلق و دیگری امر باشد. بلکه در همان ظرف عالم امر نشو و نما دارد.
هر چه در عالم مثال و ملکوت است در عالم خلق نیز هست و عالم خلق چیزی جز اشعه و شعاع عالم ملکوت نیست. و قهراً چیزیکه پایه و حقیقتی ندارد آقایان نیز به آنها نظر ندارند ، آنها نظر به بالا دارند ، نه نظر به عالم سفل که تبع عالم امر است. پس ای خدا امری که تو در آقایان قرار دادی ، ایشان مبشّر آن هستند و عالم امر هر کسی را به او نشان می دهند و نوعاً زحمت سیر و سلوک را از افراد بر می دارند و روح آنها را برایشان واضح می فرمایند.
الْوَاصِفُونَ لِقُدْرَتِکَ: حضرات معصومین علیهم السّلام و اولیاء خدا به لحاظ قدرتی که خداوند به آنها داده است ، قدرت پروردگار را توصیف می کنند. هنگامی که آقا امیرالمؤمنینuبه کوفه تشریف بردند ، منافقان کوفه گفتند این آقا مکّه مدینه و بصره را مسخّر کرده و اکنون آمده به کوفه تا اینجا را نیز تسخیر نماید پس بهتر است از همین ابتدا با جمعیّتی ۳۰ هزار نفره از ۳۰ قبیله و در روز جمعه کار آقا را تمام کنیم و طبعاً وقتی که خون بین ۳۰ هزار نفر لوث بشود گرفتاری چندانی ندارد. هر کدام از این ۳۰ هزار نفر شمشیری را برهنه نموده و بصورت مخفی به زیر عبای خود گرفتند و در نماز جمعه حاضر شدند. ( حمل سلاح هم بر ایشان مانعی نداشت ) پس آقا مشغول خطبه شدند. لیکن مهلت ندادند که سخن به نماز برسد و در اثناء خطبه فرمودند آن آقایانی که به همراه خود و به منظور نادرست شمشیر آورده اند بدانند که از شمشیرهایشان تنها دسته چوبی آن مانده و تیغة برنده اش نیست. واضح است که امیرالمؤمنینu بواسطة قدرتی که خداوند به ایشان داده بود ، قدرت خدا را توصیف نمودند. چه قدرتی را آقا امیرالمؤمنینu( صلوات خدا بر ایشان ) اعمال فرمودند که حتی شمشیرها را نابود نکردند. چون یکوقت ، از قبیل عصای موسی است که همه چیز را نابود کرد و بلعید امّا حضرت ۳۰ هزار تیغه شمشیر را از دسته بیرون کشیدند ، خودِ از دسته بیرون آوردن شاید ۱۰ دقیقه وقت لازم دارد ، ثانیاً این جسم مادّی را از زیر عبا به نحویکه هیچ کس متوجه نشد بیرون کشیده و در حدود یک فرسخ دورتر از کوفه در کنار یکی از رودخانه ها جمع فرمودند و همه این امور را در یک طرفه العین انجام دادند و با آن مشت همه آنها را باز کردند.
قدرت آقا ، قدرت خداست ، لیکن با آن قدرت پروردگار را توصیف کردند یعنی حضرت از خودشان چیزی نداشتند ، منیّتی ، خودیّتی استغفرالله در کار نبود قهراً این کار توصیف قدرت خداست که در یک طرفه العین شمشیرها بدون فرد خارجی بدون کمک از شیاطین و جن طلسم و به قدرت شخصی خودشان شمشیرها را به جای دیگر بردند صبح روز بعد هم به یکی از دوستانشان فرمودند که ۳۰ هزار تیغه شمشیر فلان جا انبار کردم بروید آنها را بردارید چرا که مالک ندارد ( به اعتبار اینکه مالکش ظالم بوده و قصد ریختن خون ولیّ خدا را داشته است و جان صاحبش تازه در خطر است خاصه اینکه این مال دیگر قیمت ندارد ) بهر حال تمام ائمّه طاهرین علیهم السّلام کارشان این بود.
در روایت است که شخصی آمد خدمت امام صادقuو عرض کرد آقا آیا می شود خدا را ببینم ، آقا به یک طرفه العین حجب را از جلوی چشمش برداشتند ، نفسش را تزکیه کردند ، قلبش را تزکیه نموده و علاوه قدرتمند قرار دادند تا بتواند در مقابل نور ساحت قدس ربوبی دوامی داشته باشد و مثل موسی بن عمران غش نکند ، حضرت تصرّف نموده و آن فرد هم غش نکرد قریب ۷-۸ دقیقه کمتر یا بیشتر این آقا در توحید صرف بود یعنی حضرت او را بلند کردند و حجاب نفسانی ، حجب روحانی و نورانی او را قلع کردند و آنکه مقصد تمام بندگان خاص خداست را به او نشان دادند آنهم در کمال آقائی و یا اینکه وقتی حضرت ولیّ عصر سلام الله علیه تشریف فرما می شوند و مردم را به قدوم مبارک خود مزیّن می فرمایند تمامی طلّاب معرفت اعم از بازاری ، اهل علم ، پزشک را به سهولت ( مثل نوشیدن آب در تابستان ) وارد در مقامات عالیه می فرمایند چنانکه قرآن کریم می فرماید )سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الآفَاقِ وَ فِی اَنْفُسِهِمْ۱ (که نشان دهنده در اینجا حضرت ولیّ عصر ( عج ) هستند البتّه حضرات معصومین علیهم السّلام به بیان نیز قدرت خدا را توصیف می کنند لیکن اهمیّت فعل بیشتر است استقامت حضرت اباعبدالله الحسینuدر روز عاشورا نمونه روشن توصیف خداست یعنی آن حضرت در شب عاشورا به احتمال خیلی قوی چیزی نخوردند روز عاشورا هم از طلوع فجر ، جنگ بر پا بود امّا هر چه زمان رفتن آقا نزدیکتر می شد رنگ مبارکشان شفافتر و سر حالتر و پر حرارت تر از صبح می شد یعنی شب گرسنه ، روز گرسنه ، ۳ اولاد قطعی از کف رفته ، ۴ برادر از کف رفته ، ۳ داماد از کف رفته ، ۴ پسر داماد ( که پسر عموی حضرت می شد که همان اولاد عقیل است ) از کف رفته دوستان همه از کف رفته ، وضع خانواده هم معلوم است تشنگی و گریه اهل خیام هم بود معذلک هر چه ساعت به ۳ بعد از ظهر نزدیک می شد آقا تر و تازه تر ، شفافتر می شدند و کلمه طیّبه مبارکه الله به لسانهای مختلف از زبانشان نمی افتاد.
لا حول و لا قوّه الاّ بالله را با نهایت قدرت و با نهایت شهامت بیان می کردند در حالیکه تشنگی ، مصیبت دیدن ، آمد و شد جنگ ، تابش آفتاب بی رحمی و شقاوت این مردم ، اینها همه عطش آور است معذلک در اداء کلمات طیّبه آقا فصیح بودند چون جوان ۲۰ ساله سالم ، بی غم ، این قدرت استقامت قدرت فهم و حلم ، قدرت عقل ، قدرت بقاء تمام خانواده بر صبر و رضای خدا اینها یک چیز آسانی نیست ، اینها همه قدرت اباعبدالله الحسینuبود که با آن قدرت خدا را توصیف می فرمودند.
آقا امیرالمؤمنین صلوات خدا بر ایشان ، در جنگ احد ۹ نفر را پشت سر هم به زمین زدند که هر کدام از آنها یک خرس بودند ، در جنگ خندق عمر بن عبدود را به زمین زدند که پیامبر فرمودند: برز الایمان کلّه الى الکفر کلّهو پس از قتل آن خبیث تمام مسلمین خوشحال و تمام کفّار خسته دل و پژمرده گردیدند خوب این قدرت نمائی عین توصیف قدرت خداست و یا کندن درب خیبر که حسب روایت ۴۰ مرد مأمور باز کردن و بستن آن بودند و جلوی آن را خندق کنده بودند تا مسلمانان نتوانند وارد قلعه بشوند ، آن وقت حضرت درب به این سنگینی را پس از کندن پل کردند تا اصحاب حضرت ختمی مرتبت از روی آن عبور کردند آیا این کار غیر از توصیف قدرت خداست یعنی یک طرفة العین آقا امیرالمؤمنینuاز خدا غافل نبودند در روایت است که سن شریفشان بیست سال بود در روز روشن و به دنبال هجرت پیامبر ۷ فاطمه نام از جمله مادر خودشان و دختر پیامبر را حسب امر حضرت ختمی مرتبت آن هم در روز روشن سوار هفت شتر نموده و از مکّه خارج نمودند در حالیکه شمشیر همراه خود نداشتند ، مشرکین بد جنس گفتند این چه زندگی شد ما نمی گذاریم زن و بچّه دشمنمان در روز روشن به این راحتی از مکّه خارج شوند در این اثنی که قافله قریب یک کیلومتر از مکّه خارج شده بود هفت نفر خرس صفت ، گرگ صفت ، با شمشیر برهنه آنها را دنبال کردند صلوات خدا بر امیرالمؤمنین آقا از شتر پائین پریدند چیزی هم در دستشان نبود فرمودند:
لا شیء الاّ الله فارفع همّکا یکیف ربّ النّاس ما اهمّکا
پریدند شمشیر را از یکی از آنها گرفتند و همه را فراری دادند خوب این قدرت امر ساده ای نیست ۷ گرگ صفت با شمشیر که هر یک سنّشان بین ۴۰ و ۵۰ سال بود در برابر آقا امیرالمؤمنینu که نهایت ۲۰ سال بیشتر نداشتند ( چون در سن ۷ سالگی بودند که پیامبر مبعوث شدند و امیرالمؤمنین در همان سن ۷سالگی ایمان تام آوردند ۱۳ سال هم پیامبر در مکّه بودند که مجموعاً ۲۰ سال می شود ) خلاصه اینگونه اعمال از حضرات توصیف قدرت خداست بنحویکه برای تمام اصحاب آنها واضح و روشن می گردید.
در روایت دیگر است که شخصی از خراسان به خدمت امام صادقu رسید و عرض کرد: آقا این بنی العباس کافرند ، چرا زیر بار اینها نشسته اید؟ بلند شوید و قیام کنید. آقا حضرت صادقu فرمودند : یاور ندارم ، عرض کرد چرا یاور ندارید؟ من تعداد زیادی را برای شما آماده دارم در این اثنی یک از دوستان آقا وارد خانه شد و حضرت به او امر کردند که به داخل تنور روشنی که در گوشه خانه بود وارد شود و آن بزرگوار نیز وارد تنور شد و وسط آتشها مشغول خواندن دعا شده آقا به آن مردم رو کرده فرمودند: از این سیستم آدم چند تا داریم عرض کرد هیچی نداریم ، و من هم همینطور نیستم البتّه این نسوختن آن فرد نظر آقا بود و الاّ آن فرد نه جفر داشته نه رمل و استطرلاب داشته نظر شریف آقا و تعلّق و اطاعت آن شخص به آقا باعث نسوختن شد.
( این آتش که سهل است آتش نمرود را ملاحظه بکنید ) خلاصه آقایان با این اِعمال قدرت ، خدا را توصیف می فرمودند و از این سنخ اعمال در طول عمر شریفشان بسیار زیاد بوده و لذا اینکه مردم همه سرّاً آل علی را دوست می داشتند برای همین جهت بود.
المُعْلِنُونَ لِعَظَمَتِکَاین بزرگوران همه بزرگی را از آن خداوند می دانستند و عظمتی جز عظمت پروردگار در جان و روحشان نبود و از طرفی این عظمت را با نور خداوند به مردم تفهیم می کردند و از همین رو بزرگی و عظمت حقّ در قلوب مردم جا می گرفت آقایان در عین اینکه ولی خدا بودند همه کارهای خدا را می توانستند انجام دهند معذلک عظمت خدای جلیل را فراموش نمی کردند و هرگاه دوستی حقیقی می یافتند او را به این معنا که پروردگار عالم اجلّ از تمام دنیا و ما فیها است آشنا می نمودند یعنی مردم را متوجّه عظمت حقّ می کردند. لذا اصبغ بن نباته می گوید: ما همراه امیرالمؤمنین در مواضع مختلف بودیم ( در شهر ، در سفر ، در صحرا ) او همیشه با ما کار می کرد امّا همیشه همراه او چیزی بود که نمی گذاشت ما منحرف بشویم اصلاً می فهمیدیم که در عین اینکه با ما رفیق است و زندگی و کارمان با هم است معذلک همراه آقا امیرالمؤمنین چیزی بود بسیار محسوس که برای ما قدرت دروغ ، غیبت ، و غفلت نمی ماند.
ائمّه اطهار علیهم السّلام عظمت پروردگار را به دوستانشان اعلام می فرمودند یعنی همانطور که مردم را جدّاً به ساحت قدس ربوبی سوق
می دادند و مردم را به مخزن نور الانوار دلالت می کردند در عین حال عظمت ربوبی را در قلوب آنها وارد می کردند نه اینکه صرفاً حالی به او بدهند ، امّا از عظمت حضرت احدیّت غافل باشد مردم را ۱۰۰% خوش می نمودند لیکن تمام قوای حیوانی و شیطنت آنها را یا مقطوع می نمودند و یا اکثر آن را از بین می بردند و اساس این توجّه به عظمت پروردگار خودش موجب اصلاح افراد می شد و فضولات و زیادیها را از بین می برد.
اَسْئَلُکَ بِمَا نَطَقَ فِیهِمْ مِنْ مَشِیَّتِکَیعنی خداوندا من ترا می خوانم به تمام کمالاتی که به مشیّت در آن بزرگواران قرار دادی ، کمالاتی که خود ناطق و سخن گویند ، آقایان وجودشان بیان مشیّت خداست و سخنگوی مشیّت حقّ همین ائمّه اطهارند همانطور که ولاه امر ، محل امن ، سرّ خدا و آشکار کننده عظمت حقّ نیز ائمّه طاهرین علیهم السّلام هستند.
نَطَقَ فِیهِمْ یعنی خدای جلیل واجل ، اشراق ، و وحی و الهام را در آقایان معصومین علیهم السّلام قرار داد و آنها از پروردگار ملهم شدند و علاوه نفوس خود را بالکلیّه و تقاضیات ، هواها و خلاصه تمام حیثیّتهای تعیّنی خویش را از دست دادند حسب روایات شریفه در کتاب کافی خداوند می فرماید: من تقرّب الیّ بالنوافل یعنی: اگر کسی علاوه بر واجباتش نوافل را هم انجام داد من بر چشم او مؤثّر می شوم در گوش او مؤثّر می شوم و در دیدة او نیز مؤثّر می شوم یعنی اگر کسی با خدای خودش خلوص به خرج داد حضرت احدیّت می فرماید: کنت سمعه من گوشش می شوم کنت بصره من دیده اش می شوم کنت یده من دستش می شوم بی یبطش ، بی ینظر ، بی یعلم ، بی یسمعحضرات معصومین علیهم السّلام در رأس این کمالات بودند قهراً هر چه سخن می فرمودند خدایا تو و نور تو بود ، خدایا تو از انوار خاصّه خودت به آقایان عطا کرده بودی آنچه که دلت می خواست آقایان گفتارشان حضرتعالی بود چنانکه رفتار آنها چنین بود یعنی اگر کرم می کردند کرم تو بود و هر تقاضائی می کردند تو آنها را وا می داشتی ، خلاصه سؤال می کنم تو را به آن نعمتی که به اولیاء خودت دادی و آقایان به آن نعمت مبلّغ حضرتعالی شدند و این بلحاظ عطای نعمت خاص و اشراق خاص تو بود و از طرفی به لحاظ استقامت چهارده معصوم علیهم السّلام در بندگی و اطاعت خاص الخاص از تو بود.
فَجَعَلْتَهُمْ مَعادِنَ لِکَلِماتِکَپس به جهت آن کمالاتی که تو به مشیّت خود در ائمّه اطهار علیهم السّلام قرار دادی آنها را معدن کلمات خود نمودی ، معدن کلمات یعنی چه؟ یعنی همانطور که خداوند معدن تمام کمالات است ، این آقایان نیز به لحاظ طهارت باطنی معدن کلمات خدایند. پروردگارا تو ۱۲ امام را معدن کلمات خودت قرار دادی ، خداوند علاوه بر صفت که عین ذات اوست اسم هم دارد و اسم خدا غیر از مسمّی چیزی نشان نمی دهد ، خداوند علاوه بر اسم و صفت کلمه هم دارد که چهارده کلمه تامّه دارد چهارده معصوم علیهم السّلام کلمه خدا هستند عیسی بن مریم نیز کلمه خداست ( بنا به نصّ قرآن ) لیکن کلمه عیسی بن مریم بالنّسبه به ما تامّ است امّا بالنّسبه به ۱۴ معصوم تامّ نیست یعنی اوصاف پروردگار عالم آنطور که از ائمّه طاهرین علیهم السّلام برای مردم روشن شد از عیسی بن مریم روشن نشد پس عیسی بن مریم بنا به نصّ قرآن کریم کلمه خداست امّا ائمّه طاهرین علیهم السّلام کلمات تامّات هستند که در دعاها می خوانیم که کلمه سه نوع است یک نوع آن تمام موجودات عالم است که همگی دارای کلمه خدا هستند یعنی میوه درخت برگ درخت ، و … همه کلمه ای از کلمات خدا هستند ریگ بیابان هر کدام یک کلمه ای دارند تمام حشرات ، حیتان ، پرندگان ، خزندگان ، همه حیوانات و بنی آدم هر کدام کلمه ای دارند.
قرآن کریم می فرماید برای شماره کلمات پروردگار اگر دریاها مرکّب شوند و شاخه های درختان قلم ، دریا تمام می شود ولی کلمات خدا تمام نمی شود.
)وَ اِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ الله ِلا تُحْصُوهَا۱( یعنی کلمات خدا قابل احصی نیستند.) قُلْ لَوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِکَلِمَاتِ رَبّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ اَنْ تَنْفِدَ کَلِمَاتُ رَبّی وَ لَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً۲ ( یعنی براستی هر چه که سوی الله می باشد کلمه خداست غایة الامر چهارده تا از آنها کلمات تامّات هستند یعنی کلمه ای که فوق آن نه تعقّلاً و نه خارجاً کلمه ای نیست هر کدام یک گوهر فوق العادّه هستند. حتّی آقازاده های آنان ( سیّدهای امروز ) اینها هم باز نسبت به ما کلمه تامّه هستند. یعنی ما اگر خدا کمکمان نکند سست هستیم راه به جائی نداریم بر فرض هم کمک و عنایت فرماید ما کنار می رویم ، ما باید از خدا بخواهیم تا استقامت عطا نموده و آنرا دائم فرماید امّا ذریّه پیامبر قطعاً مقداری از پیامبر ارث دارند خود حضرت کلمه تامّه بود ، نسل شریفشان هم تا یوم القیامه امتیاز دارد. یعنی سیّد ها هر قدر هم که اوقات آنها تلخ شود قدری که به حال خود بازگشت آن کثافت موقع غضبش را ندارد و بد اخلاقی که قبلاً داشت در اثر مختصر اتّصالی که به حضرت ختمی مرتبت و ائمّه دارد ، عوض می شود. بنابراین کلمات پروردگار آنقدر است که دریا خشک می شود و مرکّبی باقی نمی ماند امّا کلمه ربّ العزّةتمام شدنی نیست همانطور که ساحت قدس ربوبی غیر محدود است کلمات ربّ العزّةهم غیر محدود است بنابر این هیچ موجودی رها شده و بدون نسبت به پروردگار نیست لذا آقایان علاوه بر اینکه کلمات تامّات هستند خداوند نیز کلمات خود را در قلب و روح شریف آنها احیاء و تأئید می فرماید خودشان ۱۰۰% اهل الله هستند علاوه خود معصومین علیهم السّلام بوجود آورنده کلمه متوسطه هستند یعنی خودشان ایجاد کننده کلمات خدایند یعنی اگر حضرت ختمی مرتبت نبود افلاک و انجم پیدا نمی شد دریاها و مخلوقات پیدا نمی شد انسان بخوبی می فهمد که روح شریف حضرت ختمی مرتبت تا چهارده معصوم علیهم السّلام کلمه درست می کنند آنها مخزن و معدن کلمات پروردگار عالم هستند.
بزرگوار ابن ابی الحدید ، اشعار بسیار خوبی در مدح آقا امیرالمؤمنین نقل کرده است هندیهای ۶ امامی در حدود ۵۰ سال قبل آمدند نجف و گفتند ما می خواهیم صندوق آقا را طلا و نقره کنیم و سنگهای دور حرم مطهّر را عوض کنیم ، سنگها را عوض نموده و سنگهای درجه یک که عکس آدم در آنها بود نصب کردند شبّاک حضرت را هم که با پول ۵۰ سال قبل ، هفت میلیون دینار عربی بود ساختند و آوردند. امام هندیها برای حضرت علیuشعری گفته بود که آنرا با طلا دور صندوق مطهّر آقا نصب کرده بودند خدا رحمت کند آقا سیّد ابوالحسن اصفهانی به کلید دار امر کردند که هر چه شعر مربوط به امام هندیها است بردارید و شعرهای ابن ابی الحدید را به جای آن بگذارید.
ابن ابی الحدید در یکی از اشعارش می فرماید: بهشت اینجاست ، قیامت اینجاست ، همه ائمّه اینجا هستند ، خدا هم اینجاست جای دیگر می گوید: من نمی گویم علیّ ابن ابی طالب عالم خوبی بوده امیرالمؤمنین ربّ العلماء است.
اقول فیک سمیدع کلاّ انت ربّ سمیدع
چون آخر شعرهایش عین است به آن عینیّه می گویند خلاصه می گوید تو خدای علماء هستی.
فَجَعَلْتَهُمْ مَعادِنَ لِکَلِماتِکَیعنی خدای تعالی قلب و روح آقایان را معدن عالم سازی قرار داده است ، تمام کلمات در این نشئه به واسطه حضرت ولیّ عصر ( عج ) است که اگر آن حضرت به اذن خدا قبض بفرمایند هیچ چیز باقی نمی ماند قیامت کبری در روح مطهّر حضرت ختمی مرتبت است تا برسد به حضرت ولیّ عصر ( عج ) اگر نازی کند درهم فرور ریزند قالبها یعنی اگر حضرت ولیّ عصر ( عج ) به اذن خدا قبض کند نه بنی آدم می ماند نه درخت نه شمس و نه قمر می ماند. یعنی همانطور که حضرت احدیّت محیط بر همه است و ناصیه همه در قبضه اوست به همان نسبت در قبضه حضرت ولیّ عصر ( عج ) است همانطور که خداوند بر موجودات احاطه دارد ایشان نیز احاطه دارند. بنابراین اینکه ۱۴ معصوم را معدن کلمات خودت قرار دادی یعنی این آقایان خود به اذن خداوند کلمه درست می کنند.
وَ اَرْکانَاً لِتَوْحِیدکَ: این آقایان رکن توحیدند چرا که فهم وحدانیّت خدا بدون پیغمبر و امام نمی شود ، معرفت در انسان بدون بزرگتر نمی شود ، بدون ولیّ اعظم نمی شود ، امّا با کمک بزرگتر انسان می تواند قدم بردارد و در راه معرفت به جائی برسد که دست هیچکس به آن نرسیده است بنابراین این آقایان هم معدن کلمات حقّند و هم رکن توحید و معرفت هستند لیکن در مرتبه پائین تر آقای خمینی نیز چنین است چرا که ایشان نائب حضرت ولیّ عصر ( عج ) می باشند. در ادامه می فرماید :اَرْکانَاً لِتَوْحِیدکَ وَ آیاتِکَ وَ مَقَامَاتِکَ الَّتی لا تَعْطِیلَ لَهَا فِی کُلّ مَکَان یعنی آیات تو نیز به واسطه این آقایان ظاهر می شود اگر وساطت اولیاء نبود هیچگاه ذهن انسان به موضوعات مخفی نمی رسید پس ائمّه طاهرین علیهم السّلام نشانه های خدایند درست مثل اینکه تمام عالم نور و از آیات خداوند پر است ، تمام عالم نیز از نور ائمّه طاهرین علیهم السّلام پر است چرا که این آقایان متولّی عالم امر هستند و لذا نور حضرت ولی عصر ( عج ) در همه جا جریان دارد و آن حضرت و تمام معصومین علیهم السّلام در عالم تصرّف و ولایت دارند بنحویکه هیچگاه این تصرّف تعطیل بردار نیست.
خداوندا هیچ جا از وجود آیات تو ، از وجود ائمّه طاهرین علیهم السّلام خالی نیست همانطور که هیچ جا از وجود تو خالی نیست آنها ولاة امر تو هستند چگونه ممکن است جائی از عالم خالی از وجود مبارکشان باشد.
وَ اَرْکانَاً لِتَوْحِیدکَ: یعنی اگر می خواست موحّد شود می بایست از راه آن وارد شود.فادخلوا البیوت من ابوابها حضرت ختمی مرتبت فرمودند: انا مدینه العلم و علیّ بابهامنم شهر علم و علی درب این شهر است و این منصب تا حضرت ولیّ عصر ( عج ) ادامه دارد یعنی اگر کسی خواست موحّد بشود می بایست اوّل نسبت به ۱۴ معصوم علیهم السّلام خاضع شود و الاّ اساس توحید در او رشد نمی کند یکی از اساس توحید استقامت است اگر شخصی کنار حضرت ولیّ عصر ( عج ) بود ، یا اگر حضرت نظر خاصّ به او داشت ، قطعاً روحش برای حمل معانی سنگینی حس نمی کند و با شوق و شعف و به پشتیبانی امیرالمؤمنینuیا حضرت ولیّ عصر ( عج ) جلو می رود ولی وقتی پشتوانه اش آقایان نباشد هر چه برود دور خودش دور می زند عین مثل عنکبوت است رکن توحید استقامت است مستقیم تر از آقا امیرالمؤمنین و ۱۱ فرزندش علیهم السّلام خداوند نیافریده ما که نفهمیدیم خدا هم خبر نداده پس اگر انسان به شخص مستقیم تکیه کرد تحقیقاً خدا به او استقامت می دهد.
}وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً ۱{اگر طالبین معرفت و توحید و محبّت استقامت ورزیدند آب حقیقت علم و شوق و ذوق و عشق را به او می چشانیم ولی اگر استقامت نورزید اینطور نیست ، رکن توحید پا بر جا بودن است یعنی هوای غیر محبوب را باید کنار گذاشت می بایست شب و روز به یاد خدا بود درس و کار را به یاد خدا بود و آن را برای خود شرافت دانست در این صورت که استقامت در جان و روح و نفس و حتّی بدن ظاهر می شود و این به محبّت و علاقه و یاد این ۱۴ بزرگوار است خداوند اجلّ عالی از باب تفضّل و آسایش خلق ، آنها را بسوی خود دعوت می کند خداوند داعی الی الله است انبیاء و ائمّه اطهار علیهم السّلام نیز داعی الی الله هستند. علاوه آنها ارکان برای توحید خداوند علیّ اعلی هم هستند.
توحید در شخص یعنی اینکه آنچه آلهه و مؤثّر که هست همه را از خدا بداند یعنی شخص عاقل آثار و فاعلیّت تمام امور را به خدا مستند داند البتّه این معنا به سهولت میسّر نمی شود یعنی موقعی که سیر بود بداند که خدا او را سیر کرده گرسنه که شد می گوید خدایا مرا سیر کن ، زن می خواهد می گوید خدایا تو اسباب را فراهم بیاور ، پول می خواهد از خدا می خواهد لیکن این که تمام زندگی خودش را مستند به خدا کند کار آسانی نیست در این مسائل شخص باید حتماً مراقب و عاقل باشد و بفهمد که با تعقّل می توان همه مؤثّر ها را یکی دانست و همه اسباب را منتهی به یک سبب دانست فهم این معنا در آدمیزاد حتماً یک مراقبت از خود فرد می خواهد.
اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ بمَعانِیَ جَمیعِ مَا یَدْعُوکَ بِهِ وُلاةُ اَمْرِکَ
از نظر نحوی اللّهم منادیی است که اصل آن یا الله بوده است و حرف ندا از آن حذف و میم در آخر آن اضافه گردیده است کلمه انّ از حروفمشبّة بالفعل و یا اسم اوست ، اسئلک نیز فعل و فاعل و مفعول به می باشد ، و بمعانی جار و مجرور متعلّق به اسئلک ، اسئلک بمعانی تا آخر جمله ، خبر برای انّ می باشد معانی جمع معنی اضافه شده به جمیع و جمیع مضاف الیه و اضافه شده به ما و ما موصوله و کلمهوُلاةُاَمْرِکَفاعل یدعو می باشد و ضمیر در بِه عاید می باشد.
و امّا معنای کلام حضرت عبارت از این است که خداوندا من ترا به تمام معانی که والیان امرت با آن ترا می خوانند می خوانم ، کلمه ولاة مثل دعاة جمع والی است و در اینجا والیان امر شامل ۱۴ معصوم علیهم السّلام برخی پیامبران و بعضی از اولیاء می باشد همانانکه بزرگتر و سرپرست انسان در عالم امر می باشند ، امر حضرت احدیّت در مقابل عالم خلق اوست و این اولیاء همانطور که در عالم خلق فعّالند در عالم امر نیز فعّال و بلکه متولّی آن
می باشند ، بطور کلّی هر موجودی در این عالم دارای امر است و منظور از این عالم امر همان عالم روح است که همه موجودات از آن بهره دارند لیکن در میان موجودات برخی از انسانها که از نظر مقام دارای احترام خاص می باشند متولی این عالم هستند و از این رو آنها به منزله آینه ای می باشند که تنها و تنها خدا را نشان می دهند ، این محترمین به دلیل تبعیّت از پروردگار و حضرت ختمی مرتبت و عنایات خاصّة خداوند به این مقام رسیده اند و خداوند آنها را به عنوان متولیّان این عالم برگزیده است ، هم او که خود بالا تر و بزرگتری برای خود ندارد.
و لم یکن له ولیّ من الذّلاین بزرگان از آن جهت که خود و خودیّت را رها نموده اند به تمام معنا معرّف پروردگار می باشند آنها تقیّد به دنیا و میل به مادّه و زخارف دنیوی را بکلّی از خود ازاله نموده اند و از این رو محدودیّت جهل و اوصاف رذیله که همه از خواص دنیا و دنیا پرستی است بکلّی در آنها وجود ندارد. و از همین روست که این آقایان متولّی عالم امر پروردگار شدند.
همانطور که بیان شد تمام موجودات عالم دارای عالم خلق و عالم امر می باشند ، عالم خلق همان جهان ظاهری و مادّی موجودات است که این عالم فرع بر عالم امر است ، در واقع عالم امر مدبّر و محیی برای عالم خلق است همان که ما از آن به جان تعبیر می کنیم و این عالم امر در تمام موجودات جریان دارد لیکن اکثر مردم از این گوهر گرانبها غافلند و در این میان چهارده معصوم علیهم السّلام به دلیل آنکه خودیّتی برایشان نیست نه تنها از این معنا غافل نیستند بلکه معرّف این عالم نیز همین آقایان هستند ، بنحویکه مظهر اسماء و صفات الهی گشته اند ، مظهر علم ، قدرت ، حلم ، کرم و… و شما طالب هر یک از این اسماء و صفات الهیّه که باشید معرّف و مظهر آن ، این بزرگوارنند و می بایست از همین محترمین طلب کنید و باید از فرزند امام حسن عسکری ( عج ) طلب کنید در عین حال متولیّان عالم امر که در رأس آنان چهارده معصوم علیهم السّلام قرار دارند هم در امّت پیامبرو هم در امم سابقه تعداد اندکی می باشند به دلیل سختی و زحمات فراوانی که در رسیدن به این مقام و وجود دارد آنان لذّات دنیوی ، لذّت خواب و خوراک را لذّات حیوانی می دانند و در مقابل تمایل به لذّت تلاوت قرآن ، مناجات با پروردگار ، با صفت پروردگار و اسم و فعل او می یابند و در همین موضوعات توفیق خواهند داشت ، بنابر این امر خداوند همین روح شماست منتهی این روح از خداوند به شما رسیده و پروردگار به واسطه وجود مبارک حضرت ولیّ عصر ( عج ) آن را تدبیر می نماید یعنی جان تمام آدمیان اعم از مسلمان و غیر مسلمان در قبض قدرت آن متولّی است متولّی جان همه ، ایشان و آباء گرامی ایشان و بی بی عالم سلام الله علیها و حضرت ختمی مرتبت می باشند و در این معنا هیچکس به پای این بزرگواران نخواهند رسید ، اگر چه طلب چنین مقاماتی از خداوند بجاست. جان همه در دست خداوند است و خدا همه کاره آدم است و چون اولیاء او متولّی جان انسانند به همان نسبت فرزند امام حسن عسکری ( عج ) همه کاره آدم است.
خدا آقای آدم است ، به همان نسبت حضرت ولیّ عصر ( عج ) آقای آدم است ، خداوند مجرّد است به همان نسبت روح مبارک حضرت ولیّ عصر ( عج ) همه جا احاطه دارد ، اگر چه آنحضرت از جهت ظاهری چون ما غذا می خورند و زندگی می کنند لیکن ایشان و تمام معصومین علیهم السّلام چون پروردگار فعّال هستند و برای بشر کار می کنند و چون وجه پروردگارند از بین نمی روند.
وجه پروردگار یعنی همین چهارده معصوم علیهم السّلام پس هر جا بروی چون خدا هست متولّیش نیز هست ، نه اینکه فاصله دارند و نه اینکه دو چیز خارجی می باشند. به عبارت دیگر همانطور که باریتعالی الآن در جان همه ما فعّال است و ما از جان و فعّالیّت او بی خبریم ، همین فعّالیت برای بقیّة الله العظمی نیز هست امّا نه بنحو تعدّد بلکه یک فاعل بیشتر نیست و این مقام تنها به دلیل کمال احترامی است که این بزرگواران دارند.
بنابر این حضرت فرمودند: اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ بِمَعانِیَ جَمیعِ مَا یَدْعُوکَ بِهِ وُلاةُ اَمْرِکَیعنی خدایا ای پروردگار عالم ، منِ ناچیز سؤال می کنم از تو جمیع معانی که اولیاء تو ، به آن معانی ترا می خوانند ، الفاظ خیلی مهم نیست البتّه بالنّسبه به معنا یعنی معنای الله فعّال است نه کلمه فقط ، معنی کریم ، رحیم ودود ، حبیب فعّال است نه فقط لفظ حبیب و کریم ، خدایا سؤال می کنم تو را به جمیع معانی که می خوانند حضرتعالی را ، چه کسی می خواند؟ وُلاةُ اَمْرِک ولاة جمع والی است والی یعنی ولی ، آقا امیرالمؤمنینuبه چه چیز حضرتعالی را می خواند؟ ما همانطوریکه امیرالمؤمنینuتو را می خواند می خوانیم نمی دانیم امّا خودت می دانی پیغمبر به چه معنا تو را می خواند چهارده معصوم علیهم السّلام به چه معنا تو را می خواند ، آقایانی که متصدّی عالم امرند یعنی ارواح همه در قبضه قدرت آنهاست ، آنها به چه معنا به تو روی می کردند و به کدام جهت به تو روی می آوردند؟ مسلّماً به معنای کریم به معنای رحیم و به معنای سریع الرّضا رجوع می کردند نه به لفظ سریع الرّضا البتّه نه اینکه سریع الرّضا گفتن محبوب نیست بلکه اساس معنای سریع الرّضا است یعنی ائمّه علیهم السّلام به حقیقت این اسامی خدا را می خواندند.
خدایا به تمام معانی اسامی خودت که والیان امرت تو را می خواندند من تو را می خوانموُلاةُ اَمْرِکَیعنی کسانی که متولّی نور خدای علیّ اعلی هستند یعنی علاوه از ایمان و یقین اطاعت از خداوند جلیل یک منصبی را در روح آنها قرار داده که روح آنها متولّی است و به دنبال نور خدا آمده اند. یعنی در قلب مبارکشان چیزی جز نور خدا راه نمی دهند.
امر حضرت احدیّت مقابل خلق است ، نظر ابتدایی پروردگارتحقیقاً به امر است یعنی آنکه با حضرت احدیّت بلاواسطه نسبت دارد عالم امر است ، عالم تجلّی است ، عالم ظهور است. ولاه امر یعنی چهارده معصوم علیهم السّلام آقایان علاوه بر یقین و ایمان و عصمت و اطاعت تام روح مبارکشان به تمام معنا متحرّک به تحرّک نور ساحت قدس ربوبی است. به تعبیر دیگر آقایان فانی در نور حضرت احدیّتند پس از هر جهت کمال شخصی دارند.
علاوه بر آن منسب تولیت نور خدا که بر تمام موجودات است به دست آقایان می باشد یعنی به واسطه ایشان به بقیّه موجودات حیات و علم و فهم و یقین عطا می شود و لذا مرتبه اوّل و نظرة اوّلی آقایان ساقی می شود ، اوّل حضرتربّ العزّة به آقایان افاضه می کند ( البتّه فاصله زمانی هم ندارد ) و آنوقت در عین عطا به آقایان به افراد عطا می فرماید ، خدا فرموده لیکن به مبارکی و شرافت وسطیّت آقایان ، یعنی همانطور که خداوند اجلّ بر جمیع موجودات احاطه دارد آن آقایی که متولّی عالم امر است نیز به همه موجودات احاطه دارد حیوانات تحت فرمان اوست ، نبات تحت فرمان ، حشرات ، وحوش بنی آدم ، جبرئیل ، ملائکه مقرّب همه تحت فرمانش هستند.
ملای رومی می فرماید :
احمد ار بگشاید آن پر جلیل تا ابد مدهوش ماند جبرئیل
یعنی حضرت ختمی مرتبت در شب معراج که خداوند ایشان را مشرّف فرمود به }فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ اَوْ اَدْنَی۱{ جبرئیل حسب روایات تا آسمان چهارم آمد ولی ایستاد.
پیامبر فرمودند: برادر جبرئیل اینجا موقع ایستادن است؟ جایی که با این خصوصیّات هرگز نرفتم آیا می خواهی مرا تنها بگذاری؟ عرض کرد لَوْ دَنَوْتُ اَنْمَلَةً اگر یک انگشت نزدیکتر بشوم لاحْتَرَقْتُ( می سوزم ) این روایت را همه جا در تفاسیر نوشته اند. بنابر این ولایت امر پروردگار نه تشریف و نه تزئین است یعنی همانطور که جان همه در دست خداست جان همه در دست آقایان است همانطور که معطی خداست آقایان هم معطی هستند ، همانطور که خدا قاضی الحاجات است این چهارده نور پاک هم قاضی الحاجاتند.
المَأمُونُونَ عَلی سِرّکَ: یعنی این ائمّه طاهرین علیهم السّلام که ولاة امر خدایند سرّ پروردگار دستشان است امّا نه به این نحو که هر کار دلشان بخواهد انجام دهند بلکه خداوند آنها را مأمون قرار داده است و کسی که خداوند او را مأمون قرار دهد خیانت نمی کند ، آنها هر چه فهم و شعور دارند همه از مبدأ جلیل است آنها بدون ادّعاء و بدون منّت تمامی حوائج خلق را رواج می دهند.
در بسیاری از اخبار این معنا به چشم می خورد که حضرات معصومین علیهم السّلام سلب هویت از خویش می کنند ، اراده آنها همان اراده خداست و لذا تا خداوند نخواهد آنها دست به کار نمی برند و اعمال قدرت برای کسی نمی کنند و اساساً محال است که بدون اراده حق ، اراده ای داشته باشند و چون چنین است محال است که این آقایان جز به خداوند به چیز دیگری مردم را دعوت نمایند ، آنها منیّت و هویّت خود را سلب کرده اند پس چگونه ممکن است دعوت به خود نمایند و چون چنین است پس این بزرگواران مامون سرّ پروردگارند و در نهایت سهولت تحت اختیارشان است لیکن از آن فقط برای تعلیم و تعلّم و معرّفی پروردگار استفاده می کردند و لذا در عین قدرت و اطّلاع و آگاهی از دشمنانشان هیچگاه از قدرت الهی خود مگر به اذن پروردگار استفاده نمی کردند.
امیر مؤمنانuدر عین اینکه دشمنی ابن ملجم را می دانست معذلک اعتنا نمی کردند و از این قدرت جز برای تنبّه و آگاهی استفاده نمی کردند. لهذا این ۱۴ نور مأمون سرّ تو هستند یعنی سرّ پروردگار را به نا اهل نمی دهند استغفرالله العظیم روی هوی و هوس خودشان سرّ ربوبی را تعلیم کسی نمی کنند این سرّ از اعظم نعم الهی و کمالات است که خدا به بشر عطا می کند ، سرّ پروردگار عالم با تمام موجودات هست غایة الامر دیگران یا هیچ اطّلاعی ندارند یا اگر اطّلاع دارند خیلی اندک است امّا آقایان به تمام معنا از آن مطّلعند یعنی همان نحو که حضرت ربّ العزّةآگاه بر سرّ خود و خلائق است آقایان هم به سرّ خلائق و سرّ خداوند که در نزد خلائق است آگاهند. آنها امین گردیده شده اند بر سرّ خدا.
یعنی حضرت احدیّت طوری با آقایان معامله فرموده که به اندازة یک میلی اسرار ربوبی را به نا اهل نشان نمی دهند آنها مثل بشر نیستند که قلبش ضعیف است و به مختصر بادی متحرّک می شود.
نقل می کنند شخصی که بر جمیع موجودات مادّی اطّلاع داشت به محضر امام صادقuمشرّف شد به آقا عرض کردند که ایشان علم غیب دارد. حضرت فرمودند چطور؟ گفتند هر چیزی در هر جای عالم باشد ایشان از آن اطّلاع دارند.آقا فرمودند اشکالی ندارد و آنگاه خودشان با آن احاطه ای که داشتند دست دراز کردند و از یکی از نقاط دور عالم از لانه کبوتری یک جفت تخم کبوتر را برداشته و در دست مبارکشان گرفتند و سپس فرمودند خوب بگو ، آن فرد مدّتی معطّل شد و پس از مدّتی عرض کرد همه جا را من نگاه کردم همه چیز سر جای خودش است فقط در فلان شهر و فلان نقطه لانه کبوتری است که ۲ تخم کبوتر در آن قبلاً بوده است و الآن نیست حضرت فرمودند راست گفتی امّا به چه وسیله خداوند این معنا را نصیب تو فرمود عرض کرد من دین ندارم امّا مخالفت نفس زیاد کرده ام یعنی هر چه دلم خواست مخالفت کردم.
آقا فرمودند: الآن دلت خواهان دین است عرض کرد ابداً ، حضرت فرمودند پس مخالفت نفست کن عرض کرد راست می گوئید و آنگاه به دست حضرت صادقuمؤمن شد آنوقت حضرت دست در جیب خودشان کردند فرمودند بگو ببینم در جیب من چیست؟ عرض کرد هیچ نمی فهمم ، فرمودند آنجایی که می دیدی غیر از زحمت خودت چیزی نبود و به خدا توجّه نداشتی الآن نظر از خودت به طرف خدا رفته ، و هنوز از خدا چیزی بهره مند نشده بودی هر چه شدی از خودت بهره مند بودی خدا هم فیّاض است به تو بخشیده بود امّا الآن چون مؤمن شدی نظر روحت ، نظر قلبت از مواد خالی است و به مبدأ اجل نظر داری.
المَأمُونُونَ عَلی سِرّکَ:یعنی اینکه حضرات معصومین علیهم السّلام هرگز سرّ ربوبی را به کسی تعلیم نمی فرمودند مگر اینکه اهل باشد یا اینکه سرّ ربوبی را در علن اظهار نمی فرمایند مگر اینکه به اذن خداوند جمعیّت را آنقدر جمع و جور نموده و تحت فرمان خدا در آورند که آنوقت اسرار را بیان می کنند و این کار از هیچ معصومی جز آقا امام رضاuصادر نشده است نه از حضرت ختمی مرتبت نه از آقا امیرالمؤمنین نه از حضرت مجتبی سلام الله علیهم اجمعین و نه از حضرت اباعبدالله الحسینu، البتّه در برخی از ادعیه گاهی اباعبدالله الحسینu اشاره ای می کردند لیکن در جمعیّت نبود و منحصراً اظهار توحید در ملأ عام مربوط به آقا امام رضاuبود مأمون خبیث برای آنکه آقا را مهتوک قرار دهد جمیع علماء دنیا در هر ملّت و هر دین که بود جمع کرد ۴۰۰۰ کرسی برای نشستن نصب شد ، شاید بیش از ده هزار نفر از مردم هم سر پا ایستاده بودند. آقا تشریف فرما شدند و در بحث علمی خود تمام علماء یهود نصرانی و مجوس همه را قلع و قمع کردند تا جائی که نَفَس کشی در مجلس نماند. تا آنجا که خود آقا رخصت دادند و فرمودند اگر در مجلس غیر مسلمان هست و می خواهد سؤال نماید اجازه دارد و ما احتشامی با او نداریم یعنی بزرگی به رخ او کشیده نمی شود و با او رفاقت می کنیم در این اثناء عمران صابی از جایش بلند شد ، عرض کرد: توحید خداوند اجلّ را برای من بیان کن ، آقا فرمودند اگر عمران صابی در مجلس باشد توئی ، عرض کرد بله اگر حضرتعالی اذن نداده بودید من جرأت بلند شدن هم نداشتم ، حالا در مجلس چه بسا حرامزاده هست ، خبیث درباری ، همه هستند.
آقا فرمودند نصف تو ، نصف من مبادا جدل کنی ، عرض کرد: نه در مجلس حضرتعالی من نمی توانم حرف ناصحیح بزنم ، آقا مشغول سخن شدند قریب یک ساعت مشغول صحبت بودند که ظهر شد آقا فرمودند ظهر شده و باید برویم نماز عمران دوید و دامن آقا را گرفت عرض کرد: آقا نصف دلم را بردید و نصف دلم نیز خاضع شده ، نماز را بعد بخوانید و بنشینید و صحبت کنید بلکه تمام قلب من به پروردگار مؤمن شود ، حضرت فرمودند: قول می دهم برگردم سپس نماز خوانده و برگشتند مأمون خبیث هم برگشت دوباره حضرت مشغول سخن شدند تقریباً وقت نماز عصر تمام شده بود ، فخّر عمران صابی ساجداً و اسلم پس عمران به سجده افتاد و اسلام آورد و به اعلمیّت آقا حضرت رضاu اقرار نمود عمران کسی بود که هر جا رفته بود علماء آنجا را زمین زده بود در بصره کوفه مدینه بغداد و اکنون در مشهد و در محضر آقا مسلمان شد بنحویکه هر وقت آقا جائی می رفتند او پشت مرکب آقا می دوید و از نوکران خودی آقا شده بود و با نهایت ادب پشت سر آقا حرکت می کرد.
الْمُسْتَبْشِرُونَ بِاَمْرِکَ: این آقایان بشارت دهنده مردم به امر تو هستند. بعد از اینکه این انوار پاک ، مأمون سرّ حقّ بودند و سرّ پروردگار در جان و روحشان بود و بعد از آنکه آنها متولّی امر خداوند بودند. اکنون مردم را به همین عالم بشارت داده و دلالت می نمایند. هر کس که همنشین این آقایان بود به گفتار و یا به سرّ او را متوجّه حقّ می نمودند.
اَلْوَاصِفُونَ لِقُدْرَتِکَ: آنها علاوه بر اینکه بشارت تو را به خلق می دهند تو را و قدرت تو را برای مردم توصیف می کنند. و تو را در چشم مردم عزیز قلمداد
می کنند در عین اینکه خود در کمال عزّت بودند.
امیر مؤمنان علیu حسب روایات درب خیبری را که چهل مرد جنگی قادر به بلند کردنش نبودند با یک دست بلند فرمودند امّا به هیچ وجه آن را به خود نسبت ندادند. بلکه آنرا قدرت پروردگار دانستند. و اینچنین به مردم تنبّه می دادند. دامن آقا امیرالمؤمن uبکلّی از هر نوع شرک پاک است.
آقا معرّف قدرت خداست ، اگر چه در همان زمان جنگ آوران و افراد شجاع دیگری هم بود امّا هیچیک به مقام آقا نمی رسیدند. در شب صفیّن حسب نقل روایات مالک اشتر یک هزار نفر را کشت و امیرالمؤمنینu هزار و یک نفر را کشتند.
امّا یک تفاوت اساسی بین این دو بود به این نحو که آقا امیرالمؤمنینu تا هفت پشت طرف را می خواندند و اگر تمایلی به شیعه داشت او را
نمی کشتند. بنابراین ، این آقایان مبشّر وصل پروردگار هستند.
حضرت موسی بن عمران عرض کرد: }رَبّ اشْرَح لِی صَدْرِی وَ یَسّرْ لِی اَمْرِی۱ { یعنی من را میسّر کن که تحت فرمان من باشد یعنی من خودیّت خود را کاهش بدهم و امر تو که همراه من است فرمانده من باشد.
حضرات معصومین علیهم السّلام اهمّ کارشان این است که وقتی به شخص می رسند حواس پرتی را بر می دارند ، فاصله بین روح و نفس را بر می دارند و بین آن دو الفت ایجاد می فرمایند و آدمی محکم می شود و با نور پروردگار خِسّت و عدم شرح را از بین می برند.
اوّل قدم در انشراح صدر این است که نفس متذکّر بشود که جان به حضرت احدیّت نزدیک و به نور پروردگار فعّال است.
الْمُسْتَبْشِرُونَ بِاَمْرِکَ: یعنی اینکه آقایان دائماً نظرشان به امر حضرت احدیّت و به ملأ اعلی است. آنها نظرشان به جلوه پروردگار و به روح شریف حضرت ختمی مرتبت۶( وجود منبسط است ). آقایان همواره از بالا نظر دارند. آقایان معصومین علیهم السلام دائماً امر انسانها را پس از نظر خاص خود تزکیه می فرمایند. عالم خلق به تبع عالم امر است ، خودش قیمت مستقل ندارد یعنی در دستگاه ربوبی دو دستگاه نیست که یکی خلق و دیگری امر باشد. بلکه در همان ظرف عالم امر نشو و نما دارد.
هر چه در عالم مثال و ملکوت است در عالم خلق نیز هست و عالم خلق چیزی جز اشعه و شعاع عالم ملکوت نیست. و قهراً چیزیکه پایه و حقیقتی ندارد آقایان نیز به آنها نظر ندارند ، آنها نظر به بالا دارند ، نه نظر به عالم سفل که تبع عالم امر است. پس ای خدا امری که تو در آقایان قرار دادی ، ایشان مبشّر آن هستند و عالم امر هر کسی را به او نشان می دهند و نوعاً زحمت سیر و سلوک را از افراد بر می دارند و روح آنها را برایشان واضح می فرمایند.
الْوَاصِفُونَ لِقُدْرَتِکَ: حضرات معصومین علیهم السّلام و اولیاء خدا به لحاظ قدرتی که خداوند به آنها داده است ، قدرت پروردگار را توصیف می کنند. هنگامی که آقا امیرالمؤمنینuبه کوفه تشریف بردند ، منافقان کوفه گفتند این آقا مکّه مدینه و بصره را مسخّر کرده و اکنون آمده به کوفه تا اینجا را نیز تسخیر نماید پس بهتر است از همین ابتدا با جمعیّتی ۳۰ هزار نفره از ۳۰ قبیله و در روز جمعه کار آقا را تمام کنیم و طبعاً وقتی که خون بین ۳۰ هزار نفر لوث بشود گرفتاری چندانی ندارد. هر کدام از این ۳۰ هزار نفر شمشیری را برهنه نموده و بصورت مخفی به زیر عبای خود گرفتند و در نماز جمعه حاضر شدند. ( حمل سلاح هم بر ایشان مانعی نداشت ) پس آقا مشغول خطبه شدند. لیکن مهلت ندادند که سخن به نماز برسد و در اثناء خطبه فرمودند آن آقایانی که به همراه خود و به منظور نادرست شمشیر آورده اند بدانند که از شمشیرهایشان تنها دسته چوبی آن مانده و تیغة برنده اش نیست. واضح است که امیرالمؤمنینu بواسطة قدرتی که خداوند به ایشان داده بود ، قدرت خدا را توصیف نمودند. چه قدرتی را آقا امیرالمؤمنینu( صلوات خدا بر ایشان ) اعمال فرمودند که حتی شمشیرها را نابود نکردند. چون یکوقت ، از قبیل عصای موسی است که همه چیز را نابود کرد و بلعید امّا حضرت ۳۰ هزار تیغه شمشیر را از دسته بیرون کشیدند ، خودِ از دسته بیرون آوردن شاید ۱۰ دقیقه وقت لازم دارد ، ثانیاً این جسم مادّی را از زیر عبا به نحویکه هیچ کس متوجه نشد بیرون کشیده و در حدود یک فرسخ دورتر از کوفه در کنار یکی از رودخانه ها جمع فرمودند و همه این امور را در یک طرفه العین انجام دادند و با آن مشت همه آنها را باز کردند.
قدرت آقا ، قدرت خداست ، لیکن با آن قدرت پروردگار را توصیف کردند یعنی حضرت از خودشان چیزی نداشتند ، منیّتی ، خودیّتی استغفرالله در کار نبود قهراً این کار توصیف قدرت خداست که در یک طرفه العین شمشیرها بدون فرد خارجی بدون کمک از شیاطین و جن طلسم و به قدرت شخصی خودشان شمشیرها را به جای دیگر بردند صبح روز بعد هم به یکی از دوستانشان فرمودند که ۳۰ هزار تیغه شمشیر فلان جا انبار کردم بروید آنها را بردارید چرا که مالک ندارد ( به اعتبار اینکه مالکش ظالم بوده و قصد ریختن خون ولیّ خدا را داشته است و جان صاحبش تازه در خطر است خاصه اینکه این مال دیگر قیمت ندارد ) بهر حال تمام ائمّه طاهرین علیهم السّلام کارشان این بود.
در روایت است که شخصی آمد خدمت امام صادقuو عرض کرد آقا آیا می شود خدا را ببینم ، آقا به یک طرفه العین حجب را از جلوی چشمش برداشتند ، نفسش را تزکیه کردند ، قلبش را تزکیه نموده و علاوه قدرتمند قرار دادند تا بتواند در مقابل نور ساحت قدس ربوبی دوامی داشته باشد و مثل موسی بن عمران غش نکند ، حضرت تصرّف نموده و آن فرد هم غش نکرد قریب ۷-۸ دقیقه کمتر یا بیشتر این آقا در توحید صرف بود یعنی حضرت او را بلند کردند و حجاب نفسانی ، حجب روحانی و نورانی او را قلع کردند و آنکه مقصد تمام بندگان خاص خداست را به او نشان دادند آنهم در کمال آقائی و یا اینکه وقتی حضرت ولیّ عصر سلام الله علیه تشریف فرما می شوند و مردم را به قدوم مبارک خود مزیّن می فرمایند تمامی طلّاب معرفت اعم از بازاری ، اهل علم ، پزشک را به سهولت ( مثل نوشیدن آب در تابستان ) وارد در مقامات عالیه می فرمایند چنانکه قرآن کریم می فرماید )سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الآفَاقِ وَ فِی اَنْفُسِهِمْ۱ (که نشان دهنده در اینجا حضرت ولیّ عصر ( عج ) هستند البتّه حضرات معصومین علیهم السّلام به بیان نیز قدرت خدا را توصیف می کنند لیکن اهمیّت فعل بیشتر است استقامت حضرت اباعبدالله الحسینuدر روز عاشورا نمونه روشن توصیف خداست یعنی آن حضرت در شب عاشورا به احتمال خیلی قوی چیزی نخوردند روز عاشورا هم از طلوع فجر ، جنگ بر پا بود امّا هر چه زمان رفتن آقا نزدیکتر می شد رنگ مبارکشان شفافتر و سر حالتر و پر حرارت تر از صبح می شد یعنی شب گرسنه ، روز گرسنه ، ۳ اولاد قطعی از کف رفته ، ۴ برادر از کف رفته ، ۳ داماد از کف رفته ، ۴ پسر داماد ( که پسر عموی حضرت می شد که همان اولاد عقیل است ) از کف رفته دوستان همه از کف رفته ، وضع خانواده هم معلوم است تشنگی و گریه اهل خیام هم بود معذلک هر چه ساعت به ۳ بعد از ظهر نزدیک می شد آقا تر و تازه تر ، شفافتر می شدند و کلمه طیّبه مبارکه الله به لسانهای مختلف از زبانشان نمی افتاد.
لا حول و لا قوّه الاّ بالله را با نهایت قدرت و با نهایت شهامت بیان می کردند در حالیکه تشنگی ، مصیبت دیدن ، آمد و شد جنگ ، تابش آفتاب بی رحمی و شقاوت این مردم ، اینها همه عطش آور است معذلک در اداء کلمات طیّبه آقا فصیح بودند چون جوان ۲۰ ساله سالم ، بی غم ، این قدرت استقامت قدرت فهم و حلم ، قدرت عقل ، قدرت بقاء تمام خانواده بر صبر و رضای خدا اینها یک چیز آسانی نیست ، اینها همه قدرت اباعبدالله الحسینuبود که با آن قدرت خدا را توصیف می فرمودند.
آقا امیرالمؤمنین صلوات خدا بر ایشان ، در جنگ احد ۹ نفر را پشت سر هم به زمین زدند که هر کدام از آنها یک خرس بودند ، در جنگ خندق عمر بن عبدود را به زمین زدند که پیامبر فرمودند: برز الایمان کلّه الى الکفر کلّهو پس از قتل آن خبیث تمام مسلمین خوشحال و تمام کفّار خسته دل و پژمرده گردیدند خوب این قدرت نمائی عین توصیف قدرت خداست و یا کندن درب خیبر که حسب روایت ۴۰ مرد مأمور باز کردن و بستن آن بودند و جلوی آن را خندق کنده بودند تا مسلمانان نتوانند وارد قلعه بشوند ، آن وقت حضرت درب به این سنگینی را پس از کندن پل کردند تا اصحاب حضرت ختمی مرتبت از روی آن عبور کردند آیا این کار غیر از توصیف قدرت خداست یعنی یک طرفة العین آقا امیرالمؤمنینuاز خدا غافل نبودند در روایت است که سن شریفشان بیست سال بود در روز روشن و به دنبال هجرت پیامبر ۷ فاطمه نام از جمله مادر خودشان و دختر پیامبر را حسب امر حضرت ختمی مرتبت آن هم در روز روشن سوار هفت شتر نموده و از مکّه خارج نمودند در حالیکه شمشیر همراه خود نداشتند ، مشرکین بد جنس گفتند این چه زندگی شد ما نمی گذاریم زن و بچّه دشمنمان در روز روشن به این راحتی از مکّه خارج شوند در این اثنی که قافله قریب یک کیلومتر از مکّه خارج شده بود هفت نفر خرس صفت ، گرگ صفت ، با شمشیر برهنه آنها را دنبال کردند صلوات خدا بر امیرالمؤمنین آقا از شتر پائین پریدند چیزی هم در دستشان نبود فرمودند:
لا شیء الاّ الله فارفع همّکا یکیف ربّ النّاس ما اهمّکا
پریدند شمشیر را از یکی از آنها گرفتند و همه را فراری دادند خوب این قدرت امر ساده ای نیست ۷ گرگ صفت با شمشیر که هر یک سنّشان بین ۴۰ و ۵۰ سال بود در برابر آقا امیرالمؤمنینu که نهایت ۲۰ سال بیشتر نداشتند ( چون در سن ۷ سالگی بودند که پیامبر مبعوث شدند و امیرالمؤمنین در همان سن ۷سالگی ایمان تام آوردند ۱۳ سال هم پیامبر در مکّه بودند که مجموعاً ۲۰ سال می شود ) خلاصه اینگونه اعمال از حضرات توصیف قدرت خداست بنحویکه برای تمام اصحاب آنها واضح و روشن می گردید.
در روایت دیگر است که شخصی از خراسان به خدمت امام صادقu رسید و عرض کرد: آقا این بنی العباس کافرند ، چرا زیر بار اینها نشسته اید؟ بلند شوید و قیام کنید. آقا حضرت صادقu فرمودند : یاور ندارم ، عرض کرد چرا یاور ندارید؟ من تعداد زیادی را برای شما آماده دارم در این اثنی یک از دوستان آقا وارد خانه شد و حضرت به او امر کردند که به داخل تنور روشنی که در گوشه خانه بود وارد شود و آن بزرگوار نیز وارد تنور شد و وسط آتشها مشغول خواندن دعا شده آقا به آن مردم رو کرده فرمودند: از این سیستم آدم چند تا داریم عرض کرد هیچی نداریم ، و من هم همینطور نیستم البتّه این نسوختن آن فرد نظر آقا بود و الاّ آن فرد نه جفر داشته نه رمل و استطرلاب داشته نظر شریف آقا و تعلّق و اطاعت آن شخص به آقا باعث نسوختن شد.
( این آتش که سهل است آتش نمرود را ملاحظه بکنید ) خلاصه آقایان با این اِعمال قدرت ، خدا را توصیف می فرمودند و از این سنخ اعمال در طول عمر شریفشان بسیار زیاد بوده و لذا اینکه مردم همه سرّاً آل علی را دوست می داشتند برای همین جهت بود.
المُعْلِنُونَ لِعَظَمَتِکَاین بزرگوران همه بزرگی را از آن خداوند می دانستند و عظمتی جز عظمت پروردگار در جان و روحشان نبود و از طرفی این عظمت را با نور خداوند به مردم تفهیم می کردند و از همین رو بزرگی و عظمت حقّ در قلوب مردم جا می گرفت آقایان در عین اینکه ولی خدا بودند همه کارهای خدا را می توانستند انجام دهند معذلک عظمت خدای جلیل را فراموش نمی کردند و هرگاه دوستی حقیقی می یافتند او را به این معنا که پروردگار عالم اجلّ از تمام دنیا و ما فیها است آشنا می نمودند یعنی مردم را متوجّه عظمت حقّ می کردند. لذا اصبغ بن نباته می گوید: ما همراه امیرالمؤمنین در مواضع مختلف بودیم ( در شهر ، در سفر ، در صحرا ) او همیشه با ما کار می کرد امّا همیشه همراه او چیزی بود که نمی گذاشت ما منحرف بشویم اصلاً می فهمیدیم که در عین اینکه با ما رفیق است و زندگی و کارمان با هم است معذلک همراه آقا امیرالمؤمنین چیزی بود بسیار محسوس که برای ما قدرت دروغ ، غیبت ، و غفلت نمی ماند.
ائمّه اطهار علیهم السّلام عظمت پروردگار را به دوستانشان اعلام می فرمودند یعنی همانطور که مردم را جدّاً به ساحت قدس ربوبی سوق
می دادند و مردم را به مخزن نور الانوار دلالت می کردند در عین حال عظمت ربوبی را در قلوب آنها وارد می کردند نه اینکه صرفاً حالی به او بدهند ، امّا از عظمت حضرت احدیّت غافل باشد مردم را ۱۰۰% خوش می نمودند لیکن تمام قوای حیوانی و شیطنت آنها را یا مقطوع می نمودند و یا اکثر آن را از بین می بردند و اساس این توجّه به عظمت پروردگار خودش موجب اصلاح افراد می شد و فضولات و زیادیها را از بین می برد.
اَسْئَلُکَ بِمَا نَطَقَ فِیهِمْ مِنْ مَشِیَّتِکَیعنی خداوندا من ترا می خوانم به تمام کمالاتی که به مشیّت در آن بزرگواران قرار دادی ، کمالاتی که خود ناطق و سخن گویند ، آقایان وجودشان بیان مشیّت خداست و سخنگوی مشیّت حقّ همین ائمّه اطهارند همانطور که ولاه امر ، محل امن ، سرّ خدا و آشکار کننده عظمت حقّ نیز ائمّه طاهرین علیهم السّلام هستند.
نَطَقَ فِیهِمْ یعنی خدای جلیل واجل ، اشراق ، و وحی و الهام را در آقایان معصومین علیهم السّلام قرار داد و آنها از پروردگار ملهم شدند و علاوه نفوس خود را بالکلیّه و تقاضیات ، هواها و خلاصه تمام حیثیّتهای تعیّنی خویش را از دست دادند حسب روایات شریفه در کتاب کافی خداوند می فرماید: من تقرّب الیّ بالنوافل یعنی: اگر کسی علاوه بر واجباتش نوافل را هم انجام داد من بر چشم او مؤثّر می شوم در گوش او مؤثّر می شوم و در دیدة او نیز مؤثّر می شوم یعنی اگر کسی با خدای خودش خلوص به خرج داد حضرت احدیّت می فرماید: کنت سمعه من گوشش می شوم کنت بصره من دیده اش می شوم کنت یده من دستش می شوم بی یبطش ، بی ینظر ، بی یعلم ، بی یسمعحضرات معصومین علیهم السّلام در رأس این کمالات بودند قهراً هر چه سخن می فرمودند خدایا تو و نور تو بود ، خدایا تو از انوار خاصّه خودت به آقایان عطا کرده بودی آنچه که دلت می خواست آقایان گفتارشان حضرتعالی بود چنانکه رفتار آنها چنین بود یعنی اگر کرم می کردند کرم تو بود و هر تقاضائی می کردند تو آنها را وا می داشتی ، خلاصه سؤال می کنم تو را به آن نعمتی که به اولیاء خودت دادی و آقایان به آن نعمت مبلّغ حضرتعالی شدند و این بلحاظ عطای نعمت خاص و اشراق خاص تو بود و از طرفی به لحاظ استقامت چهارده معصوم علیهم السّلام در بندگی و اطاعت خاص الخاص از تو بود.
فَجَعَلْتَهُمْ مَعادِنَ لِکَلِماتِکَپس به جهت آن کمالاتی که تو به مشیّت خود در ائمّه اطهار علیهم السّلام قرار دادی آنها را معدن کلمات خود نمودی ، معدن کلمات یعنی چه؟ یعنی همانطور که خداوند معدن تمام کمالات است ، این آقایان نیز به لحاظ طهارت باطنی معدن کلمات خدایند. پروردگارا تو ۱۲ امام را معدن کلمات خودت قرار دادی ، خداوند علاوه بر صفت که عین ذات اوست اسم هم دارد و اسم خدا غیر از مسمّی چیزی نشان نمی دهد ، خداوند علاوه بر اسم و صفت کلمه هم دارد که چهارده کلمه تامّه دارد چهارده معصوم علیهم السّلام کلمه خدا هستند عیسی بن مریم نیز کلمه خداست ( بنا به نصّ قرآن ) لیکن کلمه عیسی بن مریم بالنّسبه به ما تامّ است امّا بالنّسبه به ۱۴ معصوم تامّ نیست یعنی اوصاف پروردگار عالم آنطور که از ائمّه طاهرین علیهم السّلام برای مردم روشن شد از عیسی بن مریم روشن نشد پس عیسی بن مریم بنا به نصّ قرآن کریم کلمه خداست امّا ائمّه طاهرین علیهم السّلام کلمات تامّات هستند که در دعاها می خوانیم که کلمه سه نوع است یک نوع آن تمام موجودات عالم است که همگی دارای کلمه خدا هستند یعنی میوه درخت برگ درخت ، و … همه کلمه ای از کلمات خدا هستند ریگ بیابان هر کدام یک کلمه ای دارند تمام حشرات ، حیتان ، پرندگان ، خزندگان ، همه حیوانات و بنی آدم هر کدام کلمه ای دارند.
قرآن کریم می فرماید برای شماره کلمات پروردگار اگر دریاها مرکّب شوند و شاخه های درختان قلم ، دریا تمام می شود ولی کلمات خدا تمام نمی شود.
)وَ اِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ الله ِلا تُحْصُوهَا۱( یعنی کلمات خدا قابل احصی نیستند.) قُلْ لَوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِکَلِمَاتِ رَبّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ اَنْ تَنْفِدَ کَلِمَاتُ رَبّی وَ لَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً۲ ( یعنی براستی هر چه که سوی الله می باشد کلمه خداست غایة الامر چهارده تا از آنها کلمات تامّات هستند یعنی کلمه ای که فوق آن نه تعقّلاً و نه خارجاً کلمه ای نیست هر کدام یک گوهر فوق العادّه هستند. حتّی آقازاده های آنان ( سیّدهای امروز ) اینها هم باز نسبت به ما کلمه تامّه هستند. یعنی ما اگر خدا کمکمان نکند سست هستیم راه به جائی نداریم بر فرض هم کمک و عنایت فرماید ما کنار می رویم ، ما باید از خدا بخواهیم تا استقامت عطا نموده و آنرا دائم فرماید امّا ذریّه پیامبر قطعاً مقداری از پیامبر ارث دارند خود حضرت کلمه تامّه بود ، نسل شریفشان هم تا یوم القیامه امتیاز دارد. یعنی سیّد ها هر قدر هم که اوقات آنها تلخ شود قدری که به حال خود بازگشت آن کثافت موقع غضبش را ندارد و بد اخلاقی که قبلاً داشت در اثر مختصر اتّصالی که به حضرت ختمی مرتبت و ائمّه دارد ، عوض می شود. بنابراین کلمات پروردگار آنقدر است که دریا خشک می شود و مرکّبی باقی نمی ماند امّا کلمه ربّ العزّةتمام شدنی نیست همانطور که ساحت قدس ربوبی غیر محدود است کلمات ربّ العزّةهم غیر محدود است بنابر این هیچ موجودی رها شده و بدون نسبت به پروردگار نیست لذا آقایان علاوه بر اینکه کلمات تامّات هستند خداوند نیز کلمات خود را در قلب و روح شریف آنها احیاء و تأئید می فرماید خودشان ۱۰۰% اهل الله هستند علاوه خود معصومین علیهم السّلام بوجود آورنده کلمه متوسطه هستند یعنی خودشان ایجاد کننده کلمات خدایند یعنی اگر حضرت ختمی مرتبت نبود افلاک و انجم پیدا نمی شد دریاها و مخلوقات پیدا نمی شد انسان بخوبی می فهمد که روح شریف حضرت ختمی مرتبت تا چهارده معصوم علیهم السّلام کلمه درست می کنند آنها مخزن و معدن کلمات پروردگار عالم هستند.
بزرگوار ابن ابی الحدید ، اشعار بسیار خوبی در مدح آقا امیرالمؤمنین نقل کرده است هندیهای ۶ امامی در حدود ۵۰ سال قبل آمدند نجف و گفتند ما می خواهیم صندوق آقا را طلا و نقره کنیم و سنگهای دور حرم مطهّر را عوض کنیم ، سنگها را عوض نموده و سنگهای درجه یک که عکس آدم در آنها بود نصب کردند شبّاک حضرت را هم که با پول ۵۰ سال قبل ، هفت میلیون دینار عربی بود ساختند و آوردند. امام هندیها برای حضرت علیuشعری گفته بود که آنرا با طلا دور صندوق مطهّر آقا نصب کرده بودند خدا رحمت کند آقا سیّد ابوالحسن اصفهانی به کلید دار امر کردند که هر چه شعر مربوط به امام هندیها است بردارید و شعرهای ابن ابی الحدید را به جای آن بگذارید.
ابن ابی الحدید در یکی از اشعارش می فرماید: بهشت اینجاست ، قیامت اینجاست ، همه ائمّه اینجا هستند ، خدا هم اینجاست جای دیگر می گوید: من نمی گویم علیّ ابن ابی طالب عالم خوبی بوده امیرالمؤمنین ربّ العلماء است.
اقول فیک سمیدع کلاّ انت ربّ سمیدع
چون آخر شعرهایش عین است به آن عینیّه می گویند خلاصه می گوید تو خدای علماء هستی.
فَجَعَلْتَهُمْ مَعادِنَ لِکَلِماتِکَیعنی خدای تعالی قلب و روح آقایان را معدن عالم سازی قرار داده است ، تمام کلمات در این نشئه به واسطه حضرت ولیّ عصر ( عج ) است که اگر آن حضرت به اذن خدا قبض بفرمایند هیچ چیز باقی نمی ماند قیامت کبری در روح مطهّر حضرت ختمی مرتبت است تا برسد به حضرت ولیّ عصر ( عج ) اگر نازی کند درهم فرور ریزند قالبها یعنی اگر حضرت ولیّ عصر ( عج ) به اذن خدا قبض کند نه بنی آدم می ماند نه درخت نه شمس و نه قمر می ماند. یعنی همانطور که حضرت احدیّت محیط بر همه است و ناصیه همه در قبضه اوست به همان نسبت در قبضه حضرت ولیّ عصر ( عج ) است همانطور که خداوند بر موجودات احاطه دارد ایشان نیز احاطه دارند. بنابراین اینکه ۱۴ معصوم را معدن کلمات خودت قرار دادی یعنی این آقایان خود به اذن خداوند کلمه درست می کنند.
وَ اَرْکانَاً لِتَوْحِیدکَ: این آقایان رکن توحیدند چرا که فهم وحدانیّت خدا بدون پیغمبر و امام نمی شود ، معرفت در انسان بدون بزرگتر نمی شود ، بدون ولیّ اعظم نمی شود ، امّا با کمک بزرگتر انسان می تواند قدم بردارد و در راه معرفت به جائی برسد که دست هیچکس به آن نرسیده است بنابراین این آقایان هم معدن کلمات حقّند و هم رکن توحید و معرفت هستند لیکن در مرتبه پائین تر آقای خمینی نیز چنین است چرا که ایشان نائب حضرت ولیّ عصر ( عج ) می باشند. در ادامه می فرماید :اَرْکانَاً لِتَوْحِیدکَ وَ آیاتِکَ وَ مَقَامَاتِکَ الَّتی لا تَعْطِیلَ لَهَا فِی کُلّ مَکَان یعنی آیات تو نیز به واسطه این آقایان ظاهر می شود اگر وساطت اولیاء نبود هیچگاه ذهن انسان به موضوعات مخفی نمی رسید پس ائمّه طاهرین علیهم السّلام نشانه های خدایند درست مثل اینکه تمام عالم نور و از آیات خداوند پر است ، تمام عالم نیز از نور ائمّه طاهرین علیهم السّلام پر است چرا که این آقایان متولّی عالم امر هستند و لذا نور حضرت ولی عصر ( عج ) در همه جا جریان دارد و آن حضرت و تمام معصومین علیهم السّلام در عالم تصرّف و ولایت دارند بنحویکه هیچگاه این تصرّف تعطیل بردار نیست.
خداوندا هیچ جا از وجود آیات تو ، از وجود ائمّه طاهرین علیهم السّلام خالی نیست همانطور که هیچ جا از وجود تو خالی نیست آنها ولاة امر تو هستند چگونه ممکن است جائی از عالم خالی از وجود مبارکشان باشد.
وَ اَرْکانَاً لِتَوْحِیدکَ: یعنی اگر می خواست موحّد شود می بایست از راه آن وارد شود.فادخلوا البیوت من ابوابها حضرت ختمی مرتبت فرمودند: انا مدینه العلم و علیّ بابهامنم شهر علم و علی درب این شهر است و این منصب تا حضرت ولیّ عصر ( عج ) ادامه دارد یعنی اگر کسی خواست موحّد بشود می بایست اوّل نسبت به ۱۴ معصوم علیهم السّلام خاضع شود و الاّ اساس توحید در او رشد نمی کند یکی از اساس توحید استقامت است اگر شخصی کنار حضرت ولیّ عصر ( عج ) بود ، یا اگر حضرت نظر خاصّ به او داشت ، قطعاً روحش برای حمل معانی سنگینی حس نمی کند و با شوق و شعف و به پشتیبانی امیرالمؤمنینuیا حضرت ولیّ عصر ( عج ) جلو می رود ولی وقتی پشتوانه اش آقایان نباشد هر چه برود دور خودش دور می زند عین مثل عنکبوت است رکن توحید استقامت است مستقیم تر از آقا امیرالمؤمنین و ۱۱ فرزندش علیهم السّلام خداوند نیافریده ما که نفهمیدیم خدا هم خبر نداده پس اگر انسان به شخص مستقیم تکیه کرد تحقیقاً خدا به او استقامت می دهد.
}وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً ۱{اگر طالبین معرفت و توحید و محبّت استقامت ورزیدند آب حقیقت علم و شوق و ذوق و عشق را به او می چشانیم ولی اگر استقامت نورزید اینطور نیست ، رکن توحید پا بر جا بودن است یعنی هوای غیر محبوب را باید کنار گذاشت می بایست شب و روز به یاد خدا بود درس و کار را به یاد خدا بود و آن را برای خود شرافت دانست در این صورت که استقامت در جان و روح و نفس و حتّی بدن ظاهر می شود و این به محبّت و علاقه و یاد این ۱۴ بزرگوار است خداوند اجلّ عالی از باب تفضّل و آسایش خلق ، آنها را بسوی خود دعوت می کند خداوند داعی الی الله است انبیاء و ائمّه اطهار علیهم السّلام نیز داعی الی الله هستند. علاوه آنها ارکان برای توحید خداوند علیّ اعلی هم هستند.
توحید در شخص یعنی اینکه آنچه آلهه و مؤثّر که هست همه را از خدا بداند یعنی شخص عاقل آثار و فاعلیّت تمام امور را به خدا مستند داند البتّه این معنا به سهولت میسّر نمی شود یعنی موقعی که سیر بود بداند که خدا او را سیر کرده گرسنه که شد می گوید خدایا مرا سیر کن ، زن می خواهد می گوید خدایا تو اسباب را فراهم بیاور ، پول می خواهد از خدا می خواهد لیکن این که تمام زندگی خودش را مستند به خدا کند کار آسانی نیست در این مسائل شخص باید حتماً مراقب و عاقل باشد و بفهمد که با تعقّل می توان همه مؤثّر ها را یکی دانست و همه اسباب را منتهی به یک سبب دانست فهم این معنا در آدمیزاد حتماً یک مراقبت از خود فرد می خواهد.