Quantcast
Channel: زینت هفت آسمان - تمام انجمن‌ها
Viewing all 744 articles
Browse latest View live

یكصد و ده خاطره از حضرت آیت الله سید علی خامنه ای

$
0
0
[تصویر: 0021-5.jpg]

نویسنده جناب آقای حسن صدرى مازندرانى

1- ورود به مكتب خانه
مقام معظم رهبرى درباره چگونگى ورودشان به مكتب خانه در سال 1323 مى فرمايد:
اولين مركز درسى كه من رفتم ، مدرسه نبود، مكتب بود در سنين قبل از مدرسه شايد چهار سال ، يا پنج سالم بود كه من و برادر بزرگ تر از من را كه از من ، سه سال و نيم بزرگ تر بودند با هم در مكتب دخترانه گذاشتند، يعنى مكتبى كه معلمش زن بود و بيشتر دختر بودند، چند نفر پسر هم بودند. البته من خيلى كوچك بودم .
تجربه يى كه از آن وقت مى توانم به ياد بياورم ، اين است كه بچه را در آن سنين چهار، پنج سالگى ، اصلا نبايد به مدرسه و مكتب و اين ها گذاشت ؛ براى اينكه هيچ فايده يى ندارد. من به نظرم مى رسد كه از آن دوره مكتب قبل از مدرسه ، هيچ استفاده علمى و درسى نكردم . گذاشته بودند كه ما قرآن ياد بگيريم طبعا چون در مكتب ها معمولا قرآن درس مى دادند. آن وقت در مدرسه ها قرآن معمول نبود، درس نمى دادند.
بد نيست بدانيد كه من متولد 1318 هستم . اين دورانى كه مى گويم سال هاى 1323 1324، آن سال هاست اوايل مكتب رفتن ما بنابراين يك دوره آن است ؛ كه اولين روز مكتب اول را يادم نيست .
پس از مدتى يكى دو ماه كه در آن مكتب بوديم ، ما را از آن مكتب برداشتند و در مكتبى گذاشتند كه مردانه بود؛ يعنى معلمش مرد مسنى بود.
شايد شما در اين داستان هاى قديمى ، ملا مكتبى خواهنده باشيد؛ درست همان ملا مكتبى تصوير شده در داستان ها و قصه هاى قديمى ما، پيش او درس مى خوانديم . روز اولى كه ما را به آن مدرسه بردند، من يادم است كه از نظر من روز بسيار تيره ، تاريك ، بد و ناخوشايند بود!پدرم ، من و برادر بزرگم را با هم وارد اتاق بزرگى كرد كه به نظر من آن وقت خيلى بود. البته شايد آن موقع به قدر نصف اين اتاق بود؛ اما به چشم كودكى آن روز من ، جاى خيلى بزرگى مى آمد. و چون پنجره هايش شيشه نداشت و از اين كاغذهاى مومى داشت ، تاريك و بد بود.
مدتى هم آن جا بوديم (1)


2- يك خاطره از مكتب خانه
رهبر عزيز درباره ى مكتب رفتن خود از آقاى ملا مكتبى خاطره اى مى فرمايد:
من كوچكترين فرد آن مكتب بودم شايد آن وقت ، حدود پنج سالم بود و چون هم خيلى كوچك بودم ، هم سيد و پسر عالم بودم ، اين آقاى ملا مكتبى صبح ها من را كنار دست خويش مى نشاند و پول كمى ، مثلا اسكناس پنج قرانى آن وقت ها اسكناس پنج ريالى بود، اسكناس يك تومانى و دو تومانى بود، شما نديده ايد يا دو تومانى از جيب خود بيرون مى آورد، به من مى داد و مى گفت : تو اين ها را به قرآن بمال كه بركت پيدا كند!بيچاره دلش را خوش مى كرد به اين كه به اين ترتيب مثلا پولش بركت پيدا كند؛ چون درآمدى نداشتند. (2)


3- اولين روز دبستان
مقام معظم رهبرى در مورد روز اولى كه به دبستان رفتند، فرمودند:
روز اولى كه ما را به دبستان بردند، روز خوبى بود؛ روز شلوغى بود: بچه ها بازى مى كردند، ما هم بازى مى كرديم . اتاق ما كلاس بسيار بزرگى بود باز به چشم آن وقت كودكى من وعده بچه هاى كلاس اول ، زياد بود. حالا كه فكر مى كنم ، شايد سى نفر، چهل نفر، بچه هاى كلاس اول بوديم ؛ و روز پرشور و پرشوقى بود و خاطره بدى از آن روز ندارم .
البته چشم من ضعيف بود، هيچ كس هم نمى دانست ، خودم هم نمى دانستم ؛ فقط مى فهميدم كه چيزهايى را درست نمى بينم . بعدها چندين سال گذشت و من خودم فهميدم كه چشم هايم ضعيف است ؛ پدر و مادرم فهميدند و برايم عينك تهيه كردند. آن وقت ، وقتى كه من عينكى شدم ، گمان مى كنم حدود سيزده سالم بود؛ ليكن در اين دوره اول مدرسه و اين ها اين نقص كار بود. قيافه معلم را از دور نمى ديدم ، تخته سياه را كه روى آن مى نوشتند، اصلا نمى ديدم ؛ و اين مشكلات زيادى را در كار تحصيل من به وجود مى آورد. حالا خوشبختانه بچه ها در كودكى ، فورا شناسايى مى شوند و اگر چشم هاشان ضعيف است ، برايشان عينك مى گيرند و رسيدگى مى كنند. آن وقت اصلا اين چيزها در مدرسه يى معمول نبود.
البته اين مدرسه ما يك مدرسه به اصطلاح غير دولتى بود، به علاوه مدرسه دينى بود كه معلمين و مديرانش از افراد بسيار متدين انتخاب شده بودند، و با برنامه اندكى دينى تر از معمول مدارس آن روز، اداره مى شد؛ چون آن مدرسه اصلا برنامه دينى درستى نداشت و كسى توجه و اعتنايى به آن نمى كرد. (3)


4- يك نكته جالب از دوران دبستان
رهبر عزيز انقلاب در مورد معمم شدن خود، در دوران نوجوانى فرمودند:
چيزى كه حتما مى دانم جالب است ، اين است كه من همان وقت ، معمم بودم ؛ يعنى در بين سنين ده و سيزده سالگى كه ايشان سؤ ال كردند من عمامه سرم بود و قبا تنم بود. قبل از آن هم همين طور، از اوايلى كه به مدرسه رفتم با قبا رفتم منتهى تابستان ها با سر برهنه مى رفتم ، زمستان كه مى شد، مادرم عمامه به سرم مى پيچيد.
مادرم خودش دختر روحانى بود و برادران روحانى هم داشت ، عمامه پيچيدن را خوب بلد بود؛ سر ماها عمامه مى پيچيد و به مدرسه مى رفتيم .
البته اسباب زحمت بود كه جلوى بچه ها، يكى با قباى بلند و لباس جور ديگر باشد. طبعا مقدارى حالت انگشت نمائى و اين ها بود؛ اما ما با بازى و رفاقت و شيطنت و اين طور چيزها جبران مى كرديم ، نمى گذاشتيم كه در اين زمينه خيلى سخت بگذرد. (4)


5- عمامه در دوران دبستان
معظم له در مورد عمامه گذارى در دوران دبستان مى فرمايد:
من فراموش نمى كنم ... از كلاس دوم ، سوم ، دبستان ، سر ما عمامه گذاشتند... از آن بچگى ، از جمله چيزهايى كه به عنوان يك عقده ، تا سال ها در ما مانده بود، اين بود كه بچه ها ما را مسخره مى كردند، عمامه را مسخره مى كردند. بزرگ هم كه شده بوديم ، تا حدودى خيال مى كرديم كه حالا مسخره ها تمام شد؛ ولى بعد ديديم كه نه ، اول مسخره كردن است . با اين كه شهر ما، مشهد بود،... ببينيد چه قدر وحشيگرى مى خواهد كه يك آدم معمولى را كه در كوچه و بازار رد مى شود مسخره كنند. هيچ كس عليه هيچ كس ديگر، اين كار را نمى كند؛ اما نسبت به روحانيون ، خيلى ها اين حق را براى خودشان قايل بودند!چون تبليغات شده بود. (5)

تشرفات به خدمت حضرت بقیة الله عجل الله فرجه

$
0
0
تشرف بى تابگر

جناب حجة الاسلام محمد على شاه آبادى نقل كرد:
پس از درگذشت عابد مجاهد و عارف ربانى ، مرحوم حاج آقا فخر تهرانى ، مرحوم حجة الاسلام حاج شيخ حسن معزى فرمود:
عادت مرحوم حاج آقا فخر تهرانى اين بود كه وقتى به مجلس علماء وارد مى شد، در كنار در ورودى نشسته و با احترام خاصى از هر گونه اظهار فضلى دورى مى نمود!
روزى در اواخر عمر وى ، در محفلى كه حضرات علماء و از جمله آية الله حسن زاده نيز شركت داشتند، ناگاه مرحوم حاج آقا فخر تهرانى با لباسى نامرتب و عبايى كه معلوم بود روى زمين كشيده شده ، وارد مجلس شد و بر خلاف هميشه ، در گوشه اى با حالتى بسيار مضطربانه نشست ؛پس از پايان يافتن مجلس و رفتن حضار و حضرات آقايان ، وقتى از حالت اضطراب و ناراحتى اش پرسيدم ، او رو به من كرد و با افسوس فراوان گفت : يك عمر آرزوى ديدار حضرت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف را داشتم ، حال كه نصيبم شد، اكنون از دورى وصالش آرامش ندارم !
بى مهر رخت روز مرا نور نماندست
وز عمر مرا جز شب ديجور نماندست
هنگام وداع تو ز بس گريه كه كردم
دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست (1)(2)

فضای دل این دیوانه گرفته بوی گل نرگس !

$
0
0
[تصویر: vbkxapwso5evgge63x5.jpg]



فضای این دل دیوانه، گرفته بوی گل نرگس
دلم نشسته چو پروانه، در آرزوی گل نرگس
سزد ز غصه بمیرم من، ز درد و غربت و تنهایی
همیشه ذکر فرج دارم، ولی چرا تو نمی آیی؟

منم که زشت و سیه چهره، تو در نهایت زیبایی
منم فقیر ِ فقیرانم ، تو در نهایت دارایی
چه می شود بشود روزی، سراغ خیمه ی سبزِ تو
که روزیم بشود روزی، طعام ِ خیمه ی سبز ِ تو

دوباره پای گنهکارم، به بزم عشق تو واگشته
سرم به زیر و شکسته دل، دو دیده پر ز حیا گشته
ز قطره قطره ی اشک ِ من، ببین که بوی تو می آید
دو دست خسته و لرزانم، به سمت و سوی تو می آید

زبان گرفته دلم امشب ،ز غصه های دل زارم
دلم گرفته و قلبی پر،ز خاطرات خوشم دارم
تو بدترین گناهان را،به عمر کوته من دیدی
به بهترین محبت ها،مرا همیشه تو سنجیدی

تو لقمه لقمه به دست خود،به بنده نان و نمک دادی
به قوت نمک و نانت ،گنه نموده ام و شادی
خدا خدای گنه کاران،گدا گدای سیه چهره
ببین که پادشه خوبان،نشسته دور همین سفره

نسیم خوش نفس و پاکی،گرفته حال و هوایم را
ز خاطرم نرود حال و ،هوای جبهه و یا زهرا
دوباره میکده را بستند،به پشت در زده ام زانو
به درد هجر پرستوها،به جز جنون نبود دارو

شلمچه رفتم و حالا در،میان شهر گنه هستم
دو کوهه بودم و غرق تو،ولی دوباره چنین پستم
امان که دست و دلم گردد،دوباره مجرم و آلوده
خدا کند که گل نرگس،دهد به من دل آسوده

همیشه چشم امید من،به دست مادر تو زهراست
گمان کنم که به روز حشر،شفیع نوکر تو زهراست
تو را قسم به کبودی ها،به صورتی که بود حاکی تو را
به مقنعه خونی،به چادری که شده خاکی تو را

به قاری قرآنی،که روی نیزه فغان دارد تو را
به روزه پیشانی،که سنگ کوفه نشان دارد
مدد نما و عنایت کن،به خاطر دو لب عطشان
حفاظتم بنما دیگر،زجرم و معصیت و عصیان

حدیث نوکریم این است،که ذکر روز و شب زهراست
یکی دمشق و یکی دیگر،محرم و شب عاشوراست


http://s3.picofile.com/file/7366205799/a...h.mp3.html

برنامه جلسات سخنرانی استاد صمدی آملی ـ دهه آخر ماه صفر

$
0
0
[تصویر: 0050-6.jpg]

جلسات سخنرانی مكتب الذاكرين اهل بیت علیهم السلام و هيئت ميثاق المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف :

سخنران : حضرت آيت الله صمدی آملی

مداحان : استاد حاج عليرضا نهادی ـ حاج حسن نادری ـ حاج ناصر آئينی و ديگر مداحان

زمان : از پنج شنبه ۱۳۹۱/۱۰/۱۴ به مدت ۱۰ شب ـ ساعت ۲۰ الی ۲۲

نشانی : تهرانپارس ـ خیابان استخر ـ خیابان بوستان ششم غربی ـ پلاك ۵

[تصویر: estakhr_AzhA_ir.jpg]

انسان كامل ـ استاد سید علی طباطبائی

$
0
0
[تصویر: 0125.jpg]

نام كتاب : انسان كامل و (معرفت امام و امامت در كلمات دُرربار حضرت ثامن الحجج على بن موسى الرضا عليهما السلام )
نام نويسنده : سيد على طباطبائى
منبع : سایت غدیر

رساله انسان كامل
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله الذى جعلنا من المتمسكين بولاية اءميرالمؤ منين و الائمة عليهم السلام اما بعد: رساله ((انسان كامل )) به قلم اين كمترين ، خوشه چين خرمن فيض اساتيد ربّانى ، سيد على طباطبائى در پيرامون شناخت معصومين عليهم السلام مى باشد كه از الهامات مستفاد و محفوظ از محضر انور مشايخ متاءلهين و از بركات تحقيق و كوشش ، تدوين شده است .
اين رساله عزيزالوجود كه ساليان طولانى همراه با تحصيل و تدريس ‍ صُحُف عرفانى و حكمت متعاليه كلمه كلمه تقرير و تبيين شده است به عنوان مَدخل بحث امامت قرار داده مى شود اگر چه خود اين رساله نياز به شرح دارد لعل الله يحدث بعد ذلك اءمرا.(1)
شناخت انسان كامل كه مظهر جميع اسماء و صفات الهيه است كار انسان كامل است والا غير كامل از عهده وصف و تعريف و شرح انسان كامل برنمى آيد. در مفهوم اسمى چيزى مى فهمد.
انسان كامل كسى است كه مفاتيح غيب باذن الله تعالى در دست او است و قلب او خزانه اسرار و علوم الهى است و مويد به روح القدس ‍ است و از مُلك تا ملكوت همه ، مراتب اين انسان كامل است .
انسان كامل افضل از جميع ماسوى الله است ، زيرا جامع جميع صفات كماليه كلمات وجوديه مى باشد. به همين جهت خليفة الله است و خلافت بر همه مكوّنات از آن اوست .
انسان كامل را به اسامى گوناگون اسم مى برند و هر اسمى اشارتى به شاءنى از شؤ ون آن دارد، نوحش گفته اند براى آن كه نجات دهنده از طوفان بلا است ، ابراهيم گفته اند زيرا كه از نار هستى گذشته و نمرود خواهش را كشته و خليل حضرت حق گشته ، موسى ناميده اند به جهت اين كه فرعون هستى را به نيل نيستى غرق نمود و در طور قرب مناجات مى كند، خضر گفته اند براى آن كه آب حَيَوان علم لدنّى خورده و به حيات جاودانى پى برده است .
انسان كامل امام قافله نوع انسانى و غايت مسير تكاملى آن و صراط مستقيم و صراط الى الله بلكه صراط الله است كه ديگر افراد بايد راه تقرب به او را سير نمايند تا به كمال انسانى خود نائل شوند.
انسان كامل آن عارف متصرف در وجود است كه با همت خود (يعنى توجه و قصدش ) و به سبب قوت روحانيت و مظهريت تامش ‍ صورتهايى را كه خارج از خيال اند و موجود در اعيان خارجى اند خلق مى كند و در آن واحد در اماكن مختلفه در سراسر عالم امكان حاضر مى شود و حوايج عبادالله را برمى آورد.
انسان كامل كه كون جامع و مخلوق كامل است بوجود او اسرار الهى در مظهر هويدا مى گردد و همه عالم با تمام ذراتش و جميع اسرارش ‍ قائم به حقيقت انسان كامل است لذا براى انسان كامل صورت كامله جامعه بين جمع وجودى و تفرقه كونيه مى باشد.
انسان كامل به حسب عروج و صعودش به حسب اعتلا وجودى اش ‍ به حدى مى رسد كه با نَفَس رحمانى و صادر نخستين اتحاد وجودى پيدا مى كند، وقتى با او اتحاد وجودى پيدا كرد چون كلمات نوريه همه بر آن رق منشور منتقش اند و شؤ ون او هستند و از او جدائى ندارد، همه كلمات وجودى مى شود شؤ ون اين انسان ، به اين معنا عالم ، ما سواى الله در اين هنگام مى شود شؤ ون اين انسان كامل كه اتحاد وجودى با نفس رحمانى پيدا كرده است اين اتحاد است اشرف و ارفع از اتحاد عاقل به معقول هر چند عمق آن معنا سرانجام به اين حقيقت مى رسد، درباره اين انسان حقيقتا اين مطلب است كه و كل شى ء اءحصيناه فى امام مبين (2) خودش است كتاب مكنون ، ام الكتاب ، كتاب محو و اثبات ، در مقام جمع اش مى شود قرآن و در مقام تفصيل مى شود فرقان اين شاءنيت را انسان دار است . پس از اين جهت كه انسان بالفعل با جوهر كل با نفس رحمانى با آن عمود قائم ورق منشور اتحاد وجودى پيدا مى كند همه كلمات نورى به او مى پيوندد يعنى عالم مى شود اعضاء و جوارح او لذا به هر كجا بخواهد تصرف مى كند.
قرآن ، عرفان و برهان با هم جدائى ندارند و هر سه را اگر جمع كنيم مساوى است با انسان كامل ، آن كسى كه قطب عالم امكان است ، آن كسى كه امام است حجة الله است واسطه در فيض است ، امام معصوم است ، جان عرشى او وعاء حقايق قرآن است . امام كل است يعنى امام ملك و ملكوت انسان كامل برهان هر چيز است ، انسان كامل عرفان هر چيز است ، انسان كامل ميزان هر چيز است .
قلب انسان كامل محل مشيئت الهى است . انسان كامل يعنى انسان به فعليت رسيده كه واسطه فيض الهى ست ، انسانهاى كامل خود قرآن ناطق اند اينها ايام الله هستند.
انسان كامل چون چشم برزخى و عقلى او باز است . واقعا در هر مرتبه وجود كه قرار بگيرد هم ما قبلش را مى خواند هم مابعدش را مى خواند اما ما قبلش را مى خواند چون انموذج ما قبلش است و اما ما بعدش را مى خواند چون متن ما بعدش است لذا انسان كه چشم قيامتى او باز شد و قيامتش قيام كرد مى بينيد كه از گذشته خبر مى دهد و از آينده هم خبر مى دهد چون متن اعيان و لوح وجود و قلم وجود در پيش او است .
انسان كامل كسى است كه در تمام نشاءات ديگران گرد او طائف اند او قبله همه است .
انسان كامل مزاجش اعدل امزجه است يعنى مزاجش اعتدال تام دارد و قطب و مركز است يعنى مزاجها گرد او دور مى زنند و هر چه مزاج معتدل تر باشد آن دولت حيات و علم و... قوى تر است .
انسان كامل به مفاتيح غيب علم پيدا مى كند، جناب علامه قيصرى در فصل دوم مقدمات شرح فصول الحكم مى فرمايد:
((و من الاسماء ما هى مفاتيح الغيب التى لا يعلمها الا هو و من تجلى له الحق بالهوية الذاتية من الاقطاب و الكمل . قال تعالى (3))) ((عالم الغيب فلا يظهر على غيبه اءحدا # الا من ارتضى من رسول (4)))
انسان كاملى كه داراى اعتدال مزاج مى باشد صاحب نفس مكتفيه است يعنى خود كفاء است و نياز به معلم ندارد، انسان كامل امام و حجت الله است . انسان كامل قطب عالم است ، انسان كامل امام ملك و ملكوت است واقعا.
انسان كامل مظهر اسم الله است . الله مستجمع جميع صفات كمالى ست ، الله كعبه همه اسماء است ، قبله همه اسماء است ، اسماء همه در حول او طائف اند. و آنى كه مظهر اسم الله است . او هم كعبه و قبله همه است ، مظهر الله هم بايد اتم مظاهر باشد و آن انسان كامل است . و بر مبناء خيلى محكم و متقن حضرات آقايان اهل عرفان رب مطلق بى مظاهر راه ندارد و اسماء بى مظاهر نمى شود و الله هم هيچ وقت بى مظهر نيست و لذا هيچ وقت جهان نشه عنصرى خالى از انسان كامل مظهر الله نيست كه او را تعبير مى كنند به قطب عالم ، هميشه اين خليفه حق و مظهر الله در نشئه عنصرى بايد باشد، حال يا به جهت ضعف و بى چاره گى ما از ديدگان ما غايب است و يا نه لياقت آن را داريم كه با او محشور باشيم . او هست ، او آفتابى ست كه در آسمان معرفت بايد باشد. در اين مقام جناب قيصرى دارند:
اءن الاسم الله مشتمل على جميع الاسماء و هو متجل فيها بحسب المراتب الالهية و مظاهرها و هو مقدم بالذات و المرتبة على باقى الاسماء فمظهره (اى الانسان الكامل ) ايضا مقدم على المظاهر كلها و متجل فيها بحسب مراتبه .(5)
انسان كامل صاحب مقام كن است باذن الله اذا اءراد شيئا اءن يقول له كن فيكون (6) مى شود صاحب مقام كن ، صاحب رتبه كن كه اين اسماء تكوينى و عينى به نحو كمال در او متحقق است . انسان كامل كه خليفة الله است بايد به صفات مستخلف عنه بوده باشد لذا تصرف در ماده كائنات مى كند به محض انشاء اين فعل متحقق مى شود. جناب شيخ الرئيس ابن سينا درباره خصال نبوت گويد ((نبى آن كسى است كه متصرف در ماده كائنات است )) چرا، چون او كسى است كه تمام اسماء به نحو اتم و اكمل در او پياده شده است .
انسانهاى كامل يعنى ائمه عليهم السلام حامل عرض هستند جانشان عرض است سرّشان وعاء معارف الهى است حامل علم اند.
انسان كامل آن موجودى است كه ثمره شجره وجود است ، كه قطب عالم امكان است و بر مبنا، محكم و استوار اماميه هيچ گاه جهان خالى از انسان كامل نيست كه قطب است محور است ، امام است ، مقتداء است ، غرض و غايت كل است همه گرد او طائف اند چه در دنيا و چه در آخرت ، چه موجودات دنيوى و چه اخروى .
انسان كامل صاحب آن مزاح معتدل است كه مركز است و بقيه امزجه حول اين مركز دور مى زنند به حسب اعتدال مزاجها با اين مركز بعضى نزديك اند و بعضى دوراند. هر كه مزاجش معتدل تر باشد به مركز نزديك تر است و آنى كه مزاجش اعتدالش كم تر است به مركز دورتر است تا مى رسد به مزاج حيوانات و مزاج نباتات و مزاج معادن كه اينها خيلى از مركز دوراند.
انسان كامل آن انسان بالفعلى است كه يك واقعيتى دارد هر كس به او قرب و همجوارى داشته باشد در تخلق به اخلاق ربوبى و در اتصاف به صفات الهى متخلق و متصف است . جناب ابن سينا مى فرمايد: ((كمال عالم كيانى و كونى در اين است كه انسان كامل در او بوده باشد)) چه اين كه كمال بهشت به انسان كامل است و كمال انسانها ديگر به بهشت است .
انسان كامل ، انسان به فعليت رسيده اى است كه با نَفَس رحمانى و صادر نخستين اتحاد وجودى پيدا كرده است و ام الكتاب كه عقل اول است شاءنى از شؤ ون او مى شود. و كتاب مبين كه نَفْس كل است شاءنى از شؤ ون او مى شود و كتاب محو و اثبات و مادون نفس كل طورى از اطوار او مى شود و خودش همه مى شود و اگر از عظمت و مقامش خبر بدهد كه وجود مقدس اميرالمومنين ولى الله فى الارضين قطب الموحدين على بن ابى طالب (عليه السلام ) فرمود:
انا نقطة باء بسم الله ، انا جنب الله الذى فرطتم فيه و انا القلم و انا اللوح المحفوظ و انا العرش و انا الكرسى و انا السماوات و الارضون .(7)
اينها واقعا درست است و حق است چون اينها به لحاظ جنبه صورى و بشرى نيست اينها به لحاظ آن جنبه ملكوتى و روحانى و ولائى آنهاست همه ما دريافتهاى روحى و كشفى را از حضرت بقية الله سلام الله عليه مى گيريم چه اين كه همه انبياء از مصباح نور خاتم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مى گيرند و ائمه اطهار عليهم السلام همه مشكاتى هستند كه آن مصباح ختمى از اين مشكاة مى فروزد و انوارش نصيب ماها مى شود.
انسان كامل ، انسان خليفة الله ، انسان حجة الله ، انسان بقية الله انسانى است كه جان عرشى او وعاء حقايق قرآن است انسانى است كه حامل عرش الهى است و علم الهى عرش اوست و انسان كامل حامل عرش الهى است .
انسان كامل جامع ترين كتاب الهى است ، اگر چه همه موجودات كتاب الهى هستند، اما انسان يك كتابى است كه جامعه همه كتابهاست ، بزرگترين و منظم ترين و شريف ترين و لطيف ترين مرآت كه حقيقت نما است جان پاك انسان به عصمت رسيده است ، كمال طهارت عصمت است و كمال عصمت خاتم است ، اين خاتم (صلى الله عليه و آله و سلم ) يك دانه انسان است در نظام هستى كمال انسان است ، كمال عصمت است ، كمال طهارت است ، كمال نبوت است كمال ولايت است .
انسان كامل واسطه فيض است ، بعضى از اعاظم مى فرمايند: انسان كامل به منزله آبشار است . آبشار از بالا مى ريزد به پائين از بطنان عرش مى ريزد به همه جا، حال اين فيض او، ترشحات او، شعب او به ديگران هم مى رسد، اصل آبشار اوست كه واسطه فيض است و ديگران هم از اين آب حيات مستفيض اند.
انسان كامل هادى محض است ، هدايت محض است مظهر اتم اسم الهادى است ، اصلا در حريم او شيطان راه ندارد اسم مضّل راه ندارد، مكاشفاتش نور محض است ، قولش نور محض است در تمام شؤ ونش عصمت دارد.
قلب نازنين انسان كامل تجلى گاه اسم شريف الواسع است و او مظهر اتم المحيط مى باشد.
انسان كامل از خود بدل انشاء مى كند و به اطراف و اكناف مى فرستد تا از اشخاص دستگيرى كنند چون خودش جامع جمع الهى است ، اسطرلاب تام حق است ، خودش قرآن الهى است .
انسان كامل كسى است كه مى بايستى عوالم ملك و ملكوت و جبروت همه را جواب بدهد و همه از وجود او بايد مستفيض بوده باشند.
انسان كامل مبين حقايق اسماءست يعنى آگاه با سرالقدر آنهاست و سرالقدر احكامى است كه بر اعيان ثابته مترتب است ، لذا انسان كامل مبين حقايق اسماء است به سرالقدرشان به تار و پودشان به سرشت شان به بافت شان آگاهى دارد و احكامى كه بر آنها مترتب است بيان مى فرمايد چه احكام تشرعى و چه احكام تكليفى و چه احكام تكوينى .
انسان كامل كسى است كه ارواح عوالم كه ملائكه موكل از جانب خداوند سبحان هستند در اختيار او مى باشند، او اگر بخواهد تصرف در ماده كائنات بكند، مى كند و اگر بخواهد نمى كند ولكن تا انسان به سرالقدر آشنا بشود و تا آن رموز مقام ولايت را بدست آورد اينها كار آسانى نيست كه انسان بفهمد چطور گاهى ولى الله ، انسان كامل تصرف مى كند و گاهى نمى كند و سيره زندگى ائمه عليهم السلام سراسر رموز و اسرار است و كسانى كه راهى نپيمودند و چيزى نچشيدند حق چون و چرا در كار اينها را ندارند، جان انسان جدولى است متصل به يك پارچه دار هستى ، با همه مرتبط و متصل است و همه با او پيوسته اند، و مى دانيم كه همه با ما پيوسته اند ولى ما با همه گسسته ايم اين حجاب ماست و اين حجاب براى حجة بالغة حق ، انسان كامل نيست همه با او پيوسته اند و او هم به همه پيوسته است ، لذا انسان كامل تصرف در عالم مى كند و يك وقت هم تصرف نمى كند و ما نمى دانيم و اين مربوط به عالم اوست و مربوط به آن اذن الله است ، سلطان بحث مهم تصرف فص لوطى فصوص الحكم مى باشد. از آن جمله فرمايش شارح علامه قيصرى اين است كه :
فالحاصل ان المعرفة تمنع العارف من التصرف و من تصرف من الانبياء و الاولياء انما تصرف بالامر الالهى لتكميل المتصرف فيه و الشفقة عليه و ان كانت الصورة الاهلاك .(8)
معرفت تام كه فناء در توحيد است مانع از تصرف است چون تصرف زير سر همت است و با معرفت تام آن تجمع همت پيش نمى آيد براى اين كه مجذوب ديگرى است .
انسان هاى كامل كسانى هستند كه خداوند عالم مى شود مرآت آنها - اءلمومن مراءة المومن - چون مومن يكى از اسماء الهى است كه ذات حق مى شود مرآتشان و حقايق را از بطنان عرض مى گيرند الرحمن على العرش استوى (9) و آن حديث رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه : ما من شى ء الا و صورته تحت العرش و اين كه در روايت آمده ائمه عليهم السلام حاملين عرش هستند و قلب المومن عرش الله الاعظم - پس در اين چنين جانى كه حامل عرش است و ما من شى ء الا و صورته تحت العرش ، و ان الامام اذا شآء اءن يعلم اءعلم - تيرگى و حجاب نيست ، جان زلال است انسان با همه نظام هستى وابسته است اگر حجاب بوده باشد با همه بريده مى شود.
انسان كامل يك عقيده و جانى دارد كه هيولاى اعتقادات و مجمع الاضداد است .
انسانهاى كامل ، سفراى حق ، اينها مبين حقايق اسماء هستند، در كتاب مصباح الانس دارد كه انسان كامل نشانه اى دارد تا هر كسى نگويد من خليفة الله هستم و اين نشانه آن است كه مبين حقايق اسماء باشد.
انسان كامل كه عقل محض است و علم محض است قرآن كريم او را سراج منير معرفى كرد و داعيا الى الله باذنه و سراجا منيرا(10) از آن جهت كه او در تاريكى هاى افكار بشرى و پندارهاى بشر مى درخشد و نور مى دهد، مثل آفتاب كه نور مى دهد، آفتاب واسطه است براى ديدن اجسام و انسان كامل واسطه است براى عقل ، براى ديدن ارواح و معانى و حقايق .
قلب انسان كامل مشرق حقايق الهى است ، قلب انسان كامل كه واسطه فيض است اين قلب آن مشرقى است كه حقايق از آن مشرق طلوع مى كند و اصرارى كه اهل عرفان در كتبشان دارند و در كتب ديگران نيست و اين جزء اعتقادات راسخ مذهب اماميه است آن كه زمين هيچگاه خالى از چنين انسان كامل كه قلب او مشرق حقايق است ، نيست ، او بايد باشد تا واسطه در فيض بوده باشد و همه در گرد او بگردند، خليفة الله در نشئه عنصرى هميشه مسجود جميع اسماء بايد بوده باشد، روى مبانى سخت و محكم عرفانى انسان كامل ذاكر حق هميشه بايد بوده باشد.
حضرات آقايان اهل عرفان هر جا كه سخن از پيدايش و پديد آمدن اسماء و صفات از مقام جمع احدى است تعبير به انزال مى كنند، وقتى از مقام علم ، از مقام جمع الهى كثرت يافت حال مى شود تنزيل كه تفصيل است ، از اولى تعبير مى شود به قرآن كه مقام جمع است و چون آمد به كثرت كه مقام فرق است تعبير مى كنند به فرقان ، قرآن و فرقان عينى و كتبى كه در خدمتش هستيم ، قرآن در فرقان كتبى بيانگر قرآن و فرقان عينى است ، چه قرآن عينى و چه قرآن كتبى هر دو هستند صورت انسان كامل ، آن يكى صورت عينيه انسان كامل است و اين يكى صورت كتبيه انسان كامل است كه اگر بخواهيم انسان كامل را تشريح كنيم ، كتاب وجودش را بنگاريم و بنويسيم مى شود اين كتاب كذايى .
انسان كامل كسى است كه مفاتيح غيب و شهادة در دست اوست و مظهر اتم اسم شريف الفتاح مى باشد. الفتاح از جمله مفاتيح غيب است : سلطان بحث فتوح و فتاح در فص صالحى شرح فصوص ‍ الحكم .
وجود نزولا ليل و صعودا يوم است و انسان كامل در نشئه عنصرى هم ليلة القدر است هم يوم الله است به لحاظ مقام فؤ ادش و عروجش و به لحاظ روح نازنين عرشى اش يوم الله است كه فرمودند: نحن ايام الله و به لحاظ عالم جسمانيش ، اين سوئى اش ‍ ليلة القدر است لذا اين كه وجود مقدس كشاف حقايق ، قرآن ناطق حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام ) بنا به نقل تفسير فرات كوفى فرمودند حضرت صديقه طاهره عليها السلام ليلة القدر است به اين جهت است چه اين كه همين بزرگوار كه به لحاظ بنيه عنصرى اش ليلة القدر است به لحاظ جان شريفش يوم الله است ، كه يوم ظهور است ، شهود است ، وضوح است ، و يوم اينجاى ما يك نمودى است از يوم ، و يوم را مراتب است كه يوم بروز و ظهر اشياء است به آن اندازه كه حقايق براى جان انسان ظهور پيدا مى كند و روشن مى شود به همان مقدار اين انسان يوم است چون از تاريكى بدر آمده است ، تا آن جا كه انسان بشود ايام الله ، سبحان الله از عروج انسان .
انسان كامل ثمره شجره معرفت و يقين است كه كلمة طيبة كشجرة طيبة اءصلها ثابت و فرعها فى السماء(11) شجره ، حقيقت انسان كامل و خليفة الله است كه مدبر جسم كلى و جامع جميع حقائق است و دقائق او در تمامى موجودات منتشر است ، حقايق روحانيه و ماهيات جسمانيه از فروع و عروق آن شجره طيبه اند كه اصل آن در ارض سفلاى عالم ناسوت و امكان ثابت است و فروعش در سماوات عوالم روحانيه مورق ، و آن شجره طيبه شجره معرفت و يقين است .
براى انسان كامل مقامى فوق مقام خلافت كبرى هم است : چون خلاف روى بسوى انسان دارد يعنى عنوان وساطت دارد كه واسطه در فيض است ، آن جنبه ولايتش فوق مرتبه خلافت است .
انسان كامل ، ولى الله كسى است كه عالم به غيب است عالم الغيب فلا يظهر على غيبه اءحدا # الا من ارتضى من رسول فانه يسلك من بين يديه و من خلفه رصدا(12) به يك وجه از معنا كه ضمير - فانه - برگردد به حق تعالى اين است كه اين مقام شامخ معصوم و سفير الهى كسى است كه خداوند سبحان نگهدار و حافظ و راصد اوست كه او معصوم است و هم مصون است اين خيلى مقام است ، پس گذشته از عالم به غيب بودن معصوم بودن و مصون بودن انسان كامل و حجة الله از اين آيه قابل فهم است .
انسان كامل قلب عالم امكان است . از آنجائى كه در عالم صغير انسانى قلب مبداء فيوضات ظاهره و روح منشاء فيوضات باطنه است در عالم كبير انسانى نيز حقيقت انسان كامل و حجة الله بر حسب روحيت واسطه فيوضات معنويه الهيه است و در مقام قلبيه واسطه فيوضات حسيه الهيه است ، بدين جهت انسان كامل را قلب عالم امكان گويند.
انسان كامل مظهر ذات اقدس اله و مرآت جهان نماى حق است هم در مقام جمع و هم در مقام فرق و داراى مرتبه وحدت وجودى و كثرت شهودى است . بنابراين انسان كامل ، خليفة الله و مظهر احدية الجمع و الحقيقة الكلية الشهودى است و تمامى فيوضات و تجليات ابتداء بر حقيقت اين انسان كامل افاضه مى شود و از آنجا بر ساير مظاهر منشعب مى گردد پس اين انسان كامل خليفه الهى بمنزله روح و به مثابه قلب عالم امكان است و ساير موجودات بمنزله جسد و رعاياى آن هستند و آن حقيقت را رعايت اين رعايا بر حسب درجات هر يك لازم است و هر يك از اين رعايا را نيز اطاعت و باندازه استعدادات خود واجب است . سبحان الله از تفاوت اين درجات و اختلاف اين استعدادات .
از آنجايى كه انسان كامل مظهر جامع و داراى جميع مظاهر است بدين واسطه صاحب آن منزلت را شايسته است كه آثار تمامى مظاهر و شئونات جميع مظاهر و مزاياى جزئيه را بر خود اسناد دهد، زيرا اصل حقيقت مال اوست .
در عالم شهادت مطلقه موجودى پيدا مى كنيم كه او ميوه شجره وجود است كه به حسب ظاهر در آخر قرار گرفته است ، آنى كه قطب است ، آنى كه مركز است و همه دور از دور مى زنند و آنى كه باب الله است و همه مى خواهند از اين باب به كمالشان برسند چنين حقيقتى كه انسان كامل است اسامى گوناگونى مطابق شؤ ونش ، مطابق اوصاف و احوالش دارا مى باشد، آدام ، خليفة الله ، انسان كامل ، قرآن ، فرقان ، جمع جمع ، صاحب مرتبه عماء، مركز دائره وجود، قطب عالم امكان و ديگر اسماء گوناگونش ، و چون اسماء الهى غير متناهى هستند و او داراى اين اسما است و مطابق مقاماتش بخواهد هر اسمى را از خويشتن اظهار بكند و بگويد من صاحب اين اسم هستم مى تواند، و به نحو دولت و ظهور آن اسم ، به اين حقيقت كون جامع هم مى گويند مسماء به آدم ، حضرات آقايان اهل عرفان بالله در كتب عرفانى شان به اين عنوان كون جامع خيلى عنايت دارند.
اين كه آقايان اهل عرفان مى فرمايند ولايت سارى است در تمام موجودات و مرادشان از اين ولايت صادر نخستين است آن نور مرشوش است كه همه به او قائم اند، و اين كه گفته مى شود ولى ، ولايتش سارى در همه است اين ولايت با آن ولايت كه صادر نخستين است چه ارتباطى دارد؟ به جهت اين است كه ولى كامل صعودا جانش اتحاد وجودى با صدر نخستين پيدا مى كند و صادر نخستين كه با همه پيوسته است او در مقام ارتباط وجوديش با همه مى پيوندد، لذا اين كه مى گوييم ولايت در همه سريان دارد، داريم خبر مى دهيم از رتبه عاليه و مقام شامخ انسان كامل كه او ارتقاءا و اعتلااء مى رسد به جاى كه اتحاد وجودى پيدا مى كند با آن عقل بسيط و صادر نخستين و كلمات دار وجود به منزله اعضاء و جوارح او مى شوند، همه ، نقوش اويند، و آن مقام خيلى مقام است و اين كه بفرمايد من زمين و آسمان هستم ، من ملك و فلك هستم ، من نوح و ابراهيم هستم و... اين راست است در آن ارتباط، چون دارد از آن مرتبه سارى در همه موجودات خبر مى دهد.
انسان كامل فعليت عالم كبير است ، همانطورى كه فعليت انسان كه عالم صغير است به صورت نوعيه و نفس ناطقه او است فعليت عالم وجود نيز كه عالم كبير است منوط بذات انسان كامل مى باشد كه بدون وجود او تمامى عالم امكان ، قوه محض و هيولاى صرف و جسد بى روح است .
انسان كامل فقير تام است ، كامل مطلق از نوع بشر آن فقير تام است به جهت اين كه خوب مى گيرد، فقير تام آن است كه در گدائى از غنى مطلق نمونه باشد، فقير تام انسان كامل است كه از مخزن حقايق از خداى خودش خوب مى گيرد طورى مى گيرد كه مى فرمايد: - ان الامام اذا شآء اءن يعلم علم - اذا اءراد الامام اءن يعلم شيئا اعلمه الله ذلك .(13)
انسان كامل صورت و واقعيتش دو كتاب شده يكى صورت كتبيه او كه قرآن كريم است و يكى صورت عينيه او كه كلمات دار وجود و دار هستى است ، اگر بخواهيم حقيقت انسان كامل را بنگاريم يعنى اين عالم و اين قرآن .
انسان كامل نه تنها جامع بين قرب نوافل و قرب فرائض است بلكه نقطه جامعه بين احكام وجوب و امكان است ، او آيت كبرى حق است كه از خود خبر داد - اءوتيت جوامع الكلم - اين مقام خاتميت است كه از خاتميت خود خبر داد.
انسان كامل تَخَلُل به همه جا پيدا مى كند، هيچ كلمه وجودى هيچ ذره تمام جهت بطور استقلال از مبداء و خداى سبحان نازل نشده است ، آن طورى كه ديگر پيوسته به آن جهت نباشد، اين معنا ندارد. هر ذره بيده ملكوت كل شى ء و آن خطاب به حضرت موسى (عليه السلام ) - انا بدك آللازم - در حقيقت خطاب به همه است ، نمى توانى از من بريده باشى قائم به من هستى ، همه پيوسته ايم به درياى بيكران هستى ، منتهى به جهت حدودمان و لاى روبى نشدن جدول وجودى مان نتوانستيم به همه بپيونديم به خلاف انسان كامل كه تخلل به همه جا پيدا مى كند، انسان كامل ، عارف الهى در هر مقام كه است هم بعد را مى خواند هم قبل را مى خواند.
انسان كامل در ماده كائنات قابض و باسط است مظهر اتم اسم شريف المحيى و المميت است ، اصلا انيّت و حقيقت و واقعيت اين اسم را دارا مى باشد لذا تصرف مى كند.
انسان كامل ، خواه مرد خواه زن ميوه درخت وجود است يعنى انسان كامل غايت دو حركت ايجادى و وجودى است پس سر مطلق آفرينش بلكه سر مخصوص آفرينش انسان ، پيدايش اين ميوه از درخت وجود است يعنى انسان كامل .
قرآن كريم كه عصاره حقائق بى كران جهان هستى است بر انسان كاملى كه مخاطب به اءلم نشرح لك صدرك (14) است بطور نزول دفعى و يكبارگى نازل شده است ، سبحان الله از سعه صدر اين انسان ، پس انسان به فعليت رسيده قرآن ناطق است .
انسان كامل اگر مرد باشد مظهر و صورت عقل كل است و اگر زن باشد مظهر و صورت نفس كل است ، بنابراين جناب سيدالاوصيا و سرالانبياء والمرسلين اميرالمومنين (عليه السلام ) صورت و مظهر عقل كلى على الوجه الاتم و حقيقت ام الكتاب سيده نساء العالمين فاطمه طهرا عليها السلام صورت و مظهر نفس كلى على الوجه الاتم مى باشد.
انسان كامل را اسامى بسيار است ، پيشوا، هادى ، مهدى ، دانا، بالغ ، كامل ، مكمل ، امام ، خليفه ، قطب ، صاحب زمان ، جام جهان نما، آئينه گيتى نماى ، ترياق بزرگ ، اكسير اعظم ، و...
انسان كامل هميشه در عالم هست و بيش از يك شخص نيست به جهت اين كه تمام موجودات عالم امكان همچون يك شخص است و انسان كامل قلب آن شخص مى باشد، از آنجائى كه هيچ شخص ‍ بدون قلب و دل نمى تواند بوده باشد لذا در عالم هميشه انسان كامل خواهد بود و چون هر شخص يك قلب بيشتر ندارد در عالم هم يك انسان كامل بيشتر نيست در عالم دانايان بسيار ممكن است باشند اما آن كه قلب عالم است يكى بيش نيست چون آن يگانه عالم از اين عالم در گذرد يكى ديگر به مرتبه او به جاى وى نشيند تا عالم بى قلب نباشد.
انسان كامل آن كسى است كه در عالم ملك و ملكوت و جبروت هيچ چيز بر وى پوشيده نمانده است ، اشياء را كماهى و حكمت اشياء را كماهى مى داند و مى بيند، موجودات جمله به يك بار در تحت نظر انسان كامل اند هم به صورت و هم به معنى .
انسان كامل عرش الله الاعظم است كه در مقام فعل و مقام ظهور استيلا، تدبيرى دارد.
انسان كامل آن صادر اول ، خليفه المحيط است ، اگر خليفه المحيط شد پس چيزى از جهان امكان براى او غايت نيست و هيچ چيز جهان هستى را فاقد نيست و الا او تعين المحيط نخواهد بود، مظهر هو الاول والاخر والظاهر والباطن .(15) نخواهد بود لذا ممكن نيست چيزى در جهان امكان بگذارد و معلوم انسان كامل نباشد اين فرض صحيح ندارد.
انسان كامل قلب مطهرش لوح محفوظ است ، هر نقش الهى و القاء سبوحى و وحى رحمانى به او بشود، واقعيت و صورت آن را آنطورى كه در علم حق تعالى تعين دارد بدون تغيير به همان اطلاقش ‍ حفظ مى كند، آن وجود عرشى كه داراى مقام منيع عصمت است در تلقى وحى هم معصوم است (سنقرئك فلا تنسى .)(16)
انسان كامل خليفه و جانشين كسى است كه لايشغله سمع عن سمع ، و لا يمنعه فعل عن فعل ، ولايلهيه قول عن قول ، و لا يغلطه سوال عن سوال ، و لا يحجبه شى ء عن شى لذا انسان كامل كه مظهر اتم حق تعالى است در حريم قدسى او غفلت ، - نسيان ، سهو، خطا، عدم التفات ، ندانستن ، نفهميدنت نشنيدن ، نديدن ، حالت انتظار و فكر كردن و مانند اينها اصلا راه ندارد.
انسان كامل عصمت لدنى دارد، و معناى عصمت اين است كه سفير الهى در مطلق شؤ ونش معصوم است حتى در تلقى وحى ، لذا در حريم قدس انسان كامل نسيان اصلا راه ندارد.
انسان كامل جان جانان است و بر جان ما از ما اءولى است ، جان ما نسبت به جان جانان مثل تن ماست در برابر جان همانطورى كه تن در تحت سلطه جان است ، جان ما هم تكوينا در تحت ولايت آن جان جانان است النبى اءولى بالمومنين من اءنفسهم .(17)
تا ليلة القدر است انسان كامل هم در عالم هست چون قرآن كريم وعاء و ظرف دارد حقايق ظرف دارند نمى شود قرآن بى وعا بوده باشد. وعاء قرآن جان عرشى انسان كامل است .
انسان كامل صعودا مى رسد، مى يابد، مى فهمد، نايل به مقامى مى شود كه كتاب نظام هستى را به خوبى با بهترين وجه مطالعه مى كند، به تار و پود آنها پى مى برد كه اول ما خلق الله اءلعقل و مى فرمايد - انا العقل - كه صعودا از مقام خودش خبر مى دهد و اين - انا - ها كه از خودش خبر مى دهد حد يقف براى او نيست - لو دنوت عنملا لحترق - حضرت جبرئيل يكى از مقامات عظيم وجودى است همين طور ملائكه ديگر و قواى ديگر، جامعيتى كه انسان كامل دارد آنها ندارند، احديتى كه او دارد آنها ندارند، وحدتش فوق وحدات آنهاست ، كثرتش هم فوق كثرات آنهاست ، كثرتى است كه وحدت احدى يافته و به همه اسماء تكوينى آگاهى پيدا مى كند.
انسان كامل اسم اعظم الهى است بلكه انسانهاى كامل مظهر اتم اسماء مستاءثر حق تعالى هستند، بلكه انسانهاى كامل خود اسماء مستاءثر الهى مى باشند اين طور نيست كه هر كس بتواند به حقيقت آنها راه يابد. انسانهاى كامل كلمات تامات الهى هستند كه جان عرشى آنها مرآت حقايق نظام هستى است جان شريفشان جامع جمع و اسطرلاب عالم است .
انسانهاى كامل كسانى هستند كه از كثرت اعتدال مزاجى و شرافت بافت تار و پود بدن عنصرى شان و از شدت و صلابت و قوت و قدرت روحانيت شان كه تعلق به چنان مزاج گرفته است اينها مصداق و آتيناه الحكم صبيا(18) هستند، لذا اين انسانهاى كامل غايات انسانها هستند.
انسان كامل قطب است ، وجود مقدس اميرالمومنين (عليه السلام ) در نامه اول نهج البلاغه خودشان را قطب معرفى كردند: و اعلموا اءن دار الهجرة قد قلعت باءهلها و قلعوا بها و جاشت جيش المرجل و قامت الفتنه على القطب ... اين مقامى است كه تجزيه در او راه ندارد بيش از يك نفر نمى تواند بوده باشد.
قرآن كريم ، عارف و حكيم هر يك درباره انسان كامل تعبيرى دارند كه بيان گر يك واقعيت است ، حكيم مى گويد: فيلسوف كامل امام است ، فلسفه كه علم به حقايق اشياء است اگر كسى فيلسوف كامل شد اين حجت الله است . عارف مى گويد انسان كامل مبين حقايق اسماء است ، اين مبين اسماء بودن اسماء لفظى نيست بلكه مبين حقيقت اسماء است ، قرآن كريم مى فرمايد و اذ قال ربك للملائكة انى جاعل فى الارض خليفة ... و علم آدم الاءسماء كلها ثم عرضهم على الملائكة فقال اءنبئونى باءسماء هولاء ان كنتم صادقين (19) انى - اين كلمات همه روى حساب است چون قرآن كريم است ، خصوصيت - انى -، اين طور نيست كه درباره جانشين و خليفه و نماينده و سفير من ، جمع بشويد و تصميم بگيريد و كسى را انتخاب كنيد اين از آن مناصب دنيوى متعارف نيست اين بدست من است .
انى جاعل - جاعلوا و اجعلوا - نيست اسم فاعل است يعنى من همواره اين كاره ام زمين بدون حجت نمى شود عالم بدون حجت راه ندارد. - انى جاعل فى الارض خليفة - اصل حرف و عمده همين خليفه است كه آقايان اهل عرفان خيلى روى اين كلمه دقت دارند، خليفه و جانشين بايد به صفات مستخلف عنه متصف بوده باشد بتواند كار خدائى باذن او انجام دهد بر همين اساس فرمود: و علم آدم الاسماء كلها - حرف تعليم است حرف يافتن است ، الاسماء با الف و لام جمع ، با تاكيد - كلها - عرض نيست تعليم است به ملائكه رسيد - ثم عرضهم - عرض اسماء است انباء است ، عرض سان دادن است معرض نمايشگاه است ، سان دادن و ارائه دادن و نمودن غير از يافتن و تعليم است ، ضمير كلها - به اسما و ضمير عرضهم - هم به اسماء بر مى گردد، در كلها - لفظ اسماء و در عرضهم - ضمير ذوالعقول به معانى اسماء پس اين - علّم - تعليم الفاظ نيست و الا عرضهم نمى فرمود، تعليم الفاظ اسماء خيلى كمال و افتخار براى انسان بر ملائكه نمى آورد، تعليم الفاظ ايجاب نمى كند كه ملائكه براى او سجده كنند، بنابراين آن كه خليفه است همه اسماء تكوينى را داراست نه تنها دانا، با دانا بودن اسماء كسى خليفة الله نمى شود بايد دارا باشد تا بتواند در ماده كائنات تصرف كند.
انسان كامل سرمشق است ، درباره علم انسان كامل ، درباره احوال امام ، در باره جان سفير الهى نماينده حق بحث كردن خيلى تامل و تثبت مى خواهد.
انسان كامل ولايتش دامنه ولاية الله است كه ولايت صورت دين است ، فصل مقوم دين است .
انسانهاى كامل مجلاى فيض حق تعالى هستند و ديگران بوسيله اين ذوات مقدسه نور مى گيرند وجود مطهر حضرت اميرالمومنين سر الانبياء اجمعين (عليه السلام ) در نامه 28 نهج البلاغه فرمودند فانا صنائع ربنا والناس بعد صنائع لنا -
انسان كامل عالم به سرّالقَدَر است بر اين اساس هويت اشخاص را، نهان خانه اشخاص را، سرالقدر اشخاص را مى خواهد.
انسانهاى كامل ، سفراى الهى در مقامى قرار گرفته اند كه خود يك برزخ جامع هستند از آن سوى مى گيرند و به اين سوى مى رسانند.
انسان كامل ولايت محبوبى دارد، ولايت يا محبوبى است يا محبى ، ولايت محبوبى كسبى نيست ولايت در محبوبان غير مكتسب است ، انسان كامل كه صاحب نفس مكتفه است داراى ولايت محبوبى مى باشد ولايت او ازليه ذاتيه وهبيه است و آتيناه الحكم صبيا(20) انسان كامل مختار الهى و مصطفى حق است ، اما ولايت محبى كسبى است و ولايت در محبان مكتسب است بايد اتصاف به صفات الله و تخلق به اخلاق الله را كسب كند تا ولى بشود اين راه ولايت براى عموم رعيت براى هميشه باز است .
انسان كامل ميزان و معيار عدل و داد انسانى است ، انسان كامل قطب اللقطاب و مقتداى كل است ، صاحب تعين اول و در عصر خود شخص فارد واحد و امام كل است .
انسان كامل جفر جامع الهى است . انسان كامل در هر عالمى مى تواند در عوالم ديگر ظهور پيدا كند هيچ مانع و حجابى براى او نيست اين مطلب بلند را اهل معرفت در صحف عرفانى تحت عنوان ظهورات كمّل در عوالم تبيين مى كنند.
انسان كامل كه اخبار از غيب مى دهد سر آن اين است : آن ذات عرشى در هر مرحله وجود كه قرار گرفته باشد هم قبلش را مى خواند هم بعدش را، چون سلسله نظام وجود به هم پيوسته اند آن چنان كه بقدر يك قطمير و ميكرون تجاوز و انحراف و خطاء در آن راه ندارد. لذا هر مرحله آن را بتواند درست بخواند قهرا به قبل و بعد آن هم پى مى برد.
انسانهاى كامل از ابتداء معصوم هستند مطلقا در سكوتشان در قولشان در قيامشان ، در قعودشان ، در تمام شؤ ونشان .
براى انسان كامل هيچ نشه حجاب نيست از براى ورود و دخول در عوالم ديگر، يعنى هيچ نشه ظهور انسان كامل را در عوالم ديگر باز نمى دارد.
انسان كامل كسى است كه حقايق نظام هستى را به يك بارگى يافته و ادراك كرده است .
انسان كامل كه متصف به اسماء و صفات الهى است قطب عالم امكان مى باشد، قطب تعدد بردار نيست در هر زمانى قطب يكى است (ليس كمثله شى ء(21)) راه ندارد، او امام همه و قبله همه است همه دارند به سوى او مى روند، او دومى ندارد، البته به اين معنا نيست كه انسان كامل اين مخلوق مثل خداى سبحان است در وجود صمدى بلكه مراد از مثل مثال و مظهر است يعنى حجت خدا انسان كامل ، قطب : آن كسى است كه دومى ندارد، تجزيه بردار نيست ، اختصاص به شخص واحد دارد.
انسان كامل وجود نازنين او وجود برزخى است به لحاظ جنبه ملكوتى يك وحدت و وجوب و تاءصل و تاكد وجودى و يك تجمع و اصالت نورى دارد و در افق اعلى قرار گرفته است كه فى مقعد صدق عند مليك مقتدر(22) به لحاظ جنبه ملكى كه عالم زمان و مكان ، ماده و بدن است مثل ديگران زندگى مى كند قل انما اءنا بشر مثلكم .(23)
انسان كامل حافظ و خزانه دار اسرار الهيه است خزاين و اسرار الهيه به طور تفصيل در عالم وجود به طور جمع در انسان كامل مطوى است هنگامى كه انسان كامل از دنيا منتقل شد و كسى نباشد كه به كمال او متصف باشد خزاين الهيه با او به آخرت منتقل مى شود.
انسانهاى كامل وسايل معرفت حق تعالى و وسايط ظهور صفات او و ارباب انواع مخلوقاتش هستند.
انسان كامل برزخ بين وجوب و امكان است چه اين كه مرآت جامعه بين صفات قدم و بين صفات حادث است ، او واسطه بين حق و خلق است زيرا به سبب او فيض حق و مدد الهى كه سبب بقاى ما سوى الله است به همه عوالم ملك و ملكوت مى رسد اگر اين برزخيتش كه با طرفين مغاير نيست نباشد هيچ شيى ء از عالم ، مدد الهى را نمى پذيرد زيرا مناسب و ارتباط نيست تا مدد الهى به آنها برسد.
انسان كامل غرض از آفرينش است براى اين كه خداوند سبحان فرمود: و ما خلقت الجن والانس الا ليعبدون (24) يعنى يعرفون - چه اين كه در حديث قدسى فرمود: - خلقت الخلق لكى اعرف - و چون هيچ موجودى جامعيت انسان كامل را كه خليفه است ندارد پس هيچ موجودى هم به قدر انسان كامل معرفت به حق تعالى ندارد.
انسان كامل ، اين كون جامع در مقام قرب فرايض به منزله انسان العين حق تعالى است زيرا حق جل و علا به واسطه او به خلقش نظر فرمود يعنى انسان كامل واسطه فيض است .
انسان كامل كه فيض تجلى دائمى است عين جلاى مرآت عالم و روح صورت عالم است .
در درياى محيط يعنى عالم غيب غيب آيينه گيتى نماى نهاده اند كه آن دل انسان كامل است هر چيز كه از درياى عالم غيب غيب روانه مى شود تا به ساحل وجود رسد عكس آن بر دل انسان كامل پيدا مى شود و انسان كامل را از آن حال خبر مى شود.
انسان كامل اين كون جامع خليفة الله است زيرا حافظ خلقش ‍ مى باشد پس همواره عالم تا اين انسان كامل را در او وجود دارد محفوظ است .
انسان كامل مجمع بحرين غيب و شهادت و جمال و جلال است .
غايت حركت ايجادى ، ظهور حق در مظهر تام مطلق است كه شامل جميع جزئيات مظاهر است و اين مظهر تام انسان كامل است كه عالم ، صورت حقيقت اوست و خود غايت حركت ايجادى است لذا هيچ گاه زمين خالى از حجت نمى شود.
انسانهاى كامل ، معصومين عليهم السلام منبع جميع علوم و معدن تمام اسرار عالم هستند، اين ذوات روساء ارباب شريعت و ائمه اهل طريقت و اقطاب اساطين حقيقت هستند، اين وجودات عرشى خلفاء الهى در زمين و آسمان ، مظاهر كبريا و جلال الهى در ملك و ملكوت هستند اگر اينها در نظام هستى نبودند نه آسمانها قائم و نه زمين ها ثابت و نه در بين اينها مخلوقاتى موجود مى شدند.
انسان كامل كسى است كه حق تعالى را در جميع مظاهر اسماء و صفات مى شناسد و حق تعالى را در جميع تجلياتش مى پذيرد و قبول دارد.
انسان كامل چون خليفه حق است و عبوديت تامه از آن اوست و اين كه هر انسانى را نصيبى از ربوبيت هست لذا عالى ترين حد آن نصيب انسان كامل مى باشد.
اول چيزى كه از عالم علم متعين شد عين انسان كامل بود به جهت مظهر اسم الله بودن و جامعيت او همه اسماء را به لحاظ اين كه اول اثرى كه حاصل شد از نفَس رحمانى تنفيس اسم الله بود بعد اسماء كليه چون رحمن و رحيم .
انسان كامل كه در همه احوال خدا را مى پرستد و همه شؤ ون زندگى او عبادت حق تعالى است ، عالم به وجود او محفوظ است و به بركت او دنيا خراب نمى شود و اهل آن مادامى كه انسان كامل در ميان آنهاست مستاءصل نمى گردد.
انسان كامل را منزل سراح مطلق در عوالم ملك و ملكوت است خصوصا هنگام بعثت و دعوت خلق بسوى حق تعالى .
خداوند سبحان در انسان كامل جميع اسماء الهيه و جميع حقايقى را كه در عالم كبير ظاهر شده است ايجاد فرمود و به اعتبار اين جمعيت اسمائى و حقايق ، او را روح عالم قرار داد و از جهت كمال صورتش ‍ عوالم علوى و سفلى را مسخر او گردانيد. همچنان كه در عالم هيچ چيز نيست كه تسبيح حق نگويد همچنين در عالم هيچ چيز نيست كه مسخر انسان كامل نباشد. تسخر عالم انسان كامل را به منزله تسبيح حق است و اين را انسان كامل كه صاحب كشف و عيان و اهل ذوق و وجدان است در مى يابد.
معاد همه موجودات به توسط انسان كامل تحقق پيدا مى كند (كما بداءكم تعودون (25)) بكم فتح الله و بكم يختم - و اياب الخلق اليكم .(26)
رساله انسان كامل در 5 ربيع الاول ه‍ ق برابر 17/2/1382 ه‍ ش با قلم اين متمسك بذيل ولايت محمد و آل محمد صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين سيد على طباطبائى در دارالعلم قم به پايان رسيده است .
دعواهم فيها سبحانك اللهم و تحيتهم فيها سلام و آخر دعواهم اءن الحمدلله رب العالمين
معرفت امام و امامت در كلمات دُرربار حضرت ثامن الحجج على بن موسى الرضا عليهما السلام شامل يك مقدمه و پنج بخش

علت توفيق نيافتن براي نماز شب

$
0
0
بسم الله الرحمن الرحیم


علت محروميت از شب زنده‌ داري


شايد كمتر مسلماني را بتوان يافت كه ادعّا كند: من آرزوي شب زنده‌داري و مناجات با خدا را ندارم. اگر در طول عمرش، حتّي يك شب هم، اين توفيق عظيم را نيافته، اما اين آرزو هرگز از دلش بيرون نرفته است.

آنهايي كه اهل مطالعه و يا شركت در جلسات مذهبي هستند، همواره خوانده و يا شنيده‌اند كه شب زنده ‌داري و راز و نياز با آفريدگار بي ‌همتا، نشأت و حلاوتي پايدار دارد. امّا بسياري از آنها نيز اين توفيق معنوي را نيافته و يا كمتر يافته‌اند. راستي علّت اين محروميّت بزرگ در چيست؟

مردي از حضرت اميرالمؤمين علي (ع) پرسيد: «يا أميرَالْمُؤْمِنينَ، اِنّي قَدْ حُرِمْتُ الصَّلاةُ بِاللَّيْلِ؟ قالَ: فَقال أميرُالمؤمنينَ (ع): أنْتَ رَجُلٌ قَدْ قَيَّدَتْكَ ذُنُوبُك».
من از نماز شب محروم شدم.
حضرت فرمود: تو كسي هستي كه گناهان تو مقيّدت نموده است. (يعني تو آزاد نيستي و در قيد و بند گناهانت هستي).

امام صادق (ع) فرمود: «اِنَّ الرَجُلَ يَذْنِبُ الذَّنْبَ فَيَحْرُمُ صَلاة َاللَّيْلِ وَ اِنَّ الْعَمَلَ السَّيّيءَ اَسْرَعُ في صَاحِبِهِ مِنَ السِّكِين فِي اللَّحْمِ».
كسي كه مرتكب گناهي شود از نماز شب محروم ميگردد و به درستي كه نفوذ اثر كار ناپسند در انجام دهنده آن از نفوذ چاقو در گوشت سريعتر است».

همان گونه كه كارد در گوشت نفوذ كرده، آن را قطعه قطعه مي‌‏كند، گناه نيز اطاعت را قطعه قطعه مي‌كند. البته گاهى انسان، گناه مي‌‏كند و با كار خير و اطاعت، آن گناه را ترميم مي‌‏كند، ولى اين در صورتى است كه روح ايمانى شخص، قوى و آن گناه، ضعيف باشد، اما در حال عادى براى توده مردم، گناه مانع انجام كار خير مي‌‏شود. در نتيجه خود گناه رشد مي‌‏كند و آنگاه نه تنها بركات معنوى بلكه بركات مادى هم از انسان گرفته مي‌‏شود.

آنچه در قرآن كريم آمده است: «و لو ان اهل القرى امنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض و لكن كذبوا فاخذناهم بما كانوا يكسبون‏».
اين دو مطلب را به همراه دارد و يك نوع تلازم وجودى و عدمى را بازگو مى‌‏كند، يعنى، بين ايمان و تقوا از يك سو و بين نزول بركات الهى از سوى ديگر، تلازم وجودى و بين ترك تقوا از يك سو و بين قطع رحمت و بركات الهى از سوى ديگر تلازم عدمى برقرار است.

امام صادق (ع) مي‌‏فرمايد: «ما من سنة اقل مطرا من سنة ولكن الله تعالى يضعه حيث‏يشاء، ان الله تعالى اذا عمل قوم بالمعاصي، صرف عنهم ما كان قدره لهم من المطر في تلك السنة الى غيرهم و الى الفيافي و البحار و الجبال...».
خداوند هر سال باران را به اندازه لازم مي ‌‏فرستد، ولى اگر مردم سرزمينى، تبهكار باشند، دستور مي‌‏دهد كه اين باران در مناطقى فرو بريزد كه به حال آنها سودمند نباشد.
باري، توفيق شب زنده ‌داري و با شبروان هم سفر شدن، و با شب آفرين سخن گفتن، نصيب گنه كاران روز نخواهد بود.
كسي كه در روز؛ چشمانش به گناه آلوده است، شب سعادت اشك ريختن در كنار سجّاده را ندارد.
كسي كه در روز؛ زبانش به تبهكاري باز شد، شب به ياد حق، و به زمزمه حقّ گويا نخواهد بود.


گوهر پاك ببايد كه شود قابل فيض *** ورنه هر سنگ و گِلي، لؤلؤ و مرجان نشود


ممكن نيست كه سيه دلِ روز، شب زنده‌ دار سحر باشد.
ممكن نيست كه تبهكار روز، پارساي شب باشد.
ما بندگان غفلت زده و اسير هواهاي شيطاني، از نشأت شب زنده‌‌داري و حلاوت سِحر انگيز تلاوت قرآن در نيمه‌هاي شب، تنها نامي شنيده‌ايم و بس. ما در آغاز هيچ شبي، شايد در اين انديشه نبوده‌ايم كه مقدّماتي را فراهم نماييم تا در نيمه‌هاي شب، از بستر خود جدا شده، و دست نيازي بسوي تو دراز كنيم. و به همين خاطر، هرگز آن حلاوت رؤيايي را نچشيده و آن نشأت معنوي را درك نكرده‌ايم.
اي پروردگار مهربان! ما آن حديث قدسي را شنيده‌ايم كه به موسي بن عمران، خطاب فرمودي كه: «اي پسر عمران! دروغ مي‌گويد كسي كه مي‌پندارد مرا دوست دارد، و آنگاه كه تاريكي شب همه جا را فرا مي‌گيرد، مي‌خوابد و مرا از ياد مي‌برد. آيا هر دوست و دلداده‌اي در پي خلوت با محبوب خود نيست».
باري نماز شب، و شب زنده‌ داري در برابر حضرت حق، توفيقى مي‌‏خواهد كه آنرا هم بايد از خدا طلبيد.

گاهى گناهان و دروغهايي كه در روز از زبانمان جاري مي‌شود، سبب محروميتمان از نماز شب مي‌گردد و شيرينى عبادت و نيايش، را در دل شب از انسان مي‌گيرد.

در حديث است:
«ان الرجل ليكذب الكذبة فيحرم بها عن صلاة الليل‏»
گاهى كسى دروغ مي‌‏گويد، و به همين سبب از نماز شب ‏محروم مي‌‏شود.

مردى نزد على امير مؤ منان (ع) آمد و عرض كرد، من از نماز شب محروم شدم، على (ع) فرمود: «انت رجل قد قيدتك ذنوبك».
تو كسى هستى كه گناهانت تو را به بند كشيده است.

در حديث ديگرى از امام صادق (ع) مى‌خوانيم:
«ان الرجل ليكذب الكذبة و يحرم بها صلوة الليل فاذا حرم بها صلوة الليل حرم بها الرزق».
انسان گاهى دروغ مى‌گويد و سبب محروميتش از نماز شب مى‌شود، هنگاميكه از نماز شب محروم شد، از روزى و مواهب مادى و معنوى نيز محروم مى‌شود.

توسّل به اهل بيت (عليهم السلام)
براي اينكه سحر خيزان بتوانند از مبدا فيض بيشتر و بهتر بهره بگيرند به دستور حضرت حقّ بايد خاندان رسالت را واسطه قرار دهند كه فرموده است: «وَابْتَغو اِليهِ الوَسيلةِ»
و از طرفي عبادت عابدان مقبول حضرت باري تعالي نمي‌گردد. مگر با داشتن ولايت و محبّت خاندان رسالت كه در زيارت «جامعه كبيره» مي‌خوانيم: «بِمُوالاتِكُم تُقْبَلُ الطّاعةُ المُفتَرِضَه».
به سبب ولايت و دوستي شما اعمال واجب و مستحب مقبول درگاه احديّت مي‌گردد.

امام صادق (ع) فرمودند: هنگاميكه خواستي به نماز شب بايستي بگو: بار خدايا من به وسيله پيامبرت كه نبي رحمت است و به وساطت خاندان پيامبر، رو به سوي تو مي‌آورم و آنان را پيشاپيش حوائجم مقّدم مي‌دارم. خداوندا مرا به حرمت آن پاكان آبرومند در دنيا و آخرت، از مقرّبين درگاهات قرار بده.
بار پروردگارا، به عظمت آنان بر من ترحّم فرما، و به احترام آنان عذابم مفرما، و به سبب آنان هدايتم كن و گمراهم نفرما، و به بركت آنان رزقم داده و محرومم مگردان، و حوايج دنيا و آخرتم را برآور، چه آنكه تو بر هر چيز توانايي و به چيز دانا.


دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند *** اندر آن ظلمت شب آب حياتم دادند


در مورد آثار و برکات نماز شب در دنيا و آخرت فکر کنم موضوع برای همه روشن شده باشد. اما مشکلی وجود دارد که اکثرا از آن گله دارند و آن هم توفيق نيافتن برای بيدار شدن و خواندن نماز شب است و يا حتی عده‌ای از اينکه نماز شبشان دارای حس و حال نيست شکايت دارند حال می‌خواهيم جواب اين مشکلات را از هاديان الهی که امامان معصومند بپرسيم.

امام صادق (ع) می‌فرمايد: چون مرد گناه کند، از نماز شب محروم گردد و عمل زشت، از چاقويی که در گوشت فرو رود، سريعتر در کسی که مرتکب آن شده، فرو ميرود.

همچنين روايت شده که شخصی نزد سلمان فارسی آمد و گفت: من توان آن را ندارم که در شب نماز به جای آورم. سلمان گفت: در روز گناه مکن.

امام صادق (ع) فرمود: «اَبْغَضُ الْخَلْقِ اِلَي اللهِ جيفَهٌ بِاللَّيْلِ بَطّالٌ بِالنّهارِ».
مبغوض ‌ترين مردم نزد خداوند سبحان، كسي است كه شب، مانند مرده به خواب مي‌رود (و يكسره تا صبح مي‌خوابد) و روز بيكار است».


گوهر پاک ببايد که شود قابل فيض *** ورنه هر سنگ گلی لولو و مرجان نشود


تنبلي و وسوسه شيطان براي نماز شب
رسول خدا (ص) فرمود: «اِسْتَعينُوا بِطَعامِ السَّحُرِ عَلي صِيامِ النَّهارِ وِ بِالْقَيْلُولَةِ عَلي قِيامِ اللَّيْلِ، وَ ما نامَ اللَّيْلَ كُلَّهُ اَحَدٌ اِلاّ بالَ الشَّيْطانُ في اُذُنَيْهِ وَ جاءَ يَوْمَ الْقِيامَة ِمُفْلِساً وَ ما مِنْ اَحَدٍ اِلاّ وَ لَهُ مَلَكٌ يُوقِظُهُ مِنْ نَوْمِهِ كُلَّ لَيْلَهٍ مَرَّتَيْنِ يَقُولُ يا عَبْدَاللهِ! اُقْعُدْ مُتََذَكِّراً رَبَّكَ، فَفِي الثّالِثَهِ اِنْ لَمْ يَنْتَبِه يَبُولُ الشَّيْطانُ في اُذُنِهِ».
با غذا خوردن در سحر براي روزه گرفتن نيرو بگيريد و با خواب قيلوله (در روز) براي نماز شب ياري بجوييد؛ هيچ كس تمام شب را نمي‌خوابد (و براي نماز شب بر نمي‌خيزد) مگر اينكه شيطان او را وسوسه كرده است و كسي كه در شب براي نماز برنخيزد، روز قيامت، فقير محشور مي‌شود و هيچ كسي نيست مگر اينكه فرشته‌اي دارد كه در هر شب‌، دو بار او را بيدار مي‌كند و مي‌گويد: اي بنده خدا! براي نماز و ياد پروردگارت برخيز، و اگر در دفعه سوم بيدار نشود، شيطان در گوشش بول مي‌كند شيطان او را فريب مي‌دهد و از فيض بزرگ و ثواب نماز محروم مي‌سازد).

در مفاتيح الجنان آمده است كه: ابن ابى جمهور از رسول خدا (ص) نقل كرده كه آن حضرت روزى به اصحاب خود فرمود كه هرگاه كسى خوابيده شيطان بر پشت سر او سه گره مى‌زند، و بر هر گره‌اى گويد عليك ليل طويل فارقد يعنى شب دراز است بخواب، پس هرگاه بيدار شد و ذكر خدا نمود يك گره باز شود و اگر وضوء گرفت گره ديگر گشوده شود و اگر نماز خواند گره ديگر باز شود آنگاه داخل صبح شود با نشاط و پاكيزه نفس وگرنه در حالى صبح مى‌كند كه خبيث النفس است و با كسالت است و اين روايت در كتابهاى اهل سنت نيز ذكر شده است.

روايت دوم: قطب راوندى روايت كرده كه: حضرت عيسى (ع) مادر خود حضرت مريم (ع) را پس از مردنش صدا زد و گفت: مادر با من تكلم كن، آيا مى‌خواهى بدنيا برگردى؟ مادرش گفت: بلى دوست دارم به دنيا برگردم براى نمازگزاران در شبهاى بسيار سرد و روزه گرفتن در روزهاى بسيار گرم، اى پسر جان اين راه بيمناك است.
[تصویر: 0047-1.jpg]

نشانه هاي قيامت

$
0
0
بسم الله الرحمن الرحیم
نشانه ھاي قیامت

و زماني كھ واقع شود گفتار ( ھنگام وعده رسید ) براي ایشان ، بیرون ميآوریم براي ایشان حیواني ( جنبندهاي ) را از زمین [كھ] تكلم ميكند ایشان را ، بدرستي
انسیان ( مردم ) باشند بھ آیات ما یقین نميآورند . 82 نمل
بھ احتمال زیاد این حیوان موجود عجیبالخلقھاي باشد كھ تا بھ حال نمونھ آن دیده نشده است و نظر زیست شناسان و مردم عادي را بھ خود جلب خواھد كرد . این
حیوان ھیچ خطري براي انسانھا نخواھد داشت و وظیفھ آن صرفا تكلم با انسانھاست و یقینا خلاصھ مطلب آن فرارسیدن موعد قیامت و ظھور مسیح رسول الله است .
و گفتیم از بعد او ( غرق شدن فرعون ) براي پسران اسرائیل [كھ] ساكن شوید زمین را ، پس آنگاه كھ آید وعده آخرت ( نھایي و پایاني ، قیامت ) ، بیاوریم بھ شما
پیچیدهاي ( گروه مردم از ھر قشر و صنف و نژاد ، از ھمھ چیز درھم و بر ھم ، متشنج و شوریده ) . 104 اسراء
قبل از قیامت ، بلا و مصیبت بزرگي ھمچون ھولوكاست و شاید بدتر از آن گریبانگیر قوم بني اسرائیل خواھد شد . چیزي كھ یھود آن را آرماگدون مينامد و علت آن
این میتواند باشد كھ قوم بني اسرائیل قومي مسیح ستیز است و قبل از ظھور ایشان ، این قوم میبایست ضعیف ، منزوي و پراكنده شوند تا نتوانند مجددا تصمیم بھ
مصلوب كردن ایشان بگیرند و صد البتھ تكذیب ، خصومت و ....
و زماني كھ زده شد پسر مریم [را] مثالي ( پند و اندرزي ) ، آنگاه قوم تو از او باز میدارند ( منع میكنند ) 57
و گفتند آیا خدایان ما بھتري [ھستند] یا او ، نزدند آن [مثال] را برایت مگر [بھ] جدال ( ستیزه ) ، بلكھ ایشانند قومي خصومت ( دشمني و گینھ ) كنندگان 58
كھ او [مسیح رسول الله نیست] مگر بندهاي [كھ] نعمت دادیم برایش و قرار دادیم او را مثالي ( عبرتي ، الگویي ، سرمشقي ) براي پسران اسرائیل و اگر بخواھیم
حتما قرار میدھیم از شمایان ملائكھاي را در زمین [تا] جایگزین شوند 59
و بدرستي او ( ظھور مسیح رسول الله ) حتما علمي ( دانشي ، مایھ فھمیدن و دانستني ) براي ساعت ( قیامت ) [است] ، پس تردید ( شك ) نكنید بھ آن [موضوع ،
واقعھ] و تبعیت كنید مرا ، این [است] راھي مستقیمي ( پابرجایي ) 60
و باز ندارد ( مسدود و منع ) نكند شما را شیطان ، بدرستي اوست براي شما دشمني آشكاري 61
و زماني كھ آمد عیسي بھ بینات ( دلایل آشكار ) ، گفت آمدهام ( یا آوردهام ) شما را بھ حكمت و براي اینكھ آشكار ( مبین ) كنم براي شما بعض آنكھ اختلاف میكنید در
[مورد] آن ، پس بترسید ( تقوي و پرھیزگاري ) كنید خداوند را و اطاعت كنید مرا 62
بدرستي خداوند اوست سرورم و سرور شما ، پس بندگي كنید او را ، این راھي مستقیمي ( پایداري ) [است] 63
پس اختلاف كرد احزاب ( گروھا ) از مابینشان ، پس واي براي كساني كھ ظلم كردند از عذاب روزي دردناكي 64
آیا چشم بھ راھند مگر ساعت ( قیامت ) را كھ بیاید ایشان را غافلگیرانھاي و [در حالیكھ] ایشان درنیابند 65
دوستان ( رفیقان ) در چنین روزگاري بعض ایشان براي بعضي دشمني [ھستند] مگر متقیان ( پرھیزگاران ) . 66 زخرف
ظھور مسیح رسول الله نیز یكي از بارزترین نشانھھاي قیامت است و علت آن در مبحث مسیح عیسي ابن مریم رسول الله ميآید كاملا توضیح داده شد . مسیح براي
ادعاي خود مبني بر عیساي نبي بودن ادلھ و نشانھ دارد و یكي از این نشانھھا میتواند ارایھ نسخھ اصلي تورات موسي و انجیل خودش باشد ، ھمچنین كتاب قرآن كھ
ترتیب نزول سورهھا بھ دقت در آن مراعات شده و فاقد ھرگونھ حزب و جزیي است .
بھ نام خداوندِ رحم كنندهِ ( بخشنده ، گذشت كننده ) مھربان ( با شفقت ، با عاطفھ )
1. حم
2. سوگند كتاب آشكار را
3. ما نازل كردیم آن را در شبي مباركي ( فرخندهاي ) [كھ] ما بودیم ھشدار دھندگان
4. در آن جدا میشود ھر ( تمام ) كاري حكیمانھاي
5. فرماني ( كاري ) از نزد ما [كھ] ما بودیم ارسال كنندگان
6. رحمتي از [جانب] سرورت ، بدرستي او ، اوست شنواي دانا
7. سرور آسمانھا و زمین و آنچھ كھ مابین آن دو است ، اگر ھستید یقین آورندگان
8. نیست خدایي مگر او ، زنده میكند و ميمیراند ، سرور شماست و سرور پدرانتان اولیھاست ( گذشتگان است )
9. بلكھ ایشان در شكي سرگرمند ( بازي گوشي میكنند )
10 . پس منتظر ( مراقب ) باش روزي را [كھ] میآورد آسمان بھ دخاني ( دودي ، ماده تاریكي ، ماده سیاھي ) آشكاري
11 . میپوشاند انسیان ( مردم ) را ، این است عذابي دردناكي
12 . [ميگویند] سرور ما برطرف كن ( باز كن ، بگشاي ) از ما عذاب را ، ماییم ایمان آورندگان
13 . كجا برایشان ذكریست و [در حالیكھ] آمده است ایشان را رسولي آشكاري
14 . سپس رو برگردانند از او و گویند آموختھاي ( درس یاد گرفتھاي ) مجنوني [دیوانھاي است]
15 . ماییم برطرف كننده عذاب اندكي ( زماني ) را ، بدرستي شمایید عودت ( بازگشت و تكرار ) كنندگان
16 . روزي كھ حملھ میكنیم ، ھجوم بزرگ را ، ماییم انتقام گیرندگان
............. دخان
ھمانطور كھ در مبحث قیامت در پیش است ( انقلاب دوم ستارگان نوتروني ) گفتھ شد ، دخان بر اثر تابش و تصادم صیحة واحدة یا ھمان امواج گرانشي با اتمسفر
زمین تولید و منتشر خواھد شد و چون این ماده فوقالعاده جاذب انرژي ( امواج الكترومغناطیس ) است با ورود آن بھ ریھ ، باعث انجماد و اختلال در تنفس میشود .
این واقعھ بعد از ظھور مسیح رسول الله و تكذیب ایشان و ھمچنین نافرماني از خداوند توسط فرزندان آدم روي خواھد داد .
و حرامي ( ممنوعي ) براي قریھاي [كھ] نابود كردیم آن را ، بدرستي ایشان بر نميگردند 95
تا زماني كھ گشوده شود یاجوج و ماجوج و ایشان از ھر پشتھاي ( بلندي ، تپھاي ) بھ سرعت جاري میشوند ( مثل سیل روان میشوند ) 96
و نزدیك شود وعده حق ، پس آنگاه آن مشخصي ( خیرهاي ) دیدگان كساني كھ كفران كردند ، اي واي ما را بودهایم ما در غفلتي از این [واقعھ] ، بلكھ ما بودیم ظالمان
97 انبیاء .
قوم یاجوج و ماجوج جزو اقوام بدوي و وحشي فرزندان آدم ھستند و آنگونھ كھ در تاریخ قید شده قومي ھستند وحشي و جنگ طلب كھ بدون زین بر اسب سوار
میشوند و سلاحھاي سرد آنھا غلاف ندارد و بھ احتمال خیلي زیاد ساكن تبت و اجداد قوم مغول ھمچون چنگیز بودهاند . زنده شدن و خروج آنھا بھ ھمراه اسبان تیز رو
یكي از حوادث پایاني و نشانھھاي نھایي قیامت براي فرزندان آدم است .
و حتما مي چشانیم ایشان را از عذاب نزدیكتر ، غیر ( پیش از ) آن ( نزدیك بھ آن ) عذاب بزرگ ، باشد براي ایشان كھ برگردند 21
و كیست ظالمتر از كسي كھ متذكر شود بھ آیات سرورش ، سپس اعراض كند از آن ، بدرستي ما از مجرمان انتقام گیرندگان [ھستیم] . 22 سجده
تمامي اقوام و ملل تا قبل از روز قیامت دچار بلا و مصیبت زدگي خواھند شد . این بلایا میتوانند سیل ، زلزلھ ، قحطي ، جنگ ، بیماري و حتي سقوط شھاب سنگھا و
........ باشد .
و اگر بھ بینند پارهاي ( تكھ و جدا شدهاي ) از آسمان را [كھ] سقوط كنندهاي [است] ، میگویند ابري متراكم شدهاي[است] 44
پس رھا كن ایشان را تا اینكھ ملاقات كرده شوند روزشان را ، آنكھ در آن بیھوش میشوند ( دچار صاعقھ میشوند ، برق گرفتھ میشوند ) 45
روزي كھ بي نیاز نمیكند از ایشان ترفندشان چیزي را و نیستند ایشان یاري شدگان 46
و بدرستي براي كساني كھ ظلم كردند عذابي غیر ( پیش از ) آن ( نزدیك بھ آن ) [است] و لیكن اكثرشان نمي دانند 47
و صبر كن براي حكم سرورت ، پس بدرستي تو بھ چشمان ما [پیش نظر و تحت نظر ما ھستي] و تسبیح كن بھ ستایش سرورت زماني را كھ بھ پا میخیزي 48
و از شب [نماز شب] ، پس تسبیح كن او را و قبلھایي [رویت] ستارگان [نماز صبح] 49 طور
شھاب سنگھاي آسماني در حال سقوط بھ طرف مركز جاذبھ سیاره زمین سرعتي بسیار زیاد و در حال شتاب دارند و بھ این دلیل اصطكاك فوقالعاده زیادي با ھوا ایجاد
میشود كھ باعث بالا رفتن حرارت و اكسید شدن ( سوختن ) جرم شھاب سنگ میشود كھ در روز مسیر حركت شھاب سنگ بھ ھمراه دود حاصلھ ، واضح و روشن
است و در گذشتھ این مسیر دودي شكل را با ابر اشتباه مي گرفتنند ، چون بعد از مدتي توسط باد پراكنده میشد و شكل ابر را بھ خود ميگرفت .
جمعیت فعلي زمین خیلي زیاد شده است و عليرغم بوجود آوردن مشكلات زیست محیطي ، اجتماعي و اقتصادي و ..... نمیتواند پذیراي ظھور مسیح باشد . پس چنین
بھ نظر میرسد كھ بھترین و تمیزترین راھكار براي كاھش جمعیت در روي زمین و بر طرف كردن مشكل جمعیت ، سقوط شھاب سنگھا باشد . یعني ھمان پدیدهاي كھ
در گذشتھ باعث انقراض نسل دایناسورھا شد . با برخورد این شھاب سنگھا با سطح زمین بھ علت سرعت و تكانھ و انرژي جنبشي خیلي زیاد ، ھستھھا شكافتھ شده و
انرژي ھستھاي فوقالعاده زیاد و صد البتھ تمیز و بدون عوارض زیست محیطي آزاد میشود كھ میتواند باعث بروز زلزلھ و سونامي قوي شده و اتمسفر زمین را آكنده
از گرد و غبار كند كھ نتیجھ آن عدم رسیدن نور خورشید و یخبندان و مرگ و میر گیاھان و جانوران منجملھ انسان است .
بھ نام خداوندِ رحم كنندهِ ( بخشنده ، گذشت كننده ) مھربان ( با شفقت ، با عاطفھ )
1. نزدیك ( مجاور ) شد ساعت ( وقت و زمان قیامت ) و شقھ ( شكافتھ ، تكھ ، پاره و جدا شده ) شد ماه
2. و اگر بھ بینند نشانھاي ( معجزهاي ) را ، اعراض میكنند و میگویند [كھ] جادوي مستمري ( پیوستھاي )[است]
3. و تكذیب كردند و تبعیت كردند [از] تمایلاتشان ( ھوا و ھوسھایشان ) و ھر ( تمام ) كاري ( امري ) استقرار یافتھاي ( جا افتادهاي ، در مكان و زمان خود روي
دادني ) [باشد]
4. و ھمانا آمده است ایشان را ، از اخبار آنچھ كھ در آن [است] منزجر شدهاي ( بھ صدا و داد و فریاد آمدهاي ، متنفر شدهاي ، مایھ انزجار )
5. حكمت ( تدبیر و اندیشھ مدبرانھ ) لغایت یافتھاي ( ادامھ یافتھاي ، بالغھاي ، رو بھ سعودي ، بھ آخرین حد خود رسیدهاي ) ، پس كفایت نمیكند ھشدار دھندگان
( رسولان )
6. پس روي برگردان از ایشان [تا] روزي كھ فرا میخواند صدا كننده بھ طرف چیزي نامعلومي ( ناخوش آیندي )
............ قمر
واقعھ قیامت غافلگیرانھ و با ظھور و اعلام مسیح شروع میشود البتھ براي فرزندان آدم كھ ممكن است خیلي وقت پیش طارق منفجره شده باشد و امواج پرقدرت
گرانشي بھ سرعت نور بھ توان دو در حال نزدیك شدن بھ منظومھ شمسي باشند . در واقع شاید قسمت اعظم كیھاني را كھ ما مشاھده ميكنیم دیگر وجود نداشتھ باشد
چون نور انھدام آنھا خیلي دیرتر از امواج گرانشي خواھد رسید .
چنین بھ نظر ميرسد كھ گذر یك موج گرانشي قوي بھ منزلھ ھشدار نیز میتوانستھ باعث شكافتھ شدن و ترك خوردگي در ماه باشد . میتوان چنین تصور كنیم كھ در
ھنگام گذر این موج گرانشي ، ابتدا ماه از طرف قطبین فشرده شده و شكل بیضي مدور بھ خود گرفتھ و بعدا از طرف قطبین كشیده شده و شكل تخم مرغي بھ خود
گرفتھ است كھ در این صورت ترك خوردگي احتمال خیلي زیادي دارد ولي این موضوع كھ " ماه بھ دو نیم كره تقسیم شده و مجددا بھ ھم چسبیده است " ، فكر نميكنم
منظور خداوند در آیات مورد نظر این بوده باشد و بھ نظر من منظور كلي ھمان ترك خوردن ماه است كھ در عكس گرفتھ شده توسط ناسا كاملا بھ صورت یك كانال
طویل مشخص است .
در مبحث محاسبھ متریك گرانشي سیاه چالھ ( جرم نوتروني ) در مورد امواج گرانشي توضیحاتي ارایھ شده است . ماه قمري است كھ روزھا و ماهھاي سال را بھ
خوبي نشان ميدھد و شكافتھ شدن آن اشاره بھ آگاه كردن مردم از واقعھ و رویداد بسیار مھمي دارد .
پس چگونھ پرھیز ( دوري ، اجتناب ) میكنید اگر كفران كردید روزي را [كھ] قرار میدھد ( مي گرداند ) متولد شدگان ( مولودان ، كودكان ) را فرتوتي ( سفید مویي ،
پیري ، كھنسالي ) 17
آسمان گشوده شده است بھ آن ، باشد وعده ( قول و قرار ) او شدني ( انجام یافتني ) . 18 مزمل
یكي دیگر از نشانھھا و ویژگيھاي قیامت پیر شدن و سفید مو شدن ھمھ كودكان است . البتھ منظور زالھایي كھ بھ دنیا ميآیند نیست . براي اینكھ علت سفید مویي
آنھا فقدان رنگ دانھ در موھاي آنھاست . ولي این پیر شدن در روز قیامت شامل تمامي كودكان میشود و علت آن بھ ھم خوردن ساختار كیھان و منظومھ شمسي و
بدنبال آن تغییرات مھم ژنتیكي است .
موعد و زمان قیامت :
بدرستي خداوند باز میدارد ( نگھمیدارد ، مانع میشود ) آسمانھا و زمین را كھ [مبادا] زوال یابند آن دو و اگر زوال ( رو بھ فنا ) یافتند آن دو ، بدرستي باز [نھ] دارد
آن دو را از احدي ( شخصي ) از بعد ( غیر ) او ، بدرستي او باشد بردباري آمرزندهاي . 41 فاطر
خلقت خداوند در نھایت براي خود عمر مفیدي دارد و بعد از سپري شدن این عمر مفید مسلما رو بھ زوال خواھند گذاشت و بھترین تصمیم انھدام آن و شروع خلقت
دیگري است . پس قیامت واقعھاي اجتناب ناپذیر خواھد بود كھ براي استمرار و موجودیت خلقت لازم است .
نزدیك شد نزدیك شونده ( روز قیامت ) 57
نیست براي آن از غیر ( بدون ، جز ) خداوند آشكار كنندهاي ( پیدا و یابندهاي ، مشخص و روشن كنندهاي ) 58
آیا پس از این سخن تعجب ميكنید ( شگفت زده میشوید ) 59
و مي خندید و نمي گریید 60
و شمایید بازي كنندگان ( بازي گوشي كنندگان ، سرود خوانندگان ، تكبر كنندگان ) 61
پس سجده كنید ( زانو زنید ) براي خداوند و عبادت ( پرستش ، بندگي ) كنید 62 نجم
تعیین ھنگام و موعد قیامت در دست خداوند است و دانشي دارد كھ نزد اوست ولي او بھ وضوح بیان نموده است كھ موعد آن خیلي نزدیك شده و مدت زمان 1400
سال مدت نسبتا زیادي در خلقت خداوند نیست و ما روز بھ روز بھ قیامت نزدیكتر و نزدیكتر میشویم .
میپرسند تو را از ساعت ( وقت قیامت ) كھ كي باشد استقرار ( توقف و ایستادن ، روي دادن ) آن ، بگو جز این نیست كھ علم ( دانش ) آن در نزد سرورم [است] ،
آشكار نكند ( نميتواند بكند ) آن را براي وقت ( زمان مقرر ) اش مگر او ، سنگین ( دشوار و سخت ) شود در آسمانھا و زمین [كھ] نميآید شما را مگر
غافلگیرانھاي ، میپرسند تو را گویا بدرستي تو مطلعي از آن ( بھ چون و چند آن كاملا آگاھي ) ، بگو جز این نیست كھ علم آن در نزد خداوند است و لیكن اكثر
انسیان ( مردم ) نمي دانند . 187 اعراف
قیامت واقعھاي غافلگیرانھ است براي اینكھ اگر انسانھا از موعد آن مطلع شوند در زمان نزدیك شدن زمان آن توبھ ميكنند . پس درستش این است كھ موعد آن
نامعلوم و پوشیده باشد تا خداوند انسانھا را بیازماید و این آزمون ھم درست و عادلانھ باشد . زمان مرگ انسانھا ھم اینگونھ است و ھیچ كس نميتواند از زمان مرگ
خود باخبر شود مگر اینكھ كار از كار گذشتھ و دچار بیماري لاعلاجي شود و پزشكان او را مطلع و ناامید كرده باشند .
بدرستي ساعت ( زمان قیامت ) آمدني ( رسیدني ) است ، میخواھم مخفي كنم آن را براي اینكھ جزا داده شود ھر ( تمام ) نفسي ( شخصي ) بھ [سبب] آنچھ كھ سعي (
تلاش ) میكند . 15 طھ
و میگویند كي باشد این وعده ، اگر ھستید راستگویان 48
بگو مالك نیستم براي خودم ضرري و نھ نفعي را مگر آنچھ را كھ خواست خداوند ، براي ھر ( تمام ) امتي اجلي ( مھلتي ) [است] ، آنگاه كھ آید اجلشان ، پس تاخیر
نمي كنند ساعتي را و نھ جلو مي افتند . 49 یونس
زمان مرگ اشخاص ، انقراض اقوام و ملل و ھمچنین روز قیامت از قبل تعین و محاسبھ شده است و ھیچگاه پس و پیش نميشود چون ممكن است برنامھ و روال (
روند ) خلقت را دچار مشكل كند .
بھ نام خداوندِ رحم كنندهِ ( بخشنده ، گذشت كننده ) مھربان ( با شفقت ، با عاطفھ )
1. حم
2. نازل كردن كتاب از [جانب] خداوند عزیز ( قدرتمند ) حكیم [است]
3. خلق نكردیم آسمانھا و زمین را و آنچھ را كھ مابین آن دو است مگر بھ حق و اجلي ( موعدي ) معلومي و كساني كھ كفران كردند از آنچھ كھ ھشدار شدند ،
اعراض كنندگانند
......... احقاف
و بھ تاخیر نمي اندازیم آن را مگر براي موعدي شمرده شدهاي ( محاسبھ و شمارش شدهاي ، اندكي ) 104
روزي كھ ميآید ، سخن نميگوید شخصي مگر بھ اذن او ، پس از ایشان شقي ( رو سیاھي ) و سعیدي ( سعادتمندي ) [باشد] 105 ھود
در آیات 11 مزمل ، 51 اسراء ، 18 غافر ، 17 شوري ، 77 نحل ، 1 انبیاء ، 7 معارج ، 40 نباء و 63 احزاب خداوند اشاره بھ نزدیك بودن واقعھ قیامت
دارد .
72 نمل ، 34 لقمان ، 47 فصلت ، 85 زخرف ، 23 احقاف ، 109 انبیاء ، 27 ملك و 46 نازعات خداوند اشاره بھ مخفي و پوشیده ، در آیات 25 جن ، 65
بودن ساعت قیامت از ھمگان دارد و اینكھ دانش محاسبھ آن صرفا در نزد خداوند است .
30 سبا ، 14 شوري ، 58 كھف ، 61 نحل ، 4 نوح ، 10 ابراھیم و 8 روم خداوند اشاره بھ از پیش تعیین و مقرر ، در آیات 129 طھ ، 99 اسراء ، 29
شدن زمان قیامت دارد كھ در آن ھیچ تعجیل و یا تاخیري نخواھد داشت ، ھمچنین است زمان مرگ و انقراض اقوام و ملل .
در آیات 203 شعرا ، 107 یوسف ، 31 انعام ، 40 انبیاء ، 53 عنكبوت و 55 حج خداوند اشاره بھ غافلگیر كردن بھ وسیلھ قیامت دارد .
توبھ و ایمان بھ خداوند در روز قیامت و زمان مرگ :
آیا انتظار ميكشند مگر اینكھ بیاید ایشان را ملائكھ یا بیاید سرورت یا بیاید بعضي نشانھھاي سرورت ، روزي كھ بیاید بعضي نشانھھاي سرورت نفع نمیكند نفسي (
شخصي ) را ایمانش ، [اگر] نبوده كھ ایمان بیاورد از قبل یا كسب [نھ] كرده باشد در ایمانش خیري را ، بگو منتظر باشید [كھ] ماییم منتظران . 158 انعام
در واقع در ھنگام خبردار شدن از رسیدن زمان مرگ و یا نابودي قوم و ھمچنین آشكار شدن نشانھھاي قیامت ، توبھ و ایمان ھیچ فایده و سودي نخواھد داشت حتي
ایمان قبل از آن كھ خیري را بھ ھمراه نداشتھ باشد .
پس زماني كھ دیدند عذاب ما را ، گفتند ایمان آوردیم بھ خداوند تنھا او را و كافر شدیم بھ آنچھ كھ بھ آن مشركان [بودیم] 84
پس نبود كھ نفع كند ایشان را ایمان آوردنشان زماني كھ دیدند عذاب ما را ، سنت ( روال ) خداوند آنكھ جاري شد ( جانشین شد ) در بندگانش و خسران كرد آنجا
كافران . 85 غافر
ھمچنین آیات 44 ابراھیم ، 30 سجده و 18 نساء
شروط قیامت :
پس آیا انتظار میكشند ، مگر ساعت ( قیامت ) را كھ بیاید ایشان را غافلگیرانھاي ، پس آمده است شروط آن ، پس كجا برایشان آنگاه كھ بیاید ایشان را ذكر (
یادآوري ) ایشان . 18 محمد
یكي از شروط قیامت نبوت محمد رسول الله بوده است كھ در واقع طیف رسالت و ھدایت خداوند براي اولاد آدم و ھمچنین طایفھ جنیان تكمیل شده است . مبحث ھفت
طیف مریي و ھفت پیامبر خداوند .

معارف الهی زينت انسان است ـ آیت الله جوادی آملی

$
0
0
[تصویر: 0070.jpg]

با پیام تصویری حضرت آیت الله جوادی آملی، اولین همایش طلاب جدیدالورود حوزه علمیه استان تهران، با حضور طلاب جدیدالورود مدارس علمیه و خانواده های آنان در تالار شیخ صدوق حرم حضرت عبدالعظيم(ع) برگزار شد.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی اسراء : حضرت آیت الله جوادی آملی در بخشی از این پیام با بیان این مطلب که خانهاي كه در آن يك روحاني به سر ميبرد و در آن معارف قرآن و اهل بيت(عليهم السلام) مطرح ميشود، اميد اينكه آن خانه جزء بيوت رفيع باشد هست، فرمودند:
اگر برخي از اولياي الهي به مقام رفعت بار يافتهاند براي اينكه اينها رفيعانه زندگي كردهاند زندگي رفيعانه آن است كه هرگز خدا را فراموش نكنند بامداد و شامگاه به نام او باشند نه بيراهه بروند و نه راه كسي را ببندند و چيزي زمينه مشغوليّت اينها را فراهم نكند مگر ياد حق و توحيد الهي بنابراين اگر خانداني تلاش و كوشش كردند كه نه به دنبال لهو و لعب بروند نه لهو و لعب توانست آنها را به چنگ خود گرفتار كند اينها كساني هستند كه از لهو و لغو رهيدند و به كمال رسيدند و ـ إنشاءالله ـ اين كمالشان زمينه سعادت دنيا و آخرت را فراهم ميكند

متن اصل پیام بدین شرح است:
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله ربّ العالمين و صلّي الله علي جميع الأنبياء و المرسلين و الأئمة الهداة المهديّين سيّما خاتم الأنبياء و خاتم الأوصياء(عليهما آلاف التحيّة و الثناء) بهم نتولّي و من أعدائهم نتبرّءُ الي الله!
«أعظم الله اجورنا و اجوركم بمصابنا بالحسين(عليه السلام) و جعلنا و ايّاكم من الطالبين بثاره(عليه الصلاة و عليه السلام)»

مقدم شما اعضاي محترم روحانيّت، طلّاب گرامي و خانوادههاي معزز و معظم روحانيّت را گرامي ميداريم از مديريّت محترم استان حق شناسي ميكنيم از اساتيد بزرگواري كه عهدهدار تدريس و تعليم در حوزه علميه پربركت شما هستند سپاسگزاريم از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم حوزه علميه شما، اساتيد محترم، مديريّت محترم، خانوادههاي معزز و معظم روحانيّت همه را در سايه وليّاش از توفيقات فراواني برخوردار بفرمايد. ما به عنوان انسان هرگز به اين عالم نيامديم كه بمانيم و يا بپوسيم نه ماندن ممكن است چون در قرآن چنين آمده: ﴿وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِنْ قَبْلِكَ الْخُلْدَ﴾[1] و نه پوسيدن صحيح است زيرا انسان مسافر است و راهي دارد و مقصدي دارد و مقصودي ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّكَ كَادِحٌ إِلَي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيهِ‏﴾[2] چون مسافر است به مقصد ميرسد رهتوشه ميخواهد كه ﴿تَزَوَّدُوا﴾ زاد راه اين مسافر غير از تقوا چيز ديگر نيست ﴿وَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَي﴾[3] مهمترين نهادي كه هم توفيق فراهم كردن تقوا را داراست هم جامعه را به فراگيري تقوا دعوت ميكند و اين رهتوشه را نصيب ديگران ميكند حوزه علميه و دودمان روحانيّت است كه به لطف الهي معارف قرآن و عترت(عليهم السلام) را فرا ميگيرند باور ميكنند متخلّق ميشوند عمل ميكنند و به ديگران منتقل ميكنند اعضاي محترم روحانيّت و حوزههاي علميّه اين توفيق را دارند كه عمر را در بهترين راه صرف ميكنند فراگيري كلام الهي آيات الهي احكام و حكم الهي و تخلّق به آن و عمل به آن زينت انسان است كه مايه كرامت ميشوند نشان اينكه كرامت در روحانيّت و حوزههاي علميه و معارف الهي است اين است كه در سوره مباركه «علق» وقتي از تعليم به قلم سخن به ميان ميآيد بيان قرآن كريم چنين است ﴿اقْرَأْ وَرَبُّكَ الاكْرَمُ‏ ٭ الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ٭‏ عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ﴾[4] يعني خداي اكرم انسان را به فراگيري علم به تصنيف و تأليف دانش به وسيله قلم به فراگيري معارف الهي دعوت ميكند وقتي فرمود: ﴿اقْرَأْ وَرَبُّكَ الاكْرَمُ‏ ٭ الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ﴾ يعني كلاس درس الهي را خدا با اسم اكرم اداره ميكند وقتي گفته ميشود اكرم تدريس ميكند يعني درس كرامت ميدهد اگر گفتند در فلان مَدرس فقيه تدريس ميكند يعني درس فقه ميدهد اگر گفتند در فلان مكتب حكيم تدريس ميكند يعني درس حكمت ميدهد اگر گفتند خداي اكرم تدريس ميكند و تعليم ميدهد يعني درس كرامت ميدهد كرامت از راه علم صحيح و عمل صالح به دست ميآيد ﴿اقْرَأْ وَرَبُّكَ الاكْرَمُ‏ ٭ الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ٭‏ عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ﴾ وقتي انسان وارد حوزه علميه شد ميداند كه كريمانه بايد درس بخواند درس كريمانه عبارت از آن است كه تا مطلبي براي او روشن نشد از آن نگذرد تا مطلبي به طور تحقيق براي او مشخص نشد نه بنويسد نه بگويد تا مطلبي به طور تحقيق براي او حلّ نشد از استاد بخواهد كه آن را تبيين كند اعضاي محترم خانوادههاي روحانيّت هم بايد مستحضر باشند سهم تعيين كنندهاي در تعالي و ترقّي زعيم خانوادهشان دارند زندگي با قناعت زمينه رسيدن به كرامت را فراهم ميكند در سوره مباركه «نحل» وقتي خداوند فرمود: ﴿فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً﴾[5] يعني اگر كسي با علم صائب و عمل صالح زندگي كرد ما زندگي او را طيّب ميكنيم از بيان نوراني علي بن أبي طالب(سلام الله و سلامه عليه) آمده است كه حيات طيّبه «هي القناعة»[6] اعضاي محترم خانواههاي روحانيّت اگر با قناعت زندگي كنند زمينه كرامت آن روحاني فراهم ميشود در نتيجه خود آن دودمان كريمانه زندگي ميكنند پس معلّم ما خداي اكرم است درس كرامت ميدهد خواه با بنان خواه با بيان؛ خواه با قلم كه ﴿عَلَّمَ بِالْقَلَمِ﴾ خواه با بيان كه ﴿الرَّحْمَنُ ٭ عَلَّمَ الْقُرْآنَ ٭ خَلَقَ الْإِنسَانَ‏ ٭ عَلَّمَهُ الْبَيَانَ﴾[7] چه بيان چه بنان چه قلم چه زبان هر دو پيامآور تعليم الهي هستند و خداي اكرم دارد تدريس ميكند.
مطلب ديگر آن است كه اعضاي محترم خاندان روحانيّت آگاه باشند خانهاي كه در آن يك روحاني به سر ميبرد معارف قرآن مطرح ميشود معارف اهل بيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) مطرح ميشود اميد اينكه آن خانه جزء بيوت رفيع باشد هست كه ﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ﴾[8] آنگاه اعضاي منزل اين رفيع طرفي از رفعت الهي ميبندند ﴿وَرَفَعْنَاهُ مَكَاناً عَلِيّاً﴾[9] اگر برخي از اولياي الهي به مقام رفعت بار يافتهاند براي اينكه اينها رفيعانه زندگي كردهاند زندگي رفيعانه آن است كه هرگز خدا را فراموش نكنند بامداد و شامگاه به نام او باشند نه بيراهه بروند و نه راه كسي را ببندند و چيزي زمينه مشغوليّت اينها را فراهم نكند مگر ياد حق و توحيد الهي بنابراين اگر خانداني تلاش و كوشش كردند كه نه به دنبال لهو و لعب بروند نه لهو و لعب توانست آنها را به چنگ خود گرفتار كند اينها كساني هستند كه از لهو و لغو رهيدند و به كمال رسيدند و ـ إنشاءالله ـ اين كمالشان زمينه سعادت دنيا و آخرت را فراهم ميكند اين نكته هم مغفول نماند كه آنچه بيرون از جان ماست هرگز زينت ما نخواهد بود زينت زمين است يا زينت آسمان اگر كسي خانه خوبي، فرش خوبي، اتومبيل خوبي فراهم كرد همه اينها زينت زميناند هيچكدام زينت انسان نيستند و اگر بر فرض به كُرات ديگر رفت و ستارهها را تملّك كرد آن ستارهها زينت آسماناند زينت انسان نيستند زينت انسان در سوره مباركه «حجرات» مشخص شد كه ﴿حَبَّبَ إِلَيْكُمْ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ﴾[10] آن توحيد است كه انسان در برابر غير خدا خضوع نكند و اين است كه زينت است بنابراين آنچه در سوره مباركه «نور» به عنوان بيت رفيع مطرح است مهمترين شرطش اين است كه اعضاي آن خاندان اهل بازي نباشند اهل لهو و لعب نباشند ﴿رِجَالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ﴾[11] نه خودشان اهل لهو و لعباند نه لهو و لعب آن قدرت را دارد كه اينها را دستگير كند اينها منزّه از آناند كه خودشان به سراغ لهو و لعب بروند يا لهو و لعب اينها را سرگرم بكند اينها به سراغ لهو و لعب و بازيچه نميروند چون در سوره مباركه «موٴمنون» آمده است ﴿وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ﴾[12] و لهو و لعب هم به سراغ آنها نميرود كه در سوره «نور» آمده است كه ﴿رِجَالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ﴾ نه چيزي آنها را سرگرم مي كند نه آنها سراغ سرگرمي ميروند كه آن شيء براي اينها جاذبه داشته باشد بلكه چيزي كه براي اينها جاذبه دارد زينت قلب است كه در سوره «حجرات» آمده است ﴿وَلَكِنَّ اللَّهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمْ الْإِيمَانَ وَزَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ﴾ آنچه زينت انسان است همان معارف الهي است آنچه خير و صلاح و فلاح ماست به ما فرمودند و ما اميدواريم ـ إنشاءالله الرحمن ـ در اثر فراگيري معارف الهي هم به آنچه لازم است پي ببريم و هم چيزي كه براي ما لازم است را تحصيل كنيم.
من مجدّداً مقدم شما را گرامي ميدارم و از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنم كه همه كساني كه در زمينه تأسيس حوزه علميه فراهم كردن وسايل و تقويت حوزه علميه استان تهران تلاش و كوشش ميكنند سعيشان مشكور و عملشان مقبول الهي باشد و مورد دعاي وليّعصر باشند!
از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم كه اين نظام را تا ظهور صاحب اصلياش از هر گزندي محافظت بفرمايد!
رهبر ما مراجع ما ملّت و مملكت ما را در سايه امام زمان حفظ بفرمايد!
خطر بيگانهها را به خود آنها برگرداند!
روح مطهّر امام راحل را با انبياي الهي محشور بفرمايد!
شهداي انقلاب و جنگ را با شهداي صدر اسلام محشور بفرمايد!
اين كشور وليّعصر را تا ظهور آن حضرت از هر خطري محافظت كند!
«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»

[1] . سوره انبياء، آيه ۳۴
[2] . سوره انشقاق، آيه ۶
[3] . سوره بقره، آيه ۱۹۷
[4] . سوره علق، آيات ۳ ـ ۵
[5] . سوره نحل، آيه ۹۷
[6] . نهج البلاغه، حكمت ۲۲۹
[7] . سوره الرحمن، آيات ۱ ـ ۴
[8] . سوره نور، آيه ۳۶
[9] . سوره مريم، آيه ۵۷
[10] . سوره حجرات، آيه ۷
[11] . سوره نور، آيه ۳۷
[12] . سوره موٴمنون، آيه ۳

خيلي ها وارث انبياء نمي‌شوند ـ آیت الله جوادی آملی

$
0
0
[تصویر: 0070-1.jpg]

حضرت آیت الله جوادی آملی در پایان جلسه درس خارج فقه با تاکید بر الگو قرار دادن انبیاء در تمامی مراحل زندگی تاکید کردند: اسوه بودن انبياء و ارث بري ما به اين نيست كه در حوزه و دانشگاه درس بخوانيم، خيلي ها درس مي‌ خوانند و وارث نمي‌شوند.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی اسراء: حضرت آيت الله جوادی آملی روز چهارشنبه در پايان درس خارج فقه خود به تبيين مباحث اخلاقی پرداخته و بر الگو قرار دادن انبياء در تمامی مراحل زندگی تاکيد کردند.
ایشان فرمودند:
قرآن كريم كه نام مبارك انبيا (عليهم السلام) را مي‌برد در بخشي به عنوان قصّه نقل مي‌كند كه مربوط به گذشته است و براي ما به عنوان پند و اندرز و آشنايي با سنت الهي قابل طرح و استفاده است؛ و گاهي هم تعبير قرآن كريم اين است كه انبیاء (علیهم السلام) همچنان زندهاند و قدوه اند, الگويند و اسوه اند و شما باید به آنها تأسي كنيد.

ايشان با ذکر اينکه تأسي، وظيفه امتها و اسوه بودن، سمت انبیاء است، فرمودند:
اگر خدا، انبیاء را به عنوان اسوه معرفي كرد، آنها هم به گونه ای زندگي كردند كه زمان و مکان نمي‌شناسند؛ براي اينكه اگر آنها طرزي زندگي مي‌كردند كه مخصوص زمان و زمين معين بود، نمي‌توانستند براي آيندگان اسوه باشند. پس به آنها آموخت طرزي زندگي كنند كه اسوه آيندگان باشند و به ما هم فرمود شما هم به آنها تأسي كنيد و این کار شدنی است.

آيت الله جوادی آملی با ذکر حديث «العلماء ورثه الانبياء»، فرمودند:
علماء اين راه تاسی را رفتند و از آنها ارث بردند. از این حدیث شريف مشخص می شود که اسوه آنها، اسوه توريث است نه تدريس؛ و ارث هم پيوند لازم دارد، تا پيوند نباشد وارث از مورث ارث نمي‌برد.

ايشان ادامه دادند:
اين پيوند زدنها را هم طبق تعبير برخي از حكما(رضوان الله عليهم)، قرآن مشخص كرده است. فرمود يك سلسله معارفي را خدا به انبيا داد كه دسترسي افراد عادي به آنها ممكن نيست. اما يك سلسله كارهايي انبيا كردند كه به آن مراحل نزديك شدند و اين كارها را وارثان انبيا هم مي‌توانند بكنند تا از آنها ارث ببرند. همين جريان اربعين كليمي، جریان غار حرا رفتن پیغمبر و انزوای دوران اول زندگی ابراهیم خلیل، از اين قبيل است.

استاد بزرگ حوزه علمیه قم با توجه به حديث «مَا أَخْلَصَ عَبْدٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً جَرَتْ يَنَابِيعُ الْحِكْمَةِ مِنْ‏ قَلْبِهِ‏ عَلَی‏ لِسَانِهِ» فرمودند:
اين حديث نشان مي‌دهد كه اسوه بودن انبياء و ارث بري ما به اين نيست كه در حوزه و دانشگاه درس بخوانيم، خيلي ها درس مي‌ خوانند و وارث نمي‌شوند.

ایشان گفتند:
ما با شنیدن درس از راه گوش، با مطالعه کتاب از راه چشم و گفتن درس از راه زبان، بخواهيم ارث ببريم اين بسيار سخت و راه دوردستي است.

معظم له با تاکید بر اینکه علم باید از قلب بر زبان بیاید، بیان داشتند:
آن علمي که اساس است و انبیاء را اسوه ما قرار مي‌دهد و ما را وارث آنها قرار مي‌دهد همان است كه از دل به زبان بيايد نه از زبان به دل. چرا که اگر علم از قلب به زبان بيايد، مي‌شود مشهود نه مفهوم، آن وقت با تزكيه، عمل صالح وهزارها بركاتي كه مال علم است همراه خواهد بود.

آیت الله جوادی در پایان با بیان این مطلب که راه علم شهودی و حضوری برای انسان باز است، فرمودند:
اين راه شدني و رفتني است. همانطور که ملائكه باسوادند در حالی که می دانیم درس و بحثي نخوانده اند چرا که علوم شان شهودی و حضوری است نه حصولی ، همان راه برای انسان هم هست. و چون انسان روح مجرد را هم دارد، شايسته است كه با علم شهودي عالم بشود و چنین علمی حتی با تامه موت نیز از یاد انسان نرفته و در برزخ نیز با انسان خواهد بود.

منبع : سایت اسراء

خوب حرف زدن و حرف خوب زدن ـ آیت الله جوادی آملی

$
0
0
[تصویر: 0070.jpg]

حضرت آیت الله جوادی آملی: ما در جدال طبق آیه شریفه (وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ) موظفيم هم خوب حرف بزنيم هم حرفِ خوب بزنيم؛ خوب حرف زدن به رعايت آداب فصاحت، بلاغت و رعايت نکات ادبي و ادب است و حرفِ خوب زدن حرف مبرهن زدن است.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی اسراء: حضرت آيت الله جوادي آملي روز سه شنبه در ادامه سلسله جلسات تفسير سوره مبارکه عنکبوت، که در مسجد اعظم قم برگزار شد گفتند: جدال احسن که به صورت حصر در سوره عنکبوت محل بحث است، دو عنصر محوری خوب حرف زدن و حرف خوب زدن را دارد، خوب حرف زدن آن است که فرمود «فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَّیِّنًا» و حرف خوب زدن همان «وَقُولُوا قَوْلًا سَدِيدًا» می باشد.
ایشان فرق بین شهادت و قذف را علت برهان داشتن شهادت دانسته و فرمودند: گاهی انسان درباره دیگری حرفی می زند ولی گوینده را حد می زنند برای اینکه قذف کرده است، اما گاهی همين حرف را ديگری با دليل می زند و آنگاه شخص متهم هست که حد می خورد چرا که اينجا با دليل و برهان حرف زده است و اين فرق جوهری بين قذف و شهادت است.
معظم له ادامه دادند: ما در جدال طبق آیه شریفه (وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْكِتَابِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ) موظفيم هم خوب حرف بزنيم هم حرفِ خوب بزنيم؛ خوب حرف زدن به رعايت آداب فصاحت, بلاغت و رعايت نکات ادبي و ادب است و حرفِ خوب زدن حرف مبرهن زدن است.
ایشان به تشریح چرایی وجود عالمان بی عمل پرداختند و فرمودند: ممكن است كسي قرآن را خوب بفهمد و روي منبر سخنراني خوبي بكند ولي پايين منبر که آمد به نامحرم نگاه كند، چرا؟ براي اينكه علم يك چيز ديگر است. يك متولّي دارد كه مسئول انديشه است. بین عزم و جزم یک آسمان و زمين فرق است. جزم داريم و نيّت داريم و اراده داريم و متولّي اينها كه انگيزه است. جزم داريم و تصور داريم و تصديق داريم و قياس اقتراني و استثنايي و انديشه داريم كه مسئولش چيز ديگر است.
این استاد برجسته حوزه علمیه اذعان داشتند: اگر انسان وارسته باشد بين انديشه و انگيزه جمع مي‌كند و مي‌شود عالِم عادل.
ایشان با اشاره به آیه 14 سوره نمل دلیل انکار و ایمان نیاوردن برخی از افراد را ضعف عقل عملی ذکر کردند و فرمودند: در جهاد دروني، هوس اين دستگاه اراده را به اسارت گرفته, مشكل اينها اين است كه در جهاد نفس، هوس دستگاه و متولّي اراده و نيّت را به اسارت گرفته است. آن وقت خوب سخنراني مي‌كند خوب مقاله مي‌نويسد خوب حرف مي‌زند، ولی عمل نمی کند؛ مثل كسي كه مرتب تلسكوپ گذاشته, ميكروسكوپ گذاشته، دوربين گذاشته، عينك گذاشته، از دور و نزديك مار و عقرب را مي‌بيند و خبر هم مي‌دهد, اما نمي‌تواند فرار كند چون چشم فرار نمي‌كند، پا فرار مي‌كند و پای او بسته است.
حضرت آیت الله جوادی آملی کلام حضرت امیر (علیه السلام ) را یاد آور شدند و فرمودند: حضرت فرمود مواظب باشيد در جريان جهاد نفس اين دستگاه اراده به اسارت نرود، چرا که اول كاري كه شيطان مي‌كند اين دستگاه را به بند مي‌كِشد.

منبع : سایت اسراء

همه بايد مصباح هدايت باشند ـ آیت الله جوادی آملی

$
0
0
[تصویر: 0070-1.jpg]

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی اسراء: حضرت آیت الله جوادی آملی در ادامه سلسله دروس هفتگی اخلاق خود که پنجشنبه ها بعد از اقامه فریضه عصر و در محل نمازخانه بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسراء برگزار می شود به مناسبت هفتم صفر سالروز شهادت امام حسن مجتبی(علیه السلام) طبق برخی روایات، به ذکر حدیثی از آن امام همام پرداختند و فرمودند: امام حسن مجتبی(علیه السلام) می فرمایند: «كونوا اوعية العلم و مصابيح الهديٰ» یعنی: همه شما ظرف دانش باشيد تا راه خود را ببينيد و چراغ هدايت باشيد تا به ديگران راه بدهيد. در نتيجه نه بيراهه برويد نه راه كسي را ببنديد؛ آن كه عالِم نيست بيراهه مي‌رود آن كه چراغ هدايت نيست براي جامعه نافع نيست.
ایشان ادامه دادند: انسان اگر بخواهد ظرف دانش باشد بايد علم را در جان خود جا بدهد و علم، مفهوم نيست؛ درس خواندن، كسي را عالِم نمي‌كند اگر نوري انسان در خود احساس كرد كه او را از هوا و هوس باز داشت اين مي‌شود علم و اينكه در دعاها آمده به خدا عرض كنيد من از شما علم نافع مي‌خواهم و از علمي كه نافع نيست به تو پناه مي‌برم سرّش همين است.
حضرت آیت الله جوادی آملی با بیان این مطلب که گاهي انسان عالِم است يعني تصوّر و تصديق و قياس و استدلال را در بردارد ولي مبتلا به جهالت است فرمودند: بيان نوراني امير مؤمنان(عليه السلام) اين است كه «رُبّ عالِمٍ قد قَتَله جَهْلُه» چه بسا درس‌خوانده‌اي كه جهالتِ او، او را به هلاكت رسانده است.
ایشان با تاکید بر ضرورت تقویت و حفظ عقل عملی فرمودند: يك عالِم ممكن است سخنران، نویسنده و مدرس خوبی باشد اما در موقع عمل پايش بسته باشد؛ سرّش اين است كه حوزه و دانشگاه كار علمي انجام مي‌دهند نه كار اخلاقي.
استاد بزرگ اخلاق، هدف اخلاق را مبارزه انسان با هوا و هوس خواندند و فرمودند: فنّ شريف اخلاق براي اين است كه انسان اهل مبارزه با هوس باشد و اين مبارزه را همچنان ادامه بدهد تا هرگز اسير نشود و اگر به اسارت در آمد بكوشد خود را آزاد كند.
ایشان مسلح بودن عالم به سلاح عقل عملی را از جمله تفاوتهای عالم و غیر عالم برشمردند و اذعان داشتند: فرق يك عالِم و غير عالم اين است كه او مسلّح است و دستگاه ديد بهتری دارد اما آن كه از خطر مي‌رهاند آن عقل عملي است.
ایشان با اشاره مجدد به حدیث امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمودند: اينكه درباره سالار شهيدان حسين بن علي بن ابي طالب(عليهما الصلاة و عليهما السلام) آمده است كه حسين، مصباح الهداست، اينها اسم توقيفي نيست، مخصوص آنها نيست، آن قلّه و جهان روشن كردنش براي آنهاست وگرنه هر كدام از مؤمنان در حيطه زندگي خود بايد مصباح هدايت باشند.
حضرت آیت الله جوادی آملی در فراز دیگری از فرمایشات خود با بیان این نکته که قرآن كريم، از عالمان راستين و مبلّغان الهي به عنوان ﴿أُولُوا بَقِيَّةٍ﴾ ياد کرده است، عالمان دین را چهره های ماندگار الهی معرفی کرده و بیان داشتند:
هيچ وقت عالِم حوزوي و يا دانشگاهي مجاز نيست بگويد من خودم زحمت كشيدم عالِم شدم اگر ـ خداي ناكرده ـ چنين حرفي زد بايد استغفار كند زيرا اين همان حرف قارون است. وقتي به او گفتند از مالت در راه صحيح بهره‌برداري كن گفت من خودم زحمت كشيدم فنّ اقتصاد آگاه بودم و مالك شدم. از برخی از ما شنيده مي‌شود مي‌گوييم چهل سال زحمت كشيديم به اينجا رسيديم در حالي كه چهل سال فيض خدا ما را به اينجا رساند نه ما زحمت كشيديم اگر ـ خداي ناكرده ـ گفتيم ما خود زحمت كشيدیم فوراً بايد استغفار بكنيم تا به عذاب قاروني گرفتار نشويم.
ایشان در جمع بندی فرمایشات خود فرمودند: اگر يك وقت ديديم ما علم داريم و عمل نداريم معلوم مي‌شود كه آن نيروي انگيزه به اسارت رفته است.
حضرت آیت الله جوادی آملی از قرآن کریم به عنوان تنها و مهمترین درمان بیماریهای اخلاقی نام بردند و فرمودند: تنها و مهم‌ترين وسيله درمان، همين قرآن كريم است. قرآن، درمان است نه دارو، شفاست نه دوا؛ گاهي ممكن است انسان دارو مصرف بكند و درمان نشود ولي ممكن نيست كسي به قرآن عمل بكند و شفا پيدا نكند.

منبع : سایت اسراء

دریافت صوت برنامه باران ـ استاد احمد عابدی

معارف اسلام در سوره يس ـ آیت الله مظاهری

$
0
0
[تصویر: 0109.jpg]

مقدمه:

بسم الله الرحمن الرحيم

اين كتاب حاصل 24 جلسه سخنراني حضرت آية‌الله العظمی مظاهري در ماه مبارك رمضان است ، که خوشبختانه از سلسله درسهاي تفسير معظم له و تحت عنوان «تفسير سوره يس» به علاقمندان تقديم می گردد.

در بازنويسي متن، حفظ اصالت و شيريني سخنان استاد، بيش از سبك نگارش، مورد نظر بوده و لذا سعي شده است كه جز در موارد لازم، تغيير چنداني در متن سخنرانيها داده نشود.

ضمناً بنا به توصيف حضرت آیة ‌الله مظاهري از برادر بسيار عزيزمان، جناب حجة‌الاسلام مرتضي تهراني ـ كه كاملاً مورد وثوق حضرت استاد بودند- تقاضا نموديم تا زحمت ويرايش مجدد، تنظيم پاورقي‌ها و اسناد آيات و روايات را تقبّل نمايند كه بدينوسيله از تلاش پي‌گير و دقت نظرشان سپاسگزاري مي‌شود.

لازم به توضيح است كه هر چند مراحل مختلف اين كتاب از بازنويسي تا چاپ به نظر حضرت استاد رسيده است، قطعاً خالي از نقص نيست كه اميدواريم هم معظم‌له و هم خوانندگان محترم، نقايص كار ما را در ارائة بهتر كتاب، با ديده اغماض بنگرند. در پايان با آرزوي ظهور حضرت ولي‌عصر(عج) و طول عمر براي امام امت، اميدواريم اين خدمت ناچيز، مقبول ساحت مقدس ولي‌الله الاعظم حضرت بقية‌الله ارواحنا له الفداء، قرار گيرد.

منبع : ketaab.iec-md.org

آیت الله حاج شیخ حسنعلی نجابت

$
0
0
[تصویر: 0094.jpg]
مجذوب واصل و عارف کامل، حضرت آیت‌الله حاج شیخ حسنعلی نجابت شیرازی، شاگرد برجسته محضر عرفانی حضرت آیت‌الله سید علی قاضی طباطبایی تبریزی «ره» و حضرت آیت‌الله حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانی، در سال ۱۲۹۶هـ . ش در شیراز بدنیا آمدند.
تحصیلات ابتدایی را به طریق متعارف در شیراز گذرانده و پس از آن به فراگیری دروس حوزوی پرداخته و با اتمام مقدمات، در سن ۱۵ سالگی برای ادامة تحصیل عازم عتبات شدند. در نجف اشرف پس از گذراندن سطح، در مراتب عالیه، معقول را نزد مرحوم آیت‌الله العظمی حاج شیخ علی محمد بروجردی «ره» و فقه و اصول را نزد آیات عظام سید ابوالحسن اصفهانی «ره»، سید عبدالهادی شیرازی «ره» و سید ابوالقاسم خویی «ره» گذراندند. در ۲۸ سالگی به درجه اجتهاد نائل آمدند. عمده اجازات ایشان از اساتید فوق الذکر بود.
مرحوم آیت الله نجابت پس از بازگشت از نجف به شیراز، علاوه بر فعالیت‌های حوزوی و پرورش شاگردان در دو بعد علمی و معنوی، همراه با شهید دستغیب «ره» علیه نظام طاغوتی پهلوی دست به مبارزه زدند. همزمان با فوت آیت‌الله بروجردی «ره» و شروع نهضت امام خمینی «ره» در سال ۱۳۴۰، با دل و جان در خدمت نهضت ایشان قرار گرفتند و با این اعتقاد که عشق به امام خمینی«ره» عشق به امام زمان(ع) و عشق به خداست، به ترویج و تبلیغ مرجعیت و رهبری امام خمینی«ره» همت گماردند و دست پنهان مبارزات روحانیت شیراز قبل از انقلاب، و ملجأ و مرجع نیروهای حزب الله بعد از انقلاب بودند.
ایشان از همان اوان ورود به نجف اشرف، به توصیة حضرت آیت الله قاضی«ره» بنای رفاقت محکمی با مرحوم شهید آیت الله دستغیب گذاشتند که پس از فوت آیت الله قاضی «ره» در محضر عرفانی حضرت آیت‌الله انصاری «ره» و از آن پس تا زمان شهادت مرحوم شهید دستغیب «ره» این رفاقت و پیوند، محکم و پا برجا بود. هم اکنون نیز مرقد مبارک هر دو بزرگوار، در کنار یکدیگر، در بقعة امامزاده سید محمد‌بن موسی‌(ع) در شیراز قرار دارد.
مرحوم آیت الله نجابت علاوه بر فعالیت‌های علمی و سیاسی، خدمات مهمی را در جهت احیای اسلام ناب محمدی(ص) در شهر شیراز انجام دادند که مهمترین آنها تأسیس حوزة عملیة معنوی بزرگ و پر برکتی است که بنام فرزند شهید ایشان، که در جبهة آبادان به لقاء الله پیوست، «حوزة علمیة شهید محمد حسین نجابت» نام گرفته و فضلای زیادی را در بعد علمی و معنوی و در خط امام پرورانده و شهدای بسیاری را نیز تقدیم انقلاب نموده است. ایشان در این حوزه علاوه بر تدریس ادبیات، منطق، فلسفه، کلام، تفسیر، فقه و اصول در سطوح عالیه، در دو بعد عرفان نظری و عملی به تربیت شاگردان همت گماشتند. از حضرت ایشان آثار منتشره و غیر منتشرة زیادی بجا مانده است که کتب «بصائر یا قرآن و اهل بیت» کلمة طیبه، توحید، کلمة عشق، حدیث سرو، شرح دعای رجبیه، ولایت شرعیه مطلقة فقیه، شرح زیارت شعبانیه، و دهها اثر مکتوب و صدها درس مضبوط دیگر از آن جمله است.
اما با این همه، و علیرغم اینکه توان و درجات علمی ایشان زبانزد خاص و عام بود، نه تنها به دنبال ریاست دنیوی نرفت بلکه همة علوم اعم از منقول و معقول و مأنوسه و غریبه را جز به چشم مقدمه ننگریست و عمر پر برکتش را جز در راه توحید سپری نساخت و به غیر از ورود در سرّ ربوبی و لقای دوست به چیزی نیندیشید و استقامت و پایمردیش در عشق ربوبی باعث شد که جذبات حق نه تنها تجرد از ماده بلکه تجرد از صورت را نیز ملکة ایشان گرداند و به آنجا برسد که همنوا با حافظ نغمه سر دهد:

بعد از این نور به آفاق دهم از دل خویش

که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد

سرانجام ایشان در بهمن ۱۳۶۸ در شب شهادت امام علی النقی(ع) جان عاریت را تسلیم دوست کرده به لقاء الله پیوست. به هر حال این مقال را وسعت، و این قائل را صلاحیت توصیف مقامات و کمالات آن حضرت نیست.

برگرفته از کتاب خدامحوری تألیف دکتر قاسم کاکایی
منبع : سایت رسمی جناب دكتر قاسم كاكائی

کلمه عشق ـ آیت الله حاج شیخ حسنعلی نجابت

$
0
0
[تصویر: 0094.jpg]
این رساله از معدود نوشته هایی است که از مجذوب واصل و عارف کامل حضرت آیت الله حاج شیخ حسنعلی نجابت شیرازی به جای مانده است. هرچند از ایشان مواعظ و درسگفتارهای زیادی به صورت نوار باقی مانده است، ولی بسان اسلاف خویش، همچون حضرات آیات ملا حسینقلی همدانی، سید علی قاضی طباطبایی، و حاج شیخ محمدجواد انصاری همدانی، شیوه ایشان تهذیب نفوس و تربیت افراد بود نه از راه کتابت و نوشتار. این رساله در پاسخ یکی از دوستان ایشان است که به صورت مکتوب پرسیده بود که چرا کلمه “عشق” علی رغم اهمیتش، در قرآن کریم بکار نرفته و در روایات نیز نادر است. این رساله توسط انتشارات حوزه علمیه شهید محمدحسین نجابت شیراز منتشر شده است.
در بیان و تفسیر اینکه در قرآن مجید کلمة عشق استعمال نشده حتی در اخبار اهلبیت عصمت و طهارت علیهم السّلام کم ذکر شده.
اوّلاً: خداوند متعال صادر و ایجاد کنندة جمیع موجودات به جمیع اجناس و انواع موجودات از قبیل جمادات ، معادن به جمیع اصنافش و غیر معادن
کوه ، شن ، خاک و نیز از قبیل نباتات تماماً ، خارها ، ریاحین ، سبزیجات حبوب به جمیع اصنافش ، اشجار به جمیع اصنافش و نیز از قبیل حیوانات به جمیع انواعش و آدمیزاد به جمیع اصنافش و نیز اقوال و افعال و اوصاف و علوم و کمالات و معارف مطلقاً به ایجاد او جلّ جلاله موجود می شوند.
تمام مذکورات اشاره و اجمال عالم خلق و امر خداوند قادر عالم بما کان و ما یکون است و جمیع اوصاف خداوند عین ذات خداوند است و مجرّد از زمان و مکان و مادّه و هیولا و صورت است.
ثانیاً: تمام اوصاف پروردگار عالم جلّ جلاله عین ذات و مجرّد از هر جهت است. قابل تغییر و تبدیل و شدّت و ضعف نیست ، لهذا اوصاف حضرت واجب الوجود نیز واجب الوجود می باشد و اصلاً زائد بر ذات نیست. مثلاً حبّ در حضرت احدیّت جلّت عظمته مانند سایر اوصاف عین ذات و واجب الوجود است به هیچ نحو قابل شدّت و ضعف نیست و کم و زیادی راه ندارد. حبّ پروردگار عالم مانند سایر اوصافش تحت اختیار خداوند و خارج از اعتدال نیست. هر قدر محبّت بفرماید به تمام موجودات و به هر نحو که بخواهد محبّت فرماید بالاخص نسبت به بنی آدم و به قاب قوسین و سدرة المنتهىبرساند مخلوق خودش را از اعتدال خارج نشده و زیاده از اندازه اعمال محبّت نفرموده بلکه هر قدر محبّت عطا فرمود همان مقدار صحیح و اندازه است ، نیز علم پروردگار عالم جلّت عظمته به خودش و به مخلوقاتش عین ذات و واجب الوجود است بناچار علم حضرت احدیّت فوق جوهر و خداوند جواهرات است و علم در انبیاء و اولیاء علیهم السّلام جوهر و در بشر عرض است اضافه یا فعل یا انفعال است ، معذلک کلّه نمیتوان گفت که خداوند در علم زیاده روی فرموده و از حدّ اعتدال خارج شده و در علم به خودش عشق ورزیده و در علم به بقیّة موجودات چنین بینش اعمال نفرموده این تصوّر عین جهالت است ، عین کفر است با اینکه علم به خودش و علم به بقیّة موجودات یکسان است. به همین نسبت قدرت و سایر اوصاف حضرت ربّ العزّة می باشد.
ثالثاّ: کلمة عشق در لغت عرب و غیر عرب چه عرب فصیح و چه عرب عادّی حسب الاستعمال آنان عبارت است از حبّ شدید و نیز ارباب تألیف و لغویّین متّفق اند که عشق عبارت است از حبّ شدید و خارج از اندازه و خارج از اختیار ، لهذا نسبت عشق به خداوند اجلّ عالی دادن غلط و کفر است.
اوّلاً: عشق ، عاشق و معشوق لازم دارد و عاشق دائماً محتاج به معشوق است و هرگز میل ندارد عاشق که از معشوق جدا گردد ، در حضرت ربوبی جلّ جلاله به هیچ نحو احتیاج راه ندارد بلکه غنای محض و محض غناست.
ثانیاً: موجود حقیقی و عالم و محبّ و قادر و حیّ و رفیق حقیقی غیر از حضرت ربّ الارباب جلّ جلاله مصداقی ندارد تا معشوق حضرتش گردد.
ثالثاً: رتبة غیر خداوند پائین تر از رتبة خداوند اجلّ عالی است ، حضرتش جلّ جلاله در رتبة علّت و بقیّه در رتبة معلول حتّی چهارده معصوم صلوات الله علیهم اجمعین ، چطور تصوّر شود درخت عاشق سایة خود بشود یا کوزه گر عاشق صنع خودش گردد یا مخترعین صنایع عاشق صنع خود گردند. البتّه تبارک الله احسن الخالقین ، هر قدر صنع ستایش شود و اهمیّت داده شود راجع به احسن الخالقین است و احسن الصّانعین است.
رابعاً: اعتدال در صفت و تند روی در جمیع اوصاف راجع به محدودِ عاجزِ جاهلِ به عواقبِ امور است امّا احسن الخالقین که از هر جهت غیر محدود و مطلق و بسیط الحقیقه و خارج از زمان و مکان و عقول است ، تصوّر غیر اعتدال چگونه میسّر است و چطور امکان تحقّق داشته باشد؟ لهذا هیچ عاقلی تفوّه
نمی نماید که خداوند اجلّ عالی در ایجاد خلائق و موجودات از اعتدال خارج شده و تند روی فرموده. در هر روز هزار میلیارد نطفة بنی آدم ، حیوانات
طیور ، حشرات و ماهیهای دریا را تبدیل می فرماید و در هر روز صحّت و اعتدال مزاج به هر جنبنده ای عطا می فرماید و در هر روز متجاوز از میلیون صورت زیبا و عقل کامل و فطرت عالی عطا می فرماید ، لذا بسیار واضح شد که هر چه ایجاد و خلق فرماید از اعتدال و صحّت خارج نشده و هر چه ایجاد و صادر نماید عین صلاح و صحّت و خیر است ، از قرآن مجید استفاده می شود منعم غنی و غیر محدود از هر جهت مجرّد است لهذا چون واقع عشق که عین احتیاج است در حضرت ربوبی جلّ جلاله مفهوم ندارد و در کلام مجیدش که مجموعة علوم ربّ الارباب است کلمة عشق واقع و استعمال نشده و به همین نسبت در کلام معصومین علیهم صلوات الله و سلامه اندک و کمیاب است ، زیرا حضرات معصومین علیهم السّلام معرّف خداوند اجلّ می باشند. قهراً عشق واقع نشده در بیانات شریفشان راجع به احکام ، البتّه معنی عشق در قرآن مجید نسبت به مؤمنین واقع شده نه عین لفظ عشق بلکه معنای عشق ، سورة مبارکه البقره آیه ۱۶۵
)یُحِبُّونَهُمْ کَحُبّ اللهِ وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبّاً للهِ (
حبّ اگر در بشر نسبت به حضرت ربوبی جلّ جلاله شدّت یابد خواهی نخواهی این مرتبة شدیدة حبّ منحصر به عشق است و منطبق بر قسمتی از زیارت امین الله است.
أَللَّهُمَّ إِنَّ قُلُوبَ الْمُخْبتِینَ إِلَیْکَ وَالِهَةٌ
خداوندا قلبهای کسانی که محبّتشان به تو زیاد است و عاشقان حضرتعالی هستند از غیر حضرتعالی کنده شده اند و دائماً در فکر و ذکر و اسم و صفت و ذات حضرتعالی هستند ، کلمة خَبَتَ بمعنی سکون و اطمینان است و اِخبات با اینکه مصدر باب افعال است و غالباً باب افعال برای تعدّی استعمال می شود و بی نیاز از حرف جر برای تعدیه است معذلک در این مادّه موارد استعمالش به حرف جَر یعنی الی میباشد شاهد بر این است که اطمینان و سکون بخداوند دارند و قلب و نفس مخبت متعلّق به خداوند گردیده و از غیر خداوند بریده و اطمینان نفس و قلب آنان به منعم حقیقی می باشد ، چنین قلب و نفس مطمئنّه بخداوند منحصر به عشّاق خداوند می باشد.
ثانیاً: کلمه واله که خبر اِنّ واقع شده و مفرد مؤنث اسم فاعل است بمعنای کسی است که عقلش را از دست داده به شهادت کلمه الیک یعنی عقل آنان در اثر نظر به حضرتعالی و اسم و صفت حضرتعالی از بین رفته چون به سوی تو و بطرف تو تمام نظر خود را مسلوب داشته خلاصه معنای قلوب و نفوس کسانیکه عاشق حضرتعالی هستند عقل خودشان و صلاحدید خودشان و روشنائی خودشان بواسطة طلب و عشق بحضرتعالی از دست داده و به روشنائی حقیقی و به نور اعظم از خودشان رو برگردانیده اند چنین دیوانگان خداوند منحصر به عشّاق و اخبات بر آنها منطبق می شود ، شدّت حبّ و عشق این طایفه مخبتین بجایی می رسد که مردم می گویند دیوانگان می باشند.
در خطبة شریفه همّام حضرت امیرالمؤمنین علیه افضل صلوات المصلّین می فرمایند ، نه اینها طایفة دیوانگان نیستند بلکه عشق حضرت ربّ الارباب به آنها رسیده و به آنها فهمانده که غیر خداوند و دوستانش )کَسَرابٍ بقِیعَةٍ یَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً ( ولی در موضوعات این کلمه شریفه بر لسانِ شریفِ مبارکِ معصومین علیهم السّلام جاری شده و در احکام جاری نشده ، چون احکام راجع به حضرت ربوبی است و هرگز راجع به خداوند خارج از اعتدال تصوّر نمی شود ، روایت حضرت باقر سلام الله علیه راجع به حرکت دادن حضرت آقا امیرالمؤمنینu لشکر را بطرف صفّین برای دفع شرّ معاویه علیه الهاویه چنین می فرماید ، قال الباقرu :
(( یَسیرُ بالنّاسِ حَتَّى إِذَا کَانَ بکَربَلا عَلَى مِیلَیْنِ أَوْ مِیلٍ تّقَدَّمَ عَلَیهِ السَّلامُ بَیْنَ أَیْدِیهِمُ حَتَّى طَافَ عَلیهِ السَّلام بمَکانٍ یُقالُ لَهُ الْمَقْدَمَانْ فَقَالَ عَلیهِ السّلام قُتِلَ فِیهَا مِأَتَا نَبیٍّ وَ مِأَتَا سِبْطٍ کُلُّهُمْ شُهَدَاء وَ مَناخُ رُکّابٍ وَ مَصَارِعُ عُشّاقٍ لایَسـبقُهُم مَنْ کانَ قَبْلَهُمْ و لایَلْحَقُهُمْ مَنْ بَعْدَهُمْ ))
حضرت مولی المؤمنین و الشّیعه حضرت امیرالمؤمنین علیّ بن أبیطالب علیه الصّلوة و السّلام لشکر را از کوفه حرکت دادند برای دفع شرّ باغی معاویه پسر أبی صفیان ، رسیدند به کربلای معلّی ، البتّه به فاصلة مقدار دو یا یک میل حضرت امیرالمؤمنینu پس از مقداری گردش رسیدند به موضعی بنام مقدمان ، فرمودند در این مکان کشته شده دویست پیغمبر و دویست پسر دختر پیغمبر ، تمامی آنها شهداء می باشند و این مکان نیز محلّ فرودگاه شتران که سواران بر شتر این مکان را منزلگاه خود قرار می دهند ( البتّه شتر سواران که در عبارت واقع شده چون مرکوب آن وقت شتر بوده ولی رکّاب عام است شامل هواپیما و اتوبوس و سواری می شود ) و این مکان قتلگاه عشّاقی است که مقام و ارتقاء درجة قرب آنها از شهداء قبل از خودشان و شهدائی که بعد از خودشان خواهند آمد بالاتر و از اوّلین و آخرین شهداء گوی سبقت را ربوده اند. جلد نهم بحار به نقل از خرائج قطب راوندی.
روایت۲ ، از حضرت صادق u قال: قال رسول الله:
(( أَفْضَلُ النّاسِ مَنْ عَشَقَ العِبادَةِ فَعانَقَها وَ أَحَبَّها بقَلْبه و باشَرَها بجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لَها فَهُوَ لایُبالی عَلى مَا أَصْبَحَ مِنَ الدُّنیا عَلى عُسْرٍ اَمْ عَلى یُسْرٍ ))
اصول کافی جلد۲ باب عبادت. ترجمه حدیث: از حضرت صادق علیه الصّلوة و السّلام نقل شده فرمودند حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند بالاترین افراد در مقام قرب خداوند بین مردم کسی است که عاشق عبادت باشد و در بغل بگیرد عبادت را ، دوست بدارد عبادت را به قلبش و مباشر عبادت شود به بدنش و خود را مهیّای عبادت نماید پس چنین شخصی به دنیا اعتنایی ندارد ، در سعه باشد یا تنگی ، برایش یکسان است. اصول کافی جلد۲ باب العبادة.
روایت۳ ، سفینة البحار مادّه عَشَقَ فرمودند:
(( أَلْجَنَّةُ لَأَعْشَقُ لِسَلْمانَ مِنْ سَلْمانَ لِلْجَنَّةِ ))
از حضرت ختمی مرتبت‹ روایت نقل شده حضرت فرمودند: بهشت عاشق تر است به سلمان از سلمان فارسی به بهشت یعنی رغبت بهشت به سلمان بیش است از رغبت سلمان به بهشت.
روایت۴ ، عن ابن عبّاس عن النّبی صلّی الله علیه و آله و سلّم:
(( مَنْ عَشَقَ وَ کَتَمَ و عَفَّ غَفَرَ اللهُ لَهُ وَ أَدْخَلَهُ الجَنَّة ))
فرمودند: حضرت نبیّ أعظم، کسی که عاشق شود و کتمان ورزد عشق خودش را و عفّت ورزد به لوازم عشق مادّی اعتنا نکند خداوند أجلّ عالی
می بخشد او را و داخل می فرماید او را به بهشت. سیّد جزائری در انوار نعمانیّه.
در این چهار مورد معصومu استعمال کلمة عشق فرمودند زیرا راجع به موضوع بود نه حکم ، البتّه ممکن است بعضی روایات ضعیف مجهول الصّدور عشق را مذمّت نموده باشد ، بر فرض صدق صدور از معصوم سلام الله علیه بسیار صحیح و با جا است زیرا نعمت عظمای عشق و محبّت را به امور پست و مادّی متعلّق نموده و از مقام ارجمند خود استفاده ننموده و خود را به سفل رانده مانند حدیث شریف(( حُبُّ الدُّنیا رَأْسُ کُلّ خَطیئَة )) با اینکه هیچ کس نمی تواند فضیلت حبّ و اهمیّتش را منکر شود شیخ بهائی علیه الرّحمة
می فرماید:
کُلُّ مَنْ لَمْ یَعْشِقِ الْوَجْهُ الْحَسَن
قَرِّبِ الجل إِلَیْه وَ الرَّسَنْ
یعنی هر کس را که نبود عشق یار
بهر او پالان و افساری بیار
محترمین نیز اهل معرفت و محبّت طایفه ای را که از تعلّق به مادّه عبور نکرده اند و خود را خدا شناس شمرده بسیار مذمّت فرموده اند بالاخصّ حضرت ملاّی رومی ، خواجه حافظ شیرازی ، ملاّصدرای شیرازی ، ملاّ محسن فیض کاشانی رضوان الله علیهم اجمعین ، و نیز حضرات معصومین علماء سوء را مذمّت فرموده اند (( اَلْعالِمُ بِلا عَمَلٍ کَالشَّجَرِ بِلا ثَمَرٍ )) و امثال اینگونه کلمات ، معلوم می شود که در تمام طبقات موضوعات دو قسمند صحیح و غیر صحیح ، متحقّق به معنی یا متلبّس به معنی هر کس مدّعی علم شد یا مدّعی یقین شد یا مدّعی معرفت شد یا مدّعی فنا شد به آسانی از وی پذیرفته نیست بلکه ((لکلّ عملِ نورٌ)) هر عملی نور خاصّی دارد. اگر نور علم، نور حبّ ، نور عشق ، نور معرفت در وی تابش نداشته باشد پذیرفته نیست و مدّعی است.
و صلّی الله علی محمّدٍ و آلهِ الطاهرین

منبع : سایت رسمی جناب دكتر قاسم كاكائی

حافظ در نگاه آیت الله حاج شیخ حسنعلی نجابت

$
0
0
[تصویر: 0094.jpg]

حضرت شمس الدین محمّد خواجه حافظ شیرازی که در ششصدمین سنه رحلت ایشان قرار داریم ، این بزرگوار از اجلّة علمای عصر خویش ، مدرّس کشّاف و محشی کشّاف ، مدرّس شرح مطالع و محشی شرح مطالع حسَب نوشته مورّخین در حال ایشان حتّی سماعاً شنیدیم از بعض از محترمین که این مرد عالم ، فقیه و مفسّر بوده اند. در عصر خودشان یک دوره فقه کامل از اوّل طهارت تا آخر دیات ، یک دوره تفسیر تام از اوّل بسم الله الرّحمن الرّحیم سورة حمد تا آخر قرآن مجید را تفسیر داشته اند . غایة الامر به چاپ هنوز نرسیده ، ولی أظنّ شرح مطالع را که حاشیه مرقوم فرموده اند و تدریس می کرده اند در دسترس واقع شده باشد. حتّی حواشی ای که بر کشّاف که از زمخشری است ایشان تدریس می فرموده اند آن هم در دسترس است.
لهذا ابتداءً علم به یکتایی خدا نصیبشان شد . یعنی خداوند علیّ اعلی را مقوّم و محیی و مدبّر و معلّم جمیع موجودات می دانستند . هیچ موجودی در نظر شریف ایشان علماً نبود الّا اینکه آیه ای است از آیات خدا ، نشانه ای است از نشانه های خدا . علم این بزرگوار در این جهت رسوخ پیدا کرد . لهذا علوم عربیت ایشان ، علم تفسیر ایشان ، علم نحو و منطق و حکمت ایشان تحت الشعاع این علم قرار گرفت . این علم روز به روز در روح شریف ایشان و قلب شریف ایشان رو به نموّ بود همان طوری که حضرت ختمی مرتبت (ص) مکرّر از خدای خودشان تقاضا می فرمودند(( ربِّ زِدْنِى عِلماً )) ، این مرد محترم هم مکرّر از خداوند اجلّ عالی این علم را طلب زیادی می کرد و در این علم کما اینکه در بعضی از اشعار خود ایشان است:
از ثبات خودم این نکته خوش آمد که به جور
در سـر کـوی تـو از پـای طلـب ننشـستم
چهل سـال رنج و غصّـه کشیـدیم و عاقبـت
تدبیـر مـا بدسـت شـراب دو سـالـه بـود
فرمود در علم خدا پرستی از ابتدای امر استقامت ورزیدم ، صبر کردم ، در هر مشکلی تحمّل کردم تا خدای اجلّ عالی مرا ( یعنی حضرت حافظ را حضرت شمس الدین محمّد حافظ شیرازی ) از مرتبة علم به خدای علیّ اعلی برد بالاتر ؛ رساند به مرتبة وجد ، یعنی یافته بودند که غیر از خداوند اجلّ عالی همه سراب اند . غیر از خداوند علیّ اعلی همه وجدشان عاریه است ، وجودشان رو به زوال است ، وجودشان فانی شدنی است ، وجودشان حتماً از بین می رود . اگر به خدای اجلّ عالی رو آورد کسی ، قهراً بقاء خودش را تضمین کرده . اگر کسی رو به خدای علیّ عالی نبرد تضمین حیات خود نکرده . این مطلب در ذهن و فهم و روح و قلب شریف ایشان رسوخ پیدا کرد نموّ پیدا کرد واستقامت ورزید در مشکلات این مسأله . لهذا خدای اجلّ عالی به ایشان علاوه از مرتبه علم و علاوه بر مرتبه وجد ، شهود عالم ملکوت و شهود عالم بالاتر از ملکوت را نصیب ایشان فرمود ؛ یعنی به تمام معنی در این نشئه موجودات را که می دیدند نور خدا را می دیدند . چون روایت قطعی داریم در کافی شریف است هر کس که به نوافل اعتنا فرمود ، هر کسی که به قرآن مجید اعتنا فرمود ، هر کسی که نوافل را در وضع زندگی خودش قرار داد خدای اجلّ عالی می فرماید من به جای زبان او می شوم یعنی زبان او هر چه بگوید الهام من است ؛ هر چیز به گوشش برسد چیزی است که من الهام کرده ام.
روایت شریف قطعی است که معصوم (ع) فرموده اند:
((کُنتُ سَمعَه ، کنتُ بَصَرَه ، کنتُ لِسانَه ، کنتُ یدَه ))
خدای اجلّ‌ عالی جناب حافظ را در این رتبه قرار داد . یعنی لسان شریف ایشان شد لسان الغیب ، یعنی هر چه سخن فرموده از خودش نیست ، از مبداء اجلّ به قلب محترمش الهام می شد.
وَ السِّلامُ عَلَیکُمْ وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُه
(بر گرفته از مصاحبه با حضرت آیت الله نجابت به مناسبت کنفرانس بزرگداشت ششصدمین سال تولد حافظ در شیراز)

منبع : سایت رسمی جناب دكتر قاسم كاكائی

شرح یک بیت حافظ ـ آیت الله حاج شیخ حسنعلی نجابت

$
0
0
[تصویر: 0094.jpg]

ساقـی حدیث سرو و گل و لالـه می رود

ایـن بحـث بـا ثلاثه غـسّـالـه می رود
در کلمات خواجه ، هشتاد در صد ساقی که استعمال می فرماید آقا امیرالمؤمنین(ع) هستند، بیست در صد استادش است . ساقی آن مرد محترمی که با او رفاقت دارد مقصودش استادش است ، برای اینکه دارد طرح مسئله می کند ؛ دارد مطلب را توضیح می دهد . می گوید در مفکّره من آرزوی استقامت در خدا پرستی است . سرو را تشبیه فرموده برای استقامت .
می گوید: جناب ساقی ، آرزوی استقامت در راه خدا پرستی را دارم . سرو را در لسان ایشان نوعاً و در لسان بعض آقایان دیگر نشانه و کنایه از استقامت است . ساقی آرزو دارم در راه خدا پرستی مستقیم بمانم نه اینکه خدای نکرده کج و معوج و خود پرست بشوم . اوّلاً آرزو دارم مستقیم بمانم در راه خدا پرستی ، ثانیاً در اثر استقامت و عنایت پروردگار به حالت اوّل باقی نمانم . به حالت غنچگی باقی نمانم . روحم از جمود و از جهل یک خورده بیاید بیرون . از حالت غنچگی تبدیل بشود به حالت گُلی . سرو و گُل مرتبه دوّم سالک است که از آن بساط و از آن فشار جهل و فشار تقلید می آید بیرون . یک انبساطی در روحش پیدا می شود . یعنی قید و تقیّد و تقلید خیلی از او کم می شود تقلید نه در احکام و نه در معارف . آرزوی استقامت را دارم ، آرزوی انشراح از حالت غنچگی به حالت گلی دارم . آرزو دارم روحم تحقیقاً آثار ربوبی را به نحو ایجاب جزئی یا ایجاب کلّی بیابد . از حالت تقلیدی بالاتر بیایم . به علاوه آرزو دارم در حالت گلی نیز نمانم بلکه شعله عشق مرا جذب بکند . از حالت گلی تبدیل بشوم به لاله . لاله آن گُل شقایق است که میان گندمها نوعاً پیدا می شود و قرمز است و دائماً هم پیدا نمی شود . در فصل خاصّی پیدا می شود . آرزویم این است که علاوه بر استقامت و علاوه بر انشراح از حالت گلی، مجذوب منعم خودم واقع بشوم . مجذوب ارباب خودم واقع بشوم. یعنی علاوه بر انشراح، عاشقش بشوم . عاشق منعم حقیقی ، یا واسطۀ منعم که ساقی باشد.
ساقی حدیث سرو و گل لاله می رود
ایـن بحث بـا ثلاثه غسّالـه می رود
این در مفکّره من خَلَجان دارد . آرزوی این سه مسأله را دارم . جواب می دهد ساقی: « این بحث با ثلاثه غسّاله می رود ».
یعنی حتماً شخص باید از نجاست التفات به غیر بیاید بیرون . خودالتفات به اسباب نجاستی را در نفس پدید می آورد. از این جهت باید طهارت برایش پیدا بشود . یعنی تا نظر به اسباب است ، تا نظر به رفیق است ، تا نظر به همسایه ، تا نظر به بانک و چک و این حرف ها است ، هنوز طهارت حاصل نشده . وقتی که به نحو ایجاب جزئی در مفکّره وارد شده باشد که والله قسم مسبّب تمام اسباب خداست ، این طهارت مرتبه اوّلی نصیبش می شود. و در مرتبه ثانیه یک مقدار زیادی نفس رو برگردانده از سبب . لا محاله پشت سرش گل است ، پشت سرش تحقیقاً نور خداست ، از نفس که شخص روبرگرداند و ایمان جزئی هم به خدا دارد رو به خدا آورده تحقیقاً طهارت دوم که اتّصاف به اوصاف پروردگار عالم است حاصل می شود. در این جا طاهر شده ام یعنی سبب بین نیستم . در مرحله دوم علاوه براینکه سبب بین نباشم علاوه بر این که طاهر باشم از شرک ، یعنی التفات به غیر نداشته باشم ، متّصف هم بشوم به اوصاف ربوبی . کَرمَم حقیقی باشد نه تکرّم باشد ، عفوم حقیقی باشد نه تعفّوّ باشد ، علمم حقیقی باشد نه تعلّم و تصنّع باشد ، حبّم حقیقی بشود نه تحبّب بشود ، حلمم حقیقی بشود نه تحلّم بشود ، یعنی راستی راستی همان جوری به این صفات متصف شود که منعم افراد و اشخاص (خداوند) به آنها متّصف است. یعنی مثلا به حقیقت کرم متصف شود، چرا که حقیقت کرم یعنی خدا ، حقیقت علم یعنی خدا همین شخص تقاضا می کند که خدایا به نحو ایجاب جزئی در این اوصاف رایگان بشوم . ساقی می گوید که باید سعی بکنی که متّصف بشوی لااقل به دو صفت از اوصاف پروردگار . راستی راستی عفوّ بشوی ، راستی راستی کریم بشوی ، راستی راستی از تکرّم بیایی بیرون . بخل در مرتبه اولی ازاله شده ، در مرتبه ثانیه بخل که نیست، نیست، تکرّم هم نیست ، بلکه کرم است . غضب که نیست (مال مرتبه اوّلی است) ، تحلّم هم نیست ، بلکه حلم حقیقی است . راستی راستی همان جوری که خدای اجلّ عالی حلیم است این شخص هم به نحو ایجاب جزئی حلیم بشود . پس از اوصاف پروردگار به نحو ایجاب جزئی ، لازم هم نیست ایجاب کلّی باشد ، در اثر سعیش و طلب از خدایش غسّاله سوّمی که فنای شخص است اعمّ از فنای در اسم ، فنای در صفت ، فنای در ذات و فنای در فعل برایش حاثل شود. هر چیزی که نصیبش شود برایش توفیق است. یعنی راستی راستی این آقا غیر از کرم چیزی نمی فهمد ، راستی راستی این آقا غیر از علم چیزی نمی فهمد، راستی راستی غیر از حبّ چیزی نمی فهمد . دیگر اطالۀ سخن نمی کند به خطابه و وعظ و اندرز و مقدّمه چینی و قیاس راه انداختن. راستی راستی می رود طرف صفت پروردگار به نحوی که فرودگاهش علم است ، فرودگاهش حلم است ، فرودگاهش عفو است ، فرودگاهش حبّ است و هکذاو در مرتبه ثالثه یواش یواش این فرد کریم به هیچ نحو خودش را نمی بیند . کرمی که از او صادر می شود اطمینان دارد کرم خدا است . من را در کار نمی بیند . دانش از او صادر می شود ولیکن خودش را در بین نمی بیند ، یعنی بین خودش و خدای خودش انّیتِ خودش که محترم است ، یعنی عالم قطعی است ، حلیم قطعی است لکن در عین حالی که حلیم است شخص او هنوز هستش . لذا حضرت ( خدا رحمتش کند ) امام خمینی فرمودند و بسیار صحیح و با جا فرمودند:‌ « العلم حجاب الاکبر » . نه علم تنها حجاب اکبر است ، الحلم هم حجاب الاکبر، الکرم هم حجاب الاکبر . تمام اوصاف ، نه که فقط علم این جور است. چون هر یک از این اوصاف موصوف می خواهند مادامی که موصوف شخص است باز هنوز هستش . آرزویش وقتی محقّق می شود که راستی راستی کرم از او صادر شود و خودش در کار نباشد ولو باز به نحو ایجاب جزئی مقداری از آن مانده است ، ولی کرم از روی روح که پروردگار عالم به او عطاء کرده کریم است علم او از روح عطاء پروردگار است. علم می آید بیرون ، یواش یواش خودش ، رذائل خودش، استغفرالله انتقام جوئی خودش در کار نیست ، به کلّی از بین رفته.
از حضرت صادق (ع) نقل شده که فرمودند:
(( کَرَّرْتُها حَتّى سَمِعْتُ مِنْ قائِلِها )).
(( آنقدر مکرّر کردم کلمة طیّبة إِیَّّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّّاکَ نَسْتَعِینُ را که از خود خدا شنیدم ))
یعنی از حضرت ربّ العزّة می شنوند نه از خودشان.

وصلّى الله على محمّد و آله الطاهرین

((بر گرفته از یکی از سخنرانیهای حضرت آیت الله نجابت(ره))

منبع : سایت رسمی جناب دكتر قاسم كاكائی

خصوصیات مدیر حوزه ـ آیت الله نجابت

$
0
0
[تصویر: 0094.jpg]

در سال ۱۳۶۷ حضرت امام خمینی (ره) تذکراتی برای اصلاح و ارتقای وضع حوزه ها ابراز فرمودند. سپس از سوی جامعۀ مدرسین و مدیریت حوزۀ علمیۀ قم نامه ای به مدیران حوزه های سراسر کشور نوشته شد و از ایشان خواسته شد تا پیشنهادها و دیدگاههای خود را در این زمینه به صورت مکتوب ارسال نمایند تا در سمیناری که به همین منظور در قم برگزار می شود، مورد بررسی قرلر گیرد. آن چه در پی می آید پاسخ مکتوب حضرت آیت الله نجابت (ره) به این نامه می باشد که تنها به چند محور از محورهای فراخوان پرداخته است و آن این که: مدیر حوزه چه خصوصیاتی باید داشته باشد؟ زیّ طلبگی چیست؟ تبلیغ چگونه باید باشد؟
نظرات حضرت آیة الله العظمى حاج شیخ
حسنعلی نجابت شیرازیرحمة الله علیه
در تاریخ ۱۹ / ۲ / ۶۸
در رابطه با حوزه های علمیّه
مدیریّت ـ زیّ طلبگی ـ تبلیغ
در جواب نامه شماره ۱۶۸ ـ ۵ / ۲ / ۶۸ ستاد زمینه سازی اجرای فرمان حضرت امام خمینیرحمة الله علیه
شیراز حوزه علمیّه شهید محمّد حسین نجابت
بسمه عزّ شأنه
((نظام مدیّریت و تشکیلات حوزه های علمیّه))
حوزه عبارت است از مجمع طلاّب معارف و علوم و حدود اسلامی البتّه اداره نمودن چنین جمعیّت از اعظم اعمال قربى و مقبول درگاه خداوند و موجب بقاء و ابقاء احکام قرآن خداوند و سنّت حضرت ختمی مرتبت و آل مطهّر ایشان بالاخصّ حفظ ایتام آل محمّد صلّی الله علیه وآله علیهم السّلام و حفظ فطرت و نفوس خلق بالنّسبه به مبدأ اجل و معارف مبدأ اجل و معرفت چهارده معصوم علیهم السّلام و تبلیغ چهارده ولی اعظم خداوند و ابقاء حبّ خلق به خالق و چهارده ولی اعظم خداوند و رسیدن طلاّب به مرتبه نیابت عامّه حضرت بقیّة الله العظمی عجّل الله تعالى فرجه الشّریف ، و قرآن و دین را در جمیع جهات حفظ نمودن و مسلمین را از چنگال اجانب دور نمودن ، حتّی کشور را از چپاول بی دینان دور نگه داشتن ، از قبیل حفظ فرمودن حضرت امام خمینی مدّ ظلّه العالی و آیة الله میرزا محمّد تقی شیرازی و آیة الله میرزا محمّد حسن شیرازی قدّس الله اسرارهم ، پس چنین مجمع و مجتمعی که موجب تمام برکات خداوند عالم است بسیار محترم و معزّز نزد خداوند می باشند ، با اطمینان تمام می توان گفت چنین جمعیّت رتبه آنان نزد خداوند پس از چهارده معصوم و شهداء کسی از سایر مسلمین به رفعت مقام آنان عند الله نخواهد بود. بسیار مناسب است همان طور که خداوند اجلّ عالی به حضرت ابراهیم فرمود در سوره حجّ آیه ۲۶ }وَ إِذْ بَوَّأْنا لِإِبْراهِیمَ مَکانَ الْبَیْتِ أَنْ لا تُشْرِکْ بی شَیْئاً وَ طَهِّرْ بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْقائِمِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ{ و همان طور که خداوند اجلّ عالی به حضرت ابراهیم فرمود و عهد بست به حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل }وَ إِذْ جَعَلْنَا الْبَیْتَ مَثابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِیمَ مُصَلًّى وَ عَهِدْنا إِلى إِبْراهِیمَ وَ إِسْماعِیلَ أَنْ طَهِّرا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَ الْعاکِفِینَ وَ الرُّکَّعِ السُّجُودِ {سوره البقره آیه ۱۲۵ ، به همان نسبت طلاّب حوزه همان حرمت و مقام را دارا می باشند زیرا طلاّب صاحب خانه اگر مقامشان برتر نباشد حتماً مساوی است لهذا مدیر حوزه به نحو ایجاب جزئی باید متّصف به اوصاف حضرت خلیل الرّحمن و حضرت ختمی مرتبت‹ باشد ، در مرتبه اولى باید معنی لا حول و لا قوّة الاّ بالله را یافته باشد و خودش را شریک در حول و قوّه خداوند نداند بلکه مدیر حقیقی را خداوند بداند و خودش را به توفیق پروردگارش موظّف به این وظیفه بداند و این مدیّریتش را شرف و عزّت خویش بداند و معلومش باشد این مدیّریّت به نحو اوفى نزد صاحب خانه باقی خواهد ماند ، ثانیاً یقین مدیر به حضور ساحت قدس ربوبی به نحوی باشد که خداوند را حاضرتر از طلاّب حوزه بداند و بفهمد چون خداوند حاضر است طلاّب حوزه در حوزه حاضرند ، ثالثاً مانند حضرت هود خداوند را وکیل خود بداند زیرا ایشان فرمود }إِنِّی تَوَکَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّی وَ رَبِّکُمْ ما مِنْ دَابَّةٍ إِلاَّ هُوَ آخِذٌ بناصِیَتِها إِنَّ رَبِّی عَلى صِراطٍ مُسْتَقِیمٍ{ سوره هود آیه ۵۶ وکیل قرار دادن خداوند وجوبش عقلی و فطریست علاوه در قرآن مجید امر ارشادی در چند مورد امر به توکّل فرموده حتّی بعضی از محترمین امر به توکّل را امر مولوی می دانند ، رابعاً باید شرح صدر داشته باشد تا مهمّات مسائل به سهولت حل شود و به نور شرح صدر به طلاّب حوزه بنگرد و عزّت و ارجمندی طلاّب حوزه را نزد صاحب خانه به نور شرح صدر دریابد و بفهمد که هر یک از طلاّب حوزه قابلیّت و اقتضاء اعلم و اتقى و اَورع شدن را دارا هستند و فعلاً مهمان خداوند و حضرت بقیّة الله العظمى ارواحنا فداه هستند و مدیر حوزه حتماً باید خودش را نایب عامّ حضرتبقیّة الله العظمى ارواحنا فداه قرار بدهد زیرا عهده دار حوزه اسلام ایشانند مانند اجداد شریفشان علیه و علیهم السّلام و ارتزاق طلاّب محترم حوزه غالباً از سهم مبارک حضرتش می باشد و مدیر در اثر شرح صدر خودش و طلاّب محترم حوزه را در یک صف بلکه خودش را اضعف افراد حوزه می داند زیرا فرمودند حضرت ربّ العالمین اولیائی تحت قبابی لا یعرفهم غیری لذا باید مواظبت نماید و احتمال بدهد که کوچکترین افراد حوزه نزد خداوند و ولیّ اعظم خداوند مقامش از مدیر حوزه بالاتر باشد و در اثر شرح صدر نظرش را از اولیاء عظام علیهم السّلام قطع ننماید و سراب بودن غیر خداوند را نصب العین بلکه فاعل و مؤثّر و گرداننده و اداره کننده حقیقی را فراموش نکند ، خواهی نخواهی سراب بودن غیر واضح می شود و لهذا اذا }جاءَ الْحَقُّ وَ زَهَقَ الْباطِلُ {اگر یاد خداوند در قلوب جا کند و ریشه بدواند بطلان غیر خداوند برای شخص بسیار واضح می شود و در اثر نور شرح صدر و نور علم و یقین او به مرتبه ای می رسد که روش و رفتار او موجب عمل و علم اهل حوزه می گردد و اسرار خلقت که کشف سبحات جمال وجلال خداوند است در طلاّب محترم حوزه بیابد و قرب حضرت بقیة الله العظمی و حضرت ربّ العالمین را در قلب و سر خود ادراک نماید بلکه ممکن است شوق لقای منعم در تمام طلاّب محترم نفوذ نموده از مصادیق ((لو لا آجال اللّتی کتب الله علیهم لم یستقر ارواحهم فی ابدانهم طرفة عین)) الحاصل اتّصاف مدیر حوزه به اوصاف چهارده معصوم علیهم السّلام و خداوند موجب برکات بسیار فوق العاده و مبارک و پرفایده می گردد ، البتّه لزوم چنین مدیر در حوزه سرآمد تمام اسباب است زیرا طالب محترم هنگام ورود به حوزه از قبیل هیولای اوّل و جسم بدون رنگ است هیولا قوّه صرف بدون فعلیّت و قابل بالفعل برای جمیع صور می باشد ، هر وقت نوعیّه به او اصابت کرد می پذیرد ، نیز جسم بدون رنگ هر رنگ که به او برسد می پذیرد اگر مدیر در حوزه نباشد طالب محترم ممکن است متلوّن به تمام الوان و متحقّق به جمیع صور گردد ، و اگر قوّه او به صورت خاصّی به فعلیّت رسید فعلیّت قوّه را به سهولت نمی توان ازاله کرد اگر رنگ و صورت باطل باشد ، لهذا شرعاً ابوین طفل موظّفند اولاد خود را به معلّم صاحب علم و یقین بسپارند تا قوّه ها به صورت صحیح به فعلیّت برسد بسیار واضح است تن بی سر و لشکر بی سردار متلاشی خواهد شد حوزه نیز چنین است ، خانه بدون بزرگتر همیشه بین افراد اختلاف و آسایش کمیاب و ترقّی فکری و روحی با اختلاف صعب الحصول است لهذا کما این که مدیر حوزه باید افراد حوزه را نهایت احترام و برادری و محبّت داشته باشد چون مهمان خداوندند به همین نسبت طلاّب محترم باید حقّ مدیر را ملاحظه نموده ومدیر را نعمت قطعی بدانند (( آداب متعلّم با معلّم را جناب شهید( ره ) در منیة المرید بیان فرموده است )) نحوه مدیریّت حوزه باید نحوه مدیریّت حضرت ختمی مرتبت‹ باشد و حدّ اقل به منزله پدر و رفیق عاشق فرزند باشد ، هر خیری که از خداوند طلب نماید آن خیر را بر افراد حوزه احقّ بداند اگر درجات عالیه علم را از خداوند بخواهد اوّل باید برای اهل حوزه بخواهد حتّی در امور خیرات مادّی خیر مادّی را اوّل به افراد حوزه برساند خودش را بی تفاوت در این امور بداند و کهف و ملاذ افراد حوزه باشد همان طوری که با فرزند دلبند خود معامله می کند با افراد حوزه نیز چنین باشد به نحوی که افراد حوزه مدیر حوزه را به منزله پدر خود بدانند افراد حوزه رفیق حقیقی خود را مدیر حوزه بدانند کما این که مدیر حوزه افراد حوزه را قرّة العین خود می داند حاضر است لقمه را از دهان خود بگیرد تا نصیب افراد حوزه بیشتر بشود ، افراد حوزه صاحب سرِّ مدیر و مدیر حافظ سرِّ افراد حوزه است.
زیّ طلبگی
اگر طلاّب محترم متحقّق نسبت به حضرات چهارده معصوم علیهم السّلام بشوند یقین آنها به خداوند بیشتر می گردد و اگر طلبه یقینش به خداوند زیاد شد نقش آنان نقش داعی الى الله می گردد ، البتّه از قسم چهارم داعی الی الله می باشند زیرا قسم اوّل حضرت ربّ الاجلّ الاعزّ الاعلی جلّ جلاله ، قسم دوّم حضرات انبیاء علیهم السّلام ، قسم سوّم معصومین علیهم السّلام ،‌ و قسم چهارم مؤمنین صاحب یقین می باشند. حضرات طلاّب محترم باید مقصود و مقصد آنان معرفت خداوند منّان قادر و حاضر حبیب علاّم الغیوب باشد و باید متوجّه باشند که سرمایه گرانبهای خود را می خواهند صرف نمایند برای خداوند قائم بالذّات که همه به او محتاج و عبودیّتش مایه حیات و سعادت ابدیست و متوجّه باشند که زحمات در راه تحصیل معارف الهی هر قدر بیشتر باشد بر رفعت مقام و منزلت و ادراک آنها افزوده می شود و کوچکترین زحمت آنها محال است بدون مزد از بین برود و متوجّه بشوند معامله با خداوند با صدق و صفا غیر از ترقّی در فهم و شعور و امنیّت خاطر و صفای روح و قلب و ورود به عالم غیب و اطّلاع بر ملکوت اشیاء و طیّ مراتب ده گانه ایمان بالاخصّ اهل الله شدن هیچ ضرری به آنها نخواهد رسید خلاصه غیر از ترقّی حقیقی بر زحمتشان چیز دیگری مترتّب نخواهد گشت و ممکن است علاوه بر علم و اوصاف پروردگار درجات یقیین و معرفت تا آخرین مرتبه نصیبشان گردد.
شخصیّت مبلّغ
امّا تبلیغ یعنی رسانیدن احکام الهی و سنّت شریف حضرت ختمی مرتبت‹ مختص و منحصر به زبان خاصّ و مکان خاصّ و زمان خاصّ نیست البتّه مبلّغ باید معلومات خود را ابلاغ نماید نه مظنون و متخیّل خود لهذا افراد جدید الورود به حوزه علمیّه سزاوار است ابتداءً سعی در تعلّم سپس سعی در تعلیم و پس از تعلّم و تعلیم وارد تبلیغ شوند لهذا فرمودند حضرت امیر المؤمنینu((تعلّم یا فتى و الجهل عارٌ)) پس از آن فرمودند زکات علم تعلیم است پس نتیجة عالیه علم تبلیغ است کما این که وظیفه نهایی انبیاء تبلیغ بوده به واسطه این که وعظ و خطابه با مقدّمات اعمّ از معلومه و مظنونه مرتّب می شود ولی ابلاغ و تبلیغ اخصّ و منحصر است به مقدّمات معلومه فقط ، لهذا فرمودند }وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ الْمُبینُ{ رسول اخصّ از خطیب و واعظ است و وظائف وی مبتنی به علم تنها می باشد و با ظن حرکت نمی کند محرّک رسول در تبلیغاتش علم اوست و با مظنون تبلیغ نمی نماید زیرا شخص ظانّ مقدورش نیست با این که مطلب نزد خودش مظنون است معلوم دیگران قرار دهد ثانیاً ظانّ آن قدر توانایی و برش ندارد که دیگری را عالم و آثار علم را به خود نسبت دهد لهذا در قرآن مجید با بیان مختلف ظن را بی اعتبار و بی نتیجه و بعضی ظنون را اثم و گناه قرار داده لهذا رتبه و منزلت مبلّغ از واعظ و خطیب بالاتر و برتر می باشد لهذا مبلّغین چون صاحب علم و یقینند نباید در موارد غیر ملایم بترسند و در مقام تبلیغ سستی بورزند. قال الله تبارک و تعالى}الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَ لا یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ کَفى باللَّهِ حَسِیباً{ سوره احزاب آیه ۳۸ لهذا صاحبان علم به مبدأ و معاد و متیقّنین به لا حول و لا قوّة الاّ بالله از خداوند ترسانند که مبادا منافی با عبودیّت از آنها صادر شود ولی از غیر خداوند هیچ ترس و هراس ندارند و می دانند که مهمّات و غیر مهمّات آنان را خداوند کفایت می کند و وکیل دانای قادر مطلق تمام زندگی آنان را به نحو احسن اداره می فرماید و از مصادیق آیه شریفه }وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ جَنَّتانِ{ یک بهشت در این نشئه و آن عبارتست از آسایش خاطر و سکون و اطمینان خلق به خداوند حبیب مطلق و حضور خودشان نزد حاضرتر از خودشان یعنی حضرت ربّ العالمین جلّ جلاله لهذا مبلّغ متّکا و ملجأ و ملاذش بشر نیست و بشر نزد او مبدأ مستقلّ هر خیر و سرور و به جهتی نیست هر خیر و جمال و کمال در خلق را منتهی بلکه متّصل به خداوند می داند و آیه شریف }کُلٌّ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ{ را لمس و معنای حقیقی آن را یافته در حضر و سفر ، جلوت و خلوت چون مبلّغ خداوند یگانه است برایش مساویست اقبال مردم موجب ترقّی او و ادبار مردم موجب تنزّل او نیست و خودش را اسیر خیال و واهمه نمی بیند مقصودش رساندن احکام منعم است ولی ایصال به مطلوب و هدایت خاصّه را وظیفه خود نمی داند بلکه موصل حقیقی و مُفهم حقیقی و هادی حقیقی را خداوند اجلّ عالی می داند و موفِّقِ خودش را در تمام اعمال حسنه بالاخص در تبلیغ خداوند حبیب می داند لهذا مبلّغ برای تبلیغ به زبان خاصّ و مکان خاصّ احتیاج ندارد ، هر مکان و زمانی که حس نمود مناسب است تبلیغ خواهد نمود غایة الامر اگر مبلّغ مسلمین بخواهد شروع تبلیغ نماید باید به مقدار لازم از علوم عربی از قبیل صرف و نحو و لغت آگاه باشد ، هر قدر شخص دارای فطرت پاک و عقل سرشار داشته باشد آسایش او بیشتر و منافع شخصی او زیاد است ولی صرف فطرت صحیح و عقل فوق العاده نمی تواند احکام الهی را بدون قرآن مجید و سنّت حضرت ختمی مرتبت مآب‹ درک نماید بلکه اگر چنین شخصی از علوم عربی و قرآن مجید و سنّت حضرت ختمی مرتبت مآب‹ بی اطّلاع باشد خطر وی زیاد و به هلاکت افتادنش نزدیک از قبیل بنی صدر هر چند استعدادش به خیال خودش فوق العاده بود چون از علوم عربیّت بر کنار بود نتوانست خودش را حفظ نماید ، بنی صدر کتابی نوشته بود ( کیش شخصیّت ) شخصی که مطّلع به علوم عربیّت بود متجاوز از شصت غلط عربی از حیث صرف و نحو از او گرفت خواست اغلاط او را در علوم عربی مقدّماتی چاپ کند که خداوند بنی صدر را ساقط فرمود لهذا صرف نظر از چاپ آن شد.
استاد در آموزش
هر قدر مدیر و مدرّس حوزه توکّلش به خداوند متّعال و محبّتش به صاحب شرع و سیزده معصوم دیگر علیهم السّلام و مؤسّس جمهوری اسلامی بیشتر باشد اهل حوزه متحقّق به حقیقیت خواهند شد و اگر مدرّس حوزه متخصّص در چند علم گردید اهل حوزه نیز ذو فنون خواهند شد و سرعت اهل حوزه در فرا گرفتن علوم مدرّس بیشتر خواهد شد و اهل حوزه خود را غنی از غیر می پندارند بالنّتیجه با تمام نشاط خود را مهیّای تدرّس قرار می دهند نقش استاد و معلّم در شاگرد و متعلّم بسیار زیاد و مؤثّر است که محترمین فرموده اند ((الاباء ثلاثة ابٌ یولّدنی و ابٌ یعلّمنی و ابٌ یزوّجنی )) و قرآن مجید سوره آل عمران آیه ۷۸ }ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُؤْتِیَهُ اللَّهُ الْکِتابَ وَ الْحُکْمَ وَ النُّبُوَّةَ ثُمَّ یَقُولَ لِلنَّاسِ کُونُوا عِباداً لِی مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لکِنْ کُونُوا رَبَّانِیِّینَ بما کُنْتُمْ تُعَلِّمُونَ الْکِتابَ وَ بما کُنْتُمْ تَدْرُسُونَ{ به نحو ایجاب جزئی از ظاهر کلمه طیّبهکُونُوا رَبَّانِیِّینَ استفاده می شود معلّمین کتب سماوی و مدرّسین کتب الهی را خداوند تکویناً جهت تربیت و تهذیب و تعلیم را به آنها عطاء فرمود به نحوی که حکومت تکوینی جزئی نصیب هر معلّم بالنّسبه به متعلّم خود نموده زیرا علوم مطلقاً بالاخص علوم راجع به احکام الهی اعمّ از علم به اوصاف و اسماء و احکام شرع مطهّر نبوی مجرّد است ، تعلیم دهنده مجرّد به مقدار جزئی خواهی نخواهی تجرّد دارد اعمّ از التفات و عدم التفات معلّم لهذا هرچه در قوّه عاقله معلّم است بلکه هر چیزی که در روح معلّم است به متعلّم سرایت قهری خواهد نمود ، هر چند معلّم در غیر جهت تعلیم بی اطّلاع بلکه جامد باشد لهذا فرموده اند در قرآن مجید }وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَیْرٌ مِنْ مُشْرِکَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْکُمْ{ الحاصل نقش معلّم و تصرّفش نه فقط در قوّه متخیّله و واهمه اوست بلکه معلّم متصرّف در روح و جان و حقیقت متعلّم است هر قدر معلّم موجّه نزد حضرت واهب العطایا باشد متعلّم به همان نسبت متوجّه به مبدأ اجل و اوصاف و اسامی و اولیاء کبار خداوند عالم می گردد لهذا استاد ملاذ و ملجأ و کهف متعلّم می گردد حضرت موسی بن عمران علی نبیّنا و آله علیهم السّلام با استاد خود حضرت عبد صالح صبر ننمود و الاّ تمام کمالات وی را دارا می شد کما این که در عصر حاضر بعضی از محترمین نسبت به استاد خود در جادّه هواداری قصور داشت و قصور تبدیل به تقصیر شد و از جمیع کمالات استاد خود نتوانست استفاده نماید داستان نقش استاد در شاگرد بسیار عمیق و پرفایده است بالاخص در اطوار طلبگی و در مورد مواد آموزشی باید دانست که تمام سنن مقطوعه چهارده معصوم علیهم السّلام متناسب با جامعه و جمهوری اسلامیّت به نحو قطع ، امّا افراد جاهل از قبیل علی شریعتی مشهدی یا بنی صدر جاهل به منقول و معقول غیر از ضرر عائد و فایده ای ندارد ، البتّه حضرت امام مدّ ظلّه به روش اجتهاد صحیح تذکّر دادند که روش استنباط احکام جناب آقای حاج آقا رضا همدانی و جناب صاحب جواهر و حضرت سیّد صاحب ریاض و جنابین شهیدین مصنّف لمعه و شارحش و جناب علاّمه حلّی و جناب محقّق حلّی و جناب شیخ اکبر طوسی و استادش جناب مفید ، مرضیّ صاحب شرع است.

منبع : سایت رسمی جناب دكتر قاسم كاكائی

شهید روزی طلب در نظر آیت الله نجابت

$
0
0
[تصویر: 0094.jpg]
[تصویر: h_rozitalab2.jpg]
شهید حبیب‌ روزیطلب‌ در ۲۳ مردادماه‌ ۱۳۳۹ در شهر شیراز در خانواده‌ای‌ مذهبی‌ که‌ پدر کارگر مغازة‌ نانوایی‌ بود بدنیا آمد. تحصیلات‌ ابتدایی‌، راهنمایی‌ و دبیرستان‌ را در شیراز تمام‌ و با اخذ دیپلم‌ ریاضی‌ و شرکت‌ در کنکور سراسری‌ در رشته‌ علوم‌ انسانی‌، جامعه ‌شناسی‌ تهران‌ قبول‌ شد و بیش‌ از یک‌ ترم‌ در دانشگاه‌ نبود که‌ منجر به‌ انقلاب‌ فرهنگی‌ و تعطیلی‌ دانشگاه‌ها شد و حدود شش‌ ماه‌ همراه‌ با شهید سعید ابوالاحرار در حوزه‌ علمیه قم‌ مشغول‌ تحصیل‌ شد که‌ با شروع‌ جنگ‌ تحمیلی‌ راهی‌ جبهه‌های‌ نبرد حق‌ علیه‌ باطل‌ گردید و نهایتاً در عملیات‌ محرّم‌ سال‌ ۱۳۶۱ در ۲۲ محرم‌ همان‌ سال‌ در تپّه‌ ۱۷۵ به‌ درجة‌ رفیع‌ شهادت‌ نائل‌ آمد.

پیام‌ حضرت‌ آیت‌ الله العظمی‌ نجابت‌ :

بسم‌ الله الرحمن‌ الرحیم
این‌ بزرگوار رضوان‌ الله علیه‌ از یک‌ سال‌ قبل‌ از شهادت‌ پُر سعادتش‌ با بنده‌ اظهار دوستی‌ و وداد نمود و تدریجاً هدف‌ عالی‌ خودش‌ را که‌ معرفت‌ خداوند و اولیاء عظام‌ خداوند است‌ ظاهر فرمود و روز به‌ روز انقطاعش‌ از غیر خدا رو به‌ فزونی‌ داشت‌. حتّی‌ دو هفته‌ قبل‌ از حرکت‌ ایشان‌ بطرف‌ جبهه مبارکه‌ آنچه‌ لازمه انقطاع‌ تام‌ بود مالک‌ شده‌ بود و از مرتبه‌ سلوک‌ و عالم‌ تخیّل‌ عبور فرموده‌ بود و فرمایش‌ حضرت‌ امیرالمؤمنین‌ علی‌ علیه‌ الصلاة‌ و السلام‌ بر ایشان‌ انطباق‌ کامل‌ داشت‌، آنجا که‌ در خطبة‌ همّام‌ فرمودند:
«یَنظُر اِلیهِم‌ الناظرُ فیَحسَبُهُم‌ مَرضی‌’ و ما بِالقَوم‌ مِن‌ مَرَض‌ و یقول‌ لَقد خُولِطوا و لَقد خالَطَهُم‌ أمرٌ عظیمٌ».
«بیننده‌ می‌پندارد که‌ آنها بیمارند در صورتی‌که‌ بیماری‌ ندارند، چون‌ مطلبی‌ که‌ از تخیّل‌ و افکار افراد عادی‌ خارج‌ است‌ با او برخورد کرده‌ و وی‌ آن‌ را به‌ جان‌ و دل‌ پذیرفته‌ است‌».
لهذا مردم‌ می‌پندارند که‌ او دیوانه‌ شده‌. ایشان‌ (حبیب‌ روزیطلب‌) ماندنشان‌ در این‌ نشئه‌ موجب‌ ملالشان‌ بود، چون‌ بالکلّیه‌ اسباب‌ مفرِّح‌ این‌ نشئه‌ موجب‌ فرح‌ ایشان‌ نمی‌شد. لهذا محبوب‌ مطلقش‌ چنین‌ شرافت‌ عظمایی‌ را که‌ نصیب‌ اولیاء خاصّ خود می‌فرماید به‌ وی‌ عطا فرمود. هنیئاً له‌ و لوالدیه‌ و لارحامه‌ ـ و السلام‌ علیکم‌ و رحمة‌ الله و برکاته‌.
حسنعلی‌ نجابت‌

[تصویر: h_rozitalab1.jpg]

شرح دعای رجبیه ـ آیت الله حسنعلی نجابت

$
0
0
[تصویر: 0094.jpg]

بیانات حضرت آیت الله حاج شیخ حسنعلی نجابت شیرازی “رضوان الله تعالی علیه” است در شرح دعای معروف “رجبیه”، که از نوار پیاده شده و همراه با متن دعا توسط حوزه علمیه شهید محمد حسین نجابت منتشر شده است.
اَللّهُمَّ اِنِّّی اَسْئَلُکَ بمَعانِیَ جَمیعِ مَا یَدْعُوکَ بهِ وُلاةُ اَمْرِکَ المَأْمُونُونَ عَلَى سِرِّکَ الْمُسْتَبْشِرُونَ باَمْرِکَ الْوَاصِفُونَ لِقُدْرَتِکَ المُعْلِنُونَ لِعَظَمَتِکَ اَسْئَلُکَ بمَا نَطَقَ فِیهِمْ مِنْ مَشِیَّتِکَ فَجَعَلْتَهُمْ مَعادِنَ لِکَلِماتِکَ وَ اَرْکانَاً لِتَوْحِیدِکَ وَ آیَاتِکَ وَ مَقَامَاتِکَ الَّتی لا تَعْطِیلَ لَهَا فِی کُلِّ مَکَانٍ یَعْرِفُکَ بهَا مَنْ عَرَفَکَ لا فَرْقَ بَیْنَکَ وَ بَیْنَهَا اِلاَّ اَنَّهُمْ عِبَادُکَ وَ خَلْقُکَ فَتْقُهَا وَ رَتْقُهَا بیَدِکَ بَدْؤُهَا مِنْکَ وَ عَوْدُهَا اِلَیْکَ اَعْضَادٌ وَ اَشْهَادٌ وَ مُنَاةٌ وَ اَذْوَادٌ وَ حَفَظَةٌ وَ رُوَّادٌ فَبهِمْ مَلأْتَ سَمَائِکَ وَ اَرْضِکَ حَتَّی ظَهَرَ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اَنْتَ فَبذَلِکَ اَسْئَلُکَ وَ بمَوَاقِعِ الْعِزِّ مِنْ رَحْمَتِکَ وَ بمَقَامَاتِکَ وَ عَلامَاتِکَ اَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اَنْ تَزِیدَنِی اِیمَاناً وَ تَثْبیتاً یَا بَاطِناً فِی ظُهُورِهِ وَ ظَاهِراً فِی بُطُونِهِ وَ مَکْنُونِهِ یَا مُفَرِّقاً بَیْنَ النُّورِ وَ الدَّ یْجُورِ یَا مَوْصُوفاً بغَیْرِ کُنْهٍ وَ مَعْرُوفاً بغَیْرِ شِبْهٍ حَادَّ کُلِّ مَحْدُودٍ وَ شَاهِدَ کُلِّ مَشْهُودٍ وَ مُوجِدَ کُلِّ مَوْجُودٍ وَ مُحْصِی کُلِّ مَعْدُودٍ وَ فَاقِدَ کُلِّ مَفْقُودٍ لَیْسَ دُونَکَ مِنْ مَعْبُودٍ اَهْلَ الْکِبْرِیاءِ وَ الْجُودِ یَا مَنْ لا یُکَیَّفُ بکَیْفٍ وَ لا یُؤَیَّنُ باَیْنٍ یَا مُحْتَجِباً عَنْ کُلِّ عَیْنٍ یَا دَیْمُومُ یَا قَیُّومُ وَ عَالِمَ کُلِّ مَعْلُومٍ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ عَلَی عِبَادِکَ الْمُنْتَجَبینَ وَ بَشَرِکَ الْمُحْتَجَبینَ وَ مَلائِکَتِکَ الْمُقَرَّبینَ وَ الْبُهْمَ الصَّافِّینَ الْحَافِّینَ وَ بَارِکْ لَنَا فِی شَهْرِنَا هَذَا الْمُرَجَّبِ الْمُکَرَّمِ وَ مَا بَعْدَهُ مِنَ الاَشْهُرِ الْحُرُمِ وَ اَسْبغْ عَلَیْنَا فِیهِ النِّعَمَ وَ اَجْزِلْ لَنَا فِیهِ الْقَسَمَ وَ اَبْرِرْ لَنَا فِیهِ الْقَسَمَ باسْمِکَ الاَعْظَمِ الاَعْظَمِ الاَجَلِّ الاَکْرَمِ الَّذِی وَضَعْتَهُ عَلَی النَّهَارِ فَاَضَاءَ وَ عَلَی اللَّیْلِ فَاَظْلَمَ وَ اغْفِرْلَنَا مَا تَعْلَمُ مِنِّا وَ مَا لا نَعْلَمُ وَ اعْصِمْنَا مِنَ الذُّنُوبِ خَیْرَ الْعِصَمِ وَ اکْفِنَا کَوَافِیَ قَدَرِکَ وَ امْنُنْ عَلَیْنَا بحُسْنِ نَظَرِکَ وَ لا تَکِلْنَا اِلَی غَیْرِکَ وَ لا تَمْنَعْنَا مِنْ خَیْرِکَ وَ بَارِکْ لَنَا فِیمَا کَتَبْتَهُ لَنَا مِنْ اَعْمَارِنَا وَ اَصْلِحْ لَنَا خَبیئَةَ اَسْرَارَنا وَ اَعْطِنَا مِنْکَ الاَمَانَ وَ اسْتَعْمَلْنَا بحُسنِ الاِیمَانِ وَ بَلِّغْنَا شَهْرَ الصِّیَامِ وَ مَا بَعْدَهُ مِنَ الاَیَّامِ وَ الاَعْوَامِ یَا ذَالْجَلالِ وَ الاِکْرَامِ.
اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ بمَعانِیَ جَمیعِ مَا یَدْعُوکَ بِهِ وُلاةُ اَمْرِکَ


از نظر نحوی اللّهم منادیی است که اصل آن یا الله بوده است و حرف ندا از آن حذف و میم در آخر آن اضافه گردیده است کلمه انّ از حروفمشبّة بالفعل و یا اسم اوست ، اسئلک نیز فعل و فاعل و مفعول به می باشد ، و بمعانی جار و مجرور متعلّق به اسئلک ، اسئلک بمعانی تا آخر جمله ، خبر برای انّ می باشد معانی جمع معنی اضافه شده به جمیع و جمیع مضاف الیه و اضافه شده به ما و ما موصوله و کلمهوُلاةُاَمْرِکَفاعل یدعو می باشد و ضمیر در بِه عاید می باشد.
و امّا معنای کلام حضرت عبارت از این است که خداوندا من ترا به تمام معانی که والیان امرت با آن ترا می خوانند می خوانم ، کلمه ولاة مثل دعاة جمع والی است و در اینجا والیان امر شامل ۱۴ معصوم علیهم السّلام برخی پیامبران و بعضی از اولیاء می باشد همانانکه بزرگتر و سرپرست انسان در عالم امر می باشند ، امر حضرت احدیّت در مقابل عالم خلق اوست و این اولیاء همانطور که در عالم خلق فعّالند در عالم امر نیز فعّال و بلکه متولّی آن
می باشند ، بطور کلّی هر موجودی در این عالم دارای امر است و منظور از این عالم امر همان عالم روح است که همه موجودات از آن بهره دارند لیکن در میان موجودات برخی از انسانها که از نظر مقام دارای احترام خاص می باشند متولی این عالم هستند و از این رو آنها به منزله آینه ای می باشند که تنها و تنها خدا را نشان می دهند ، این محترمین به دلیل تبعیّت از پروردگار و حضرت ختمی مرتبت و عنایات خاصّة خداوند به این مقام رسیده اند و خداوند آنها را به عنوان متولیّان این عالم برگزیده است ، هم او که خود بالا تر و بزرگتری برای خود ندارد.
و لم یکن له ولیّ من الذّلاین بزرگان از آن جهت که خود و خودیّت را رها نموده اند به تمام معنا معرّف پروردگار می باشند آنها تقیّد به دنیا و میل به مادّه و زخارف دنیوی را بکلّی از خود ازاله نموده اند و از این رو محدودیّت جهل و اوصاف رذیله که همه از خواص دنیا و دنیا پرستی است بکلّی در آنها وجود ندارد. و از همین روست که این آقایان متولّی عالم امر پروردگار شدند.
همانطور که بیان شد تمام موجودات عالم دارای عالم خلق و عالم امر می باشند ، عالم خلق همان جهان ظاهری و مادّی موجودات است که این عالم فرع بر عالم امر است ، در واقع عالم امر مدبّر و محیی برای عالم خلق است همان که ما از آن به جان تعبیر می کنیم و این عالم امر در تمام موجودات جریان دارد لیکن اکثر مردم از این گوهر گرانبها غافلند و در این میان چهارده معصوم علیهم السّلام به دلیل آنکه خودیّتی برایشان نیست نه تنها از این معنا غافل نیستند بلکه معرّف این عالم نیز همین آقایان هستند ، بنحویکه مظهر اسماء و صفات الهی گشته اند ، مظهر علم ، قدرت ، حلم ، کرم و… و شما طالب هر یک از این اسماء و صفات الهیّه که باشید معرّف و مظهر آن ، این بزرگوارنند و می بایست از همین محترمین طلب کنید و باید از فرزند امام حسن عسکری ( عج ) طلب کنید در عین حال متولیّان عالم امر که در رأس آنان چهارده معصوم علیهم السّلام قرار دارند هم در امّت پیامبر‹و هم در امم سابقه تعداد اندکی می باشند به دلیل سختی و زحمات فراوانی که در رسیدن به این مقام و وجود دارد آنان لذّات دنیوی ، لذّت خواب و خوراک را لذّات حیوانی می دانند و در مقابل تمایل به لذّت تلاوت قرآن ، مناجات با پروردگار ، با صفت پروردگار و اسم و فعل او می یابند و در همین موضوعات توفیق خواهند داشت ، بنابر این امر خداوند همین روح شماست منتهی این روح از خداوند به شما رسیده و پروردگار به واسطه وجود مبارک حضرت ولیّ عصر ( عج ) آن را تدبیر می نماید یعنی جان تمام آدمیان اعم از مسلمان و غیر مسلمان در قبض قدرت آن متولّی است متولّی جان همه ، ایشان و آباء گرامی ایشان و بی بی عالم سلام الله علیها و حضرت ختمی مرتبت می باشند و در این معنا هیچکس به پای این بزرگواران نخواهند رسید ، اگر چه طلب چنین مقاماتی از خداوند بجاست. جان همه در دست خداوند است و خدا همه کاره آدم است و چون اولیاء او متولّی جان انسانند به همان نسبت فرزند امام حسن عسکری ( عج ) همه کاره آدم است.
خدا آقای آدم است ، به همان نسبت حضرت ولیّ عصر ( عج ) آقای آدم است ، خداوند مجرّد است به همان نسبت روح مبارک حضرت ولیّ عصر ( عج ) همه جا احاطه دارد ، اگر چه آنحضرت از جهت ظاهری چون ما غذا می خورند و زندگی می کنند لیکن ایشان و تمام معصومین علیهم السّلام چون پروردگار فعّال هستند و برای بشر کار می کنند و چون وجه پروردگارند از بین نمی روند.
وجه پروردگار یعنی همین چهارده معصوم علیهم السّلام پس هر جا بروی چون خدا هست متولّیش نیز هست ، نه اینکه فاصله دارند و نه اینکه دو چیز خارجی می باشند. به عبارت دیگر همانطور که باریتعالی الآن در جان همه ما فعّال است و ما از جان و فعّالیّت او بی خبریم ، همین فعّالیت برای بقیّة الله العظمی نیز هست امّا نه بنحو تعدّد بلکه یک فاعل بیشتر نیست و این مقام تنها به دلیل کمال احترامی است که این بزرگواران دارند.
بنابر این حضرت فرمودند: اَللّهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ بِمَعانِیَ جَمیعِ مَا یَدْعُوکَ بِهِ وُلاةُ اَمْرِکَیعنی خدایا ای پروردگار عالم ، منِ ناچیز سؤال می کنم از تو جمیع معانی که اولیاء تو ، به آن معانی ترا می خوانند ، الفاظ خیلی مهم نیست البتّه بالنّسبه به معنا یعنی معنای الله فعّال است نه کلمه فقط ، معنی کریم ، رحیم ودود ، حبیب فعّال است نه فقط لفظ حبیب و کریم ، خدایا سؤال می کنم تو را به جمیع معانی که می خوانند حضرتعالی را ، چه کسی می خواند؟ وُلاةُ اَمْرِک ولاة جمع والی است والی یعنی ولی ، آقا امیرالمؤمنینuبه چه چیز حضرتعالی را می خواند؟ ما همانطوریکه امیرالمؤمنینuتو را می خواند می خوانیم نمی دانیم امّا خودت می دانی پیغمبر به چه معنا تو را می خواند چهارده معصوم علیهم السّلام به چه معنا تو را می خواند ، آقایانی که متصدّی عالم امرند یعنی ارواح همه در قبضه قدرت آنهاست ، آنها به چه معنا به تو روی می کردند و به کدام جهت به تو روی می آوردند؟ مسلّماً به معنای کریم به معنای رحیم و به معنای سریع الرّضا رجوع می کردند نه به لفظ سریع الرّضا البتّه نه اینکه سریع الرّضا گفتن محبوب نیست بلکه اساس معنای سریع الرّضا است یعنی ائمّه علیهم السّلام به حقیقت این اسامی خدا را می خواندند.
خدایا به تمام معانی اسامی خودت که والیان امرت تو را می خواندند من تو را می خوانموُلاةُ اَمْرِکَیعنی کسانی که متولّی نور خدای علیّ اعلی هستند یعنی علاوه از ایمان و یقین اطاعت از خداوند جلیل یک منصبی را در روح آنها قرار داده که روح آنها متولّی است و به دنبال نور خدا آمده اند. یعنی در قلب مبارکشان چیزی جز نور خدا راه نمی دهند.
امر حضرت احدیّت مقابل خلق است ، نظر ابتدایی پروردگارتحقیقاً به امر است یعنی آنکه با حضرت احدیّت بلاواسطه نسبت دارد عالم امر است ، عالم تجلّی است ، عالم ظهور است. ولاه امر یعنی چهارده معصوم علیهم السّلام آقایان علاوه بر یقین و ایمان و عصمت و اطاعت تام روح مبارکشان به تمام معنا متحرّک به تحرّک نور ساحت قدس ربوبی است. به تعبیر دیگر آقایان فانی در نور حضرت احدیّتند پس از هر جهت کمال شخصی دارند.
علاوه بر آن منسب تولیت نور خدا که بر تمام موجودات است به دست آقایان می باشد یعنی به واسطه ایشان به بقیّه موجودات حیات و علم و فهم و یقین عطا می شود و لذا مرتبه اوّل و نظرة اوّلی آقایان ساقی می شود ، اوّل حضرتربّ العزّة به آقایان افاضه می کند ( البتّه فاصله زمانی هم ندارد ) و آنوقت در عین عطا به آقایان به افراد عطا می فرماید ، خدا فرموده لیکن به مبارکی و شرافت وسطیّت آقایان ، یعنی همانطور که خداوند اجلّ بر جمیع موجودات احاطه دارد آن آقایی که متولّی عالم امر است نیز به همه موجودات احاطه دارد حیوانات تحت فرمان اوست ، نبات تحت فرمان ، حشرات ، وحوش بنی آدم ، جبرئیل ، ملائکه مقرّب همه تحت فرمانش هستند.
ملای رومی می فرماید :
احمد ار بگشاید آن پر جلیل تا ابد مدهوش ماند جبرئیل
یعنی حضرت ختمی مرتبت در شب معراج که خداوند ایشان را مشرّف فرمود به }فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ اَوْ اَدْنَی۱{ جبرئیل حسب روایات تا آسمان چهارم آمد ولی ایستاد.
پیامبر فرمودند: برادر جبرئیل اینجا موقع ایستادن است؟ جایی که با این خصوصیّات هرگز نرفتم آیا می خواهی مرا تنها بگذاری؟ عرض کرد لَوْ دَنَوْتُ اَنْمَلَةً اگر یک انگشت نزدیکتر بشوم لاحْتَرَقْتُ( می سوزم ) این روایت را همه جا در تفاسیر نوشته اند. بنابر این ولایت امر پروردگار نه تشریف و نه تزئین است یعنی همانطور که جان همه در دست خداست جان همه در دست آقایان است همانطور که معطی خداست آقایان هم معطی هستند ، همانطور که خدا قاضی الحاجات است این چهارده نور پاک هم قاضی الحاجاتند.
المَأمُونُونَ عَلی سِرّکَ: یعنی این ائمّه طاهرین علیهم السّلام که ولاة امر خدایند سرّ پروردگار دستشان است امّا نه به این نحو که هر کار دلشان بخواهد انجام دهند بلکه خداوند آنها را مأمون قرار داده است و کسی که خداوند او را مأمون قرار دهد خیانت نمی کند ، آنها هر چه فهم و شعور دارند همه از مبدأ جلیل است آنها بدون ادّعاء و بدون منّت تمامی حوائج خلق را رواج می دهند.
در بسیاری از اخبار این معنا به چشم می خورد که حضرات معصومین علیهم السّلام سلب هویت از خویش می کنند ، اراده آنها همان اراده خداست و لذا تا خداوند نخواهد آنها دست به کار نمی برند و اعمال قدرت برای کسی نمی کنند و اساساً محال است که بدون اراده حق ، اراده ای داشته باشند و چون چنین است محال است که این آقایان جز به خداوند به چیز دیگری مردم را دعوت نمایند ، آنها منیّت و هویّت خود را سلب کرده اند پس چگونه ممکن است دعوت به خود نمایند و چون چنین است پس این بزرگواران مامون سرّ پروردگارند و در نهایت سهولت تحت اختیارشان است لیکن از آن فقط برای تعلیم و تعلّم و معرّفی پروردگار استفاده می کردند و لذا در عین قدرت و اطّلاع و آگاهی از دشمنانشان هیچگاه از قدرت الهی خود مگر به اذن پروردگار استفاده نمی کردند.
امیر مؤمنانuدر عین اینکه دشمنی ابن ملجم را می دانست معذلک اعتنا نمی کردند و از این قدرت جز برای تنبّه و آگاهی استفاده نمی کردند. لهذا این ۱۴ نور مأمون سرّ تو هستند یعنی سرّ پروردگار را به نا اهل نمی دهند استغفرالله العظیم روی هوی و هوس خودشان سرّ ربوبی را تعلیم کسی نمی کنند این سرّ از اعظم نعم الهی و کمالات است که خدا به بشر عطا می کند ، سرّ پروردگار عالم با تمام موجودات هست غایة الامر دیگران یا هیچ اطّلاعی ندارند یا اگر اطّلاع دارند خیلی اندک است امّا آقایان به تمام معنا از آن مطّلعند یعنی همان نحو که حضرت ربّ العزّةآگاه بر سرّ خود و خلائق است آقایان هم به سرّ خلائق و سرّ خداوند که در نزد خلائق است آگاهند. آنها امین گردیده شده اند بر سرّ خدا.
یعنی حضرت احدیّت طوری با آقایان معامله فرموده که به اندازة یک میلی اسرار ربوبی را به نا اهل نشان نمی دهند آنها مثل بشر نیستند که قلبش ضعیف است و به مختصر بادی متحرّک می شود.
نقل می کنند شخصی که بر جمیع موجودات مادّی اطّلاع داشت به محضر امام صادقuمشرّف شد به آقا عرض کردند که ایشان علم غیب دارد. حضرت فرمودند چطور؟ گفتند هر چیزی در هر جای عالم باشد ایشان از آن اطّلاع دارند.آقا فرمودند اشکالی ندارد و آنگاه خودشان با آن احاطه ای که داشتند دست دراز کردند و از یکی از نقاط دور عالم از لانه کبوتری یک جفت تخم کبوتر را برداشته و در دست مبارکشان گرفتند و سپس فرمودند خوب بگو ، آن فرد مدّتی معطّل شد و پس از مدّتی عرض کرد همه جا را من نگاه کردم همه چیز سر جای خودش است فقط در فلان شهر و فلان نقطه لانه کبوتری است که ۲ تخم کبوتر در آن قبلاً بوده است و الآن نیست حضرت فرمودند راست گفتی امّا به چه وسیله خداوند این معنا را نصیب تو فرمود عرض کرد من دین ندارم امّا مخالفت نفس زیاد کرده ام یعنی هر چه دلم خواست مخالفت کردم.
آقا فرمودند: الآن دلت خواهان دین است عرض کرد ابداً ، حضرت فرمودند پس مخالفت نفست کن عرض کرد راست می گوئید و آنگاه به دست حضرت صادقuمؤمن شد آنوقت حضرت دست در جیب خودشان کردند فرمودند بگو ببینم در جیب من چیست؟ عرض کرد هیچ نمی فهمم ، فرمودند آنجایی که می دیدی غیر از زحمت خودت چیزی نبود و به خدا توجّه نداشتی الآن نظر از خودت به طرف خدا رفته ، و هنوز از خدا چیزی بهره مند نشده بودی هر چه شدی از خودت بهره مند بودی خدا هم فیّاض است به تو بخشیده بود امّا الآن چون مؤمن شدی نظر روحت ، نظر قلبت از مواد خالی است و به مبدأ اجل نظر داری.
المَأمُونُونَ عَلی سِرّکَ:یعنی اینکه حضرات معصومین علیهم السّلام هرگز سرّ ربوبی را به کسی تعلیم نمی فرمودند مگر اینکه اهل باشد یا اینکه سرّ ربوبی را در علن اظهار نمی فرمایند مگر اینکه به اذن خداوند جمعیّت را آنقدر جمع و جور نموده و تحت فرمان خدا در آورند که آنوقت اسرار را بیان می کنند و این کار از هیچ معصومی جز آقا امام رضاuصادر نشده است نه از حضرت ختمی مرتبت نه از آقا امیرالمؤمنین نه از حضرت مجتبی سلام الله علیهم اجمعین و نه از حضرت اباعبدالله الحسینu، البتّه در برخی از ادعیه گاهی اباعبدالله الحسینu اشاره ای می کردند لیکن در جمعیّت نبود و منحصراً اظهار توحید در ملأ عام مربوط به آقا امام رضاuبود مأمون خبیث برای آنکه آقا را مهتوک قرار دهد جمیع علماء دنیا در هر ملّت و هر دین که بود جمع کرد ۴۰۰۰ کرسی برای نشستن نصب شد ، شاید بیش از ده هزار نفر از مردم هم سر پا ایستاده بودند. آقا تشریف فرما شدند و در بحث علمی خود تمام علماء یهود نصرانی و مجوس همه را قلع و قمع کردند تا جائی که نَفَس کشی در مجلس نماند. تا آنجا که خود آقا رخصت دادند و فرمودند اگر در مجلس غیر مسلمان هست و می خواهد سؤال نماید اجازه دارد و ما احتشامی با او نداریم یعنی بزرگی به رخ او کشیده نمی شود و با او رفاقت می کنیم در این اثناء عمران صابی از جایش بلند شد ، عرض کرد: توحید خداوند اجلّ را برای من بیان کن ، آقا فرمودند اگر عمران صابی در مجلس باشد توئی ، عرض کرد بله اگر حضرتعالی اذن نداده بودید من جرأت بلند شدن هم نداشتم ، حالا در مجلس چه بسا حرامزاده هست ، خبیث درباری ، همه هستند.
آقا فرمودند نصف تو ، نصف من مبادا جدل کنی ، عرض کرد: نه در مجلس حضرتعالی من نمی توانم حرف ناصحیح بزنم ، آقا مشغول سخن شدند قریب یک ساعت مشغول صحبت بودند که ظهر شد آقا فرمودند ظهر شده و باید برویم نماز عمران دوید و دامن آقا را گرفت عرض کرد: آقا نصف دلم را بردید و نصف دلم نیز خاضع شده ، نماز را بعد بخوانید و بنشینید و صحبت کنید بلکه تمام قلب من به پروردگار مؤمن شود ، حضرت فرمودند: قول می دهم برگردم سپس نماز خوانده و برگشتند مأمون خبیث هم برگشت دوباره حضرت مشغول سخن شدند تقریباً وقت نماز عصر تمام شده بود ، فخّر عمران صابی ساجداً و اسلم پس عمران به سجده افتاد و اسلام آورد و به اعلمیّت آقا حضرت رضاu اقرار نمود عمران کسی بود که هر جا رفته بود علماء آنجا را زمین زده بود در بصره کوفه مدینه بغداد و اکنون در مشهد و در محضر آقا مسلمان شد بنحویکه هر وقت آقا جائی می رفتند او پشت مرکب آقا می دوید و از نوکران خودی آقا شده بود و با نهایت ادب پشت سر آقا حرکت می کرد.
الْمُسْتَبْشِرُونَ بِاَمْرِکَ: این آقایان بشارت دهنده مردم به امر تو هستند. بعد از اینکه این انوار پاک ، مأمون سرّ حقّ بودند و سرّ پروردگار در جان و روحشان بود و بعد از آنکه آنها متولّی امر خداوند بودند. اکنون مردم را به همین عالم بشارت داده و دلالت می نمایند. هر کس که همنشین این آقایان بود به گفتار و یا به سرّ او را متوجّه حقّ می نمودند.
اَلْوَاصِفُونَ لِقُدْرَتِکَ: آنها علاوه بر اینکه بشارت تو را به خلق می دهند تو را و قدرت تو را برای مردم توصیف می کنند. و تو را در چشم مردم عزیز قلمداد
می کنند در عین اینکه خود در کمال عزّت بودند.
امیر مؤمنان علیu حسب روایات درب خیبری را که چهل مرد جنگی قادر به بلند کردنش نبودند با یک دست بلند فرمودند امّا به هیچ وجه آن را به خود نسبت ندادند. بلکه آنرا قدرت پروردگار دانستند. و اینچنین به مردم تنبّه می دادند. دامن آقا امیرالمؤمن uبکلّی از هر نوع شرک پاک است.
آقا معرّف قدرت خداست ، اگر چه در همان زمان جنگ آوران و افراد شجاع دیگری هم بود امّا هیچیک به مقام آقا نمی رسیدند. در شب صفیّن حسب نقل روایات مالک اشتر یک هزار نفر را کشت و امیرالمؤمنینu هزار و یک نفر را کشتند.
امّا یک تفاوت اساسی بین این دو بود به این نحو که آقا امیرالمؤمنینu تا هفت پشت طرف را می خواندند و اگر تمایلی به شیعه داشت او را
نمی کشتند. بنابراین ، این آقایان مبشّر وصل پروردگار هستند.
حضرت موسی بن عمران عرض کرد: }رَبّ اشْرَح لِی صَدْرِی وَ یَسّرْ لِی اَمْرِی۱ { یعنی من را میسّر کن که تحت فرمان من باشد یعنی من خودیّت خود را کاهش بدهم و امر تو که همراه من است فرمانده من باشد.
حضرات معصومین علیهم السّلام اهمّ کارشان این است که وقتی به شخص می رسند حواس پرتی را بر می دارند ، فاصله بین روح و نفس را بر می دارند و بین آن دو الفت ایجاد می فرمایند و آدمی محکم می شود و با نور پروردگار خِسّت و عدم شرح را از بین می برند.
اوّل قدم در انشراح صدر این است که نفس متذکّر بشود که جان به حضرت احدیّت نزدیک و به نور پروردگار فعّال است.
الْمُسْتَبْشِرُونَ بِاَمْرِکَ: یعنی اینکه آقایان دائماً نظرشان به امر حضرت احدیّت و به ملأ اعلی است. آنها نظرشان به جلوه پروردگار و به روح شریف حضرت ختمی مرتبت۶( وجود منبسط است ). آقایان همواره از بالا نظر دارند. آقایان معصومین علیهم السلام دائماً امر انسانها را پس از نظر خاص خود تزکیه می فرمایند. عالم خلق به تبع عالم امر است ، خودش قیمت مستقل ندارد یعنی در دستگاه ربوبی دو دستگاه نیست که یکی خلق و دیگری امر باشد. بلکه در همان ظرف عالم امر نشو و نما دارد.
هر چه در عالم مثال و ملکوت است در عالم خلق نیز هست و عالم خلق چیزی جز اشعه و شعاع عالم ملکوت نیست. و قهراً چیزیکه پایه و حقیقتی ندارد آقایان نیز به آنها نظر ندارند ، آنها نظر به بالا دارند ، نه نظر به عالم سفل که تبع عالم امر است. پس ای خدا امری که تو در آقایان قرار دادی ، ایشان مبشّر آن هستند و عالم امر هر کسی را به او نشان می دهند و نوعاً زحمت سیر و سلوک را از افراد بر می دارند و روح آنها را برایشان واضح می فرمایند.
الْوَاصِفُونَ لِقُدْرَتِکَ: حضرات معصومین علیهم السّلام و اولیاء خدا به لحاظ قدرتی که خداوند به آنها داده است ، قدرت پروردگار را توصیف می کنند. هنگامی که آقا امیرالمؤمنینuبه کوفه تشریف بردند ، منافقان کوفه گفتند این آقا مکّه مدینه و بصره را مسخّر کرده و اکنون آمده به کوفه تا اینجا را نیز تسخیر نماید پس بهتر است از همین ابتدا با جمعیّتی ۳۰ هزار نفره از ۳۰ قبیله و در روز جمعه کار آقا را تمام کنیم و طبعاً وقتی که خون بین ۳۰ هزار نفر لوث بشود گرفتاری چندانی ندارد. هر کدام از این ۳۰ هزار نفر شمشیری را برهنه نموده و بصورت مخفی به زیر عبای خود گرفتند و در نماز جمعه حاضر شدند. ( حمل سلاح هم بر ایشان مانعی نداشت ) پس آقا مشغول خطبه شدند. لیکن مهلت ندادند که سخن به نماز برسد و در اثناء خطبه فرمودند آن آقایانی که به همراه خود و به منظور نادرست شمشیر آورده اند بدانند که از شمشیرهایشان تنها دسته چوبی آن مانده و تیغة برنده اش نیست. واضح است که امیرالمؤمنینu بواسطة قدرتی که خداوند به ایشان داده بود ، قدرت خدا را توصیف نمودند. چه قدرتی را آقا امیرالمؤمنینu( صلوات خدا بر ایشان ) اعمال فرمودند که حتی شمشیرها را نابود نکردند. چون یکوقت ، از قبیل عصای موسی است که همه چیز را نابود کرد و بلعید امّا حضرت ۳۰ هزار تیغه شمشیر را از دسته بیرون کشیدند ، خودِ از دسته بیرون آوردن شاید ۱۰ دقیقه وقت لازم دارد ، ثانیاً این جسم مادّی را از زیر عبا به نحویکه هیچ کس متوجه نشد بیرون کشیده و در حدود یک فرسخ دورتر از کوفه در کنار یکی از رودخانه ها جمع فرمودند و همه این امور را در یک طرفه العین انجام دادند و با آن مشت همه آنها را باز کردند.
قدرت آقا ، قدرت خداست ، لیکن با آن قدرت پروردگار را توصیف کردند یعنی حضرت از خودشان چیزی نداشتند ، منیّتی ، خودیّتی استغفرالله در کار نبود قهراً این کار توصیف قدرت خداست که در یک طرفه العین شمشیرها بدون فرد خارجی بدون کمک از شیاطین و جن طلسم و به قدرت شخصی خودشان شمشیرها را به جای دیگر بردند صبح روز بعد هم به یکی از دوستانشان فرمودند که ۳۰ هزار تیغه شمشیر فلان جا انبار کردم بروید آنها را بردارید چرا که مالک ندارد ( به اعتبار اینکه مالکش ظالم بوده و قصد ریختن خون ولیّ خدا را داشته است و جان صاحبش تازه در خطر است خاصه اینکه این مال دیگر قیمت ندارد ) بهر حال تمام ائمّه طاهرین علیهم السّلام کارشان این بود.
در روایت است که شخصی آمد خدمت امام صادقuو عرض کرد آقا آیا می شود خدا را ببینم ، آقا به یک طرفه العین حجب را از جلوی چشمش برداشتند ، نفسش را تزکیه کردند ، قلبش را تزکیه نموده و علاوه قدرتمند قرار دادند تا بتواند در مقابل نور ساحت قدس ربوبی دوامی داشته باشد و مثل موسی بن عمران غش نکند ، حضرت تصرّف نموده و آن فرد هم غش نکرد قریب ۷-۸ دقیقه کمتر یا بیشتر این آقا در توحید صرف بود یعنی حضرت او را بلند کردند و حجاب نفسانی ، حجب روحانی و نورانی او را قلع کردند و آنکه مقصد تمام بندگان خاص خداست را به او نشان دادند آنهم در کمال آقائی و یا اینکه وقتی حضرت ولیّ عصر سلام الله علیه تشریف فرما می شوند و مردم را به قدوم مبارک خود مزیّن می فرمایند تمامی طلّاب معرفت اعم از بازاری ، اهل علم ، پزشک را به سهولت ( مثل نوشیدن آب در تابستان ) وارد در مقامات عالیه می فرمایند چنانکه قرآن کریم می فرماید )سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الآفَاقِ وَ فِی اَنْفُسِهِمْ۱ (که نشان دهنده در اینجا حضرت ولیّ عصر ( عج ) هستند البتّه حضرات معصومین علیهم السّلام به بیان نیز قدرت خدا را توصیف می کنند لیکن اهمیّت فعل بیشتر است استقامت حضرت اباعبدالله الحسینuدر روز عاشورا نمونه روشن توصیف خداست یعنی آن حضرت در شب عاشورا به احتمال خیلی قوی چیزی نخوردند روز عاشورا هم از طلوع فجر ، جنگ بر پا بود امّا هر چه زمان رفتن آقا نزدیکتر می شد رنگ مبارکشان شفافتر و سر حالتر و پر حرارت تر از صبح می شد یعنی شب گرسنه ، روز گرسنه ، ۳ اولاد قطعی از کف رفته ، ۴ برادر از کف رفته ، ۳ داماد از کف رفته ، ۴ پسر داماد ( که پسر عموی حضرت می شد که همان اولاد عقیل است ) از کف رفته دوستان همه از کف رفته ، وضع خانواده هم معلوم است تشنگی و گریه اهل خیام هم بود معذلک هر چه ساعت به ۳ بعد از ظهر نزدیک می شد آقا تر و تازه تر ، شفافتر می شدند و کلمه طیّبه مبارکه الله به لسانهای مختلف از زبانشان نمی افتاد.
لا حول و لا قوّه الاّ بالله را با نهایت قدرت و با نهایت شهامت بیان می کردند در حالیکه تشنگی ، مصیبت دیدن ، آمد و شد جنگ ، تابش آفتاب بی رحمی و شقاوت این مردم ، اینها همه عطش آور است معذلک در اداء کلمات طیّبه آقا فصیح بودند چون جوان ۲۰ ساله سالم ، بی غم ، این قدرت استقامت قدرت فهم و حلم ، قدرت عقل ، قدرت بقاء تمام خانواده بر صبر و رضای خدا اینها یک چیز آسانی نیست ، اینها همه قدرت اباعبدالله الحسینuبود که با آن قدرت خدا را توصیف می فرمودند.
آقا امیرالمؤمنین صلوات خدا بر ایشان ، در جنگ احد ۹ نفر را پشت سر هم به زمین زدند که هر کدام از آنها یک خرس بودند ، در جنگ خندق عمر بن عبدود را به زمین زدند که پیامبر فرمودند: برز الایمان کلّه الى الکفر کلّهو پس از قتل آن خبیث تمام مسلمین خوشحال و تمام کفّار خسته دل و پژمرده گردیدند خوب این قدرت نمائی عین توصیف قدرت خداست و یا کندن درب خیبر که حسب روایت ۴۰ مرد مأمور باز کردن و بستن آن بودند و جلوی آن را خندق کنده بودند تا مسلمانان نتوانند وارد قلعه بشوند ، آن وقت حضرت درب به این سنگینی را پس از کندن پل کردند تا اصحاب حضرت ختمی مرتبت از روی آن عبور کردند آیا این کار غیر از توصیف قدرت خداست یعنی یک طرفة العین آقا امیرالمؤمنینuاز خدا غافل نبودند در روایت است که سن شریفشان بیست سال بود در روز روشن و به دنبال هجرت پیامبر ۷ فاطمه نام از جمله مادر خودشان و دختر پیامبر را حسب امر حضرت ختمی مرتبت آن هم در روز روشن سوار هفت شتر نموده و از مکّه خارج نمودند در حالیکه شمشیر همراه خود نداشتند ، مشرکین بد جنس گفتند این چه زندگی شد ما نمی گذاریم زن و بچّه دشمنمان در روز روشن به این راحتی از مکّه خارج شوند در این اثنی که قافله قریب یک کیلومتر از مکّه خارج شده بود هفت نفر خرس صفت ، گرگ صفت ، با شمشیر برهنه آنها را دنبال کردند صلوات خدا بر امیرالمؤمنین آقا از شتر پائین پریدند چیزی هم در دستشان نبود فرمودند:
لا شیء الاّ الله فارفع همّکا یکیف ربّ النّاس ما اهمّکا
پریدند شمشیر را از یکی از آنها گرفتند و همه را فراری دادند خوب این قدرت امر ساده ای نیست ۷ گرگ صفت با شمشیر که هر یک سنّشان بین ۴۰ و ۵۰ سال بود در برابر آقا امیرالمؤمنینu که نهایت ۲۰ سال بیشتر نداشتند ( چون در سن ۷ سالگی بودند که پیامبر مبعوث شدند و امیرالمؤمنین در همان سن ۷سالگی ایمان تام آوردند ۱۳ سال هم پیامبر در مکّه بودند که مجموعاً ۲۰ سال می شود ) خلاصه اینگونه اعمال از حضرات توصیف قدرت خداست بنحویکه برای تمام اصحاب آنها واضح و روشن می گردید.
در روایت دیگر است که شخصی از خراسان به خدمت امام صادقu رسید و عرض کرد: آقا این بنی العباس کافرند ، چرا زیر بار اینها نشسته اید؟ بلند شوید و قیام کنید. آقا حضرت صادقu فرمودند : یاور ندارم ، عرض کرد چرا یاور ندارید؟ من تعداد زیادی را برای شما آماده دارم در این اثنی یک از دوستان آقا وارد خانه شد و حضرت به او امر کردند که به داخل تنور روشنی که در گوشه خانه بود وارد شود و آن بزرگوار نیز وارد تنور شد و وسط آتشها مشغول خواندن دعا شده آقا به آن مردم رو کرده فرمودند: از این سیستم آدم چند تا داریم عرض کرد هیچی نداریم ، و من هم همینطور نیستم البتّه این نسوختن آن فرد نظر آقا بود و الاّ آن فرد نه جفر داشته نه رمل و استطرلاب داشته نظر شریف آقا و تعلّق و اطاعت آن شخص به آقا باعث نسوختن شد.
( این آتش که سهل است آتش نمرود را ملاحظه بکنید ) خلاصه آقایان با این اِعمال قدرت ، خدا را توصیف می فرمودند و از این سنخ اعمال در طول عمر شریفشان بسیار زیاد بوده و لذا اینکه مردم همه سرّاً آل علی را دوست می داشتند برای همین جهت بود.
المُعْلِنُونَ لِعَظَمَتِکَاین بزرگوران همه بزرگی را از آن خداوند می دانستند و عظمتی جز عظمت پروردگار در جان و روحشان نبود و از طرفی این عظمت را با نور خداوند به مردم تفهیم می کردند و از همین رو بزرگی و عظمت حقّ در قلوب مردم جا می گرفت آقایان در عین اینکه ولی خدا بودند همه کارهای خدا را می توانستند انجام دهند معذلک عظمت خدای جلیل را فراموش نمی کردند و هرگاه دوستی حقیقی می یافتند او را به این معنا که پروردگار عالم اجلّ از تمام دنیا و ما فیها است آشنا می نمودند یعنی مردم را متوجّه عظمت حقّ می کردند. لذا اصبغ بن نباته می گوید: ما همراه امیرالمؤمنین در مواضع مختلف بودیم ( در شهر ، در سفر ، در صحرا ) او همیشه با ما کار می کرد امّا همیشه همراه او چیزی بود که نمی گذاشت ما منحرف بشویم اصلاً می فهمیدیم که در عین اینکه با ما رفیق است و زندگی و کارمان با هم است معذلک همراه آقا امیرالمؤمنین چیزی بود بسیار محسوس که برای ما قدرت دروغ ، غیبت ، و غفلت نمی ماند.
ائمّه اطهار علیهم السّلام عظمت پروردگار را به دوستانشان اعلام می فرمودند یعنی همانطور که مردم را جدّاً به ساحت قدس ربوبی سوق
می دادند و مردم را به مخزن نور الانوار دلالت می کردند در عین حال عظمت ربوبی را در قلوب آنها وارد می کردند نه اینکه صرفاً حالی به او بدهند ، امّا از عظمت حضرت احدیّت غافل باشد مردم را ۱۰۰% خوش می نمودند لیکن تمام قوای حیوانی و شیطنت آنها را یا مقطوع می نمودند و یا اکثر آن را از بین می بردند و اساس این توجّه به عظمت پروردگار خودش موجب اصلاح افراد می شد و فضولات و زیادیها را از بین می برد.
اَسْئَلُکَ بِمَا نَطَقَ فِیهِمْ مِنْ مَشِیَّتِکَیعنی خداوندا من ترا می خوانم به تمام کمالاتی که به مشیّت در آن بزرگواران قرار دادی ، کمالاتی که خود ناطق و سخن گویند ، آقایان وجودشان بیان مشیّت خداست و سخنگوی مشیّت حقّ همین ائمّه اطهارند همانطور که ولاه امر ، محل امن ، سرّ خدا و آشکار کننده عظمت حقّ نیز ائمّه طاهرین علیهم السّلام هستند.
نَطَقَ فِیهِمْ یعنی خدای جلیل واجل ، اشراق ، و وحی و الهام را در آقایان معصومین علیهم السّلام قرار داد و آنها از پروردگار ملهم شدند و علاوه نفوس خود را بالکلیّه و تقاضیات ، هواها و خلاصه تمام حیثیّتهای تعیّنی خویش را از دست دادند حسب روایات شریفه در کتاب کافی خداوند می فرماید: من تقرّب الیّ بالنوافل یعنی: اگر کسی علاوه بر واجباتش نوافل را هم انجام داد من بر چشم او مؤثّر می شوم در گوش او مؤثّر می شوم و در دیدة او نیز مؤثّر می شوم یعنی اگر کسی با خدای خودش خلوص به خرج داد حضرت احدیّت می فرماید: کنت سمعه من گوشش می شوم کنت بصره من دیده اش می شوم کنت یده من دستش می شوم بی یبطش ، بی ینظر ، بی یعلم ، بی یسمعحضرات معصومین علیهم السّلام در رأس این کمالات بودند قهراً هر چه سخن می فرمودند خدایا تو و نور تو بود ، خدایا تو از انوار خاصّه خودت به آقایان عطا کرده بودی آنچه که دلت می خواست آقایان گفتارشان حضرتعالی بود چنانکه رفتار آنها چنین بود یعنی اگر کرم می کردند کرم تو بود و هر تقاضائی می کردند تو آنها را وا می داشتی ، خلاصه سؤال می کنم تو را به آن نعمتی که به اولیاء خودت دادی و آقایان به آن نعمت مبلّغ حضرتعالی شدند و این بلحاظ عطای نعمت خاص و اشراق خاص تو بود و از طرفی به لحاظ استقامت چهارده معصوم علیهم السّلام در بندگی و اطاعت خاص الخاص از تو بود.
فَجَعَلْتَهُمْ مَعادِنَ لِکَلِماتِکَپس به جهت آن کمالاتی که تو به مشیّت خود در ائمّه اطهار علیهم السّلام قرار دادی آنها را معدن کلمات خود نمودی ، معدن کلمات یعنی چه؟ یعنی همانطور که خداوند معدن تمام کمالات است ، این آقایان نیز به لحاظ طهارت باطنی معدن کلمات خدایند. پروردگارا تو ۱۲ امام را معدن کلمات خودت قرار دادی ، خداوند علاوه بر صفت که عین ذات اوست اسم هم دارد و اسم خدا غیر از مسمّی چیزی نشان نمی دهد ، خداوند علاوه بر اسم و صفت کلمه هم دارد که چهارده کلمه تامّه دارد چهارده معصوم علیهم السّلام کلمه خدا هستند عیسی بن مریم نیز کلمه خداست ( بنا به نصّ قرآن ) لیکن کلمه عیسی بن مریم بالنّسبه به ما تامّ است امّا بالنّسبه به ۱۴ معصوم تامّ نیست یعنی اوصاف پروردگار عالم آنطور که از ائمّه طاهرین علیهم السّلام برای مردم روشن شد از عیسی بن مریم روشن نشد پس عیسی بن مریم بنا به نصّ قرآن کریم کلمه خداست امّا ائمّه طاهرین علیهم السّلام کلمات تامّات هستند که در دعاها می خوانیم که کلمه سه نوع است یک نوع آن تمام موجودات عالم است که همگی دارای کلمه خدا هستند یعنی میوه درخت برگ درخت ، و … همه کلمه ای از کلمات خدا هستند ریگ بیابان هر کدام یک کلمه ای دارند تمام حشرات ، حیتان ، پرندگان ، خزندگان ، همه حیوانات و بنی آدم هر کدام کلمه ای دارند.
قرآن کریم می فرماید برای شماره کلمات پروردگار اگر دریاها مرکّب شوند و شاخه های درختان قلم ، دریا تمام می شود ولی کلمات خدا تمام نمی شود.
)وَ اِنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ الله ِلا تُحْصُوهَا۱( یعنی کلمات خدا قابل احصی نیستند.) قُلْ لَوْ کَانَ الْبَحْرُ مِدَاداً لِکَلِمَاتِ رَبّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ اَنْ تَنْفِدَ کَلِمَاتُ رَبّی وَ لَوْ جِئْنَا بِمِثْلِهِ مَدَداً۲ ( یعنی براستی هر چه که سوی الله می باشد کلمه خداست غایة الامر چهارده تا از آنها کلمات تامّات هستند یعنی کلمه ای که فوق آن نه تعقّلاً و نه خارجاً کلمه ای نیست هر کدام یک گوهر فوق العادّه هستند. حتّی آقازاده های آنان ( سیّدهای امروز ) اینها هم باز نسبت به ما کلمه تامّه هستند. یعنی ما اگر خدا کمکمان نکند سست هستیم راه به جائی نداریم بر فرض هم کمک و عنایت فرماید ما کنار می رویم ، ما باید از خدا بخواهیم تا استقامت عطا نموده و آنرا دائم فرماید امّا ذریّه پیامبر قطعاً مقداری از پیامبر ارث دارند خود حضرت کلمه تامّه بود ، نسل شریفشان هم تا یوم القیامه امتیاز دارد. یعنی سیّد ها هر قدر هم که اوقات آنها تلخ شود قدری که به حال خود بازگشت آن کثافت موقع غضبش را ندارد و بد اخلاقی که قبلاً داشت در اثر مختصر اتّصالی که به حضرت ختمی مرتبت و ائمّه دارد ، عوض می شود. بنابراین کلمات پروردگار آنقدر است که دریا خشک می شود و مرکّبی باقی نمی ماند امّا کلمه ربّ العزّةتمام شدنی نیست همانطور که ساحت قدس ربوبی غیر محدود است کلمات ربّ العزّةهم غیر محدود است بنابر این هیچ موجودی رها شده و بدون نسبت به پروردگار نیست لذا آقایان علاوه بر اینکه کلمات تامّات هستند خداوند نیز کلمات خود را در قلب و روح شریف آنها احیاء و تأئید می فرماید خودشان ۱۰۰% اهل الله هستند علاوه خود معصومین علیهم السّلام بوجود آورنده کلمه متوسطه هستند یعنی خودشان ایجاد کننده کلمات خدایند یعنی اگر حضرت ختمی مرتبت نبود افلاک و انجم پیدا نمی شد دریاها و مخلوقات پیدا نمی شد انسان بخوبی می فهمد که روح شریف حضرت ختمی مرتبت تا چهارده معصوم علیهم السّلام کلمه درست می کنند آنها مخزن و معدن کلمات پروردگار عالم هستند.
بزرگوار ابن ابی الحدید ، اشعار بسیار خوبی در مدح آقا امیرالمؤمنین نقل کرده است هندیهای ۶ امامی در حدود ۵۰ سال قبل آمدند نجف و گفتند ما می خواهیم صندوق آقا را طلا و نقره کنیم و سنگهای دور حرم مطهّر را عوض کنیم ، سنگها را عوض نموده و سنگهای درجه یک که عکس آدم در آنها بود نصب کردند شبّاک حضرت را هم که با پول ۵۰ سال قبل ، هفت میلیون دینار عربی بود ساختند و آوردند. امام هندیها برای حضرت علیuشعری گفته بود که آنرا با طلا دور صندوق مطهّر آقا نصب کرده بودند خدا رحمت کند آقا سیّد ابوالحسن اصفهانی به کلید دار امر کردند که هر چه شعر مربوط به امام هندیها است بردارید و شعرهای ابن ابی الحدید را به جای آن بگذارید.
ابن ابی الحدید در یکی از اشعارش می فرماید: بهشت اینجاست ، قیامت اینجاست ، همه ائمّه اینجا هستند ، خدا هم اینجاست جای دیگر می گوید: من نمی گویم علیّ ابن ابی طالب عالم خوبی بوده امیرالمؤمنین ربّ العلماء است.
اقول فیک سمیدع کلاّ انت ربّ سمیدع
چون آخر شعرهایش عین است به آن عینیّه می گویند خلاصه می گوید تو خدای علماء هستی.
فَجَعَلْتَهُمْ مَعادِنَ لِکَلِماتِکَیعنی خدای تعالی قلب و روح آقایان را معدن عالم سازی قرار داده است ، تمام کلمات در این نشئه به واسطه حضرت ولیّ عصر ( عج ) است که اگر آن حضرت به اذن خدا قبض بفرمایند هیچ چیز باقی نمی ماند قیامت کبری در روح مطهّر حضرت ختمی مرتبت است تا برسد به حضرت ولیّ عصر ( عج ) اگر نازی کند درهم فرور ریزند قالبها یعنی اگر حضرت ولیّ عصر ( عج ) به اذن خدا قبض کند نه بنی آدم می ماند نه درخت نه شمس و نه قمر می ماند. یعنی همانطور که حضرت احدیّت محیط بر همه است و ناصیه همه در قبضه اوست به همان نسبت در قبضه حضرت ولیّ عصر ( عج ) است همانطور که خداوند بر موجودات احاطه دارد ایشان نیز احاطه دارند. بنابراین اینکه ۱۴ معصوم را معدن کلمات خودت قرار دادی یعنی این آقایان خود به اذن خداوند کلمه درست می کنند.
وَ اَرْکانَاً لِتَوْحِیدکَ: این آقایان رکن توحیدند چرا که فهم وحدانیّت خدا بدون پیغمبر و امام نمی شود ، معرفت در انسان بدون بزرگتر نمی شود ، بدون ولیّ اعظم نمی شود ، امّا با کمک بزرگتر انسان می تواند قدم بردارد و در راه معرفت به جائی برسد که دست هیچکس به آن نرسیده است بنابراین این آقایان هم معدن کلمات حقّند و هم رکن توحید و معرفت هستند لیکن در مرتبه پائین تر آقای خمینی نیز چنین است چرا که ایشان نائب حضرت ولیّ عصر ( عج ) می باشند. در ادامه می فرماید :اَرْکانَاً لِتَوْحِیدکَ وَ آیاتِکَ وَ مَقَامَاتِکَ الَّتی لا تَعْطِیلَ لَهَا فِی کُلّ مَکَان یعنی آیات تو نیز به واسطه این آقایان ظاهر می شود اگر وساطت اولیاء نبود هیچگاه ذهن انسان به موضوعات مخفی نمی رسید پس ائمّه طاهرین علیهم السّلام نشانه های خدایند درست مثل اینکه تمام عالم نور و از آیات خداوند پر است ، تمام عالم نیز از نور ائمّه طاهرین علیهم السّلام پر است چرا که این آقایان متولّی عالم امر هستند و لذا نور حضرت ولی عصر ( عج ) در همه جا جریان دارد و آن حضرت و تمام معصومین علیهم السّلام در عالم تصرّف و ولایت دارند بنحویکه هیچگاه این تصرّف تعطیل بردار نیست.
خداوندا هیچ جا از وجود آیات تو ، از وجود ائمّه طاهرین علیهم السّلام خالی نیست همانطور که هیچ جا از وجود تو خالی نیست آنها ولاة امر تو هستند چگونه ممکن است جائی از عالم خالی از وجود مبارکشان باشد.
وَ اَرْکانَاً لِتَوْحِیدکَ: یعنی اگر می خواست موحّد شود می بایست از راه آن وارد شود.فادخلوا البیوت من ابوابها حضرت ختمی مرتبت فرمودند: انا مدینه العلم و علیّ بابهامنم شهر علم و علی درب این شهر است و این منصب تا حضرت ولیّ عصر ( عج ) ادامه دارد یعنی اگر کسی خواست موحّد بشود می بایست اوّل نسبت به ۱۴ معصوم علیهم السّلام خاضع شود و الاّ اساس توحید در او رشد نمی کند یکی از اساس توحید استقامت است اگر شخصی کنار حضرت ولیّ عصر ( عج ) بود ، یا اگر حضرت نظر خاصّ به او داشت ، قطعاً روحش برای حمل معانی سنگینی حس نمی کند و با شوق و شعف و به پشتیبانی امیرالمؤمنینuیا حضرت ولیّ عصر ( عج ) جلو می رود ولی وقتی پشتوانه اش آقایان نباشد هر چه برود دور خودش دور می زند عین مثل عنکبوت است رکن توحید استقامت است مستقیم تر از آقا امیرالمؤمنین و ۱۱ فرزندش علیهم السّلام خداوند نیافریده ما که نفهمیدیم خدا هم خبر نداده پس اگر انسان به شخص مستقیم تکیه کرد تحقیقاً خدا به او استقامت می دهد.
}وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً ۱{اگر طالبین معرفت و توحید و محبّت استقامت ورزیدند آب حقیقت علم و شوق و ذوق و عشق را به او می چشانیم ولی اگر استقامت نورزید اینطور نیست ، رکن توحید پا بر جا بودن است یعنی هوای غیر محبوب را باید کنار گذاشت می بایست شب و روز به یاد خدا بود درس و کار را به یاد خدا بود و آن را برای خود شرافت دانست در این صورت که استقامت در جان و روح و نفس و حتّی بدن ظاهر می شود و این به محبّت و علاقه و یاد این ۱۴ بزرگوار است خداوند اجلّ عالی از باب تفضّل و آسایش خلق ، آنها را بسوی خود دعوت می کند خداوند داعی الی الله است انبیاء و ائمّه اطهار علیهم السّلام نیز داعی الی الله هستند. علاوه آنها ارکان برای توحید خداوند علیّ اعلی هم هستند.
توحید در شخص یعنی اینکه آنچه آلهه و مؤثّر که هست همه را از خدا بداند یعنی شخص عاقل آثار و فاعلیّت تمام امور را به خدا مستند داند البتّه این معنا به سهولت میسّر نمی شود یعنی موقعی که سیر بود بداند که خدا او را سیر کرده گرسنه که شد می گوید خدایا مرا سیر کن ، زن می خواهد می گوید خدایا تو اسباب را فراهم بیاور ، پول می خواهد از خدا می خواهد لیکن این که تمام زندگی خودش را مستند به خدا کند کار آسانی نیست در این مسائل شخص باید حتماً مراقب و عاقل باشد و بفهمد که با تعقّل می توان همه مؤثّر ها را یکی دانست و همه اسباب را منتهی به یک سبب دانست فهم این معنا در آدمیزاد حتماً یک مراقبت از خود فرد می خواهد.
Viewing all 744 articles
Browse latest View live


<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>