آیت الله صمدی آملی دام عزه:
احاديث برزخيه
اگر قوة خيال شخص تطهير شد، در خواب صورتهاي خوش و عبارات شيريني خواهد ديد که از اين عبارات تعبير به احاديث برزخيه مي کنند.
تمام حقائق نظام عالم در قوة خيال جناب رسول الله _ صلي الله عليه و آله و سلم _ به صورت قرآن متمثل شد، همان گونه که تمام حقائق ماوراي نظام طبيعت که ملائکة الله اند در قوة خيال ايشان به شکل علي «عَلَيهِ السَلام» درآمد. نظام عالم داراي حقائقي است که ميتوان آنها را به صورت معاني کليه مشاهده کرد. اگر بخواهيم اين معاني را در نشاة طبيعت تنزل دهيم بايد آن را به صورت کتاب يا عبارتي درآوريم. قوة خيال تطهير شدة رسول الله _ صلي الله عليه و آله و سلم _ نيز به قوه عقلاني آن حضرت رو کرد و آن معاني کلي مرسل ماوراي طبيعت دريافته از اسرار عالم را به صورت عبارات قرآن کريم تنظيم نمود و در مقام تبليغ براي ديگران نقل فرمود، لذا قرآن يک کتاب جداي از انسان نيست. قرآن تمثلّي است از رسول اکرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ نسبت به تمام اسرار عالم که به بهترين عبارات درآمده است. به تعبير ديگر قرآن حديث برزخي پيامبر _ صلي الله عليه و آله و سله_ است. حال اگر کسي در خواب ديد که قرآن مي خواند معلوم مي شود به او نيز چيزي از حقائق ملکوت عطا کرده اند و حقائق و معاني کلي عالم عقل همانگونه که بر پيامبر تنزل کرد، از ناحيه رسول الله _ صلي الله عليه و آله و سلم _ براي ايشان نيز تنزل پيدا کرده است. زيرا درست است که قرآن به معناي اَتَمِّ آن بر پيامبر نازل شده است، اما من و شما نيز براي اين که بالا برويم بايد قرآن رادر خودنازل کنيم. اگر ما هم قوي شويم و از نظر ايمان و عقيده بالا برويم –ان شاء الله- در خواب يا بيداري خواهيم ديد که قرآن را بر ما نيز نازل مي کنند. خداوند سبحان مي فرمايد: «اِنّا اَنْزَلْناةُ في لَيْلَةِ الْقَدْرِ» يعني ما قرآن را در شب قدر نازل کرديم. «قوة خيال تطهير شده» را به يک معني «ليلة القدر» مي نامند. اگر قوة خيال تطهير شود ليلة القدر مي گردد و قرآن در آن نازل مي شود و حقائق نظام عالم خود را نشان ميدهند. البته با توجه به اين نکته که قوه خيال همه افراد جداول خيال مطلق رسول الله اند. فافهم!
حضرت آقا نيز در ديوان خود ترجيع بندي دارند که به مانند تنزل حقائق قرآني است. در صفحه 225 ديوان آمده است:
در شبي حال بود و بيــــداري گــريه بود و حضور و اذکاري
در خجستـه سحــرگه آن شب از ســـرا آمــدم بـــرون بــاري
ســر به بالا نمـــوده ام نــاگاه متحيّــــر ز صنعــــت بــــاري
لشـکـــر بيشـمــــار اسـتــاره مـــاه مي کـردشان علمــداري
ديـده ام کهکشـان بـر سـاوش حـــامل رأس غـــول غـــدّاري
بعد مي فرمايند که به ستارگان نگريستم و چينش آنها را نيز به شعر در آوردم. تا به اينجا مي رسندکه:
همه جــا لشـکري و چــالاکي همـــه خــونريـز روز پيکـاري
همـه با نظـم خـــاص و تـرتيبي همــه در حدّ خـاص و معياري
همـه صف بسته و کمـــر بستـه همــه در حـــالت خبــــرداري
تمام نظام عالم را به يک لشکر آماده در دست فرماندة نظام هستي تشبيه کرده اند. همه در پيشگاه حق آماده اند که: «و لله جنود السموات و الارض» تا فرمانده چه طلب کند.
متّحــــد رو بـه جــانب واحـــد متّفق هـــر يکــي پــي کـــاري
من درويــش ره نشيــــن گـــدا بـنظــاره ستـــــاده بسـيـــــاري
آنها از بالا به من نگاه مي کنند و من از پايين به آنها. ستاده يعني ايستاده.
تا که شــــد ديدگـانم از ديـــدن ديــــدة نــااميـــــد بيمــــــاري
اگر بيماري از بهبودي خود نااميد گردد، به نحوة ديدنش مي گويند: «ديدة نااميد بيماري». مي فرمايد: که از بس به آسمانها نگاه کردم و مي ديدم که همه اسراري دارند و من از آنها غافل هستم، از آنها خجالت مي کشيدم و همانند يک بيماري که از خود مأيوس شده، فقط به آنها نگاه مي کردم.
گفتـم اي پاک آفريننـده هسـت شاهـي ترا سزاواري
پادشاهي حق توست. تويي که آسمانها را نظم دادي. تويي که ستارگان را تنظيم کرده اي. تويي که به آنها عظمت داده اي.
دل ندارد هــر آنـکه اين درگاه شـب ندارد حضور و بيـداري
مگر مي شود شب بر انسان بگذرد و او اهل حضور و بيداري نباشد؟! در ادامه مي فرمايند:
پس از آن رو بسـوي خانه شدم به مصـلّاي خود روانـه شــدم
من انسان هستم. تمام موجودات عالم را در پيشگاه الهي ديدم که مشغول قيام و رکوع و سجود بودند. يا ايستاده بودند و ذاکر، يا کمر خم کرده بودند و راکع و يا سر به زمين گذاشته بودند و ساجد. پس چرا من بيکار باشم؟
همچــو مـرغ گرسنـه و تشـــنه پـي تحصيل آب و دانـه شـدم
مراد از اين آب و دانه همان حقائق ملکوتي است که بايد انسان در شب بگيرد.
در حضــور يگانه معشــــوقــم عاشقانــه سر دوگانه شـــدم
نمازهاي دو رکعتي را «دوگانه» مي گويند.
گاه انـدر رکوع و گاه سجود از ســـر شوق عاشـقانه شــدم
آتـش عشـق آنچنـــانم کــرد ســر و پـا آتش و زبـانه شــدم
بــــاز در التهـــاب آمــــد دل همچـو کـودک پي بهانه شـدم
کاش در آن زمــان بــي تابــي واصـل مِلـک جـاودانـه شـــدم
اي کاش از آن حالتم بر نمي گشتم. عزيز من آن حال اگر دست دهد بسيار شيرين است. نفرمائيد که چرا بزرگان اين حرفها را به ما مي زنند اگر قرار بود از حقائق ملکوتي به ما خبر ندهند خود پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ اولي و احق بود. اين حقايق براي کساني است که مشتاق علم و تحصيلاند و دوست دارند به ملکوت عالم دست يابند. اين بيان باعث تهييج آنها مي شود که اگر کسي گفت: «من اينها را قبول ندارم. کي رفته و ديده است؟» در جواب بفرمايند: «ما رفته ايم و ديده ايم. شما نيز بياييد و دستتان را به ما بدهيد تا بالايتان ببريم».
بندة خدايي آمد به خدمت مرحوم جناب آقاي محمد حسن الهي و گفت: «اين حرفهايي که شما ميفرماييد، چه کسي رفته و آنها را ديده است؟ ما که خبر نداريم، پس اصلاً واقعيت ندارد.» ايشان فرمودند: «تو يک هفته اي دستت را به اخلاص به من بده تا به تو بگويم چه خبر است.» رند ديگري گفت: به آن آقا گفتم: «يک هفته نه، اگر راست مي گويي تو يک شب دستت را به من بده تا برايت بگويم چه خبر است.» اما حيف که نمي رويم و دست به آنها نمي دهيم.
وجـد آمد چنانکه پنـداري مست چنـگ و مي و چغانه شـدم
بند بگسسته و ز قفس رسته پــر زنـان ســوي آشيــانـه شــدم
«الهي درويشان بي سر و پايت در کنج خلوت، بي رنج پا سير آفاق عوالم کنند که دولتمندان را گامي ميسر نيست». حضرتشان در ابيات طبري فرموده اند:
نصف شو پرسمه گيـرمه وضـو خومّه نمـاز
کمّه چي پـروازها با اينکه بي پـر هسّمـه
ماشينها، هواپيماها، آپولوها، همه و همه در پيشگاه يک انسان کامل طي الارض کننده، سر به رکوع و سجود مي گيرند.
سـورة انبيـا به پيش آمـد غـرق نـورش در آن ميانـه شـدم
و اين يکي ديگر صور برزخي انسان است که به واسطة تطهير قوة خيال و فکرکردن در نظام هستي پيش مي آيد.
پــرتـــوي از جمــال جـانـان را مـن بي پا و سـر نشانه شـدم
رو به اقـــليــم عشـــــق آوردم وز همه روي بر کـرانه شـدم
چون به سلطـان عشـق رو کردم متـرنّـم به ايــن تــرانـه شــدم
همه يار است و نيست غير از يار واحدي جلوه کرد و شد بسيار
تا آن هنگام که در نشاة طبيعت هستي در کثرات به سر مي بري مي بيني که همه مي گويند:
همه يار است و نيست غير از يار واحدي جلوه کرد و شد بسيار
و وقتي هم که به ماوراء طبيعت مي روي باز مي بيني که حرف همين يک کلمه است.
پـس دم گـــرگـــ آشــکـارا شـد تـا سـپيــد و سـيــاه پيــدا شــد
«دم گرگ» به همان روشنايي قبل از اذان صبح مي گويند که به «صبح کاذب» نيز معروف است.
از نسيــــم صبـــاي عيســــي دم مــرده ها دسته دسته احيــا شد
يا به صـــورش دميـــد اســـرافيل رستـخيـز بـزرگ بــر پــا شــد
و صبحگاه مردم از خواب بيدار مي شوند. همة مابه اين فکريم که چه زماني قيامت بر پا مي شود و مردم به اشکال مختلف در مي آيند و حال اين که هر روز صبح مردم قيامت دارند آن هنگام که از خواب بر مي خيزند.
از نهيبـش به لــرزه از يکسـو همـه اشـجار باغ و صـحرا شد
منظور حضرت آقا از «نهيبش» «نهيب باد صبا» است. باد صبا، بادي است که از شرق مي وزد و در اصطلاح شاعران آن فيضي است که از ملکوت عالم به انسان روي مي آورد.
کاندر آن حال بوالعجب گفتي کـايت زُلـزِلـَت هـويـدا شـد
به هنگام اذان صبح گويا زمين به لرزه در مي آيد و همگان را از خواب بلند مي کند تا آنها به سمت کار و بازار و مزرعه و تحصيل خود حرکت کنند.
سوي ديگر هم از طيور و وحوش پـر ز آوازه و پـر ز غـوغا شـــد
الـوحــــوش حشــــرت تـکـويـــر همچو و الشمس و ضحـيها شد
تمام حيوانات نيز از خواب برخاستند. و بايد دانست که اگر انسان از شب تا به صبح بخوابد و بعد از طلوع آفتاب بيدار شود و هيچ نداند که در عالم چه گذشته است، او هم حيواني بيش نيست.
دو مـؤذن اذان مي گفتنـد کز فصـول اذان دل از جا شـد
آن ببـالاي مـأذنـه گـويـا ويـن بصحن سـراي خوانا شـد
وقتي که صبح مي شود دو اذان گفته مي شود: يکي آقاي مؤذن است که در بالاي مأذنه اذان مي گويد و ديگري هم خروس است که در لانه اش اذان ميگويد.
و عجب از حيوان است که وقت اذان صبح را مي داند و در شب در لانة تاريک خود اصلاً صدا در نمي دهد، اما همين که وقت نماز صبح مي رسد، او نيز شروع به خواندن مي کند.
آن به تکبـيـر گفتـن و تهليـل بهـر اعـلام خلـق بالا شد
وين به سبّوح گفتن و قـدوس با طيـور دگر هـم آوا شد
ذکر خروس «يا سبّوح، يا قدّوس» است و هر صبح اين ذکر را سر مي دهد.
نـي مــؤذن فقـط بذکـرش بود ني خروش از خروس تـنها شد
غـلـغـلـه در عـــوالـم امـکـان از ســر عقـل تـا هـيــولا شــد
هـر يـکي از کمـال تـوحيـدش بـا زبـان فـصيــح گويــا شــد
همه يار است و نيست غير از يار واحدي جلوه کـرد و شد بسيار
پـس شــده رايــت ظـفـر پيــــدا از طـلـــوع طـلايـــة بـيـضــــا
رايـتــــي نـــوع لالـــة حـمـــرا رايـتــــي جــنــــس لـؤلــؤ لالا
چـون دم گــرگ گـشت نامــرئي بـعــد چنـدي ز منـظـــر و مرئي
سـر برون کــرد ازکنـــــام افــق آتـشيــــن آهــوي فلــک پـيمــا
طلـعـت حـــور را يکــي مظـــهر آيــت نـــور را يـکــــي مجـلـي
يـــد بيـضـاي هــور تــا بـگرفت پــــردة تــيـــــره از رخ غـبــــرا
آشـکـــارا قـيـــــام بـنـــمــــوده يـــوم تـبـــلي الســرائــر اشـيـــاء
خورشيد را «هور» و تاريکي شب را «غبرا» گويند. شب، تاريکي را بر روي زمين مي گستراند و صبح، خورشيد از افق بيرون مي آيد و اين پردة تاريک غبرا را از روي زمين برمي دارد. قبل از اين قيام، تمام حيوانات بيدار مي شوند جز دسته اي که به ظاهر انسان هستند و در باطن از هر حيواني پست ترند. آنها صبر مي کنند تا خورشيد طلوع کند، آنگاه از خواب برمي خيزند. لذا در روايت آمده که تمام حيوانات قبل از اذان صبح بيدار هستند جز سگ. آن هم چون از شب تا صبح مشغول نگهباني است نزديکيهاي صبح خوابش مي برد.
مــا تـراه بهـذه النـشـأة فـهـو ظـلّ داره الاخــري
اگر مي خواهي بداني که قيامت کبري يعني چه؟ شب را تا به صبح بيدار باش. قبل اذان صبح مي بيني که يک قيامت بر پا مي شود. بعد از اذان صبح، قيامت نمازگذاران بر پا مي شود. و هنگام طلوع خورشيد قيامت عده اي را ميبيني که تازه بيدار شده اند.
دلـبــريـهـا نمــود از يــکسـو دامـن ارغوانـي صــحرا
گردن افراشت هم ز سوي دگر قـامـت زعفـراني کـوها
دســت داود بـــاد پوشــانـيــد زره سيـم خـام بـر دريـا
کــل مـا لا يـــري و ما يـبصــر فـيـه آيـات ربّـه الکبـري
هر چه را نگاه مي کني همه دليل حق هستند تا مي آيند به اينجا و باز ميفرمايند:
همه يار است و نيست غير از يار واحدي جلوه کرد و شد بسيار
آري حتي آن شخص بي نمازي هم که وقت طلوع خورشيد برخواسته و اکنون به دنبال غذايش مي رود را يافته ام که:
همه يار است و نيست غير از يار واحدي جلوه کرد و شد بسيار
@www.mjjz.blogfa.com@
احاديث برزخيه
اگر قوة خيال شخص تطهير شد، در خواب صورتهاي خوش و عبارات شيريني خواهد ديد که از اين عبارات تعبير به احاديث برزخيه مي کنند.
تمام حقائق نظام عالم در قوة خيال جناب رسول الله _ صلي الله عليه و آله و سلم _ به صورت قرآن متمثل شد، همان گونه که تمام حقائق ماوراي نظام طبيعت که ملائکة الله اند در قوة خيال ايشان به شکل علي «عَلَيهِ السَلام» درآمد. نظام عالم داراي حقائقي است که ميتوان آنها را به صورت معاني کليه مشاهده کرد. اگر بخواهيم اين معاني را در نشاة طبيعت تنزل دهيم بايد آن را به صورت کتاب يا عبارتي درآوريم. قوة خيال تطهير شدة رسول الله _ صلي الله عليه و آله و سلم _ نيز به قوه عقلاني آن حضرت رو کرد و آن معاني کلي مرسل ماوراي طبيعت دريافته از اسرار عالم را به صورت عبارات قرآن کريم تنظيم نمود و در مقام تبليغ براي ديگران نقل فرمود، لذا قرآن يک کتاب جداي از انسان نيست. قرآن تمثلّي است از رسول اکرم _ صلي الله عليه و آله و سلم _ نسبت به تمام اسرار عالم که به بهترين عبارات درآمده است. به تعبير ديگر قرآن حديث برزخي پيامبر _ صلي الله عليه و آله و سله_ است. حال اگر کسي در خواب ديد که قرآن مي خواند معلوم مي شود به او نيز چيزي از حقائق ملکوت عطا کرده اند و حقائق و معاني کلي عالم عقل همانگونه که بر پيامبر تنزل کرد، از ناحيه رسول الله _ صلي الله عليه و آله و سلم _ براي ايشان نيز تنزل پيدا کرده است. زيرا درست است که قرآن به معناي اَتَمِّ آن بر پيامبر نازل شده است، اما من و شما نيز براي اين که بالا برويم بايد قرآن رادر خودنازل کنيم. اگر ما هم قوي شويم و از نظر ايمان و عقيده بالا برويم –ان شاء الله- در خواب يا بيداري خواهيم ديد که قرآن را بر ما نيز نازل مي کنند. خداوند سبحان مي فرمايد: «اِنّا اَنْزَلْناةُ في لَيْلَةِ الْقَدْرِ» يعني ما قرآن را در شب قدر نازل کرديم. «قوة خيال تطهير شده» را به يک معني «ليلة القدر» مي نامند. اگر قوة خيال تطهير شود ليلة القدر مي گردد و قرآن در آن نازل مي شود و حقائق نظام عالم خود را نشان ميدهند. البته با توجه به اين نکته که قوه خيال همه افراد جداول خيال مطلق رسول الله اند. فافهم!
حضرت آقا نيز در ديوان خود ترجيع بندي دارند که به مانند تنزل حقائق قرآني است. در صفحه 225 ديوان آمده است:
در شبي حال بود و بيــــداري گــريه بود و حضور و اذکاري
در خجستـه سحــرگه آن شب از ســـرا آمــدم بـــرون بــاري
ســر به بالا نمـــوده ام نــاگاه متحيّــــر ز صنعــــت بــــاري
لشـکـــر بيشـمــــار اسـتــاره مـــاه مي کـردشان علمــداري
ديـده ام کهکشـان بـر سـاوش حـــامل رأس غـــول غـــدّاري
بعد مي فرمايند که به ستارگان نگريستم و چينش آنها را نيز به شعر در آوردم. تا به اينجا مي رسندکه:
همه جــا لشـکري و چــالاکي همـــه خــونريـز روز پيکـاري
همـه با نظـم خـــاص و تـرتيبي همــه در حدّ خـاص و معياري
همـه صف بسته و کمـــر بستـه همــه در حـــالت خبــــرداري
تمام نظام عالم را به يک لشکر آماده در دست فرماندة نظام هستي تشبيه کرده اند. همه در پيشگاه حق آماده اند که: «و لله جنود السموات و الارض» تا فرمانده چه طلب کند.
متّحــــد رو بـه جــانب واحـــد متّفق هـــر يکــي پــي کـــاري
من درويــش ره نشيــــن گـــدا بـنظــاره ستـــــاده بسـيـــــاري
آنها از بالا به من نگاه مي کنند و من از پايين به آنها. ستاده يعني ايستاده.
تا که شــــد ديدگـانم از ديـــدن ديــــدة نــااميـــــد بيمــــــاري
اگر بيماري از بهبودي خود نااميد گردد، به نحوة ديدنش مي گويند: «ديدة نااميد بيماري». مي فرمايد: که از بس به آسمانها نگاه کردم و مي ديدم که همه اسراري دارند و من از آنها غافل هستم، از آنها خجالت مي کشيدم و همانند يک بيماري که از خود مأيوس شده، فقط به آنها نگاه مي کردم.
گفتـم اي پاک آفريننـده هسـت شاهـي ترا سزاواري
پادشاهي حق توست. تويي که آسمانها را نظم دادي. تويي که ستارگان را تنظيم کرده اي. تويي که به آنها عظمت داده اي.
دل ندارد هــر آنـکه اين درگاه شـب ندارد حضور و بيـداري
مگر مي شود شب بر انسان بگذرد و او اهل حضور و بيداري نباشد؟! در ادامه مي فرمايند:
پس از آن رو بسـوي خانه شدم به مصـلّاي خود روانـه شــدم
من انسان هستم. تمام موجودات عالم را در پيشگاه الهي ديدم که مشغول قيام و رکوع و سجود بودند. يا ايستاده بودند و ذاکر، يا کمر خم کرده بودند و راکع و يا سر به زمين گذاشته بودند و ساجد. پس چرا من بيکار باشم؟
همچــو مـرغ گرسنـه و تشـــنه پـي تحصيل آب و دانـه شـدم
مراد از اين آب و دانه همان حقائق ملکوتي است که بايد انسان در شب بگيرد.
در حضــور يگانه معشــــوقــم عاشقانــه سر دوگانه شـــدم
نمازهاي دو رکعتي را «دوگانه» مي گويند.
گاه انـدر رکوع و گاه سجود از ســـر شوق عاشـقانه شــدم
آتـش عشـق آنچنـــانم کــرد ســر و پـا آتش و زبـانه شــدم
بــــاز در التهـــاب آمــــد دل همچـو کـودک پي بهانه شـدم
کاش در آن زمــان بــي تابــي واصـل مِلـک جـاودانـه شـــدم
اي کاش از آن حالتم بر نمي گشتم. عزيز من آن حال اگر دست دهد بسيار شيرين است. نفرمائيد که چرا بزرگان اين حرفها را به ما مي زنند اگر قرار بود از حقائق ملکوتي به ما خبر ندهند خود پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ اولي و احق بود. اين حقايق براي کساني است که مشتاق علم و تحصيلاند و دوست دارند به ملکوت عالم دست يابند. اين بيان باعث تهييج آنها مي شود که اگر کسي گفت: «من اينها را قبول ندارم. کي رفته و ديده است؟» در جواب بفرمايند: «ما رفته ايم و ديده ايم. شما نيز بياييد و دستتان را به ما بدهيد تا بالايتان ببريم».
بندة خدايي آمد به خدمت مرحوم جناب آقاي محمد حسن الهي و گفت: «اين حرفهايي که شما ميفرماييد، چه کسي رفته و آنها را ديده است؟ ما که خبر نداريم، پس اصلاً واقعيت ندارد.» ايشان فرمودند: «تو يک هفته اي دستت را به اخلاص به من بده تا به تو بگويم چه خبر است.» رند ديگري گفت: به آن آقا گفتم: «يک هفته نه، اگر راست مي گويي تو يک شب دستت را به من بده تا برايت بگويم چه خبر است.» اما حيف که نمي رويم و دست به آنها نمي دهيم.
وجـد آمد چنانکه پنـداري مست چنـگ و مي و چغانه شـدم
بند بگسسته و ز قفس رسته پــر زنـان ســوي آشيــانـه شــدم
«الهي درويشان بي سر و پايت در کنج خلوت، بي رنج پا سير آفاق عوالم کنند که دولتمندان را گامي ميسر نيست». حضرتشان در ابيات طبري فرموده اند:
نصف شو پرسمه گيـرمه وضـو خومّه نمـاز
کمّه چي پـروازها با اينکه بي پـر هسّمـه
ماشينها، هواپيماها، آپولوها، همه و همه در پيشگاه يک انسان کامل طي الارض کننده، سر به رکوع و سجود مي گيرند.
سـورة انبيـا به پيش آمـد غـرق نـورش در آن ميانـه شـدم
و اين يکي ديگر صور برزخي انسان است که به واسطة تطهير قوة خيال و فکرکردن در نظام هستي پيش مي آيد.
پــرتـــوي از جمــال جـانـان را مـن بي پا و سـر نشانه شـدم
رو به اقـــليــم عشـــــق آوردم وز همه روي بر کـرانه شـدم
چون به سلطـان عشـق رو کردم متـرنّـم به ايــن تــرانـه شــدم
همه يار است و نيست غير از يار واحدي جلوه کرد و شد بسيار
تا آن هنگام که در نشاة طبيعت هستي در کثرات به سر مي بري مي بيني که همه مي گويند:
همه يار است و نيست غير از يار واحدي جلوه کرد و شد بسيار
و وقتي هم که به ماوراء طبيعت مي روي باز مي بيني که حرف همين يک کلمه است.
پـس دم گـــرگـــ آشــکـارا شـد تـا سـپيــد و سـيــاه پيــدا شــد
«دم گرگ» به همان روشنايي قبل از اذان صبح مي گويند که به «صبح کاذب» نيز معروف است.
از نسيــــم صبـــاي عيســــي دم مــرده ها دسته دسته احيــا شد
يا به صـــورش دميـــد اســـرافيل رستـخيـز بـزرگ بــر پــا شــد
و صبحگاه مردم از خواب بيدار مي شوند. همة مابه اين فکريم که چه زماني قيامت بر پا مي شود و مردم به اشکال مختلف در مي آيند و حال اين که هر روز صبح مردم قيامت دارند آن هنگام که از خواب بر مي خيزند.
از نهيبـش به لــرزه از يکسـو همـه اشـجار باغ و صـحرا شد
منظور حضرت آقا از «نهيبش» «نهيب باد صبا» است. باد صبا، بادي است که از شرق مي وزد و در اصطلاح شاعران آن فيضي است که از ملکوت عالم به انسان روي مي آورد.
کاندر آن حال بوالعجب گفتي کـايت زُلـزِلـَت هـويـدا شـد
به هنگام اذان صبح گويا زمين به لرزه در مي آيد و همگان را از خواب بلند مي کند تا آنها به سمت کار و بازار و مزرعه و تحصيل خود حرکت کنند.
سوي ديگر هم از طيور و وحوش پـر ز آوازه و پـر ز غـوغا شـــد
الـوحــــوش حشــــرت تـکـويـــر همچو و الشمس و ضحـيها شد
تمام حيوانات نيز از خواب برخاستند. و بايد دانست که اگر انسان از شب تا به صبح بخوابد و بعد از طلوع آفتاب بيدار شود و هيچ نداند که در عالم چه گذشته است، او هم حيواني بيش نيست.
دو مـؤذن اذان مي گفتنـد کز فصـول اذان دل از جا شـد
آن ببـالاي مـأذنـه گـويـا ويـن بصحن سـراي خوانا شـد
وقتي که صبح مي شود دو اذان گفته مي شود: يکي آقاي مؤذن است که در بالاي مأذنه اذان مي گويد و ديگري هم خروس است که در لانه اش اذان ميگويد.
و عجب از حيوان است که وقت اذان صبح را مي داند و در شب در لانة تاريک خود اصلاً صدا در نمي دهد، اما همين که وقت نماز صبح مي رسد، او نيز شروع به خواندن مي کند.
آن به تکبـيـر گفتـن و تهليـل بهـر اعـلام خلـق بالا شد
وين به سبّوح گفتن و قـدوس با طيـور دگر هـم آوا شد
ذکر خروس «يا سبّوح، يا قدّوس» است و هر صبح اين ذکر را سر مي دهد.
نـي مــؤذن فقـط بذکـرش بود ني خروش از خروس تـنها شد
غـلـغـلـه در عـــوالـم امـکـان از ســر عقـل تـا هـيــولا شــد
هـر يـکي از کمـال تـوحيـدش بـا زبـان فـصيــح گويــا شــد
همه يار است و نيست غير از يار واحدي جلوه کـرد و شد بسيار
پـس شــده رايــت ظـفـر پيــــدا از طـلـــوع طـلايـــة بـيـضــــا
رايـتــــي نـــوع لالـــة حـمـــرا رايـتــــي جــنــــس لـؤلــؤ لالا
چـون دم گــرگ گـشت نامــرئي بـعــد چنـدي ز منـظـــر و مرئي
سـر برون کــرد ازکنـــــام افــق آتـشيــــن آهــوي فلــک پـيمــا
طلـعـت حـــور را يکــي مظـــهر آيــت نـــور را يـکــــي مجـلـي
يـــد بيـضـاي هــور تــا بـگرفت پــــردة تــيـــــره از رخ غـبــــرا
آشـکـــارا قـيـــــام بـنـــمــــوده يـــوم تـبـــلي الســرائــر اشـيـــاء
خورشيد را «هور» و تاريکي شب را «غبرا» گويند. شب، تاريکي را بر روي زمين مي گستراند و صبح، خورشيد از افق بيرون مي آيد و اين پردة تاريک غبرا را از روي زمين برمي دارد. قبل از اين قيام، تمام حيوانات بيدار مي شوند جز دسته اي که به ظاهر انسان هستند و در باطن از هر حيواني پست ترند. آنها صبر مي کنند تا خورشيد طلوع کند، آنگاه از خواب برمي خيزند. لذا در روايت آمده که تمام حيوانات قبل از اذان صبح بيدار هستند جز سگ. آن هم چون از شب تا صبح مشغول نگهباني است نزديکيهاي صبح خوابش مي برد.
مــا تـراه بهـذه النـشـأة فـهـو ظـلّ داره الاخــري
اگر مي خواهي بداني که قيامت کبري يعني چه؟ شب را تا به صبح بيدار باش. قبل اذان صبح مي بيني که يک قيامت بر پا مي شود. بعد از اذان صبح، قيامت نمازگذاران بر پا مي شود. و هنگام طلوع خورشيد قيامت عده اي را ميبيني که تازه بيدار شده اند.
دلـبــريـهـا نمــود از يــکسـو دامـن ارغوانـي صــحرا
گردن افراشت هم ز سوي دگر قـامـت زعفـراني کـوها
دســت داود بـــاد پوشــانـيــد زره سيـم خـام بـر دريـا
کــل مـا لا يـــري و ما يـبصــر فـيـه آيـات ربّـه الکبـري
هر چه را نگاه مي کني همه دليل حق هستند تا مي آيند به اينجا و باز ميفرمايند:
همه يار است و نيست غير از يار واحدي جلوه کرد و شد بسيار
آري حتي آن شخص بي نمازي هم که وقت طلوع خورشيد برخواسته و اکنون به دنبال غذايش مي رود را يافته ام که:
همه يار است و نيست غير از يار واحدي جلوه کرد و شد بسيار
@www.mjjz.blogfa.com@