November 16, 2012, 10:09 am
↧
November 17, 2012, 10:28 am
↧
↧
November 17, 2012, 3:57 pm
ضمن عرض سلام و تعزیت ایام بزرگ دهه نخست محرم
همانطور كه مستحضر هستید حضرت استاد صمدی آملی در ایام محرم ۹۱ در شهر آمل سخنرانی دارند.
آنطور كه مطلع شدیم این جلسات توسط موسسه قائم ضبط شده است و ان شاء الله با كیفیت عالی در سایت تجلی اعظم بارگزاری می شوند و همه عزیزان می توانند از آنها استفاده لازم را ببرند.
اما این فایل ها را دوستان حاضر در جلسات با گوشی موبایل ضبط می كنند و طبعاً از كیفیت صدای كمی برخوردار است و حتماً عزیزان بهتر است از صدای با كیفیت و رسا استفاده كنند تا گوش نیز با شنیدن نوای دلنشین استاد حظ لازم را ببرد.
اما برای این كه از موضوع جلسات بی اطلاع نمانیم موقتاً می توان با همین فایل ها مشغول باشیم تا ان شاء الله كار بارگزاری فایل های مطلوب توسط سایت تجلی اعظم انجام شود و خیال همه مان آسوده و راحت شود.
بخشی از فایل ها مشتمل بر قسمتی از یك جلسه هستند و اتفاقاً همین نیز باعث می شود كه انتظار ما برای شنیدن فایل كامل و با كیفیت كماكان باقی بماند.
دریافت جلسه اول ـ شب اول محرم :
لینك كمكی جلسه اول
دریافت جلسه دوم ـ شب دوم محرم :
لینك كمكی دریافت جلسه دوم
دریافت جلسه سوم ـ شب سوم محرم :
لینك كمكی جلسه سوم بخش اول
لینك كمكی جلسه سوم بخش دوم
دریافت جلسه چهارم ـ شب چهارم محرم :
لینك كمكی جلسه چهارم
دریافت جلسه پنجم ـ شب پنجم محرم : موجود نیست
دریافت جلسه ششم ـ شب ششم محرم :
لینك كمكی جلسه ششم ـ بخش اول
لینك كمكی جلسه ششم ـ بخش دوم
دریافت جلسه هفتم ـ شب هفتم محرم :
لینك كمكی جلسه هفتم
دریافت جلسه هشتم ـ شب هشتم محرم : موجود نیست
دریافت جلسه نهم ـ شب نهم محرم :
لینك كمكی جلسه نهم
↧
November 17, 2012, 6:17 pm
↧
November 17, 2012, 10:51 pm
با سلام خدمت عزاداران حسینی
چکیده نکات بیان شده توسط حضرت استاد صمدی آملی (حفظه الله) در محرم امسال (1391) در آمل را می توانید در وبلاگ نفس المهموم مشاهده نمایید. انشاءالله اگر توفیق شود بنا بر این است که مطالب افاضه شده توسط ایشان در هر شب، روز بعد از آن در وبلاگ نمایش داده شود.
در پناه حق
یاعلی وصی
↧
↧
November 18, 2012, 5:36 pm
سخنرانی حضرت استاد دكتر سید حسن عاملی در استقبال از ماه محرم به زبان شیرین آذری
مورخه ۲۰ آبان سال ۹۱ واقع در مسجد اعظم اردبیل
دریافت فایل به صورت یك تكه :
دریافت این سخنرانی از سایت رسمی :
بخش نخست
بخش دوم
مراسم سوگواری سالگرد شهادت حضرت مسلم بن عقیل(ع) مورخه ۴ آبان سال ۹۱ واقع در مسجد ملا مؤمن اردبیل
منبع :
سایت دارالرشد
↧
November 20, 2012, 6:42 pm
![[تصویر: 0060-24.jpg]]()
۱ـ ماذا وجد من فقدك ؟
گويم : آن كه خدا دارد چرا بى نور است ؟ تعبير امام سيد الشهداء حسين بن امام على عليه السلام در دعاى عرفه چه قدر شيرين و دلنشين و شيوا است كه : ماذا وجد من فقدك و ماالذى فقد من وجدك ؟
آن كس كه تو را دارد جانا ز چه محروم است ؟
من كه نشدم محروم تا با تو بپيوستم
( منبع : تازيانه سلوك ـ ص ۴۱ )
۲ـ كى رفته اى ز دل كه تمنا كنم تو را؟!
به كلام كامل عرشى حضرت سيد الشهداء امام ابو عبدالله در دعاى شريف عرفه در بيان توحيد صمدى توجه بفرماييد كه كل الصيد فى جوف الفرا:
كيف يستدل عليك بما هو فى وجوده مفتقر اليك ؟ ايكون لغيرك من الظهور ما ليس لك حتى يكون هو المظهر نك ؟ متى غبت حتى تحتاج الى دليل يدل عليك ، و متى بعدت حتى تكون الاثار هى التى توصل اليك ؟ عميت عين لا تراك عليها رقيبا، و خسرت صفقه عبدلك تجعل له من حبك نصيبا... ؛
آيا غير تو را نصيبى از ظهور است كه تو از آن بى بهره باشى و آنگاه او تو را ظاهر سازد؟ كى غايب بوده اى كه محتاج به دليلى باشى تا بر تو دلالت كند، كى دور بوده اى كه آثار، ما را به وصلت برساند؟ كور است چشمى كه تو را مراقب خويش نبيند. زيانكار است بنده اى كه از عشقت بهره اى ندارد.
( منبع : در آسمان معرفت ـ ص ۳۵۱ )
۳ـ دعاى امام حسين (ع )
در آخر دعايى از امام حسين عليه السلام ، اين گونه آمده است : اساءلك بكل اسم سمين به نفسك ، او انزلته فى شى ء من كتبك ، او استاءثرت به فى علم الغيت عندك ؛ ( مى خوانيم تو را اى خدا! با نامهاى مخزونت ) تو را با هر اسمى كه خود را به آن ناميده اى ، يا در يكى از كتابهايت آورده اى و يا در علم غيبت نگهداشته اى ، مى خوانيم .
( منبع : لقاء الله ـ ص ۷۲ )
۴ـ عظمت خداى تعالى
كلام مبارك مولايمان ، سيدالشهداء، ابو عبدالله ، حسين بن على عليه السلام است كه در دعاى عرفه فرمود: چگونه با آنچه كه در وجودش محتاج توست ، بر (وجود) تو استدلال آوريم ؟! آيا جز تو را ظهورى است كه تو را نيست ، تا آن ، مظهر تو باشد؟!.
پس ، خداى تعالى بالاتر و والاتر از آن است كه ذاتش به واسطه خلقش شناخته شود، بلكه بايد گفت كه حقيقت غير او شناخته نشود جز به او.
( منبع : امامت ـ ص ۹۶ و ۹۷ )
۵ـ تفسير توحيد
صمد يعنى چه ؟ جناب ابن بابويه در توحيد از حضرت سيد الشهداء عليه السلام امام ابى عبدالله الحسين عليه السلام ، كه : انما يعرف القرآن من خوطب به ، در باب تفسير قل هو الله احد روايت كرده است كه :
الصود الذى لا جوف له ؛ صمد آن كسى است كه براى او جوف نيست . اجوف نيست ، جاى خالى ندارد، پر است .اگر يك خردل را، يك ذره را از حيطه وجودى او به در ببرى ، او را اجوف دانسته اى نه صمد.
(منبع : مجموعه مقالات ـ ص ۱۷۸)
۶ـ ولايت امر بديهى است !
اسلام يعنى شيعه ، شيعه يعنى اسلام ، قرآن يعنى على عليه السلام ، قرآن يعنى حسين عليه السلام ، قرآن يعنى بقيه الله عليه السلام ، قرآن ولايت ، ولايت يعنى قرآن و قرآن ناطق و قرآن كه كتاب الله است ، اينها هيچ گاه از هم جدا نمى شوند و هيچ عارفى ، هيچ حكيم الهى و هيچ فرد مسلم و اهل قرآن نمى تواند به برهان دو دو تا، چهار تا از ولايت روگردان باشد، به خصوص كه علماى اماميه اثنى عشريه در كنار سفره ولايت به مقامات رسيده و صاحب تصنيفات و تاءليفاتى مى باشند، ركن اعظم آنها ولايت است و بدون ولايت محال است كه انسان به جايى برسد.
(منبع : گفت و گو ـ ص ۲۰۳ )
۷ـ بهترين عبادات
در تحف العقول از امام حسين عليه السلام نقل است كه فرمود: گروهى خداى را براى شكر، عبادت كنند؛ اين عبادت آزادگان است و بهترين عبادتها.
( منابع : حكمتها ـ ص ۲۳۷ و لقاء الله ـ ص ۲۲۰ )
۸ـ مرثيه جابر بر ابى عبدالله (ع )
عماد الدين طبرى در بشارت المصطفى روايت كرده است كه : جابر بن عبدالله انصارى در زيارت امام ابى عبدالله الحسين عليه السلام در روز اربعين چنين گفت :
شهادت مى دهم كه تو فرزند بهترين پيامبران و پسر سيد مؤمنان ، و فرزند هم سوگند تقوى و سلاله هدايت و خامس اهل كسائى .
( منبع : فص حكمه عصمتيه ، حسن زاده آملى ـ ص ۵۴ )
۹ـ كوفيان بى وفا
فرزدق گاهى كه حضرت امام حسين عليه السلام قصد عراق را داشت و فرزدق اراده حجاز را، حضرت او را ديد و از او پرسيد: ماوراءك ؟
قال : على الخبير سقطت ، قلوب الناس معك و سيوفهم مع بنى اميه ، والامر ينزل من السماء .
فقال الحسين عليه السلام : صدقتنى . يعنى امام حسين عليه السلام از فرزدق پرسيد: چه خبر دارى (از پس تو چه خبر است ؟)
گفت : بر آگاه برخورد كرده اى ، دلهاى مردم با تو است و شمشيرهاى شان با بنى اميه ، و امر از آسمان فرود مى آيد.
امام عليه السلام فرمود: با من به راستى سخن گفتى .
( منبع : هزار و يك كلمه ـ ج ۱ ـ ص ۴۳۷ )
۱۰ـ شعر در مدح و رثاى اهل البيت (ع )
امام صادق عليه السلام فرموده است :
من قال فينا بيت شعر، بنى الله له بيتا فى الجنه ؛ ( مأخذ : سفينه البحار ، ماده بيت ، ج ۱، ط۱، ص ۱۱۶ ) كسى يك بيت شعر درباره ما بگويد، خداوند براى او بيتى در بهشت بنا مى كند.
و نيز آن امام به حق ناطق فرموده است : من انشد فى الحسين عليه السلام بيتا من شعر فبكى او تباكى فله الجنه ؛ ( مأخذ : سفينه البحار ، ماده بيت ج ۱، ط۱، ص ۱۱۶ ) كسى كه در ماتم سالار شهيدان امام حسين عليه السلام بيتى سرود، پس گريست ( اگر فعل بكى از تبكيه باشد، بدين معنى است كه ديگران را به گريستن برانگيخت )، و يا خود را به گريه زد، مر او را بهشت است .
( منبع : نامه ها و برنامه ها ـ ص ۲۶۸ و ۲۶۹ )
۱۱ـ حسن حال حُرّ
مناسبت نقل در اين مقام كلام سيد نعمت الله جزائرى شوشترى در كتاب انوار نعمانيه است :
عده اى از موثقين حكايت كرده اند كه : شاه اسماعيل وقتى بر بغداد دست يافت به مشهد حضرت امام حسين آمد و از برخى مردم شنيد كه به حر بن يزيد رياحى طعن مى زدند، وى به نزد قبر وى آمد و دستور داد كه نبش قبر وى نمايند، او را خوابيده به همان وضعى يافتند كه شهيد شده و ديدند بر سر وى دستمال بسته شده ، شاه اسماعيل - نور الله ضريحه - خواست آن دستمال را بردارد؛ زيرا در كتب سير و تواريخ نقل شده بود كه آن دستمال حسين عليه السلام است ، كه سر حر را در آن واقعه اى كه مجروح شد بست و بر همان هياءت دفن گرديده است ؛ وقتى آن دستمال را از سرش باز كردند، خون حر راه افتاد به طورى كه قبر از آن پر شد، وقتى آن دستمال را بر سر بستند، خون باز ايستاد وقتى دوباره آن را باز كردند خون راه افتاد، و هر چه خواستند به غير آن دستمال جلوى خون را بگيرند ممكن نشد. پس بر آنها حسن حال حر روشن شد، شاه فرمان داد كه بر قبر وى ساختمانى بسازند، و خادمى براى قبر وى برگمارند تا در آن خدمت كند.
( منبع : عيون مسائل نفس و شرح آن ـ ج ۲ ، ص ۴۰۷ )
۱۲ـ مرض خوره اندرونى در يزيد
آورده اند به نقل صحيح كه يزد را در آخر عمر مرضى پيش آمد كه آنرا خواره اندرونى گويند، كه روزى هزار بار آرزوى مرگ در دلش مى گذشت امام از كمان قهر قضا و قدر تير مرگش ميسر نمى گشت . ع : به مرگ خويش راضى گشتم و آن هم نمى بينم مى گفت .
روزى يكى از حكما يزيد را گفت كه هيچ مى دانى كه تو را مرض چيست و نيش و ريش درون را باعث كيست ؟ يزيد گفت : از كثرت نيش و در خبر دارم ، امام از حقيقت آن حال غافل و ناهوشيارم .فى الحال حكيم مقدار نخود موم انگبين را به رشته باريك بسته بدو داد، گفت : سر ريسمان را گرفته اين موم را فرو بر تا بر تا بر تو راز درونت از بيرون آشكار گردد و يزيد به قول حكيم موم را فرو برد و سر رشته را به دست نگاه داشت ، بعد از زمانى سر رشته را كشيده موم را بيرون آوردند دو عقرب سياه بر آن موم چسبيده بود از خلق او بيرون آمد.حكيم گفت : يا ابا الحكم دانستى كه ريش درونت به كدام نيش آراسته است و حجره تاريك ضميرات به زخم كدام جانور پيراسته ؟ گفت : آرى والله كه بدين ريش و بدين نيش گرفتارم . مدت مديد فريادها مى كرد تا بمرد. ع : اين است سزاى آن كه آتش عمل است . و هرگاه خواهند عقرب را از سوراخش بيرون آرند به همين دستور عمل بايد نمود كه در محبت موم آن شوم بى اختيار است ، و به دام چشم هايشان شهد مايل و گرفتار در صحراى دستپول و ششدر كودكان عرب جهت بازى طرب على الدوام با عقرب اين عمل مى نمايند كه بسيار مشاهده رفته .
( منبع : هزار و يك كلمه ـ ج ۲ ، ص ۳۴۱ و ۳۴۲ )
گردآوری : جناب آقای عباس عزیزی ـ كتاب شریف فضائل و سيره چهارده معصوم سلام الله علیهم اجمعین در آثار حضرت علامه حسن زاده آملی
بازنویسی و ویرایش :
انجمن زینت هفت آسمان
↧
November 21, 2012, 6:04 pm
دنياى بهتر هم با امام حسين ـعليه السّلامـ بود نه با يزيد؛ ولى انسان، خوشى و راحتى مىخواهد و به هر چه مىرسد بالاتر از آن را طالب است و آرامش ندارد تا به نفس مطمئنّه برسد؛ اما جهل و يا غفلت دارد كه داشتن وسايل راحتى و رفاه، غير از راحتى و رفاه و آرامش دل است: «أَلاَ بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَـلـءِنُّ الْقُلُوبُ»1. هان! دلها فقط به ياد خدا آرام مىگيرند.
يعنى تنها وسيلهى آرامش دل ذكر اللّه است؛ ولى ما بر اسباب تكيه مىكنيم و از مُسَبِّب الاسباب غافل هستيم، و حال اين كه خداوند متعال مى فرمايد: «أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا»2 قدرت، توانايى همگى فقط از آن خداست.
مگر اين كه انسان خودش از ميان برود، كه: « أَعْدى عَدُوِّكَ، نَفْسُكَ الَّتى بَيْنَ جَنْبَيْكَ. ».3 بزرگترين دشمن تو، نفس تو است كه در وجود تو نهفته است. براى ما امتحان پيش نيامده تا معلوم شود كه با حسين ـعليه السّلامـ هستيم يا با يزيد.4
1- سوره ى بقره، آيه ى 165.
2- بحار الانوار، ج 67، ص 36 و 64؛ ج 71، ص 271؛ عدة الداعى، ص 314؛ عوالى اللاّآلى، ج 4، ص 118؛ مجموعه ى ورّام، ج 1، ص 59 نيز ر.ك: كنزالعمّال، ج 4، ص 431.
3- در محضر یک، ج1، ش 124
4- (عالم بزرگ، آقا ابن عابد شيروانى حائرى دربندى (؟ ـ 1286)، صاحب تأليفات متعدّد، از جمله «اكسير العبادات» )
↧
November 23, 2012, 2:21 pm
![[تصویر: picbig_jpg_201211229271313_13910830%20a.jpg]]()
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی اسراء: کتاب ارزشمند « کوثر کربلا» جدیدترین اثر حضرت آیت الله جوادی آملی همزمان با ایام سوگواری سالار شهیدان چاپ و منتشر شد.
کتاب «کوثر کربلا» شامل مجموعه ای از سخنرانی های حضرت آیتالله جوادیآملی در دهههای محرم در شهرستان آمل به همراه مراثی گفته شده و با نگاهی به نقلهای مورخان و ارباب مقاتل و نیز وقایع قبل و بعد از عاشورا توسط ایشان است که از گفتار به نوشتار تبدیل شده و در قالب ساختاری جدید و به صورت مهندسی پژوهشی عرضه شده است.
این کتاب مشتمل بر سه جام است؛ مبا حث این سه جام همگی زیرمجموعه مباحث عقل نظری و به تعبیری دیگر، جزء مباحث حکمت نظری و عملی اند که برخی درباره شناخت هست و نیستها و بعضی درباره شناخت بایدها و نبایدها می باشند و انتخاب کلمه جام به جای فصل از آن روست که با نام کتاب هماهنگی بیشتری دارد.
در جام یکم این کتاب رسالت های معرفتی کربلا بیان و در جام دوم رسالت های عملی -اجرایی- کربلا ارایه می شود و در جام سوم که بلانوشان کربلا نام دارد؛ مقتل سید الشهدا(ع) با رویکرد خاص تربیتی ارایه شده که این رویکرد علت امتیاز آن از سایر مقاتل است.
گفتنی است مقدمه این کتاب نیز به قلم مفسر برجسته قرآن کریم حضرت آیت الله جوادی آملی است که با دارا بودن مضامین بلند فلسفی و عرفانی بر غنای این کتاب افزوده است و یک تحلیل عرفانی از رویکرد نهضت کربلا به دست می دهد.
ایشان در این مقدمه با بیان ابعاد جهاد اصغر، اوسط و اکبر و نیز هجرت اصغر، اوسط و اکبر به مقام والای سید الشهداء(ع) اشاره کرده است. ر حجج اسلام «بندعلی» و «علی مدبر» مسوولیت تحقیق و تنظیم این کتاب را به عهده داشته اند همچنین این کتاب را مرکز نشر بنیاد بین المللی اسراء در قطع وزیری در 375 صفحه منتشر کرده است.
برای تهیه کتاب با شماره های 7-7765356-0251 تماس حاصل نمایید.
و یا می توانید با شماره تلفن 02517770076 بخش مدیریت سایت تماس بگیرید.همچنین از طریق آدرس الکترونیکی info@nashr.esra.ir و پیام کوتاه 30001182 نیز می توانید ارتباط برقرار نمائید.
↧
↧
November 23, 2012, 2:25 pm
سلسله سخنرانی های حضرت آیت الله جوادی آملی با عنوان «جلوه حسینی»
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی اسراء: به مناسبت ماه محرم الحرام و شهادت سید و سالار شهیدان اباعبدالله حسین (ع) سلسه سخنرانی های مفسر بزرگ قرآن کریم حضرت آیت الله جوادی آملی با عنوان "جلوه حسینی" و با موضوع بررسی جنبه های مختلف سیره و سلوک آن امام همام و قیام آن حضرت در ۱۰ قسمت ۳۰ دقیقه ای از شبکه چهارسیما پخش می گردد.
گفتنی است این برنامه تلویزیونی از دو شنبه ۲۹ آبان ساعت 20:30 به مدت ده شب به روی آنتن شبکه چهار سیما می رود.
↧
November 23, 2012, 3:25 pm
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی اسراء: مجموعه کتاب ادب فنای مقربان( جلد اول تا هشتم) از مجموعه آثار گرانقدر حضرت آیت الله جوادی آملی جهت استفاده علاقه مندان به آثار معظم له در دسترس کاربران قرار گرفت
ادب فنای مقربان با موضوع شرح زیارت جامعه کبیره از مجموعه آثار حضرت آیت الله جوادی آملی به همت گروه عترت پژوهی پژوهشگاه معارج تولید و در اختیار علاقه مندان معارف اهل بیت(ع) قرار گرفته و تا کنون هشت جلد از آن به مرحله چاپ رسیده است.
کاربران می توانند با مراجعه به لینک های زیر از این کتاب ارزشمند بهرمند گردند.
میانگین حجم هر فایل : ۵۰ مگابایت
مجموع كل : ۴۶۰ مگابایت
↧
November 26, 2012, 5:22 pm
![[تصویر: torbat4_AzhA_ir.jpg]]()
در روز عاشورا چنین اتفاقی در کربلا به چشم جهانیان دیده شد و پایگاه خبری رادیو اسلامی هدی در اینباره نوشت: تربت گرفته شده از قبر امام حسین(ع) که در موزه عتبه حسینی(ع) قرار دارد صبح روز عاشورا سرخی خون گرائید.علا ضیاءالدین مسئول موزه عتبه عالیه امام حسین(ع) در اینباره گفت: این تربت از نزدیکترین جای ممکن از قبر شریف گرفته شده و در سالنی مخصوص در موزه نگهداری میشود که صبح روز عاشورا و در هنگام قرائت مقتل در صحن مطهر حسینی(ع) از رنگ طبیعی خود خارج و به رنگ قرمز تبدیل شد.بنابر این گزارش این اتفاق روز گذشته توسط بسیاری از رسانههای خبری در عراق پوشش داده شد و آن را معجزه «ظهور خون در الماس» نامیدند.خبرگزاری عراقی ابا نیز نوشت: شیخ مهدی کربلایی نماینده آیتالله سیستانی و رئیس آستان حسینی (ع) نیز از این اتفاق که صبح روز عاشورا رخ داد آگاه شد.علا ضیاءالدین مسئول موزه عتبه عالیه امام حسین (ع) در اینباره نیز گفت: حجتالاسلام شیخ مهدی کربلایی بعد از ظهر عاشورا از این اتفاق آگاه شد و اجازه داده شد هزاران تن از زوار امام حسین (ع) از این قطعه تربت امام حسین (ع) دیدن کنند.
این تربت از ساعت 9:30 صبح عاشورا به وقت کربلا به رنگ خون مبدل شده است
گفتنی است در کتاب داستانهای شگفت انگیز به نقل از مرحوم آیت الله دستغیب آمده است: ملا عبدالحسین خوانساری فرمود آقا سید مهدی پسر آقا سید علی صاحب شرح کبیر مریض شده بود و برای استشفاء آیت اللّه شیخ محمد حسین صاحب فصول و حاج ملا جعفر استرآبادی که هر دو از بزرگان شیعه بودند را امر فرمود که غسل کنند و با لباس احرام داخل سرداب قبر مطهر امام حسین علیه السلام شوند و از تربت قبر مطهر بردارند و برای ایشان بیاورند و هر دو شهادت دهند که آن تربت قبر مطهر است. آن دو بزرگوار رفتند و دستور را عمل کردند و مقداری از خاک را آوردند و مقداری را هم به بعضی از خیرین دادند یکی از آن افراد خیر عطاری از معتمدین بود من به عیادت او رفتم و ایشان از باقیمانده آن تربت را مقداری به من داد و من آن را در میان کفن مادرم گذاشتم. روز عاشورا اتفاقی نظرم به ساروق آن کفن افتاد رطوبتی در آن احساس کردم آن را برداشتم و گشودم دیدم کیسه تربت که در لای کفن بود مانند شکری که مرطوب باشد حالت رطوبتی گرفته و رنگ آن مانند خون تیره گردیده است و به ساروق رطوبت رسیده است بی آنکه آبی آنجا باشد چون لب طاقچه بود آن را در محل خودش گذاشتم و در روز 11 محرم ساروق را آوردم دیدم رطوبت در آن نیست از این پس در ایام دیگر آن رطوبت را ندیدم فهمیدم که خاک قبر مطهر هر کجا که باشد در روز عاشورا شبیه خون می شود
![[تصویر: torbat1_AzhA_ir.jpg]]()
![[تصویر: torbat11_AzhA_ir.jpg]]()
![[تصویر: torbat3_AzhA_ir.jpg]]()
برگفته از سایت مرکز ملی پاسخگویی به سوال های دینی
خاک تربت امام حسین به کجا اطلاق می شود آیا هنوز بعد از این همه سال خاک تربت وجود دارد؟
تربت امام حسین خاکی است که از قبر یا حوالی مرقد مطهر حضرت سیدالشهدا صلوات الله علیه می آورند که شیعه به خوردن آن استشفا میکند. خاک اطراف قبر برای شفای بیمار و مهر نماز استعمال میشود.
امام خمینی می فرماید: آنچه به صورت قطعی تربت امام حسین (ع) است خاکی است که از قبر و آنچه عرفا ملحق به قبر است برداشته میشود. (1)
نظر عدهای از مراجع آن است که حکم فضیلت سجده بر تربت امام حسین و حکم جواز خوردن کم از آن برای شفاء، مخصوص قبر و کمی از اطراف قبر امام حسین(ع)بوده و بقیه خاک کربلا هر چند محترم است؛ اما حکم خاک قبر امام حسین و اطراف قبر را ندارد. (2)
بر اساس برخی از روایات سرزمین کربلا تا پنچ فرسخ از هر طرف جزء حریم قبر امام حسین (ع) حساب میشود. (3)
به نظر بعضی از مراجع: حکم تربت حسینی که در روایات وارد شده است بر خاک کربلا تا مقداری که حریم قبر امام حسین (ع) است یعنی از هر طرف پنج فرسخ بار میشود. ولی زمینهای نزدیک قبر شریف حضرت، دارای فضیلت بیشتری هستند. (4)
پی نوشتها:
1. تحریر الوسیله، ج 2، ص 156، امام خمینی، موسسه تنظیم و نشر اثار امام خمینی، 1421 ق ، چاپ اول.
2. آیت الله بهجت، توضیح المسائل مراجع، ج2 ذیل مسئله 2628، استفتاءات تلفنی از دفتر رهبری، و دفتر آیت الله سیستانی.
3. مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ قَالَ: قَالَ (ع) حَرِیمُ الْحُسَیْنِ (ع) خَمْسَه فَرَاسِخَ مِنْ أَرْبَعِ جَوَانِبِ الْقَبْرِ وسائلالشیعه، ج14، ص 513، باب حد حرم الحسین (ع) الذی یستحب... .
4. استفتاء تلفنی از دفتر آیت الله وحید خراسانی.
![[تصویر: torbat5_AzhA_ir.jpg]]()
![[تصویر: torbat6_AzhA_ir.jpg]]()
![[تصویر: torbat7_AzhA_ir.jpg]]()
![[تصویر: torbat9_AzhA_ir.jpg]]()
![[تصویر: torbat12_AzhA_ir.jpg]]()
![[تصویر: torbat13_AzhA_ir.jpg]]()
![[تصویر: torbat14_AzhA_ir.jpg]]()
![[تصویر: torbat15_AzhA_ir.jpg]]()
![[تصویر: torbat16_AzhA_ir.jpg]]()
![[تصویر: torbat17_AzhA_ir.jpg]]()
↧
November 27, 2012, 6:30 am
چهل منزل با امام عشق تا اربعین دلدادگی با نوای گرم استاد صمدی آملی
وبگاه سمت خدا در نظر دارد از عاشورا تا اربعین حسینی به مدت 40 شب، هر شب یک کلیپ از مقتل خوانی حضرت استاد صمدی آملی و همچنین حوادث و وقایع مربوط به کربلا را با نوای حضرت استاد صمدی آملی(حفظه الله) انتشار دهد.
فایلها به صورت صوتی و بعضا تصویری تحت عنوان "چهل منزل با امام عشق" هر شب در سمت خدا بر روی خروجی سایت قرار خواهد گرفت.
التماس دعا
↧
↧
November 29, 2012, 2:02 pm
اندیشه های حسینی (1)
شناخت سیره ابا عبد الله الحسین
شناخت سیره ابا عبد الله الحسین (علیه السلام)
یکی بودن سیره حسینی و سیره نبوی
سیره پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)
امام حسین (علیه السلام) میزان حق و باطل
مبنای نهضت حسینی
استمرار پیروزی حق
حضرت سید الشهداء، تمثّل جهاد اسلامی
یکی بودن سیره حسینی و سیره نبوی
بهترین تفسیر نهضت حسینی را سخنان و نامه های خود آن حضرت (علیه السلام) به عهده دارد و چون آن حضرت در وصیتنامهٴ رسمی اش راز نهضت خود را ادامهٴ راه رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و امیرمؤمنان (علیه السلام) بیان كردند، تفسیر نهضت آن حضرت (علیه السلام) بدون آشنایی كامل به سیرهٴ امیرمؤمنان (علیه السلام) و سیرهٴ رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ممكن نیست؛ «و أسیر بسیرة جدى و أبى على بن أبی طالب»[2].
سیرهٴ حضرت علی بن ابی طالب (علیه السلام) همان سیرهٴ رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، نه جدای از آن؛ زیرا آن انسان كاملی كه به منزلهٴ جان رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) است، روش او نیز همان سیرهٴ رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) خواهد بود. اگر بخواهیم سیرهٴ علی ابن ابی طالب را تحلیل كنیم، باید سیرهٴ مبارك رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را تحلیل نماییم و سیرهٴ رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را نیز پیش از هر چیز باید قرآن تبیین كند؛ چون رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هم مفسّر علمی قرآن است و هم مفسّر عملی آن.
سیره پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)
هر كه به مقام انسانیت كامل بار یابد، همهٴ شؤون حیات او را برنامهٴ الهی رهبری می كند و چون خدای سبحان كارش بر صراط مستقیم است، سیرهٴ رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) كه به هدایت جامعه بشری عنایت دارد، بر صراط مستقیم است؛ ﴿إن ربّی علی صراط مستقیم﴾[3] و قبل از هر چیز، تعیین سیرهٴ آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) را باید از قرآن كریم استنباط كرد.
روش و هدف رهبری ویژه ای كه خداوند به پیامبرش آموخت این است؛ ﴿الر كتاب أنزلناه إلیك لتخرج النّاس من الظّلمات إلی النّور بإذن ربّهم إلی صراط العزیز الحمید﴾[4]؛ «قرآن نازل شده است تا تو جامعه را نورانی كنی و مردم را از تیرگی و تاریكی برَهانی و آنان را روشن كنی».
بر این اساس، اگر خداوند در سورهٴ مبارك «حدید» فرمود: ما انبیا را اعزام و كتاب ها را با آنان نازل كردیم تا مردم به قسط و عدل قیام كنند؛ ﴿لیقوم النّاس بالقسط﴾[5].
در صدد بیان، هدف متوسّط رسالت است، نه هدف نهایی آن؛ زیرا هدف نهایی رسالت، نورانی شدن جامعه است و به یقین، جامعهٴ نورانی عملكردش بر پایهٴ قسط و عدل است.
هدف نهایی نبوت، نورانی شدن جامعه و خروج آن از هر تیرگی و تباهی است؛ ﴿لتخرج النّاس من الظّلمات إلی النور بإذن ربّهم إلی صراط العزیز الحمید﴾[6] و سیرهٴ رسول خدا همین هدف والاست كه خداوند او را به آن سَمْت سامی آشنا كرد.
قرآن كه كتابی بین و روشن است، برای بیان چگونگی نورانی شدن مردم و جامعه، قیام موسای كلیم (علیه السلام) را به دنبال این بحث مطرح كرد و چنین فرمود: قرآن نازل شده است تا مردم را نورانی كنی و راه آن نیز تشكیل حكومت اسلامی است؛ یعنی فقط دین باید در جامعه حكومت كند.
یقیناً نورانی كردن جامعه، نیازمند رهبری الهی، پایداری و شكر فراوان تودهٴ مردم است. عنصر رهبری الهی را خداوند با جریان موسای كلیم تأمین كرد و پایداری و شكر فراوان امّت را با آیهٴ ﴿و ذكّرهم بأیام الله إنّ فی ذلك لایات لكلّ صبّار شكور﴾[7] تبیین كرد. خداوند به موسای كلیم فرمود: وقتی می توانی آل فرعون و سامری را از میان برداری كه امّتی آگاه و صابر و شكور داشته باشی و به همین منظور آن ها را به ایام خدا متذكّر كن. البته ضایعات یك انقلاب بزرگ، فریبكاری بدخواهان آن، فریب خوردگی ساده لوحان آن و سرانجام، اوج و حضیض آن برای دیگران عبرت و آموزنده است.
در بقا و نگهداری نظام اسلامی نیز سپاس فراوان لازم است و كیفیت سپاسگزاری، آن است كه انسان تمام نعمت ها را از خدا بداند و از نعمت خدادادی بیش ترین بهرهٴ صحیح را ببرد و هرگز مغرور تنعّم نگردد.
امام حسین (علیه السلام) میزان حق و باطل
قیام سالار شهیدان به دنبال قیام انبیای گذشته، به مردم جهان تفهیم می كند كه نظام حق، كدام است و نظام باطلْ كدام. آن حضرت (علیه السلام) برای تحقیق و تفهیم این مطلب، چاره ای جز نثار خون و ایثار فرزند و مال و جان نداشتند؛ زیرا آنقدر رسوبات جاهلیت اموی زیاد بود كه ممكن نبود با سخنرانی و نامه نگاری مطلب را حل كرد. اگر مطلب خیلی ضروری و عمیق شد، چاره ای جز استقبال شهادت نیست. از این رو، وجود مبارك حسین بن علی (علیه السلام) از ذات مقدّس رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم)این برنامه را دریافت كردند كه در شرایط كنونی، یك سلسله شهادت ها و اسارت ها لازم است تا آن دینی كه می رود به فراموشی سپرده شود، احیا گردد و در این هنگام بود كه حسین بن علی (علیه السلام) قیام كردند.
امام حسین (علیه السلام) فرمودند: من قیام كردم تا پاك از ناپاك جدا شود؛ زیرا تا آزمون نشود، وارسته و غیر وارسته در كنار همند و امتحان است كه پاك را از ناپاك و حق را از باطل جدا می كند. پس، آن حضرت مایهٴ امتحان ذات اقدس پروردگار است و خدا با او طیب و غیر طیب را از هم جدا می كند؛ چون امام، میزان الاعمال و شجرهٴ طوبا و حق است و عقاید، اوصاف و اعمال را با حق می سنجند؛ یعنی عقیدهٴ امام معصوم (علیه السلام) كه حق است، میزان سنجش عقاید دیگران و همچنین دربارهٴ اوصاف و اعمال، می توان میزان بودن آن ها را باور داشت. چون انسان كامل با حق است و حق با اوست و او از حق جدا نمی شود، می تواند میزان عقاید، اخلاق، اعمال و اقوال باشد.
از این رو، رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) دربارهٴ امیر مؤمنان (علیه السلام) فرمودند: «المیزان میزانك»[8]؛ «میزان تو میزان است»؛ یعنی عقاید، اخلاق افعال و اقوال مردم را با عقیده، خلق، فعل و قول علی (علیه السلام) و اولاد او می سنجند. هر عقیده، خلق، فعل و قولی كه مطابق عقیده و خُلق و افعال و اقوال آن ها بود، حق است؛ وگرنه باطل. از این رو، امام حسین (علیه السلام) فرمودند: من میزان طیب و خبیثم. اگر جامعه ای بخواهد پاك را از ناپاك جدا كند، حتماً باید با سنّت و سیرت حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) ارزیابی شود و مهم ترین اثر آن حضرت (علیه السلام) همانا نهضت گسترده و تاریخ ساز كربلاست كه مجلای عقیدهٴ صحیح، مظهر خُلق كامل و تبلور فعل درست و قول راست است.
مبنای نهضت حسینی
قیام حضرت امام حسین (علیه السلام) همان طور كه از نامه ها، پیام ها و خطبه های ایشان استنباط می شود، یك مبنای خاص داشت و یك بنای مخصوص؛ چنان كه خروج امویان نیز مبنا و بنای خاص خود را داشت. آنچه مورد اعتقاد سالار شهیدان بود و بر همان مبنا مبارزهٴ خود را بنا نهادند و قیام كردند این بود كه در نظام هستی، حق پیروز است؛ خواه از قدرت مادی برخوردار باشد یا نه و نیز باطل محكوم به شكست است. آنچه مبنای امویان بود و بر همان مبنا حكومتشان را بنا كردند، این بود هر كه قدرت مادی دارد، پیروز است؛ خواه با حق همراه باشد یا نه؛ وگرنه محكوم به شكست است، هر چند حق باشد.
این دو طرز فكر كه همواره بوده و هست، از دو نوع جهان بینی نشأت می گیرد. كسی كه جهان را در ماده خلاصه می كند و اصالت را به ماده می دهد، هر جا جریان طبیعت بیش تر حضور داشت، آن جا محور قدرت تلقّی می شود و در آن محور، قیام و قعود، عزل و نصب، عزت و ذلت دور می زند؛ ولی كسی كه جهان بینی را بر اساس حقیقت هستی تنظیم كرده است، اصالت را به معنا می دهد و در محور حق حركت می كند. این گروه، حق محورند، در قبال دیگران كه مادّه محورند. بر همین اساس، همیشه در مقابل انبیای الهی افرادی قیام می كردند كه چنین معتقد بودند: ﴿قد أفلح الیوم من استعلی﴾[9]؛ در برابر پیام آوران خدا كه می گفتند: ﴿قد أفلح من تزكّی﴾[10]. طرز تفكر آل فرعون، هم قبل از آن ها بود، هم پس از آن ها. این شعار كسی است كه در تفكّر او اصالت با ماده است. او می گوید: در نظام طبیعت، ضعیف پایمال است؛ یعنی همان شعار ﴿قد أفلح الیوم من استعلی﴾[11]. امّا آن كه می گوید: حق در جهان حاكم است و باید در محور حق حركت كرد، شعارش﴿قد أفلح من تزكّی﴾[12] است، یعنی هر كس روان خود را تهذیب كند به فلاح می رسد.
خلاصه آن كه در جهان هستی، باطل، نه اثری دارد و نه دوامی و سراسر جهان بر اساس حكومت حق تنظیم شده است و نیز در جریان حكومت ها حق، باطل را سركوب می كند و سخن مؤمنان جنگجو نیز همین است: ﴿كم من فئة قلیلة غلبت فئة كثیرة بإذن الله﴾[13]. بر این مبنا اگر حق با كسی بود، وی از تنهایی یا كمی یاری كننده وحشتی ندارد؛ بلكه همهٴ تلاش و كوشش او در این خلاصه می شود كه حق را بشناسد و نیز در شناخت حق، محقِّق باشد و نه مقلّد و پس از شناخت حق به خود حق متّصف و متحقّق شود. اگر متحقق به حق شد، یقیناً ثابت و پیروز است و هرگز شكست نمی خورد و باید از باطل بپرهیزد و پس از شناخت باطل، قهراً آن را سركوب خواهد كرد.
استمرار پیروزی حق
چون امام حسین (علیه السلام) دین ممثَّل و عینیت دین بودند، می خواستند كه اسلام با همین ویژگی خود در جامعه عینیت پیدا كند؛ لیكن عینیت یافتن دین در نشأهٴ طبیعت با تزاحم همراه است؛ زیرا ممكن نیست چیزی در عالم طبیعت یافت شود و از گزند مزاحمت مصون بماند. البته اگر آن شی ء حق بود، می ماند و مزاحم آن خودش آسیب می بیند، بی آن كه به حق آسیبی برساند؛ ولی اگر آن شی ء حق نبود، از برخورد چیزهای دیگر آسیب می بیند، بی آن كه بتواند در درازمدّت به چیزی آسیب برساند.
بنابراین، اگر گاهی می پنداریم كه حق از باطل شكست خورده و باطل پیروز شده است، برای آن است كه یا آنچه را حق نیست، حق پنداشتیم و آن چه را باطل نیست، باطل. یا اگر حق و باطل را درست فهمیدیم، پیروزی را به جای شكست و شكست را به جای پیروزی نشانده ایم و در این محاسبه اشتباه كرده ایم؛ وگرنه شكست حقّ حقیقی (نه وهمی) و پیروزی باطلِ واقعی (نه پنداری)، هر چند در مدّتی كوتاه ممكن نیست؛ زیرا باطل مانند كف روی آب است و حق مانند سیل خروشان. باطل در سایهٴ حق، نمایی دارد و ممكن نیست كه بتواند حق را از بین ببرد؛ زیرا اگر حقّی نباشد، باطلی نیست؛ چون باطل، حق نماست. اگر سیلی نباشد، كفی نیست؛ چنان كه اگر نور و شاخص نباشد، سایه ای نخواهد بود و هرگز كف به جنگ سیل یا سایه به جنگ نور و شاخص نمی رود.
لذا انسان حق مداری كه برای صیانت دین الهی، نستوهانه جهاد می كند هرگز شكست ندارد؛ زیرا وی بیش از دو راه در پیش رو ندارد كه هر دو از نظر دانش، حق است و از نظر گرایش، خیر و زیبا: یكی شهادت و دیگری پیروزی است كه از آن ها به ﴿احدی الحسنیین﴾[14]، یاد می شود؛ امّا شخص باطلْ طلبی كه برای حق زدایی می كوشد، هرگز پیروز نخواهد شد؛ زیرا او بیش از دو راه در پیش رو ندارد كه هر دو از نظر آگاهی عقل باطل است و از نظر گواهی دل شرّ و زشت: یكی تعذیب الهی بدون واسطه و دیگری تعذیب به واسطه رزمندگان اسلام است: ﴿قاتلوهم یعذّبهم الله بأیدیكم و یخزهم﴾[15].
حسین بن علی (علیه السلام) در شرایطی قیام كردند كه در اثر طغیان حاكمان ستم و جهل علمی و جهالت عملی تودهٴ مردم، قسمت مهم خاورمیانه مبتلا به انحراف عقیده و سوءخلق و رفتار تبهكارانه بود و محرومیت از تبلیغ صالحان و نفوذ طالحان ددمنش، منشأ همهٴ این تباهی ها شد. حضرت سید الشهداء در روز عاشورا فرمودند: سرّ این كه نصایح من در شما اثر نمی كند و رهنمود مرا نمی پذیرید، این است كه شكم های شما با حرام پر شده است؛ «ملئت بطونكم من الحرام»[16] و حرام ممكن نیست با حلال هماهنگ شود و غذای حرام ممكن نیست با اندیشهٴ صحیح جمع شود.
از این رو، ذات مقدّس سالار شهیدان فرمودند: با این كه من حجّت خدایم و كلام حق از درون من می جوشد و اگر كسی مستعد دریافت سخن رسا باشد، یقیناً متأثر می شود، امّا شما ای طاغیان اموی و مروانی، توان پذیرش پیشنهاد صحیح را از دست داده اید؛ زیرا اندیشه، نه خودجوش است و نه از جای دیگر پر می كشد؛ بلكه اندیشه محصول همان غذاهای چندین سالهٴ قبل است كه راه افتاده و اكنون علم و فهم شده است؛ چنان كه انگیزه نیز چنین است.
حضرت سید الشهداء، تمثّل جهاد اسلامی
از نامه ها و خطابه های سالار شهیدان به دست می آید كه تنها هدف آن حضرت (علیه السلام)، احیای دین بود و تنها راه احیای دین نیز تأسیس نظام اسلامی در جامعه است و یگانه راه تأسیس نظام اسلامی نیز نثار و ایثار جان و مال است و تنها گروهی كه آن هدف و این راه و این كولباره و مهمّات جهادی را می پذیرند، مردان الهی اند كه خداوند از آنان چنین یاد فرمود: ﴿من المؤمنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه فمنهم من قضی نحبه و منهم من ینتظر و ما بدّلوا تبدیلا ً﴾[17].
برنامهٴ قیام سالار شهیدان را تنها قرآن مجید و سنّت رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) تنظیم و تدوین كرده است؛ چنان كه تنها راه این قیام را نیز قرآن ارائه داده است؛ یعنی اگر قرآن مسألهٴ حج و یا نماز را مطرح می کند، باید ابتدا كسی حج سالم و یا نماز با همه حدود و شرایطش در خارج برگزار کند تا دیگران ببینند و فرابگیرند.
بر این اساس، مسألهٴ جهاد نیز نیازمند تمثّل عینی است تا كسی كه جهاد متمثّل است به دیگران بگوید: جهادتان را از من بگیرید. همان طور كه نماز و حج انجام شد و مردم دیدند و پیروی كردند، جهاد و دفاع مقدّس نیز باید عملا ً اجرا شود تا مردم آن را ببینند و به مجاهدان نستوه آن صحنه اقتدا و تأسّی كنند و جهاد خالص حسین بن علی (علیهماالسلام) همتای جهاد ناب نبوی و علوی بود كه جامعهٴ آن روز تجربه كرده است.
در مسألهٴ دفاع مقدّس، مهم ترین شرط این است كه انسان، دین خدا را از خود بهتر بداند و بیش تر دوست بدارد و حیات دین نزد او محبوب تر از حیات دنیایی او باشد كه این حدّ از معرفت و نیز عملْ آسان نیست. خدا در قرآن فرمود: شما اگر به خود، فرزندان، قبیله و عشیره یا برادر و پدر و... بیش از خدا و پیامبر علاقه مندید، منتظر رسیدن امر خداوند باشید؛ ﴿فتربّصوا حتّی یأتی الله بأمره﴾[18]؛ یعنی ركن اساسی جهاد این است كه دین خدا نزد شما محبوب تر از حیات دنیایی باشد و حفظ دین، عزیزتر از حفظ خانه و مركز كار.
روش مناسب تربیتی این است كه ابتدا كسی به این قانون عمل كند و در حدّ خود قانون ممثّل شود تا دیگران ببینند كه می شود به گونه ای زندگی كرد كه دین خدا عزیزتر از حیات دنیا باشد.
این مطلب، تنها مسأله ای فكری نیست كه با صِرف نظر حل شود و صرفاً كار عقل نظری نیست كه كسی پس از تصوّر مبادی مسأله، آن را تصدیق كند؛ بلكه بخشی از این كار به عهدهٴ عقل عملی است. انسان سالك باید به خدا و پیامبر او مهر بورزد و به دین الهی عزم پیدا كند؛ یعنی در این جا گذشته از جزم علمی عزم عملی هم می خواهد. ممكن است كسی در بسیاری از موارد برخی از مطالب اعتقادی را با استدلال منطقی بفهمد؛ امّا چون دل برای قبول آماده نیست، كاری از او ساخته نیست.
در مسألهٴ جهاد، جزم انسان به لزوم آن مشكلی را حل نمی كند. بسیاری از مردم معتقدند كه جهاد، مانند حج واجب است و از فروع دین؛ امّا توان عزم بر آن را ندارند؛ زیرا عقل عملی آنان كه عبادت و بهشت با آن به دست می آید؛ «...ما عُبد به الرّحمان و اكْتسب به الجنان»[19]، خفته است و عقل خوابیده توان عزمِ بیدارْدلان را ندارد. از این رو، انسان مصممی می طلبد كه عملا ً نشان دهد دین در نزد او عزیزتر از برادر، فرزند و دنیاست و برای حفظ دین، همهٴ شؤون وابسته را رها كند و روی آن سرمایه گذاری كند و بگوید: به جهاد در راه خدا مهر می ورزم و زندگی با افراد ظالم برای من رنج آور است و نه تنها آن را بد می دانم، بلكه از آن منزجرم.
سالار شهیدان (علیه السلام) نمونهٴ تامّ این صحنه است؛ یعنی اگر رسول اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «خذوا عنّى مناسككم»[20] یا «صلّوا كما رأیتمونى أُصلّى»[21]، در جریان جهاد و دفاع نیز گرچه عملا ً همین اصل را فرمودند، امّا فرزند ایشان نمونهٴ بارز این مسأله است كه عملا ً فرموده است: خذوا عنّى دفاعكم و جهادكم؛ یعنی آیین جنگ را از من فرا بگیرید. من به شكلی زندگی می كنم كه تلخی حیات با ظالمان در ذائقه ام محسوس است. آن حضرت (علیه السلام) فرمودند: ذائقهٴ دل و شامّهٴ جان من سالم است و در تشخیص و تمییز روح و ریحان از رایحهٴ مُنْتِن و عَفِن، نیازی به دیگران ندارم.
از این رو، نفس كشیدن در فضای ستم برای من دردآور است و زندگی در نظام گناه برایم تلخ و دشوار است؛ «إنّى لا أری الموت إلاّ سعادة و الحیاة مع الظّالمین إلاّ برماً»[22]. من از زندگی در نظام ستم به ستوه می آیم؛ مانند پرندهٴ زندانی در قفس صیاد. گرچه شهروندان دیگر در قفس طاغیان عصرند، امّا چون قدرت پرواز ندارند از ماندن در قفس احساس رنج نمی كنند. آن ها چون بال و پر ندارند، فقط در محدودهٴ زندان یا در محدودهٴ قفس به اندازهٴ لازم می خزند، ولی اگر دَرِ قفس یا زندان هم باز باشد، آن ها قدرت پرواز ندارند؛ چون قلمرو دید آن ها بسته است و منطقهٴ حركت آنان محدود. برای آن ها نظام باز و بسته یكسان است؛ امّا من كه توان پر كشیدن دارم، احساس می كنم كه در قفسم و از محبوس بودن در رنجم و برای آزادی كوشش می نمایم.
ادراك این معنا زمینهٴ جهاد را فراهم می كند و تا مردم از خفقان رنج نبرند و در خود ضرورت پرواز را احساس نكنند و به ستوه نیایند، توان جنگ با ظالم را ندارند. بنابراین، جهاد با صِرف مسألهٴ جزم علمی حل نمی شود و سالار شهیدانی می خواهد تا جامعه انسانی مصمّم و عازم باشد. بشری كه دارای دو بالِ نظر و عمل است و قدرت پر كشیدن دارد و احساس می كند كه در نظام سلطه و استبداد، استعمار، استعباد و استثمار باطل و جاهلیت است و در زندان یا قفس جاهلیت اسیر است، بی صبرانه منتظر فراهم شدن دفاع از حق و براندازی باطل است.
سالار شهیدان (علیه السلام) در نامهٴ رسمی خود به مردم بصره می نویسند:«من شما را به كتاب خدا و سنّت پیامبر او فرا می خوانم؛ زیرا سنّت خدا سنّت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) تبیین، تفسیر، تعلیل، اجرا، و حمایت قرآن كریم است اماته و میرانده شده و بدعت به جای سنّت، باطل به جای حق و ظلم به جای عدل و كژراهه به جای صراط مستقیم قرار گرفته و زنده شده است».[23]
تنها عامل پیروزی صوری طاغیان اموی بر امام حسین (علیه السلام) و تنها راه شكست ظاهری آن حضرت (علیه السلام)، همان اسلام امویان بود؛ یعنی اگر جنگ طغیانگران اموی به انگیزهٴ صوری حمایت از دین مطرح نمی شد و گسترش نیرنگ دین باوری در میان تودهٴ ناآگاه آن عصر نبود، هرگز امویان نمی توانستند بر حسین بن علی (علیهماالسلام) پیروز شوند. آن ها فقط به نام اسلام پیروز شدند و هزاران نفر دشمن مظهر تامِّ ولایت و خلافت، همگی برای كسب بهشت به كربلا آمدند؛ «كل یتقرب إلی الله بدم الحسین»[24].
بیش ترین كسانی كه در كربلا شركت كردند به قصد قربت و فقط برای رفتن به بهشت بوده است؛ هر چند سران سیاست مشؤوم اموی از این نیرنگ آگاه بودند.
از این رو، سیدالشّهدا (علیه السلام) باید این راز را بازگو كند كه اسلام امویان، نابودی اسلام است. پس از این كه سالار شهیدان خبر شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه را دریافت نمودند و معلوم شد كه بدن های آن شهیدان را در كوی و برزن كوفه گرداندند و تودهٴ مردم با ابن زیاد بیعت كردند، حسین بن علی (علیهماالسلام) به جای گلایهٴ عاطفی و قهر اجتماعی، صحنه سیاست و مبارزه را ترك نكرده، بلكه مجدداً سخنرانی نمودند و به مردم كوفه نامه نوشتند تا آنان بفهمند كه در چه نظامی زندگی می كنند.
آن حضرت (علیه السلام) مطمئن بودند كه شهادت را در پیش رو دارند و كسی از كوفه به یاری ایشان بر نمی خیزد، ولی می خواستند مردم را بیدار كنند و در پیشگاه بشریت و تاریخ سیاسی اسلام، چهرهٴ درخشان ثبت شود. از این رو، آن حضرت (علیه السلام) تا آخرین دقایق برای مردم كوفه نامه می نوشتند تا آن ها را از اسلام امویان آگاه كنند و كسانی را كه گروه، گروه به قصد به دست آوردن بهشت و به دستور عاملان اسلام امویان به سوی كربلا حركت می كنند، از عاقبت شوم كارشان مطلع نمایند.
حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) در سخنرانی بین راه فرمودند: «ألا ترون إلی الحق لا یعمل به و إلی الباطل لا یتناهی عنه لیرغب المؤمن فى لقاء ربّه حقّاً حقّاً فإنّى لا أری الموت إلاّ شهادة و الحیاة مع الظّالمین إلاّ برماً»[25]؛ «آیا نمی بینید كه از باطل پرهیز نشده و به حق عمل نمی شود. چنین می بینم كه زندگی با ستمكاران انسان را به ستوه می آورد». تا كسی به ستوه نیاید، دست به اسلحه نمی برد. از این رو، فرمودند: با تدبّر تام در نظام كنونی و تطبیق آن با احكام و حِكَم اسلامی احساس مسؤؤلیت كنید تا مبارزی نستوه شوید و به وظیفهٴ آن زمان قیام نمایید و آگاه باشید كه در جای بدبو زندانی هستید؛ ولی شمّ سیاسی ندارید و در فضای مسموم و بسته با جناح مقصوص و پربریده به سر می برید. از این رو، به ستوه نمی آیید. اگر بال و پر می داشتید، زندان شما را به ستوه درمی آورد؛ چنان كه پرندهٴ بی بال و پر از زندان رنج نمی برد، اما پرندهٴ سالم از میله های قفس احساس سختی دارد و به ستوه می آید.
امام حسین بن علی (علیه السلام) پس از برخورد با حُر و سخنرانی جامع، آخرین نامهٴ رسمی خود را برای مردم كوفه نوشتند و در این نامه ابتدا عدّه ای را نام بردند، سپس خطاب به همهٴ مردم كوفه فرمودند: من از جدّم شنیدم كه چنین فرمودند: «من رای سلطاناً جائراً مستحلا ً لحرم الله ناكثاً لعهد الله مخالفاً لسنّة رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) یعمل فى عباد الله بالإثم و العدوان ثمّ لا یغَیر علیه بقول و لا فعل، حقیقاً علی الله أن یدخله مدخله»[26]؛ «اگر كسی ببیند كه ظالمی بر او حكومت می كند و به دین خدا عمل نمی كند و عهد الهی را می شكند و در بین مردم به ستم رفتار می كند، اگر قیام نكند و او را بر جای خود ننشاند، سزاوار است كه خداوند مظلومِ سلطه پذیر را با آن طاغی سلطه گر یك جا به جهنم ببرد»؛ یعنی خداوند مستضعفِ ظلم پذیر را با مستكبر ظالم، یك جا به جهنّم می برد.
مستضعفان می گویند: خدایا! عذاب مستكبران را دو برابر كن و خدا می فرماید: ﴿لكل ضعف و لكن لا تعلمون﴾[27]؛ «هم عذاب مستكبر دو برابر است، هم عذاب مستضعف». مستكبر دو عذاب دارد؛ چون دو گناه كرده است: یكی ارتكاب فسق و دیگری گمراه كردن مردم و فراهم آوردن زمینهٴ فساد در جامعه؛ یعنی مستكبر هم «ضالّ» است، هم «مضلّ». مستضعفِ سلطه پذیر نیز دو گناه دارد: یكی پذیرفتن گناه مستكبران و ارتكاب گناهی كه دامنگیر جامعه بود و دیگری قبول امامتِ مستكبران و رهبری آن ها و نشوریدن برخلافت آن ها و یاری ننمودن امامان حق و عدل.
نامهٴ سالار شهیدان به مردم آن عصر برای این بود كه به آنان تفهیم كند امویان، پیشوایان جورند و حكومت آن ها از سنخ حكومت ائمّهٴ جور است؛ یعنی اگر یزید خود را امیر مؤمنان می خواند، امامت وی ظلم و جور است و در نتیجه، ابن زیاد نیز نمایندهٴ امام جور است. همهٴ تلاش سالار شهیدان (علیه السلام) تا آخرین لحظه این بود كه مردم را به حقایق آگاه كند. آن حضرت (علیه السلام) با این كه مطمئن بودند پیك نامه رسان شهید می شود و نامهٴ سالار شهیدان به دست مردم نمی رسد، از ارسال نامه درنگ نكردند؛ زیرا می دانستند كه قاصد آن حضرت (علیه السلام) پیام امام زمان خود را با خونش به مردم كوفه می رساند و دشمنان نیز این نامه را می گیرند و در تاریخ ثبت می كنند؛ چنان كه چنین شد.
[1] . شکوفایی عقل در پرتو نهضت حسینی، خلاصه صفحات 15-74
[2] . بحارالأنوار، ج 44، ص 329.
[3] . سورهٴ هود، آیهٴ 56.
[4] . سوره ی ابراهیم، آیهٴ 1.
[5] . سورهٴ حدید، آیهٴ 25.
[6] . سورهٴ ابراهیم، آیهٴ 1.
[7] . سورهٴ ابراهیم، آیهٴ 5.
[8] . بحارالأنوار، ج 24، ص 272.
[9] . سورهٴ طه، آیهٴ 64.
[10] . سورهٴ اعلی، آیهٴ 14.
[11] . سورهٴ طه، آیهٴ 64.
[12] . سورهٴ اعلی، آیهٴ 14.
[13] . سورهٴ بقره، آیهٴ 249.
[14] . سورهٴ توبه، آیهٴ 52.
[15] . سورهٴ توبه، آیهٴ 14.
[16] . بحارالأنوار، ج 45، ص 8.
[17] . سورهٴ احزاب، آیهٴ 23.
[18] . سورهٴ توبه، آیهٴ 24.
[19] . كافی، ج 1، ص 11.
[20] . عوالی اللئالی، ج 1، ص 215.
[21] . بحارالأنوار، ج 85، ص 279.
[22] . كلمات الإمام الحسین (علیه السلام)، ص356.
[23] . كلمات الإمام الحسین (علیه السلام)، ص315.
[24] . بحارالأنوار، ج 22، ص 274.
[25] . كلمات الإمام الحسین (علیه السلام)، ص356.
[26] . بحارالأنوار، ج 44، ص 382.
[27] . سورهٴ اعراف، آیهٴ 38.
↧
November 30, 2012, 5:19 pm
یك خاطره از دیدار حضرت آیت الله سید علی خامنه ای رهبر معظم انقلاب حفظه الله و حضرت آیت الله سید روح الله خاتمی قدس سره
در زمان جنگ ، آیت الله خامنه ای به تیپ الغدیر تشریف بردند . معظم له در جمع رزمندگان استان یزد ، سخنرانی کردند ، سپس به سنگر فرماندهی رفتند .
ناهار را در آن سنگر صرف نمودند . آیت الله سید روح الله خاتمی نیز حضور داشتند . ایشان با دست های لرزان خود ، کاسه ی بزرگی را برداشت ، مقداری ماست داخل آن ریخت و بعد شروع به درست کردن دوغ نمود . دوغ آماده شد . کاسه ی دوغ را خدمت مقام معظم رهبری آورد و فرمود : آقا ! دوغ را برای شما درست کرده ام .
آیت الله خامنه ای فرمودند : شما خیلی به زحمت افتاده اید ، خودتان میل بفرمایید .
آیت الله سید روح الله خاتمی گفت : اول شما تناول بفرمائید چرا که من آن را برای شما آماده کرده ام . شما بفرمائید و سپس از باقیمانده ی آن به عنوان تبرک خواهم خورد .
مقام معظم رهبری خواستند کاسه را بگیرند که آیت الله خاتمی فرمود : نه ! می خواهم با دست خودم به شما دوغ بدهم !
بعد با دست های لرزان خود کاسه را نگه داشت و آقا از آن دوغ آشامیدند .
پس از آن که مقام معظم رهبری از آن دوغ نوشیدند ، آیت الله سید روح الله خاتمی کاسه را بر زمین گذاشت ، آن را چرخاند و بعد لب های خود را بر همان جایی که آقا از آن جا دوغ میل کرده بودند گذاشت و دوغ را آشامید .
متن شرح دعای مكارم الاخلاق
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمد لله رب العالمين و الصلاه و السلام على خير خلقه و حبيبنا و حبيب اله العالمين ابى القاسم محمد و آله الطيبين الطاهرين. و اللعن على اعدائهم اجمعين الى يوم الدين.
مدتى بود كه بسيارى از دوستان، از اقشار مختلف، تقاضا مى كردند مجلس بحث و درس اخلاقى داشته باشيم، ولى از آنجا كه معلم اخلاق حقيقتا بايد خود بهره ى كامل از اخلاق داشته و در تهذيب نفس به مدارج عاليه رسيده باشد- و من اين شايستگى را در خود نمى ديدم- در انجام تقاضاى برادران تامل داشتم. ليكن با اصرار برادران- كه احساس كردم در صددند تهذيب نفس كنند و به اين جانب هم حسن ظن دارند- ديگر شايسته نبود كه تقاضاشان رد شود. از اين رو پذيرفتم كه نه به عنوان معلم اخلاق و نه به روش كلاسيك و ترتيبى كه كتابهاى اخلاق نوشته مى شود، بلكه به عنوان بحث دوستانه- كه اميدوارم در گوينده و شنونده تاثير داشته باشد- در خدمتشان باشم. به نظرمان آمد كه بهتر است دعاى «مكارم الاخلاق» صحيفه ى سجاديه را بيان كنيم و موضوعات اخلاقى را كه امام سجاد عليه السلام به عنوان دعا مطرح كرده اند ترجمه كنيم و توضيحى شايسته درباره ى آن عرضه داريم: بلكه از بركت فرمايشهاى آن حضرت و انفاس قدسيه ى آن جناب بهره ى كامل ببريم.
دعاهاى صحيفه ى سجاديه
صحيفه ى سجاديه مشتمل بر پنجاه و چهار دعاست كه در مواقع گوناگون و مواضع مناسب
و مناسبتهايى كه پيش آمده انشا شده است. مثلا «و كان من دعائه عليه السلام فى التمحيد» دعاى آن حضرت براى حمد و ستايش يا «دعا براى صلوات بر پيامبران»، «دعا در طلب عافيت»، «و دعا در طلب توبه.»
از جمله دعاهاى صحيفه سجاديه دعاى مكارم الاخلاق است كه در طلب توفيق از خدا براى كسب اخلاق ستوده و انجام كارهاى پسنديده انشا شده است. اكنون پيش از اينكه وارد شرح دعا شويم، چند مطلب را به عنوان مقدمه عرض مى كنيم.
معنى اخلاق
اخلاق جمع خلق يا خلق است. معناى اين هر دو يكى است. در قرآن واژه خلق به كار برده شده است، آنجا كه درباره پيامبر (ص) مى فرمايد:
(و انك لعلى خلق عظيم.)
در حقيقت به نيكو خلقى عظيم آراسته اى
(ان هذا الا خلق الاولين)
اين طبيعت و خوى همه ى پيشينيان است.
منظور اين است كه شايد استعمال واژه خلق بهتر باشد، ولى خلق هم درست است و هر دو يك معنا دارند. علماى اخلاق گفته اند: الخلق ملكه للنفس يصدر عنه الفعل بسهوله و من غير رويه.
خلق عبارت است از ملكه و حالت ثابته و راسخه نفسانى كه باعث مى شود كار به آسانى و بدون فكر و تامل انجام شود.
توضيح مطلب اينكه منشاء و انگيزه كارى كه از انسان سر مى زند، حالتى درونى است كه در انسان وجود دارد. گاهى اين حالت، حالت عادى انسان است كه طبع او اقتضا كرده است و انسان از آن خوشش مى آيد و به آن ميل و رغبت دارد، و بر اثر عادت و طبيعت اوليه اش مى خواهد آن را با سهولت و عشق و علاقه انجام دهد و هدفش از انجام آن كار، خودكار است. گاهى نيز انسان دلش نمى خواهد آن كار را انجام دهد و طبع و حالتش هم اقتضاى انجام آن را ندارد و آن را هم براى خودش انجام نمى دهد، بلكه اوضاع و احوال خارجى موجب انجام آن مى گردد. مثلا گاهى انسان غذاى لذيذ، و گاهى دوا مى خورد. در مورد اول، طبع او اقتضا مى كند كه غذاى خوب بخورد و از روى لذت هم مى خورد، ولى خوردن دواى تلخ برخلاف طبع انسان است و اوضاع و احوال خارجى سبب مى شود كه انسان براى شفا و معالجه درد، غذاى تلخ بخورد. خوردن هر دو يكى است، اما يكى بر وفق طبع انسان و ديگرى برخلاف طبع اوست.
براى اخلاق حسنه و اخلاق ناپسند مثالى بزنيم. مثلا فردى است كه در راه خدا به ديگرى احسان و انفاق مى كند، موسسات خيريه مى سازد، از فقرا دستگيرى مى كند، به همه ى كارهاى خير اقدام مى ورزد، و كارهايى مى كند كه نشانه سخاوت است. سخاوت يك حالت نفسانى است. كسى كه اين كارها را انجام مى دهد، گاهى از آنها خوشش مى آيد و آمادگى انجام آنها هميشه در او وجود دارد، و گاهى نيز ممكن است آدم پول دوست و خسيسى باشد كه پول به جانش بسته شده است و هيچ حاضر نيست پول خرج كند، اما اوضاع خارجى سبب مى شود كه ناچار خرج كند. مثلا گاهى فردى مى آيد و مى گويد كه فلان مقدار پول براى كارى بده، او نيز فورا پول را مى دهد. اما دليلش آن است كه از وى مى ترسد. گاهى هم كسى در كارش طمع دارد و مى خواهد بعدا از آن استفاده كند، مثل زمان سابق كه كسى ميهمانى مى داد و خرج مى كرد و از روساى سابق دعوت مى كرد، اما اين ميهمانى براى آن بود كه از آنها استفاده كند و در واقع به منزله رشوه بود. برخى از اوقات نيز فرد جاه طلب، رياست خواه، و شهرت طلب است و اين خرج كردنها را وسيله شهرت طلبى خود مى داند، خود به خود نمى خواهد بكند، ولى چون رياست و شهرت را بيشتر دوست مى دارد، برخلاف طبعش اين كار را انجام مى دهد تا به رياست برسد و شهرت پيدا كند. در اينجا غرض نفس كار نيست، غرض دستگيرى از فقير، انجام كار خير، و ميهمانى دادن نيست. او از اين كارها خوشش نمى آيد و اهل خير نيست. ولى در مورد اول، هدف نفس كار است، هدف دستگيرى از فقرا و احسان كردن است و هيچ هدف ديگرى در ميان نيست. در اين صورت مى گوييم خلق، خوى و عادت، و طبعش چنين است، اما در مورد ديگر كه شايد بيشتر هم پول خرج كند، نمى گوييم كه اخلاق دارد. پاسخ اشكالاتى كه به دعا مى گيرند
مطلب ديگرى كه بايد قبل از بحث گفته شود، پاسخ به اشكالاتى است كه به اصل دعا مى گيرند. همچنين بايد در مورد اين دعا كه «خدايا! اخلاق خوب به من بده» يا «خدايا! مرا توفيق بده كه كار خوب بكنم» توضيح دهيم. بعضى اشكال كرده اند يا به ذهنشان آمده است كه اصلا دعا كردن معنى ندارد، زيرا خداوند عادل و حكيم است و هر كار كه مصلحت باشد انجام مى دهد. پس حاجتى كه از خدا مى خواهى- خدايا! به من اولاد بده، خدايا! به من مال بده، خدايا! به من اخلاق بده، الى غير ذلك- معنا ندارد، چون از دو حالت خارج نيست، يا چيزى كه از خدا مى خواهى به صلاح توست و خدا براى تو مصلحت مى داند، كه چه دعا بكنى و چه نكنى برمى آورد. و يا مصلحت نيست، كه هر چه دعا بكنى خدا نمى دهد. بنابراين، جايى براى دعا پيدا نمى شود و در هر حال دعا لغو است و ثمرى ندارد.
پاسخ اين اشكال، به طور اجمال، اين است كه ما هم قبول داريم كه هر چه را خداوند به كسى مى دهد، بنا به مصلحت است و اگر مصلحت نباشد نمى دهد. ولى چه مانعى دارد كه بگوييم يكى از امورى كه باعث مصلحت مى شود، دعا كردن است؟ خيلى از امور مى توانند باعث مصلحت شوند، مهم اين است كه خداوند تبارك و تعالى مصلحت را در اين ببيند كه در صورت درخواست تو چيزى را به تو بدهد، ولى اگر آن را نخواهى ندهد. مثلا گاهى شما مى خواهى چيزى را به كسى بدهى، مشروط به آنكه آن را از تو بخواهد، اما اگر نخواهد صلاح نمى بينى كه به او بدهى. اين، مطلبى قطعى و منطقى است و خداوند هم به همين گونه است. مثلا انسان فرزندى از خدا مى خواهد، اگر از خدا نخواهد و التماس و راز و نياز نكند، مصلحت نيست كه خدا به او فرزندى ببخشد، ولى اگر درخواست كند، مصلحت اين مى شود كه خدا به او فرزندى عطا كند. پس ميان دعا كردن و مستجاب شدن دعا با متابعت افعال خدا از مصلحتها و مقصدها منافاتى نيست.
از اين گذشته، فايده دعا منحصر به اين نيست كه از خدا چيزى بخواهيم و او برآورد. بلكه خود دعا آثار نيكى براى كمال انسانى دارد. نفس دعا، يعنى راز و نياز كردن با خدا- چه از او چيزى بخواهيم يا نخواهيم، بدهد يا ندهد- خود بالاترين عبادت است، در تزكيه و تهذيب نفس انسان بسيار موثر است، موجب قرب انسان به خداوند مى شود، و يكى از بهترين راه هاى رسيدن به كمال انسانى است. مثلا روزه گرفتن براى اين نيست كه خدا در دنيا چيزى به من بدهد. همان گونه كه روزه گرفتن براى تهذيب نفس است، دعا و التماس و عجز و ناله كردن نيز نفس را ترقى مى دهد.
معناى دعاى مكارم الاخلاق
پرسش ديگر اين است كه طلب كردن مكارم الاخلاق از خدا يعنى چه؟ مى دانيم كه انسان بايد اخلاق حميده را تحصيل كند و تلاش و مجاهده ورزد تا اينكه تغيير اخلاق بدهد و اخلاق پسنديده پيدا كند. همچنين خود انسان بايد سعى كند كه كار نيك انجام دهد. خدا انسان را چشم و گوش و عقل و هوش داده و شريعت و پيامبر براى او آورده است، تا كارهاى نيك و بد را به وسيله ى عقل و شرع تشخيص دهد.دعا در اين مورد مثل اين است كه كسى تشنه باشد و مرتبا داد بزند «خدايا! من تشنه ام»، در حالى كه آب در همان اتاق باشد. در چنين حالى انسان بايد برخيزد و به سراغ آب برود. اخلاق خوب اگر مى خواهى، بايد تحصيل كنى، بايد زحمت بكشى.
(ليس للانسان الا ما سعى)
براى آدمى جز آنچه با سعى خود انجام دهد ثواب و جزايى نخواهد بود.
شايد در نظر كسى كه درست با مساله برخورد نمى كند، درخواست اينكه خدايا عقل خوب به من بده، كار بيهوده اى باشد. پاسخ اين است كه قبول داريم انسان بايد تلاش كند تا اخلاق نيكو را تحصيل كند، اما دعا جانشين تلاش نيست. امام كه دعا مى كند و به ما نيز تعليم مى دهد كه دعا كنيم و انجام كارى را از خدا بخواهيم، معناى آن اين نيست كه ما به لفظ از خدا بخواهيم كه چيزى را به ما بدهد و خود دنبال آن نرويم و از وسايلى كه در دست خودمان است استفاده نكنيم . دعا جانشين تلاش و سعى نيست. دعا پشتوانه تلاش و سعى است. در مورد اخلاق نيز همين گونه است. براى به دست آوردن اخلاق نيكو بايد مجاهده و سعى و تلاش كرد. ولى اگر خدا نخواهد، انسان هرچه تلاش كند موفق نمى شود. از اين رو اگر كسى بخواهد كار را تمام كند، بايد به درگاه خدا بيايد و بگويد: «خدايا! كمك كن.»
دعا براى اين است كه خواست خدا بر انجام كارى تعلق گيرد و توفيق حاصل شود دعا كمك به تلاش و كوشش و جديت است. دعا بازدارنده ما از تلاش نيست، بلكه تلاش ما را تقويت مى كند. وقتى دعا مى كنيم و به راز و نياز با خدا مى پردازيم، اخلاق نيكو را به خود تلقين مى كنيم. اين، عزم كار را قوى تر مى كند. چيزى را كه اصلا دنبال آن نيستى، صحبتش را نمى كنى، متوجه آن نيستى، يا اصلا تلاش رسيدن به آن را ندارى- يا اگر دارى، خيلى ضعيف است- كى به دست مى آورى؟ اگر مطلبى را بازگو كنى و به در خانه ى خدا بروى و از خدا بخواهى كه «خدايا! به من سخاوت بده» و«خدايا! به من تواضع بده» صفاى روح پيدا مى كنى و كوشش و تلاشت نسبت به آن كار زياد مى شود. بدين ترتيب، هم كوشش و تلاشت زياد شده است و هم دعا كرده اى و ممكن است خدا به وسيله دعا اسباب را فراهم كند و توفيق به تو دهد، مخصوصا اگر دعا از مضامينى باشد كه از ائمه ى معصومين به ما رسيده باشد. آنها طورى مطلب را مى گويند و اخلاق و خصوصياتى را مطرح مى كنند كه انسان اگر به آن معتقد باشد دلش شور مى زند و وقتى كه دعا را مى خواند بيشتر تحريك مى شود كه اين اخلاق حسنه را تحصيل كند.
اللهم صل على محمد و آل محمد
و بلغ بايمانى اكمل الايمان
و اجعل يقينى افضل اليقين.
آغاز كردن دعا به صلوات يكى از سنتهايى است كه از قول و عمل معصومين به ما رسيده است و دستور داده اند كه قبل از اينكه حاجت از خدا بخواهيم و نيز بعد از آن، صلوات بفرستيم. اين سنت جاريه است، بخصوص در همين دعاى صحيفه ى سجاديه مكرر فرستاده مى شود و در آغاز هر فصل كه امام چند خلق حسنه از خدا طلب مى كند، صلوات مى فرستد، درود بر پيامبر و آلش مى فرستد، و فضايل و محاسن اخلاقى رااز خدا طلب مى كند.
اين سنتى است كه از پيشوايان دين به ما رسيده است. امامان ما عملا اين كار را انجام مى دادند تا به ما بياموزند. رواياتى نيز هست كه هر وقت دعا مى كنيد، قبل از دعا صلوات بفرستيد. از جمله آن روايات، روايتى است از حضرت على (ع) كه مى فرمايد:
اذا كانت لك الى الله سبحانه حاجه فاذا بمساله الصلاه على رسوله صلى الله عليه و آله و سلم ثم سل حاجتك فان الله اكرم من ان يسال حاجتين فيقضى احداهما و يمنع الاخرى.
هرگاه از خدا حاجتى مى خواهى، اول صلوات بر پيامبر و آل او بفرست و آنگاه حاجت خود را از خدا بخواه، زيرا خداوند تبارك و تعالى اكرم و بزرگوارتر از اين است كه كسى دو حاجت از او بخواهد و يكى را برآورد و ديگرى را برنياورد.
درود بر پيامبر و آل پيامبر مسلما مستجاب است، بعد هم كه حاجت بخواهى، اميرالمومنين مى فرمايند خدا بزرگتر از آن است كه يكى را برآورد و ديگرى را برنياورد.
امام هم در هر قسمت از دعا صلوات مى فرستند و آنگاه حاجت مى طلبند.
مى فرمايند:
و بلغ بايمانى اكمل الايمان.
خدايا! ايمان من را به حد كمال برسان.
ايمان سرچشمه همه خيرات و اخلاق پسنديده است. هر چه ايمان كاملتر باشد، اخلاق پسنديده تر و افعال ستوده تر است. از همين رو امام، نخست ايمان كامل را از خدا طلب مى كند.
ايمان عبارت است از تصديق به خدا و آنچه لازمه ى اين تصديق است. در ايمان، تصديق به خدا، پيامبر، شريعت پيامبر، معاد، و امامت لازم است. اگر خدا را آن طور كه بايد قبول داشته باشيم، ناچار بايد پيامبر و شريعت پيامبر و هر چه را گفته است قبول كنيم. چون همه پيامبران گفته اند كه معاد هست، پس بايد معاد را قبول داشته باشيم. وقتى كه پيامبر را قبول داريم، چون خليفه و امام را معين كرده است، پس بايد امامت ائمه را قبول كنيم. همه اينها به اعتقاد به خدا برمى گردد. اگر اعتقاد داشته باشيم كه خدا عادل و رحيم و حكيم است، لازمه آن اين است كه نبوت را نيز قبول كنيم، زيرا اگر خداوند حكيم باشد، بشر را كه با اين همه هواهاى نفس آفريده ترك نمى كند، بى آنكه راهنما برايش بفرستد. اين خلاف عدالت خداست. اگر ما را خلق كرده باشد فقط براى اينكه چند روزى در اين دنيا باشيم و بعد بميريم و نابود شويم. اين يك بازيچه است كه انسان در اين دنيا در رنج و زحمت باشد و بعد هم از بين برود. اين همانى است كه ملائكه به آن اعتراض كردند:
(اتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدماء و نحن نسبح بحمدك و نقدس لك.)
چرا كسانى را خلق مى كنى كه كارشان فساد و خونريزى باشد؟
و خدا جواب داد:
(انى اعلم ما لا تعلمون.)
به راستى من چيزى را مى دانم كه شما نمى دانيد.
منظور اين است اگر قرار باشد عالمى ديگر نباشد، چه فايده اى دارد كه خداوند اين همه بشر را خلق كند و آنها در اين عالم فساد و ظلم كنند و هيچ حساب و كتابى هم نباشد؟ اين، خلاف عدالت خداوند است. مى خواهم اشاره كنم كه اگر خدا را قبول مى كنيم، به دنبال آن، قبول پيامبر و امام و اعتقاد به معاد مى آيد.
پس ايمان عبارت است از اعتقاد به خدا و پيامبر و آنچه پيامبر آورده است. ايمان، چنانچه از خود دعا استفاده مى كنيم، داراى درجاتى است. امام مى فرمايند «ايمان مرا كامل گردان»، معلوم مى شود كه ايمان گاهى كامل و گاهى ناقص است. بعضى مى گويند ايمان يا هست يا نيست. ولى اين طور نيست، ايمان مراحل دارد، زيرا پيامبر مومن است، سلمان هم مومن است، ابوذر هم مومن است من و تو هم مومن هستيم. آيا ايمان من و تو با ايمان پيامبر و سلمان و ابوذر يكى است. مسلما ايمان هر كدام فرق مى كند. يكى ايمانش قوى تر و يكى ايمانش ضعيف تر است. ايمان مراتب زيادى دارد. اولين مرتبه ى آن اين است كه زبان بگويد، ولى دل خبر نداشته باشد- ايمان ظاهرى- كمترين مرتبه ايمان اين است كه انسان به دلش رسيده باشد كه پيامبر و خدا را قبول داشته باشد، ولى هيچ تحريكى در او به وجود نيايد.
و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته
↧
December 1, 2012, 4:16 pm
سلام
جناب آيت الله قائم مقامي
لطفا راهنمايي كنيد كه براي بهره گيري اخلاقي نزد كدام استاد برويم. طلبه ام و در تهران زندگي ميكنم و شديداً محتاج [ به راهنما و ] بزرگي هستم. مطلبتان درباره آيت الله شاه آبادي عالي بود.آيا امثال اين بزرگان هنوز وجود دارند.
باسپاس
هو الهادی و الدلیل
برادر عزیز!
متاسفانه در حال حاضر نمی توانم کسی را بطور مشخص معرفی نمایم و گرچه بزرگوارانی چند هستند، اما بارها به دوستان عرض کرده ام که نفس جستجو از استاد ، بسیار مبارک و خوش خبر است و نشان و خبر از روحی حقیقت جو و جانی عطشان معرفت دارد . ولی اینگونه نیست که طیّ مسیر معرفت و سلوک الی الحق تعالی ، از همان ابتدا متوقف به برخورداری از استاد خاصّ باشد . وجود مقدّس پیامبر (ص) و حضرات ائمۀ معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) خود برترین راهنمایان و هادیان در مسیر معرفت و قرب به پروردگار هستند و بلکه مستفاد از قرآن کریم آنست که آن حضرات خود " صراط مستقیم " هستند . چنانکه در سورۀ شریفۀ حمد نیز اشاره شده است : " صراط الذین انعمت علیهم " . آن وجودات مقدسه ، خود از نعمت خاصّ قرب و ولایت الهی بهره مند شده اند و لذا بهترین دلیل و راهنما برای هدایت به معرفت و ولایت اند . بنابراین دستورالعملهای عمومی ای که در کلام خداوند و آیات وحی و نیز کلمات حضرات معصومین (ع) آمده است ، همان چیزهایی است که هر انسان برای سلوک معنوی و وصول به قرب حضرت حقّ (عزّ وجلّ) نیازمند می باشد. پس چه بهتر که این عطش مبارک را در آستان کوثر زلال قرآن و عترت سیراب نمود . چگونه؟ با انجام عبادات و عمل خالصانه به احکام شرعی!
مثلاً بهترین و برترین اساتید، چه موعظه ای بالاتر از سخن خداوند می توانند ارائه دهند که جان آدمی را در مورد خطاب قرار دهد؟! چه ذکری بالاتر از نماز می توان توصیه نمود؟ حضرت حقّ، خود ، نماز را طریقِ ذکر خود قرار داده است : ( أقم الصلوة لذکري ) . آیا ما حقّ نماز را اداء کرده ایم و از ظرفیت مطلوب آن که قرب الی الله است استفاده نموده ایم؟ : ( الصلوة قربان کلّ تقیّ ) . آیا تا کنون مزّه ای از عروج نماز را برگرفته ایم : ( الصلوة معراج المؤمن ) !
ملاحظه می فرمایید که در همین نزدیکی هایمان پر است از امکانات و ظرفیت هایی که گاه به دلیل بی اعتنایی و غفلت ما معطّل و بی استفاده باقی مانده اند . هر استاد خبره و ماهری نیز حداقل در گامهای نخست به چیزی فراتر از توجه دادن به این امکانات و فرصت های استثنایی که در اختیار هر فرد قرار دارد ، نمی تواند دعوت کند . اگر بنده مومن به همانچه که از احکام شرعی و فرامین الهی آگاهی دارد ، مخلصانه عمل نماید ، خداوند تضمین نموده که برای ادامۀ راه ، خود معلم و مربّی او خواهد شد : ( اتّقوا الله ، یعلّمکم الله – و من یتق الله یجعل له مخرجاً – إن تتقوا الله یجعل لکم فرقاناً )
وچه بسا در گامهای بعدی ، حضرت پروردگار که مسبب الاسباب است ، استاد دل آگاه و خبیری را به انسان معرفی کرده و در مسیر او قرار دهد.
پس نخستین و البته مهم ترین رکن در طریق معرفت و قرب حضرت حقّ ، انجام خالصانۀ واجبات و ترک محرّمات است و در میان واجبات عبادی ، هیچ چیز برتر از نماز نیست . بنابر این نماز هر چه پاکیزه تر وبا خشوع اتیان شود ، طعم خود را به انسان می چشاند و این طعم و مزّه ، نشانۀ قرب به حضرت حقّ است و معلوم می شود که درجه و مرتبه ای از " معراج و قرب صلاتي " را ادراک کرده ایم!
از لوازم اتیان پاکیزۀ نماز واهتمام جدّی به آن ، حتی الامکان ، تقیّد به اول وقت است . اصولاً انجام عبادات و احکام شرعی ، دو گونه امکان پذیر می باشد. نخست اینکه این احکام و عبادات به عنوان اینکه " مأمور به " و" فرمان " خداوند هستند اتیان شوند. در اینصورت طبیعی است که مومن ، آنها را به انگیزه و قصد ادای تکلیف به جای می آورد و قطعاً نیز مأجور و مثاب خواهد بود و تکلیف شرعی نیز از او ساقط می گردد .اما گونۀ دیگر این است که اتیان عبادات و احکام ، نه از آن روست که صرفاً فرمان و تکلیف الهی هستند ، بلکه فراتر از آن، این عبادات محبوب و مطلوب حضرت پروردگار و مقرِّب به او می باشند و فرد مومن نیز آنها را به قصد و انگیزۀ تحصیل رضایت پروردگار خود و تقرّب به او انجام می دهد. در اینصورت در نظر چنین بنده ای ، صرفِ انجام عبادت کافی نیست، بلکه چگونه انجام دادن آن اهمیت دارد . پس می کوشد آنها را آنگونه که مقرِّب تر بوده و به رضایت حضرت حقّ نز دیک تر باشد بجا آورد. اینجاست که اهتمام به نوافل – به مفهوم عامّ آن – موضوعیت پیدا می کند . نوافل در مفهوم عامّ به معنای هر عملی است که به قصد محبوبیت و مقرّبیت پروردگار انجام می گیرد ، نه صرفاً به قصد " تکلیف و مأموربه " بودن !
راز اهتمام و تقیّد به نماز اول وقت نیز همین است ." اول وقت " به خودی خود ، مأمور به نیست اما محبوب و مطلوب پروردگار است و همین مقدار برای کسی که طالب قرب پروردگار می باشد کافی است که آن را از دست ندهد و بدان اهتمام ورزد .
پس از نماز اول وقت ، نافلِۀ شب نیز تاثیر شگرفی در حصول انفتاح قلبی دارد . – خصوصاً نافلۀ شب جمعه - انس با قرآن کریم ، یعنی تجربۀ گفتگو با خداوند – تا 50 آیه و تدبّر و تأمّل در حداقل 5 آیه بطور روزانه ، نیز از مصادیقِ نوافلِ مقرّب و کارساز است و از یاد نباید برد که در زمرۀ برترین نوافل و مقرّبات ، توسل به مقام ولایت – حضرات معصومین (ع) – خصوصاً وجود مقدّس ابی عبدالله الحسین (ع) می باشد که افضل قربات است . چنانکه در زیارت عاشورا با توسل به آن حضرت ، از خداوند انتظار وصول به مقام محمود را داریم : ( أسئله أن یبلّغني المقام المحمود لکم عند الله ). درست همانگونه خداوند نافلۀ شب را مقتضی وصول به مقام محمود معرفی می کند : ( عسی أن یبعثک ربّک مقاماً محموداً ) و صد البته باید دانست ، تاثیر همه اینها به نحو اقتضاء و امکان است . یعنی فرایند نتیجه بخشی آنها ، آنگاه تکمیل می گردد که مانع و رادع در برابر خود نداشته باشند و گرنه با وجود مانع ، نمی توان از هیچیک از این نوافل انتظار نتیجۀ مطلوب داشت . منظور از "مانع" گناهانی است که آدمی مرتکب می شود که برخی از آنها علاوه بر ایجاد کدورت قلبی ، مانع تأثیر و نتیجه بخشی اعمال دیگر می شوند و در این میان هیچ مانعی غلیظ تر و حاجب تر از دل آزاری و تضییع حقوق دیگران نیست . رعایت حقوق انسانها ، حفظ کرامت افراد - هر کس و در هر مرتبه ای که هستند - ، محبت ورزی و خیر خواهی برای خلق خدا به تصریح مکرّر قرآن کریم و حضرات معصومین (ع) (که به تجربۀ قطعی نیز رسیده) مهم ترین و مؤثرترین راه ابراز محبت به حضرت پروردگارمی باشد و راز دعاهای شبانه حضرات معصومین (ع) از جمله وجود مقدس حضرت صدیقۀ طاهره (س) در حقّ دیگران ، مقدم بر دعای برای خود، همین است! انسان از آن رو که "خلق و مظهر" حضرت حق است، قطع نظر از اینکه کیست، چگونه می اندیشد و چگونه عمل می کند ؟ ، دارای احترام است . حفظ کرامت افراد – محبت ورزی و احسان به دیگران – جدیت در رعایت حقوق انسانها و قضای حوائج آنان و ... مصداق خالصانه ترین عشق و محبت ورزی به خداوند است (الذین آمنوا أشدّ حبّاً لله و من أحبّ شیئاً أحبّ آثارَه) و موثر ترین شیوه برای جلب رحمت الهی است . چنانکه خداوند در قرآن کریم احسان و پرداخت وام به دیگران را برای حلّ مشکلاتشان ، وام به خود می داند (من ذالذي یقرض الله قرضاً حسناً) و به موسی (ع) وقتی که از شخصی بیمار ملاقات نکرده بود ، چنین در مقام گلایه فرمود : « من مریض شده بودم ، چرا از من عیادت نکردی (فقد مرضت و لم تعدني ! ) حضرت امیر فرمود : " أبلغُ ما تستدرّ به الرّحمة أن تضمرَ لجمیع الناس الرحمة " (کارساز ترین چیزی که جلب رحمت الهی را می کند ، آرزوی رحمت برای همۀ انسانهاست .)
و نسأل الله ربّنا أن یلحقنا بنورعزّه الأبهج فنکون له عارفاً و عن سواه منحرفاً و منه خائفاً مراقباً
بهمن ماه 1390 – ربیع الاول -1433
سید عباس حسینی قائم مقامی
منبع :
وبسایت رسمی معظم له
↧
December 2, 2012, 3:53 pm
![بسم الله الرحمن الرحیم بسم الله الرحمن الرحیم]()
1 - مرحوم قطب الدّين راوندى در كتاب خود آورده است :امام سجّاد صلوات اللّه عليه چون نماز صبح را به جا مى آورد؛ در جايگاه خود مى نشست و دعا مى خواند تا موقعى كه خورشيد طلوع نمايد؛ و پس از طلوع خورشيد، دو ركعت نماز براى سلامتى خود و افراد خانواده اش مى خواند و سپس مختصرى مى خوابيد.
و چون از خواب بيدار مى شد، دندان هاى خود را مسواك مى نمود و بعد از آن مشغول صرف صبحانه مى گرديد.(54)
2 - مرحوم كلينى ، به نقل از حضرت صادق آل محمّد عليهم السّلام حكايت فرمايد:هرگاه يكى از دامادهاى امام سجّاد عليه السّلام داخل منزل وى مى گرديد و بر حضرتش وارد مى شد، امام سجّاد عليه السّلام عباى خود را از دوش بر مى گرفت و براى او پهن مى نمود تا روى آن بنشيند.
و سپس به داماد خود مى فرمود: خوش آمدى ، كه تو هم تأمين كننده هزينه هاى خانواده خود و هم ، نگه دارنده ناموس خود از شرّ هواهاى نفسانى و اجانب هستى .(55)
3 - روزى امام سجّاد عليه السّلام مشغول خوندن نماز بود، كه در بين نماز عباى آن حضرت از روى شانه اش افتاد و حضرت بدون كمترين توجّهى نسبت به آن ، با همان حالت به نماز خود ادامه داد.
چون از نماز فارغ شد يكى از اصحاب آن حضرت جلو آمد و اظهار داشت : ياابن رسول اللّه ! چرا هنگامى كه عبا از روى شانه شما افتاد، بدون توجّه به آن ، به نماز خود ادامه دادى !؟
امام عليه السّلام فرمود: اين چه اعتراضى است كه مطرح مى كنى !؟
آيا مى دانى من در حال نماز، در مقابل چه كسى قرار داشتم ؛ و با چه كسى سخن مى گفتم ؟
آيا توجّه ندارى ، هر مقدارى كه از نماز با خلوص و توجّه كامل به خداوند متعال باشد به همان مقدار مقبول درگاه الهى قرار مى گيرد.
آن شخص گفت : پس واى بر حال ما، كه بيچاره هستيم .
و حضرت فرمود: از لطف و رحمت پروردگار مهربان نااميد نباشيد، چون خداوند متعال به وسيله نمازهاى نافله ، نواقص نماز را تكميل و جبران مى نمايد.(56)
4 - روزى شخصى حضرت سجّاد عليه السّلام را تعريف و تمجيد كرد واظهار علاقه شديدى نسبت به آن حضرت داشت .
امام عليه السّلام فرمود: خداوندا، به تو پناه مى برم از اين كه مبادا ديگران مرا دوست بدارند، در حالى كه تو مرا دشمن داشته باشى .
همچنين حكايت كره اند:روزى كه عيد عرفه بود، آن حضرت از محلّى عبور مى نمود، عدّه اى را مشاهده كرد كه در حال گدائى بودند و از اين و آن تقاضاى كمك مى كردند.
حضرت با حالت تعجّب به آن ها نگاهى نمود و فرمود: واى بر شما، كه در مثل چنين روزى - روز عرفه - از غير خداوند متعال ، كمك مى طلبيد و چشم اميد به ديگران بسته ايد.(57)
5 - مرحوم كلينى رحمة اللّه عليه در كتاب شريف كافى آورده است :
شخصى به نام سعيد بن مسيّب حكايت كند:روزى به محضر مبارك امام سجّاد علىّ بن الحسين عليهماالسّلام وارد شدم در حالتى كه آن حضرت مشغول خواندن نماز بود، پس چون نماز خود را به پايان رساند، شخصى درب خانه را زد.
حضرت فرمود: سائلى - گدائى - آمده است و تقاضاى كمك دارد، او را نااميد مگردانيد.(58)
پی نوشتها:
54- اعلام الورى 297؛ كشف الغمه 2/286؛ اعيان الشيعه 1/630.
55- طبقات ابن سعد 5/156.
56- تاريخ آل محمد 127؛ تاريخ گزيده 203.
57- ارشاد 2/154.
58- اعلام الوردى 297؛ كشف اغمه 2/284؛ فصول المهمة 209؛ نور البصار
↧
↧
December 2, 2012, 3:58 pm
![[تصویر: 0064.jpg]]()
![بسم الله الرحمن الرحیم بسم الله الرحمن الرحیم]()
«و كان من دعائه عليه السلام فى ذكر التوبه و طلبها.»:
از دعاهاى آن حضرت (امام سيدالساجدين) عليه السلام است در بيان توبه و بازگشت (از معصيت به طاعت) و درخواست (توفيق از خداى تعالى براى) آن.
«اللهم يا من لا يصفه نعت الواصفين.»
«بار الها! اى كسى كه وصف وصف كنندگان (آنچنانكه هست) توصيفش نمى كند.»
شرح و توضيح:
انسان از شناخت كنه ذات حق تعالى عاجز است
اين كلام شريف امام عليه السلام، در عين اينكه ناتوانى افكار و عقول انديشمندان بشرى را از شناخت كنه ذات امنع بارى- جل شانه العزيز- اثبات مى نمايد، در عين حال از وصف واصفان ذات اقدس او كه لازمه ى اصل معرفت و شناسايى آفريننده ى جهان است، نهى و ردعى نمى فرمايد.
يعنى امام عليه السلام نفرموده است: خدايا تو كسى هستى كه واصفان، نبايد توصيفت كنند. بلكه فرموده است: خدايا تو كسى هستى كه واصفان، نمى توانند آنچنانكه هستى توصيفت نمايند.
چه آنكه هر چند «توصيف» حق به گونه اى كه منتهى به «تشبيه» خالق به مخلوق گردد، ممنوع است، ولى «تنزيه» وى نيز به صورتى كه منجر به «تعطيل» حق از صفات و مستلزم ممنوعيت عقل از معرفت حق شود، مذموم است.
امام العارفين على عليه السلام مى فرمايد:
«لم يطلع العقول على تحديد صفته، و لم يحجبها عن واجب معرفته.»:
«(خدا) عقلها را مسلط بر اين نكرده است كه صفتش را تحديد كنند (و به درك نهايى آن برسند)، ولى (در عين حال) آنها را از مقدار واجب معرفتش نيز ممنوع و محجوب نساخته است.»
آرى، آنچه مقتضاى محدوديت فكر و درك آدمى است ناتوانى وى از شناخت كنه ذات و صفات بارى است كه حتى اعقل افراد بشر، رسول اعظم حق صل الله عليه و آله و سلم مى فرمايد:
«لا احصى ثناء عليك: انت كما اثنيت على نفسك»:
«من، ناتوان از اينم كه ثنا و ستايشت را به نهايت درجه اش برسانم (و تو را چنانكه بايد و شايد توصيفت كنم). تو چنانى كه خود، توصيف خود كرده و خود را ستوده اى.»
در اين جمله، رسول مكرم صلى الله عليه و آله پروردگار را با همين اعتراف به عجز از احصاء ثنا، ثنا مى گويد. چنانكه فرزند گراميش امام سيدالساجدين عليه السلام نيز مى گويد:
«و لم تجعل للخلق طريقا الى معرفتك الا بالعجز عن معرفتك.»:
«(پروردگارا) تو براى خلق، راهى به سوى معرفتت جز عجز از معرفتت قرار نداده اى.»
جهان، متفق بر الهيتش
فرو مانده در كنه ماهيتش
نه بر اوج ذاتش پرد مرغ وهم
نه بر ذيل وصفش رسد دست فهم
در اين ورطه كشتى فرو شد هزار
كه پيدا نشد تخته اى بر كنار
نه ادراك بر كنه ذاتش رسد
نه فكرت به غور صفاتش رسد
توان در بلاغت به سحبان رسيد
نه بر كنه بيچون سبحان رسيد
كه خاصان دراين ره فرس رانده اند
به «لا احصى» از تك فرومانده اند
بيانى لطيف از امام باقر عليه السلام :
چه بيان لطيفى از امام ابى جعفر باقر عليه السلام در اين باب رسيده است كه مى فرمايد:
«كل ما ميز تموه باوهامكم فى ادق معانيه، مخلوق مصنوع مثلكم مردود اليكم. و لعل النمل الصغار تتوهم ان لله زبانيتين فان ذلك كمالها و تتوهم ان عدمهما نقصان لمن لم يتصف بهما. و هكذا حال العقلاء فيما يصفون الله تعالى به.»:
«شما اگر دقيقترين معانى و باريكترين مفاهيم را هم با عميق ترين تدقيقات فكرى خود تشخيص و تميز بدهيد و آنگاه چنين پنداريد كه آن، خداست، (بايد بدانيد كه)آن، خدا نيست! بلكه آن هم مانند خود شما مخلوق و مصنوعى است ساخته و پرداخته ى ذهن محدود شما (و شايسته ى درك كوتاه شماست كه بيش از آن، نيروى پيشرفت در تشخيص و درك كمال بى پايان نداشته ايد).
و شايد مورچه هاى ريز هم چنين پندارند كه خدا نيز مانند آنها دو شاخك دارد! چه آنكه شاخك داشتن براى آن مورچگان ناتوان، كمال است، و لذا مى پندارند كه هر كس فاقد اين دو شاخك است، ناقص است!
حال، از همين قبيل است توصيف خردمندان از ابناى بشر كه خدا را به صفات كمال مى ستايند. (يعنى آنان نيز هر آنچه درباره ى خود به عنوان كمال مى شناسند، همان را براى خدا صفت كمال دانسته و او را به همان صفت، توصيف مى نمايند، در حاليكه ما قدروا الله حق قدره و سبحان الله عما يصفون.)»
آنچه پيش تو غير از آن ره نيست
غايت فهم تو است الله نيست
حاصل آنكه بشر در عين حال كه به حكم عقل و شرع، در حد توانايى و امكانات خلقيش، موظف به تحصيل معرفت درباره ى خدا و صفات خدا مى باشد، مع الوصف بايد اعتراف به اين حقيقت داشته باشد كه شناخت كنه ذات و صفات حضرت بارى- تعالى شانه العزيز- آنچنانكه هست از عهده وى بيرون است. چنانكه حضرت امام اميرالمومنين عليه السلام مى فرمايند:
«الذى لا يدركه بعد الهمم و لا يناله غوص الفطن.»:
«طائران دور پرواز همتها (كنه) او را در نمى يابند و غواصان اقيانوسهاى هوش و فطانت، به (شناسايى) وى نايل نمى گردند.»
عنقا، شكار كس نشود دام بازگير
كانجا هميشه باد بدست است دام را
«و يا من لا يجاوزه رجاء الراجين.»
«و اى كسى كه اميد اميدواران از او فراتر نمى رود.»
شرح و توضيح:
دست نياز انسان، از دامن حق، قطع نمى شود
انسان نيازمند، از هر مقام كريمى كه نااميد گردد، دل به مقام اكرم ديگرى خوش كرده، دست نياز به سوى وى دراز مى كند، تا آنگاه كه از همه جا مايوس گشته، دل به خدا ببندد. در آن موقع است كه ديگر نااميدى از وى را درد بى درمان تشخيص داده و ياس از رحمت او را مايه بدبختى جاودان مى شناسد، و لذا به هيچ وجه دست از طلب برنمى دارد و چشم اميد از وى نمى پوشد. چه آنكه مقامى اكرم از خدا سراغ ندارد و ملجئى برتر از خدا نمى شناسد.
و محتمل است معناى جمله مزبور اين باشد كه بندگان صالح پروردگار از نظر اختلاف در مراتب معرفت، داراى مراتب متفاوت از «رجا» مى باشند: دسته اى به رجاى رسيدن به «بهشت» اطاعت و بندگى مى كنند. و گروهى به رجاى رهايى از «جهنم» به عبوديت خدا مى پردازند. و گروه سوم كه در مرتبه عاليه از عرفان خدا هستند و در زمره مقربين حق قرار گرفته اند، آنها جز ذات اقدس «محبوب» به
چيزى نمى انديشند و رجايى جز رضاى حضرت «معبود» در دل نمى گيرند. و نتيجتا مراتب رجاى راجيان در اين
مرتبه از رجا، متوقف گرديده و از ذات اعلا و اقدس خدا در نمى گذرد. چه آنكه مطلوب و مرجوى برتر از خدا، تصور نمى شود.
«و يا من لا يضيع لديه اجر المحسنين.»
«و اى كسى كه اجر نيكوكاران، نزد وى ضايع نمى شود.»
شرح و توضيح:
تضييع اجر كسى، ممكن است به سبب جهل به استحقاق وى تحقق بپذيرد و يا به خاطر عجز از اداى حق، و يا مسبب از رذيله ى بخل باشد.
و چون هيچيك از اين سه عيب و نقص، به ساحت قدس پروردگار عليم و قدير و جواد، راه نمى يابد، طبعا ضايع شدن اجر نيكوكاران، نزد او- جل شانه العزيز- امكان پذير نمى باشد، چنانكه در قرآن كريم نيز آمده است:
«ان الله لا يضيع اجر المحسنين»:
«خدا اجر نيكوكاران را ضايع نمى سازد.»
كرم بين و لطف خداوندگار
از مظاهر كرم و لطف بى حد خداوند منان اينكه بنده اى را كه خود ذات اقدسش او را به توفيق و فضل خودش موفق به انجام كار نيكى نموده است، به عنوان «محسن» (فرد نيكوكار) مى ستايد و آنگاه او را مستحق اجر و طلبكار از خودش معرفى مى كند بدانگونه كه اگر در مقابل كارى كه وى انجام داده است به او چيزى ندهد، آن را تضييع حق از ذى حقى به حساب آورده، ظلمى آشكار ارائه مى فرمايد و مى گويد:
«من عمل صالحا فلنفسه و من اساء فعليها و ما ربك بظلام للعبيد»:
«هر كه كارى شايسته كند به نفع خودش كرده. و هر كه بد كند به زيان خودش كرده. و خداى تو نسبت به بندگان، ستمكار نمى باشد.»
در صورتى كه انسان، جز يك مخلوق ناتوانى كه همه چيزش از وجود و تبعات وجودش، ساخته دست قدرت حق و اعطايى حضرت وهاب است، چيز ديگرى نيست.
نه در حد ذات خود (بى امداد و توفيق از سوى خدا) تواناى برانجام كارى مى باشد تا بالاستقلال، آدم نيكوكار و محسن ناميده شود و نه در انجام آن كار از خود، چيزى صرف كرده و مايه اى گذاشته است تا مستحق اجر و طلبكار از خدا باشد.
زيرا تمام آنچه واجد است، از جسم و روح و اعضا و جوارح و ابزار و وسايل كار و تحرك و سكونش، هر چه كه هست، از آن خدا و كلا ملك بحق خداست، «له الملك و له الحمد»: «مطلق ملك از آن خدا و حمد و ثنا نيز، مطلقا از آن خداست.»
و لذا هر چه به عنوان پاداش عمل از جانب خالق انسان به انسان داده شود، در واقع، احسان تازه و فضل مجددى است كه علاوه بر توفيق به او عنايت گرديده است.
وگرنه، انسان، مالك چيزى نيست تا به خدا داده و از خدا متقابلا طلبكار چيزى باشد، بلكه هم كار انسان، و هم آنچه به عنوان اجر عمل به انسان داده مى شود، ملك خداست.
آرى، اين، نهايت درجه ى آقايى و بزرگوارى است كه انسان مسكين را مالك همان نيروى كارى كه خودش به او داده است بشناسد و آنگاه از وى در مقابل آن عمل، سپاسگزارى نموده، و او را مستحق اجر و پاداش از جانب ذات اقدسش بداند و بگويد:
«انا لا نضيع اجر من احسن عملا»:
«ما، پاداش كسى را كه كارى نيكو انجام داده است ضايع نمى كنيم.»
و بگويد :
«و من يقترف حسنه نزد له فيها حسنا ان الله غفور شكور»:
«و هر كس كار نيكى انجام دهد، بر نيكويى آن مى افراييم. چه آنكه خداوند آمرزنده اى سپاسگزار است.»
«و يا من هو منتهى خوف العابدين.»
«و اى كسى كه او نقطه ى پايان ترس عبادت كنندگان است.»
شرح و توضيح:
شديدترين عذابها عذاب «فراق» است
آنچه كه عابدان عارف، با تمام سعى و تلاششان در امر طاعت و بندگى، سخت نگران آنند، همانا عذاب اعراض خدا و آتش فراق خداست. چنانكه امامشان على امير عليه السلام با آه و ناله اى سوزان، به پيشگاه خدا عرضه مى دارد:
«فهبنى يا الهى و سيدى و مولاى و ربى صبرت على عذابك، فكيف اصبر على فراقك. و هبنى يا الهى صبرت على حر نارك فكيف اصبر على النظر الى كرامتك»:
«حال اى معبود من و آقاى من، مولاى من و پروردگار من، چنين به حساب آور مرا كه بر عذاب تو صبر كردم، ولى چگونه بر فراق تو صبر كنم؟! و چنين به حساب آور مرا اى معبود من كه بر حرارت آتش تو صبر نمودم، ولى چگونه چشم از كرامت تو بپوشم و آقايى و بزرگوارى تو را ناديده بگيرم؟!»
آرى، عارفان حق! اگر (بفرض) از تمام موجبات عذاب بركنار و از جميع عقوبات در امان باشند، باز هم در عمق جان خويش از عوايق وصول به لقاى محبوب، بس ترسان و هراسانند، تا آنگاه كه حلاوت عنايات خاصه ى حضرت حق را در شراشر وجود خويش احساس كرده و خود را فانى و مستغرق در بحر محبت ببينند و خطاب از مصدر عز و جلال بشنوند كه:
«يا ايتها النفس المطمئنه ارجعى الى ربك راضيه مرضيه فادخلى فى عبادى وادخلى جنتى»:
«اى جان آرامش يافته (به ذكر حق)، به سوى پروردگارت بازگرد در حاليكه تو (از خدا) خشنود و خدا از تو خشنود است، پس در زمره بندگان
من درآى و در بهشت من داخل شو.»
در آن موقع است كه جدا بساط خوف از صفحه جانشان برچيده مى گردد و در «جنه اللقاء» از همه سو لطف و كرامت محبوب بر روح و قلبشان فرو مى ريزد، كه:
«الا ان اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون»:
«آگاه باشيد كه دوستان خدا نه ترسى دارند و نه غمگين مى شوند.»
و لذا تا به آن مرحله از امن و اطمينان نرسيده اند، دائما با نگرانيى جانكاه و خوفى دردانگيز دست بگريبانند.
«و يا من هو غايه خشيه المتقين.»
«و اى كسى كه او نهايت خشيت پرهيزگاران است.»
شرح و توضيح:
«خشيت»، لازمه درك عالى انسانى است
تقوى كه همان نيروى ضبط نفس و خود نگهدارى از بى پروايى در امر گناه و رعايت جانب خداست، طبعا ملازم با نوعى بيم و هراس مى باشد و قهرا آدمى را از اقتحام به گناه بازمى دارد.
منتهى، اين حال خوف و نگرانى از عواقب طغيان بر خدا، ممكن است در ابتداى امر از تصور كيفرهاى اخروى و يا عوامل ديگر از جهات اخلاقى و اجتماعى، در انسان به وجود آيد، ولى تدريجا بر اثر اشتداد درجه عرفان به مقام ربوبيت و آشنايى بيشتر با كانون عز و جلال و قهاريت حضرت حق، آن حال خوف و نگرانى از آينده كار، تبديل به حال «خشيت» و انكسار
و خشوع روح از درك مهابت حضرت قهار مى گردد و آدم آگاه هرچند بيگناه را هم مى لرزاند.
چنانكه قرآن كريم مى فرمايد :
«انما يخشى الله من عباده العلماء»:
«از بندگان خدا تنها آنان كه عالم (به مقام كبرياى ربوبى) هستند، در حال خشيت از وى مى باشند.»
و در جاى ديگر در مقام توصيف انبياء عليهم السلام مى فرمايد:
«الذين يبلغون رسالات الله و يخشونه و لا يخشون احدا الا الله»:
«(پيامبران) كسانى هستند كه (پس از آشنايى با منبع وحى، از جانب خدا) به تبليغ رسالات خدا مى پردازند و (تنها) از او مى ترسند و جز «الله» از احدى نمى ترسند.»
آرى، آنان كه در اين پهنه هستى به جلال و جمالى كه برتر از تصور و قياس آفريدگان است پى برده اند و ناچيزى خويش و جمله موجودات را از در جنب آن كبريا و عظمت بى پايان درك كرده اند، دلى سرشار از خشيت و انكسار دارند و قلبى مرعوب از سطوت حضرت ذوالجلال، كه:
«اذا ذكر الله و جلت قلوبهم و اذا تليت عليهم آياته زادتهم ايمانا»:
«هر وقت ياد خدا به ميان آيد، دلهايشان ترسان گردد. و هر وقت آيات خدا بر آنان تلاوت شود، ايمانشان را افزون سازد.»
و همينها هستند كه يك تذكر از انبيا، و يك اشاره از اولياى خدا، چنان تكانى بر روحشان مى افكند كه گاه از شدت ارتعاش جان، قالب تهى مى كنند. چنانكه آن مرد بيدار دل به نام «همام» از شنيدن اوصاف متقيان از زبان امام المتقين على عليه السلام فريادى كشيد و جان داد.
آنگاه امام عليه السلام فرمود:«هكذا تصنع المواعظ البالغه باهلها.»:
«اندرزهاى رسا، در دل آنان كه اهلش باشند اينچنين اثر مى گذارد.»
شنيد از گوش دل آواى معشوق
فكند از شوق، سر در پاى معشوق
اگر سر ازل محرم كند گوش
در افتد تا ابد سرمست و مدهوش
ز دام تن پرد مرغ روانش
بياسايد ز درد هجر جانش
اگر شنيده ايم كه امام العارفين على عليه السلام به هنگام نماز و بخصوص در حال خلوت با حضرت معبود، در دل شب بدنش مى لرزيد و انقلابى عجيب بر روح مقدسش عارض مى گرديد و احيانا بيهوش مى شد، اين نه آن خوف و نگرانى از تقصير در انجام وظايف و ترس از مجازاتهاى خدا در روز حشر و حساب بود، نه- معاذ الله- او كه معصوم است و كوچكترين تقصير از وى در امر وظايف به وقوع نپيوسته است.
بلكه اين، همان حال «خشيت عالم» و انكسار يك دل آگاه از عظمت لايتناها و كبرياى بى پايان خالق بى همتاست كه خود و تمام ماسوا را مستهلك در پرتو آن تجليات قاهره مى ديد و از خود بيخود مى شد.
چو بيند چشمى آن خورشيد جان را
نبيند ذره اى هر دو جهان را
چو حسن اعظم يكتاى ايزد
بر ايوان دل پاكان علم زد
حجاب آفرينش را دريدند
ز الله ما سوى الله را نديدند
حاصل آنكه: خوف از خدا و خشيت از مبدا قهار جهان، روحى عارف كامل مى خواهد و قلبى راسخ در عبادت و تقوا، و گر نه مردم جاهل عارى از تقوا كجا و خوف و خشيت از خدا كجا؟! موش كجا و ترس از شير كجا؟!
موش كى ترسد ز شيران مصاف
بلكه آن آهو يكان مشك ناف
گر به باشد شحنه هر موش خو
موش كبود تا ز شيران ترسد او
موش، كوچكتر از اين است كه از شير بترسد، شير هم اعظم و اكبر از آ ن است كه موش از وى در بيم و هراس باشد!!
موش، بايد از گربه بترسد و از شنيدن صداى گربه، تنش بلرزد، اما در حضور شير، بى ترس و لرز، جست و خيز كند و از سطوت آن ضرغام، احساس كوچكترين خشيتى هم ننمايد!
آرى، موش، پست تر از اين است كه شكار شير واقع شود، شير هم اشرف از آن است كه اظهار تمايلى به آن حيوانك نامرغوب بنمايد!
آنچه كه مطلوب شير است، آهوان مشك ناف و گوزنهاى خوش خط و خال كوهساران است، شير، اشتياق به آنها دارد و آنها هم خشيت از شير دارند.
بندگان ترسنده از خدا، امام العارفين على عليه السلام و سيد الساجدين على بن الحسين عليهماالسلام و ديگر امامان از خاندان رسالت عليهم السلام اند. آنها هستند كه با خشيتى تمام مى گويند:
«انا نخاف من ربنا يوما عبوسا قمطريرا»:
«براستى كه ما از ناحيه پروردگارمان، ترس داريم از روزى كه بغايت در انقباض و صعوبت و شدت مى باشد.»
و خدا نيز متقابلا به همان عارفان راستين درگاهش به نظر لطف و عنايت نگريسته و مى گويد:
«فوقيهم الله شر ذلك اليوم و لقيهم نضره و سرورا و جزيهم بما صبروا جنه و حريرا... و سقيهم ربهم شرابا طهورا»:
«پس خدا مصونيت داد آنان را از شر آن روز و به استقبالشان برد طراوت (در چهره) و شادمانى (در دل) را، و پاداششان داد در مقابل صبرى كه كردند بهشتى و جامه ابريشمينى.... و سيرابشان نمود پروردگارشان از نوشابه اى پاكيزه (از هر گونه قذارت و آلودگى).»
و گرنه فرورفتگان در لجنزار شهوات پست حيوانى، كى و چگونه مى توانند درك جلال و كبرياى خدا بنمايند و حقيقت «يوما عبوسا قمطريرا» را بفهمند تا خشيت در دلشان پديد آيد و تار و پود قلبشان مرتعش گردد؟!
خير، آنها موش صفتانى هستند كه تنها از گربه خويان و ددمنشان جهان مى ترسند و از شنيدن نام جانورانى همچون ضحاك ماردوش و چنگيز مغول، بر خود مى لرزند، اما در حضور خداوند سريع الحساب شديدالعقاب، بى ترس و خشيت دست به هر نوع گناه و عصيان مى زنند و اصلا مثقال ذره اى هم خدا و عظمت روز جزا را به حساب نمى آورند!!
و صدق الله العلى العظيم كه مى فرمايد:
«لانتم اشد رهبه فى صدورهم من الله ذلك بانهم قوم لا يفقهون»:
«هر آينه آنان در دلشان ترسى كه از شما دارند از خدا ندارند. اين بدان سبب است كه آنها مردمى هستند كه نمى فهمند.»
اهل دنيا سجده ايشان كنند
چونكه سجده كبريا را دشمنند
آن سگان را اين خران خاضع شوند
شير را عار است كو را بگروند
خوف ايشان از كلاب حق بود
خوفشان كى زافتاب حق بود
ربى الاعلى است ورد آن مهان
رب ادنى در خور اين ابلهان
آن، على امير و عبد عارف پروردگار است كه وقتى سر به خاك بندگى مى گذارد، بانگ سبحان ربى الاعلايش غلغله در ملكوتيان افكنده و عرش عظيم خدا را مى لرزاند.
اما شكمخوارگان حيوان صفت، عرضه سجده به پيشگاه خدا و گفتن «سبحان ربى الاعلى» ندارند. آنها بايد در مقابل شكمخوارگانى مثل خود، تن به ذلت داده و گردن كج كنند و بله قربان، جان نثارم، خاكسارم، بر زبان آورند.
اذكروا الله كار هر اوباش نيست
ارجعى بر پاى هر قلاش نيست
بر سماع راست هر كس چيز نيست
لقمه هر مرغكى انجير نيست
حقيقت «خوف» و «رجا»
بايد توجه داشت كه بنا به گفته سالكان راه معارف، «خوف» و «رجا» دو صفت از صفات فاضله نفسانيه و به عبارت رساتر، دو مقام از مقامات عاليه روحى مى باشند كه انسان «عارف»، بر اثر نيل به آن دو مقام، از اقتحام و ورود به وادى «گناه» اجتناب مى ورزد و با اشتياق تمام به انجام وظايف و تكاليف الهيه خويش اقدام مى نمايد.
و لذا مردمى كه با بى پروايى در امر گناه و بيحالى در امر طاعات، ادعاى «خوف» و «رجا» دارند و احيانا به هنگام استماع آيات عذاب و صحنه هاى هول انگيز روز جزا، آه و فغان سر داده، آب از ديدگان خويش فرو مى ريزند، اينان بدانند كه در ادعاى خود كاذبند، و بر اساس همين ادعاى كاذب به نزد خداوند عليم، مسئوليت عظيم دارند. اين امام اميرالمومنين عليه السلام است كه مى فرمايد:
«يدعى بزعمه انه يرجو الله. كذب و العظيم! ما باله لا يتبين رجاوه فى عمله، فكل من رجا عرف رجاوه فى عمله الا رجاء الله فانه مدخول. و كل خوف محقق الا خوف الله فانه معلول...»:
«(كسى كه در عمل، پيروى خواهش نفس كرده و از گناه اجتناب نمى ورزد و در عين حال) به گمان خويش ادعا مى كند كه به خدا اميدوار است، سوگند به خداوند بزرگ كه دروغ مى گويد! چگونه است حال او كه اميدوارى اش به خدا در عمل و كردارش نمودار نمى باشد؟! و حال آنكه هر كس (به چيزى) اميدوار باشد، اميدوارى او از كردارش پيداست مگر اميد و رجاى به خدا كه مغشوش و ناخالص است! و هر ترسى مسلم و محقق است (آثار آن در آدم ترسيده، آشكار است) مگر ترس از خدا كه معلول است (آثار آن در مدعى خوف از خدا نامعلوم است)!»
در اين حديث بينديشيم و از ادعاى غرورآميز بپرهيزيم
و همچنين به حضور امام صادق عليه السلا م عرض شد كه جمعى از دوستداران شما، دست به ارتكاب انواع گناهان مى زنند و مع الوصف مى گويند ما اهل «رجا» هستيم و اميد نجات داريم! امام عليه السلام فرمود:
«كذبوا! ليسوا لنا بموال! اولئك قوم ترجحت بهم الامانى. من رجا شيئا عمل له و من خاف من شى ء هرب منه.»:
دروغ گفته اند، آنها دوستداران ما نيستند! آنان مردمى هستند كه آرزوها بر آنها غالب گشته و آنها را (همچون «ارجوحه» و «تاب») به اين سو و آن سو متمايلشان مى سازد. (و گرنه) هر كه رجاى چيزى را دارد (و طالب آن مى باشد)، براى (رسيدن به) آن، كار مى كند. و هر كه خوف از چيزى دارد، (طبيعى است كه) از آن مى گريزد.
يعنى اين مردم، چگونه خوف از جهنم و رجاى بهشت دارند، در حالى كه نه از اعمال و اخلاق جهنم ساز مى گريزند و نه در راه تحصيل بهشت، اشتياق به كار از خود نشان مى دهند؟! و باز از آن حضرت منقول است:
«لا يكون المومن مومنا حتى يكون خائفا راجيا. و لا يكون خائفا راجيا حتى يكون عاملا لما يخاف و يرجو»:
«فرد باايمان، داراى ايمان كامل نخواهد بود مگر اينكه دارنده خوف و رجا باشد. و دارنده خوف و رجا نخواهد بود مگر اينكه براى آنچه نسبت به آن، خوف و رجا دارد، دست بكار و اهل عمل باشد.»
از بزرگى نقل شده است كه: «ليس الخائف من يبكى و يمسح عينيه، بل من يترك ما يخاف ان يعاقب عليه»:
«خائف، آن نيست كه مى گريد و چشمهاى خود را مى مالد، بلكه خائف، آن است كه هر كارى را كه ترس عقاب بر آن دارد، ترك مى كند.»
و همچنين گفته اند: «خوف»، آن تازيانه تاديب الهى است كه بر قلبهاى دورافتادگان از ساحت قرب خدا فرود مى آيد تا بر اثر احساس درد، از كجروى دست بردارند و رو به خداى خويش آورند، همچون تازيانه اى كه بر كودك نادان هرزه گرد مى زنند تا متادب به آداب كمال گرديده، راه تحصيل علم و ادب پيش گيرد.
حال، اگر آن تازيانه تاديب، بسيار نرم و نازك و بى درد و الم باشد، تاثيرى در ادب كردن آن كودك عيار نخواهد داشت.
به همين منوال اگر آن تاثر قلبى كه از شنيدن آيات عذاب و تحذيرات خدا و اولياى خدا در انسان به وجود مى آيد و احيانا چشمها را هم مى گرياند و آه از سينه و داد از ناى برمى آورد، طورى دردانگيز نباشد كه آدم گريان دلسوخته نالان را از ارتكاب گناه و عصيان، باز داشته و به طاعت حق وادارد، طبيعى است كه «خوف» به معناى واقعيش نخواهد بود و تاثيرى در سوق انسان به سوى خدا نخواهد داشت.
بلكه آن، نوعى «حديث نفس» و يا حال زودگذرى خواهد بود كه غالبا بر اثر مشاهده يا تصور صحنه هول انگيز در قلب پديد مى آيد و آنگاه همينكه آن صحنه از برابر چشم و تصور انسان برطرف شد، دل به همان غفلت پيشين خود باز مى گردد.
فرق بين «حال» و «مقام» در مسائل روحى
و لذا ارباب قلوب مى گويند: هر صفتى از صفات روحى انسان تا به حد رسوخ و ثبات نرسيده است، «حال» ناميده مى شود، و آن نيز كمالى براى قلب، محسوب نمى گردد. چه آنكه آن حال، جز يك عارضه اى سريع الزوال بيش نمى باشد، همچون زردى رنگ كه در چهره انسان ترسيده از يك حادثه وحشتزا پديد مى آيد و با از بين رفتن آن حادثه نيز سريعا زايل مى گردد، و يا مانند زردى انسان مريض كه پس از مدتى فرضا طولانى بالاخره از بين مى رود.
اما آنگاه كه صفتى از صفات، در روح آدمى، ثابت و راسخ گرديد- همچون زردى رنگ طلا كه به هيچ وجه از جوهر وى زايل نمى گردد- در آن موقع است كه آن صفت، مقامى از مقامات نفس شمرد مى شود و كمالى از كمالات قلب محسوب مى گردد.
«رجا» غير از «آرزو» است و هكذا بين موضوع «رجا» و آرزوهاى سفيهانه بايد فرق گذاشت. آن كشاورزى كه زمينى شايسته و خاكى مناسب به دست آورده، در آن، بذرى سالم مى افشاند و آبيارى بموقع كرده، آن را با جد تمام از هر چه مانع رشد و نمو است، حراست مى نمايد و خار و خسها و گياهان مضر و مفسد را از هر سو كه سر بر زنند، ريشه كن مى سازد و آنگاه به انتظار لطف و عنايت پروردگار كريم مى نشيند تا مزرعه اش را از آفات سماوى و ارضى، مصون نگه دارد و هنگام درو به چندين برابر آن بذرى كه افشانده است نايل گرداند، طبيعى است كه اين صفت، صفت رجاى ممدوح بوده و آن كشاورز از نظر عقلا، آدمى عاقل و انسانى واقع بين و عارف به نظام جهان،محسوب مى گردد.
ولى آن فرد جاهل بيخبر از نظام و سنت خلقت كه زمينى شوره زار انتخاب كرده، بذرى ناسالم و فاسد در آن بيفكند و سپس نه بموقع آبيارى كرده و نه گياهان مضر و مفسد آن را بركند، و در عين حال، آرزومند از لطف خدا چنين باشد كه از آن سرزمين خشك و خاك شور، انواع و اقسام ميوه ها و دانه ها بروياند و چندين مقابل آن بذرى كه ريخته است به او محصول عنايت فرمايد، در اينجا نيز طبيعى است كه اين آرزو، آرزويى سفيهانه و انتظارى برخلاف سنت پروردگار جهان مى باشد، و آن فرد، از ديدگاه عقلا، آدمى مغرور و شايسته توبيخ و سرزنش به حساب مى آيد.
در باب «رجا» و اميد نيل به سعادات و مقامات اخروى نيز، مطلب همين است.
تمثيل و تشبيهى زيبا، در باب «رجا»،
به قول «غزالى»: صاحبدلان، مى دانند كه «دنيا» مزرعه آخرت است و «قلب»، مانند «زمين» و «ايمان» بسان «بذر» است و «طاعات» در حكم حفر انهار و جارى ساختن آب براى آبيارى كدرن آن كشتزار. حال اگر «قلب» آلوده به انواع قذارات علايق دنيوى باشد و مستغرق در بحر گناه، همچون زمين شوره زارى خواهد بود كه بذر «ايمان» در آن، رشد و نموى ننموده و آب «طاعات» در آن، تاثيرى نخواهد داشت. و انسان ناپاكدل در روز جزا كه روز درو كردن كشته هاى دنياست، طبعا مانند همان شخص صاحب زمين شوره زار، عارى از هر نوع از ثمرات ايمان عمل خواهد بود.»
چنانكه خداوند حكيم مى فرمايد:
«و قدمنا الى ما عملوا من عمل فجعلناه هباء منثورا»:
«به سراغ هر نوع عملى كه انجام داده اند (از اعمال نيك) آمديم و آن را ( همچون) ذرات پراكنده (در هوا) گردانيديم.»
و از رسول خدا صلى الله عليه و آله منقول است:
«الاحمق من اتبع نفسه هواها و تمنى على الله الجنه.»:
«احمق، آن كسى است كه نفسش را پيرو خواسته هايش قرار داده و آنگاه از خدا آرزوى بهشت نمايد.»
گفتگويى از بوعلى سينا با ابوسعيد ابوالخير
گويند: ابوعلى سينا، در مجلس وعظ ابوسعيد ابوالخير كه از مشايخ عرفان به شمار است شركت كرد. ابوسعيد درباره ضرورت «عمل» و آثار طاعت و معصيت سخن مى گفت. بوعلى اين رباعى را سرود:
ماييم به عفو تو تولا كرده
وز طاعت و معصيت تبرا كرده
آنجا كه عنايت تو باشد باشد
ناكرده چو كرده كرده چون ناكرده
ابوسعيد در جواب، بديهه گفت:
اى نيك نكرده و بديها كرده
وانگه به خلاص خود تمنا كرده
بر عفو مكن تكيه كه هرگز نبود
ناكرده چو كرده كرده چون ناكرده
معناى واقعى «رجا» اين است
آرى، آن كس داراى حق «رجا» است كه قلب مومن و باوردار خود را با مراقبت كامل، از آلوده گشتن به گناه و فرورفتن در لجنزار هوى و هوس، باز دارد و هر دم كه علفهاى هرز تمايلات شيطانى خواستند از گوشه و كنار قلب و كشتزار ايمانش سر برزنند، بيدرنگ به ريشه كن نمودن آنها بپردازد و با داس تقوا و ورع، مزرع قلب را از لوث وجودشان پاك گرداند و آنگاه آب طاعات و عبادات را به چنين جان مبرا از رذايل اخلاقى فرو ريزد و سپس با تضرع و ابتهال از مقام ربوبى حضرت حق- جل و علا- بخواهد تا به فضل خويش آن بذر صالح ايمان را با آب صافى اعمال، رو به رشد و نمو و تكامل برده و عاقبه الامر، او را در سلك مقربان درگاه آورده، در جنه النعيم مستقرش سازد، كه: «اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه»: «به سوى او (خدا) بالا مى رود كلمه پاك (اعتقاد حق راسخ در دل). و عمل صالح، آن را بالا مى برد.»
و اينها همان شرايطى است كه براى تحقق «رجا» از قرآن كريم استفاده مى شود، آنجا كه مى فرمايد:
«ان الذين آمنوا و الذين هاجروا و جاهدوا فى سبيل الله اولئك يرجون رحمت اله و الله غفور رحيم»:
«آنان كه ايمان آورده و هجرت كرده و در راه خدا كوشيده اند، (آرى) آنانند كه به رحمت خدا اميد دارند (داراى مقام «رجا» مى باشند).»
شرايط تحقق حقيقت «رجا»
اين آيه كريمه چنانكه مى بينيم، تحقق مقام «رجا» را در وجود انسان، مشروط به سه شرط، ارائه فرموده است:
1- «ايمان» (باور داشتن مبدا و معاد و وحى) .
2- «هجرت» (دورى جستن از هر چه انسان را به اخلاق زشت و كردار پليد، آلوده كرده و از خدا دور مى سازد.)
3- «جهاد» (كوشش در امر طاعت و انجام وظايف و تكاليف عبادى كه جهاد در راه خدا بوده و بر حسب اختلاف شرايط از جهات گوناگون، مختلف مى باشد.)
«اللهم اجعلنا ممن نوى فعمل. و لا تجعلنا ممن شقى فكسل، و لا ممن هو على غير عمل يتكل.»:
«بار الها ما را از كسانى قرار ده كه تصميم بر كار نيك مى گيرند و سپس آن را در مرحله عمل ظاهر مى سازند. و قرار مده ما را از كسانى كه شقاوت در قلب و كسالت در عمل دارند، و نه از كسانى كه تكيه به غير عمل مى نمايند (اعتقاد خالى از عمل را كافى در سعادت خويش مى پندارند).»
↧
December 2, 2012, 4:43 pm
استاد معظم حضرت آیت الله حاج آقا مجتبی تهرانی ، یك استاد به تمام معنا و یكی از مراجع تقلید بزرگ است كه درس اخلاق و جلسات منظم ایشان در شهر تهران همواره مورد توجه علاقمندان قرار دارد.
معظم له در بستر بیماری قرار دارند.
عزیزان و علاقمندان ؛ برای عافیت حضرت استاد دعا بفرمایند.
همچنین حضرت آیت الله جاودان با برگزرای مراسم ختم صلوات برای ایشان طلب شفاء و عافیت نمودند.
خداوند سایه این استاد عزیز را بر سر ما حفظ فرموده و به ایشان طول عمر عطا كند تا همچنان در سلامتی و عافیت منشاء خیر و هدایت نفوس باشند. ان شاء الله
آخرین خبر درباره سلامتی حضرت استاد در سایت رسمی ایشان :
هو الشافی
در پی تماس های مکرّر مؤمنین علاقه مند جهت اطّلاع از حال عمومی حضرت آیت الله العظمی حاج آقا مجتبی تهرانی، به استحضار می رساند، روال درمان ایشان به طور معمول در حال انجام است و هر گونه شایعه مبنی بر وخامت حال معظم له تکذیب میگردد.
ضمن درخواست دعا از مؤمنین برای سلامتی کامل حضرت استاد، هر گونه خبر قطعی در مورد وضعیّت ایشان از طریق همین پایگاه به اطّلاع عموم خواهد رسید.
↧
December 5, 2012, 9:00 am
اين كلمه عليا رساله اى است از حضرت استادم علامه حاج ميرزا أبو الحسن شعرانى (رضوان اللّه عليه) در شرح خطبه صد و هشتاد و چهار«1» (نهج البلاغه) كه سيد رضى در عنوان آن فرموده است: «و تجمع هذه الخطبة من أصول العلم ما لا تجمعه خطبة».
21) «ليس في الأشياء بوالج، و لا عنها بخارج».
اين مسأله از، مهمّات مسائل توحيديست. صوفيه و عرفا و متشرّعه و اصحاب حديث، حتى فرنگيها هم عدّهاى هستند كه در اين مسأله وارد شده، و به اسامى متعدده ذكر آن شده: صوفيه «وحدت وجود» گفتهاند، و اهل حديث و متشرعه همين احاديث و عبارات را نقل كرده و تفسير نموده و گاهى گفتهاند كه او (تعالى) وحدت عدديه ندارد. اوّلا وارد اين مبحث بشويم كه وحدت وجود يعنى چه؟ و ثانيا اينكه آيا وحدت وجود كفر است يا نه؟ و بيان شطحيات متصوّفه؟ ثالثا به چه طريق بايد آن را ثابت يا رد نمود.
↧