Quantcast
Channel: زینت هفت آسمان - تمام انجمن‌ها
Viewing all 744 articles
Browse latest View live

عرفان زندگی‌ساز، عرفان زندگی‌سوز

$
0
0
بسم الله الرحمن الرحیم

[تصویر: 0045.jpg]

كنگره‌ی بزرگداشت مرحوم آيت‌الله قاضی، فقیه و عارف برجسته‌ی معاصر، چندی پیش در شهر تبریز برگزار و در آن، متن سخنان رهبر انقلاب در دیدار با اعضای ستاد این كنگره قرائت شد. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در این سخنان اشاره كرده بودند كه مرحوم آقای قاضی نه فقط برای علما و خواص بلكه می‌تواند الگوی عموم مردم باشد.

[تصویر: smpl.jpg]
حجت‌الاسلام دكتر محمدجواد رودگر

با حجت‌الاسلام دكتر محمدجواد رودگر، رئیس پژوهشكده‌ی دین‌پژوهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی به گفت‌وگو نشستیم تا زوایا و مختصات عرفانی مرحوم آیت‌الله قاضی را بهتر بشناسیم:

نكته‌ی قابل توجه سخنان رهبر انقلاب در جمع اعضای ستاد كنگره‌ی بزرگداشت مرحوم آیت‌الله سید علی آقای قاضی، الگوبودن آن عالم ربانی علاوه بر خواص، برای عموم مردم و جامعه است. به نظر شما با توجه به مقام رفیع و ویژه‌ی مرحوم آقای قاضی در بین علما و عرفای شیعه، جنبه‌های الگوگیری از ایشان كدام است؟
الگو -همان‌طور كه از نامش پیدا است- وقتی الگو است كه به صورت تمام‌عیار و همه‌جانبه قابلیت پیروی و پیاده‌سازی در متن زندگی افراد و جامعه داشته باشد. یعنی مردم بتوانند آن را در همه‌ی ابعاد و ساحت‌ها سرمشق زندگی خود قرار دهند؛ چه در ساحت‌های عقلانی و مباحث مربوط به جهان‌بینی و منطق فكری و فلسفه‌ی حیات و چه در اخلاق و سلوك و معنویت و تربیت روحی و باطنی، و چه در مقوله‌ی اجتماعیات و تبعیت از احكام الهی و باید و نبایدهای دینی.

مرحوم آیت‌‌الله قاضی رضوان‌الله‌تعالی‌علیه از آن‌جا كه یك شخصیت تربیت‌یافته در مكتب اهل‌بیت علیهم‌السلام و تجلی‌گاه آموزه‌های وحیانی به شمار می‌رفت، از شخصیت جامعی برخوردار بود كه هم برای خواص جامعه و هم برای توده‌ها و مجموعه‌ی آحاد مردم الگو بود.

چه ویژگی‌هایی در این شخصیت جامع وجود داشت كه حتی امروزه هم می‌توان از آن الگو گرفت؟
یكی از ویژگی‌های‌ بارز ایشان كه در اثر مجاهدت و ریاضت‌های علمی بود، یافتن این توفیق بود كه توانست یك اسلام‌شناس و عالِم دین و فقیه متأله و متبحری بشود و به «تفقه در دین» جامه‌ی عمل پوشاند؛ یعنی همان تفقه‌ مورد اشاره‌ی آیه‌ی ۱۲۲ سوره‌ی توبه۱ كه عبارت است از تفقه در دین به معنی فهم عمیق، دقیق، همه‌جانبه و فراگیر در مجموعه‌ی دین، هم در اصول و مبانی و اعتقادیات و هم در اخلاقیات و معنویات و هم در شرعیات و احكام دینی.

یك شخصیت این‌چنینی در حد بسیار اعلا توانست از یك موقعیت ممتاز علمی برخوردار باشد و مدرّس خوبی در حوزه‌های مختلف دینی اعم از فقهی و اصولی و همین‌طور فلسفه و حكمت و كلام و عرفان و اخلاق و تربیت و سلوك باشد. چنین شخصیتی یقیناً می‌تواند یك الگوی مناسب برای كسانی باشد كه می‌خواهند در مسیر مستقیم سلوك علمی و عملی قرار بگیرند. مرحوم علامه‌ی طباطبایی گفته بودند كه هرچه دارم، از میرزاعلی آقای قاضی است. این «هرچه دارم» فقط در حوزه‌ی معنویت و آن كرامات وجودی به معنی سلوك عرفانی نیست، در حوزه‌های علمی هم هست. حتی بعضی بزرگان گفته‌اند كه مرحوم علامه‌ی طباطبایی این «روش تفسیر قرآن به قرآن» را نیز با الهام از روش تفسیری مرحوم قاضی توانست تحقق ببخشد.

راجع به مباحث علمی كه اشاره كردید، شنیده شده شرط حضور شاگردان در مباحث اخلاقی و عرفانی ایشان، اجتهاد بوده است.
بله، شرط بوده كه یا مجتهد باشند یا قریب‌الاجتهاد. ایشان معتقد بودند اگر كسی در وادی سیر و سلوك می‌آید، باید به دستورهای دینی و اخلاقی و مواعظ إشراف داشته باشد و عمل كند تا بتواند در یك جای ویژه‌ای قرار بگیرد. وقتی فردی «سالك الی الله» می‌شود و این مسیر را طی می‌كند، این مسیر بسیار خطیر و خطرخیز است و مسیر آسانی نیست. این‌جا اگر افراد از معرفت دینی درست و دقیقی برخوردار نباشند و اجتهاد در حوزه‌ی شریعت اسلامی نداشته باشند، چه‌بسا گرفتار لغزش‌های سخت و سنگینی بشوند.

از طرف دیگر مباحث عرفانی، یك معارف ثقیل و سنگین علمی و عملی است. افراد اگر اجتهاد دینی نداشته نباشد، در این راه‌ و در دیدن منازل سلوكی و كشف و شهودی كه برایشان واقع می‌شود و در الهاماتی كه پیش می‌آید، ممكن است دچار تلبسات ابلیسی و توهمات و تخیلات بشوند و گرفتار گردند، چون هر منزلی برای خود یك دنیایی دارد و این افراد اگر واقعاً با شریعت مبین اسلام آشنا نباشند، گرفتار خواهند شد.

مكتب تربیتی و عرفانی مرحوم آقای قاضی چگونه است و مهم‌ترین ویژگی‌های آن چیست؟
مكتب تربیتی مرحوم آقای قاضی در حوزه‌ی سلوك عرفانی و معنوی، مكتب برگرفته از كتاب و سنّت بود. ایشان یكی از نمایندگان مكتب عرفانی تشیّع به حساب می‌آمد و حقیقتاً ترجمان عرفان وحیانی یا قرآنی و اهل‌بیتی بود. عرفان وحیانی، عرفان زندگی است، عرفان زندگی‌ساز است و نه عرفان زندگی‌سوز. عرفان زندگی‌گرا است و نه زندگی‌گریز. عرفانی است كه با فرهنگ و تمدن و سیاست و تدبیر صحیح جامعه بیگانه نیست و از آن طرف عرفانی است كه با ظلم و فساد و نظام‌های سلطه درگیر است. یك عرفان درونگرا نیست كه افراد را فارغ از مسئولیت‌های اجتماعی و تعهداتی تربیت كند كه نسبت به حیات اجتماعی دارند.


اگر بخواهیم به دنبال مصادیق این بحث باشیم، آیا مصداق‌هایی در حیات ایشان سراغ داریم كه این جلوه از عرفان شیعی را به نمایش گذاشته باشد؟
بله، مراقبه‌های معنوی ایشان در حوزه‌های سلوكی و تربیتی بسیار قابل توجه است. ایشان در عین حالی كه خودشان به لحاظ اقتصادی یك زندگی سخت و دشواری داشتند، اما با فقرا و محرومان و مستضعفان جامعه در ارتباط بودند و از آنها دستگیری می‌كردند. كارگشایی می‌كردند و به حوائج مردم توجه و با مردم تعامل داشتند. این نكته‌ی مهمی بود كه مرحوم قاضی در زندگی خود داشتند. ایشان از استادان بزرگ خودشان الهام گرفته بود و این‌گونه تربیت شده بود؛ مثل مرحوم سید احمد كربلایی، شیخ محمد بهاری همدانی و هم همین‌طور از امثال مرحوم ملاحسین قاضی همدانی تا سید علی شوشتری و دیگران كه همه‌ی از مردان بزرگ مكتب عرفانی شیعی و اهل‌بیتی بودند.

مرحوم قاضی همچنین در متن مسائل اجتماعی و سیاسی بود و آگاهی كامل به زمانه داشت. همچنین ایشان برای خودش ذكرهایی داشت. حتی جایی آوده‌اند كه دهه‌ی سوم ماه مبارك رمضان حال و هوای خاص خود را داشت و یك رازهایی داشت كه كسی به آن‌ رازها پی نبرد. همه‌ی كارها را طوری تنظیم می‌كرد كه نمازهای اول وقت و نماز جماعت برقرار باشد. دائماً با افراد مختلف جامعه در ارتباط بود.

منطق عرفانی شخصیت‌هایی همچون مرحوم قاضی بر اساس آیه‌ی ۳۷ سوره‌ی نور شكل و شاكله یافته است: «رِجَالٌ لا تُلْهِیهِمْ تجَارَةٌ وَ لَا بَیْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ» مردان خدا، اولیاء الهی و عالمان ربانی، مردانی هستند كه در عین حالی كه اهل تجارت و سیاست هستند، حوزه می‌روند، دانشگاه می‌روند، خانه می‌روند، خیابان می‌روند، منزل می‌روند، مزرعه می‌روند، كارخانه می‌روند و همه‌جا حضور دارند، ولی در همان حال كسانی هستند كه همواره به یاد خدا هستند. افراد اگر این كارها را در راه خدا و انگیزه‌ی الهی و قیام لِلّه انجام بدهند، همه‌ی همین‌ها مظهر و مصداق ذكر الله است و این نكته‌ای بسیار بنیادین و اساسی است.

در خصوص دغدغه‌های سیاسی و اجتماعی كه اشاره كردید، ظاهراً حضرت امام خمینی هم دیدار پر رمز و رازی در نجف با ایشان داشتند. درست است؟
بله، در آن دیدار مرحوم قاضی با ظرافت خاصی به حوادث ایران و جریان استبداد و نظام حاكم بر ایران اشاره كردند و این را كه نظام باید برچیده ‌شود و یك نظام عادلانه جایگزین آن گردد. طرح این موضوع با مرحوم امام به این منزله است كه حضرت آقای قاضی نسبت به جامعه‌‌ی خود و جامعه‌ی ایران آگاهی داشتند.

تاكنون دو ویژگی مربوط به مرحوم آقای قاضی را بیان كردید؛ یكی تلاش والای علمی آن بزرگوار و دیگری منطق عرفانی ایشان كه در متن زندگیشان بوده است. درباره‌ی ویژگی‌های دیگر ایشان چه می‌توان گفت؟
از دیگر ویژگی‌های مرحوم قاضی كه به نظرم باید برای همگان سرمشق و سرلوحه قرار بگیرد، این بود كه بر اساس شریعت عمل می‌كرد. ایشان هیچ چیزی خارج از شریعت نداشت و از بعضی جریان‌های تصوف انحرافی و عرفان‌نمایان و عارف‌نمایانی مبرا بود كه قائلند انسان از یك جایی نیاز به شریعت ندارد و امثال این موارد كه خود قصه‌ی پرغصه‌ای در حوزه‌ی معنویت است. ایشان بر اساس شریعت عمل می‌كرد؛ چه در حدوث حقایق سلوكی و چه در بقاء حقایق سلوكی.
مرحوم آقای قاضی یك سر سوزن از انجام واجبات و ترك محرمات، از انجام مستحبات و ترك مكروهات خارج نمی‌شد. همه‌ی دستورهای عملی ایشان هم بر اساس شریعت بوده است. شریعت نیز سالك را در هیچ جایی رها نمی‌كند و او را تنها نمی‌گذارد. این‌جور نیست كه سالك در یك جایی به شریعت مراجعه كند و نتواند دستور سلوكی خودش را از شریعت دریافت كند. چنین چیزی اصلاً امكان ندارد و این نكته‌ی مهم عرفان و سلوك است كه «شریعت، خط قرمز سلوك صادق از سلوك كاذب است.»

[تصویر: g5.jpg]

مزار حضرت آیت الله سید علی قاضی طباطبایی در قبرستان وادی السلام شهر مقدس نجف

ویژگی دیگر مرحوم سیدعلی آقای قاضی، ولایت‌گرایی و امامت‌محوری ایشان بوده است. این هم نكته‌ای بسیار ظریف و حساس است كه اگر كسی می‌خواهد سیر و سلوك كند، باید واقعاً پا جای پای امام خودش و ولی مطلق و حجة‌الله و خلیفة‌الله بگذارد و در آن مسیر باشد. اساساً با واسطه‌ی آنها است كه افراد می‌توانند حجاب‌ها را كنار بزنند و به حقایق وجودی برسند. در این صورت محبت افراد و سلوك و نماز و روزه و مناجات آنها و حتی سیاست و تجارت آنان «ولائی» خواهد بود و ولایت چتر گسترده‌ای است كه همه‌ی اضلاع و اجزای زندگی یك سالك را تحت پوشش قرار می‌دهد. سالك در واقع چشم به امام می‌دوزد و نگاه می‌كند كه ولیّ او چه گفته تا همان را عمل كند.

كسی كه بر اساس خط امامت و ولایت عمل كند، گرفتار انحراف‌ها و خبط‌ها و خطاها و بدعت‌ها نخواهد شد، بلكه مثل سلمان فارسی‌ها و ابوذر غِفاری‌ها و میثم تمّارها و كمیل زیاد نخعی‌ها عمل می‌كند. امثال مرحوم آقای قاضی از همین بزرگان یاد گرفته‌اند كه چگونه در مقام سیر و سلوكشان در خط نبوت و رسالت و در خط امامت و ولایت قرار بگیرند. این جور نیست كه سیر و سلوك جدای از مقوله‌ی امامت باشد. مرحوم علامه‌ی طباطبایی كه خود از شاگردان مرحوم آقای قاضی بود، در كتاب «شیعه در اسلام» -كه مجموعه‌ی مكاتبات و محاضرات و مراسلات ایشان است با هانری كُربَن فرانسوی- می‌فرماید كه امامت در شیعه سه شأن دارد؛ عقیدتی، باطنی و سیاسی. یعنی امام علاوه بر ارائه‌ی منطق فكریِ درست به جامعه و اداره‌ی جامعه، به هدایت باطنی نیز اهتمام دارد و عرفان ولایی یعنی همین. مرحوم آقای قاضی این‌چنین بودند.

ما برای مواجهه و مقابله با عرفان‌های كاذب چگونه می‌توانیم از شخصیت‌هایی همچون مرحوم قاضی بهره ببریم؟
ما با عرفان‌ها و معنویت‌های نوظهور و كاذب دو گونه می‌توانیم برخورد كنیم؛ یكی برخورد سلبی و یكی ایجابی. جنبه‌ی سلبی آن است كه این عرفان‌ها را نقد كنیم. البته اینها «عرفان» نیستند و واژه‌ی عرفان برای آنها به سرقت رفته است. در واقع معنی عرفان به لحاظ ماهوی ترور شده است. خیلی از این جریان‌ها و جنبش‌هایی كه هیچ سنخیتی با عرفان ندارند، متأسفانه موسوم و موصوف به عرفان شده است. به هر حال گاهی كتاب‌ها و روش‌ها و مبانی این‌ها را نقد می‌كنیم كه می‌شود كار سلبی.

یك برخورد دیگر هم ایجابی و اثباتی است. یعنی باید داشته‌های خودمان را در اختیار و در دسترس نسل جوان قرار دهیم. ما از فرهنگ عرفانی بسیار غنی و قوی و معنوی برخورداریم و باید بتوانیم آن را با ادبیاتی نوآمد و به زبانِ زمانه و در قالب‌های هنری و ادبی در اختیار مخاطبان قرار دهیم تا مصداق این نشویم كه «آن‌چه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌كرد.» ما غنی‌ترین معارف معنوی را داریم كه از هر جهتی می‌تواند فرد را به كمال، به آرامش و به مقام رضایت برساند و او را به شادی‌ها و شادابی‌ها و ابتهاج و انبساط روحی و درونی نائل آورد. مرحوم آقای قاضی در این جهت می‌تواند به عنوان یك الگوی ایجابی در برابر عرفان‌های انحرافی قرار بگیرد.

ما اگر حقیقتاً به دنبال عرفان و حقیقتاً در پی تعالی معنوی و خروج از این عالَم ماده و طبیعت و عالَم ناسوت و ورود و اتصال به عالم ملكوت هستیم، باید به قول بزرگان: «راه چنان رویم كه رهروان رفتند.» این راه معلوم است و رهروان و راهنماهایی دارد؛ چه در میان معصومین، از پیامبر عظیم‌الشأن اسلام تا عترت طاهره‌ی ایشان، و چه چهره‌های عرفانی و اصحاب عرفانی و عالِمان عارف كه راه این‌ها هم روشن و شفاف است. مرحوم آقای قاضی یك عارف به معنی واقعی كلمه بودند.

رهبر معظم انقلاب نیز در بیانات خود برای كنگره‌ی بزرگداشت مرحوم قاضی و هم در فرمایش‌هایشان در جمع جوانان، دغدغه‌های خود را در خصوص عرفان‌های كاذب عنوان كردند. البته بحث ایشان ناظر به عرفان عملی است و نه عرفان نظری. این‌ها نیاز به سلوك عملی و عرفان عملی دارند كه مبتنی بر تقوا است و مبتنی بر عبودیت و بندگی. مبتنی بر همین احكام و شریعت اسلامی است كه در همه‌ی توضیح‌المسائل‌ها آمده و مبتنی بر دعا و نیایش در كتاب‌های دعایی است كه در مفاتیح‌الجنان و دیگر كتب ادعیه و مناجات آمده است. الحمدالله كتاب‌های خوبی مانند المراقبات مرحوم میرزا جوادآقا ملكی تبریزی و مواردی از این قبیل در دسترس همگان است. لذا چه به لحاظ دستورهای درست عملی برای سلوك در مراحل اولیه‌ی عرفانی و معنوی چیزی كم نداریم و همه می‌توانند استفاده كنند و چه در الگوهای رفتاری و سلوكی مثل مرحوم میرزا علی آقای قاضی و شاگردان ایشان مانند علامه‌ی طباطبایی و آیت‌الله بهجت.

[تصویر: g2.jpg]

عده‌ای از دانشجویان را خدمت مرحوم آیت‌الله بهجت بردیم. از ایشان مطالبه شد كه دانشجویان می‌خواهند شما نصیحتی داشته باشید. فرمودند به این‌ها بگویید به آن‌چه كه می‌دانند، عمل كنند، خدا روزیِ فهم و دانستن آن‌چه را كه نمی‌دانند نیز به آنها خواهد داد. خدمت آیت‌الله حسن‌زاده آملی هم بودیم. از سیر و سلوك سؤال شد. فرمودند سه عنصر را در نظر بگیرید: از محرّمات اجتناب كردن، واجبات الهی را در حد میسور انجام دادن و روزی حلال به دست آوردن. این‌ها زیربنای سیر و سلوك معنوی است. پس راه، معلوم است و خود ما می‌دانیم كه مثلاً غیبت‌كردن، تهمت‌زدن، زخم زبان، حسادت، كینه، حرام‌خواری و مواردی از این قبیل حرام است.

پی‌نوشت‌:
۱. «وَ مَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِی الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُون» شايسته نيست مؤمنان همگی (بسوی ميدان جهاد) كوچ كنند، چرا از هر گروهی از آنان، طايفه‌ای كوچ نمی‌كند (و طايفه‌ای در مدينه بماند)، تا در دين (و معارف و احكام اسلام) آگاهی يابند و به هنگام بازگشت به سوی قوم خود، آنها را بيم دهند؟ شايد (از مخالفت فرمان پروردگار) بترسند و خودداری كنند.


برداشت این مطلب از سایتپایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری (مد‌ظله‌العالی)

حماسهٴ امام سجاد (عليه‏ السلام) در كوفه

$
0
0
بسم الله الرحمن الرحیم

حماسهٴ امام سجاد(عليه‏ السلام) در كوفه

[تصویر: 0006-1.jpg]

با آن كه امام سجاد(عليه ‏السلام) فاصلهٴ كربلا تا شام را با سكوت گذراند و فقط به ياد حق مترنّم بود و با كسي جز اهل بيت(عليهم‏ السلام) حرف نمي زد، و با آن كه او را دركوفه زنداني كرده بودند(1) و با آهن‏ گران و سخت، دست و پاي مبارك او را بسته و بر شتر برهنه سوارش كرده بودند و از رگهاي بدن او خون جاري بود،هنگامي كه شروع به سخن كرد فرمود: اي امّت نابكار، باران بر محلّ و زمين شما نبارد/اي امتي كه حرمت جدّ ما را دربارهٴ ما نگه نداشتيد. اگر در روز قيامت در مقابل جدّ ما قرار گيريد/چه خواهيد گفت؟ ما را سوار بر شترهاي برهنه، در شهرها مي گردانيد/گويا ما نبوديم كه پايه هاي دين را در ميان شما محكم نموديم.
يا أمة السوء لا سقيأ لربعكم ٭٭٭٭ يا أمة لم تراع جدّنا فينا
آن گاه اشاره به جمعيت كرد كه ساكت باشيد. وقتي ساكت شدند، پس از حمد و ثناي الهي و صلوات بر رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) به معرفي خود و افشاي جناياتي كه امويان در كربلا مرتكب شده بودند پرداخت.

«أيّها النّاس من عرفنى فقد عرفنى ومن لم يعرفنى فأنا على ‏بن الحسين ابن‏على ‏بن أبى طالب، أنا ابن من انتُهِكَت حرمتُه وسُلبتْ نِعمتُه وانتُهب ماله وسُبىَ عياله أنا ابن المذبوح بشطّ الفرات من غير ذَحْلٍ ولاتُرات، أناابْن من قُتل صبْراً وكَفي بذلك فخْراً... »(2).

نتيجهٴ اين سخنراني و افشاگري اين بود كه صداي گريهٴ مردم بلند شد و به يكديگر مي گفتند: هلاك شديد و متوجه نيستيد كه چه كار كرديد و چه به سرتان آمده است؛ «فارتفعت الأصوات بالبكاء وقالوا: هلكتم وما تعلمون»(3).

بدين ترتيب حضرت سجّاد(عليه ‏السلام) اوضاع كوفه را متغير و زمينهٴ قيامهاي بعدي را فراهم نمود.

ابن‏ زياد ملعون قبل از آن كه اسرا را وارد قصر خود(دارالاماره) كند، اذن عمومي داد كه هر كس مي خواهد در آن شركت كند و در حقيقت مجلس جشن عمومي به پا كرده بود(4). آن گاه دستور داد تا آل‏ الله را به صورت فجيعي وارد دارالاماره كردند. پس از آن سر مبارك امام حسين(عليه‏ السلام) را مقابل او گذاشتند و او بي شرمانه به وسيلهٴ چوب دستي خود به جسارت كردن به سر مبارك پرداخت... آن گاه رو به امام سجّاد(عليه ‏السلام) كرد و گفت: اسمت چيست؟
امام سجّاد(عليه السلام) فرمود: علي بن الحسين هستم.
مگر علي بن الحسين را خدا نكشت؟(5)
برادر بزرگتري داشتم كه او نيز علي ناميده مي شد و مردم او را كشتند.
مردم نكشتند بلكه خدا او را كشت.
البته خدا هر جاني را هنگام مرگ استيفا مي كند و تحويل مي گيرد و هيچ كس بدون اذن تكويني الهي نمي ميرد؛ ﴿ألله يتوفّي الأنفس حين موتها﴾(6) و ﴿ما كان لنفسٍ أن تموت إلاّ بإذن الله﴾(7).

[تصویر: imamsajjad2000125487.jpg]

اين حاضر جوابي، جرّ و بحث و حريم نگرفتن، براي ابن‏ زيادْ سنگين و غير قابل تحمّل بود. لذا دستور داد كه گردن امام سجاد(عليه ‏السلام) را نيز بزنيد؛ «فكبُر علي‏ابْنِ زيادٍ أن يُردّ عليه فأمر أن تُضْرب عنقُه».

در حالي كه عقيلهٴ بني‏ هاشم، زينب‏ كبري(سلام‏ الله‏ عليها) خود را سپر آن حضرت كرده و ابن زياد ملعون را از اين تصميم وقيحانه نهي مي كرد، امام سجّاد(عليه ‏السلام) برآشفت و گفت: «أبالقتل تهددني؟ أما علمت أنّ القتْل لنا عادة وكرامتُنا الشهادة؟»(8)؛ آيا ما را به قتل تهديد مي كني؟ آيا تاكنون نفهميدي كه كشته شدن عادت ما و شهادت كرامت و فخر ماست؟

همان سخن آزادمنشانهٴ امام حسين(عليه‏ السلام) در ميدان كربلا و مسيرآن را امام سجّاد(عليه ‏السلام) در دارالامارهٴ كوفه در زيربار گرانِ اَسْر و اِصْر، خطاب به عوامل خون آشام اموي آن هم به صورت تشر و فرياد گفت.

معلوم مي شود اين انسان به زنجير بسته آن شير غرّنده ‏اي است كه او را به بند كشيدند: «عار نايد شير را از سلسله». هرگز انسان عاقل به اين فكر نمي افتد كه براي نگهداري زاغ و زَغَن قفس فراهم كند: «شهپر زاغ و زَغَن زيباي صيد و قيد نيست». آن طوطي و بلبل و قُمري است كه تهيه كردن قفس و تحمل هزينه و زحمت براي نگهداري آنها ارزش دارد.

باز معلوم مي ‏شود به زنجير كشيده‏ شدن و اسيرگشتن، ايجاد محدوديت براي پيكر است و بس، اما روح عارف روح حماسه است و لذا همواره زنده و آزاد است.

پاورقی:
ـ از مناظرهٴ امام هشتم(عليه السلام) با بعضي از سران واقفيه برمي آيد كه امام سجّاد(عليه السلام) در كوفه زنداني شده بود؛ چون بعضي از سران واقفيه براي نپذيرفتن امامت امام رضا(عليه السلام) به آن حضرت عرض كردند: پدر شما امام كاظم(عليه السلام) در بغداد رحلت كرد و شما درمدينه بوديد و حال آن‏ كه تجهيز و تدفين امام معصوم را امام بعد از او بايد به‏ عهده بگيرد. شما كه در مدينه بوديد چگونه متصدي اين كار شديد؟ امام رضا(عليه السلام) فرمود: آيا امام حسين(عليه السلام) امام بود يا نه؟ گفتند: آري، امام بود. فرمود: تجهيز و تدفين او را چه كسي به عهده گرفت؟ گفتند: امام سجّاد(عليه السلام). فرمود: امام سجّاد(عليه السلام) كجا بود؟ گفتند: در زندان ابن زياد محبوس بود. فرمود: همين طور است زنداني بود ليكن از زندان خارج شد و به كربلا رفت و بعد از تجهيز و تدفين پدرش برگشت و آنها هم نفهميدند. آنگاه فرمود: كسي كه مي تواند علي‏ بن الحسين(عليه السلام) را از كوفه به كربلا آورد مي تواند مرا نيز از مدينه به بغداد ببرد. (بحار، ج45، ص169).
2. مقتل مقرم، ص 316.
3. همان.
4. مرحوم مقرّم نقل مي كند: ابن ‏زياد بعد از حادثهٴ عاشورا وارد قصر خود شد سر مبارك امام حسين(عليه ‏السلام) را در مقابل او نهادند، ناگهان از ديوارهاي قصر خون جريان پيدا كرد و از بعضي قسمتهاي آن آتش زبانه كشيد و به سوي تخت او پيش مي رفت. ابن ‏زياد از ديدن اين صحنه وحشت زده فرار كرد. ناگهان سر مقدس با صداي بلند طوري كه‏ ابن ‏زياد و اطرافيانش شنيدند فرياد زد و گفت: كجا فرار مي كني؟ اگر اين آتش در دنيا به تو نرسد. در آخرت جايگاه توست؛ «إلي أينَ تهربُ؟ فإن لم تَنَلْكَ فى الدّنيا فهى فى الآخرة مَثواك». پيوسته اين جمله را تكرار مي كرد تا آتش خاموش شد. ولي قلب سياه آن خبيث ملعون آن قدر تيره و تاريك شده بود كه از اين حادثه عبرت نگرفت! لذا وقتي آتش خاموش شد، بر تخت خود نشست و دستور برپايي آن جشن كذايي را صادر كرد. (مقتل ‏مقرم، ص323).
5ـ اين از خباثت هاي ابن‏زياد بود كه مي خواست كشته شدن امام حسين(عليه السلام) و اصحابش را مرضي خدا و خواست او جلوه دهد.
6 ـ سورهٴ زمر، آيهٴ 42.
7 ـ سورهٴ آل عمران، آيهٴ 145.
8ـ بحار، ج 45، ص 117 و118؛ مقتل خوارزمي، ج2، ص42.

منبع حضرت آیت الله جوادی آملی، کتاب حماسه و عرفان، ص 323-326

برداشت این مطلب از سایتبنیاد بین المللی علوم وحیانی اسرا

TREATISE ON RIGHTS BY IMAM ZAIN-UL-ABIDEEN(a

$
0
0
[/align]بسم الله الرحمن الرحیم

TREATISE ON RIGHTS BY IMAM ZAIN-UL-ABIDEEN(a)
[A. RIGHTS OF GOD AGAINST ONESELF]

[1] The greatest right of God against you is that you worship Him without associating anything with Him. When you do that with sincerity (ikhlas), He has made it binding upon Himself to give you sufficiency in the affair of this world and the next.
[2] The right of your self (nafs) against you is that you employ it in obeying God; then you deliver to your tongue its right, to your hearing its right, to your sight its right, to your hand its right, to your leg its right, to your stomach its right, to your private part its right, and you seek help from God in all that.
[3] The right of the tongue is that you consider it too noble for obscenity, accustom it to good, refrain from any meddling in which there is nothing to be gained, express kindness to the people, and speak well concerning them.
[4] The right of hearing is to keep it pure from listening to backbiting (ghiba) and listening to that to which it is unlawful to listen.
[5] The right of sight is that you lower it before everything which is unlawful to you and that you take heed whenever you look at anything.
[6] The right of your hand is that you stretch it not toward that which is unlawful to you.
[7] The right of your two legs is that you walk not with them toward that which is unlawful to you. You have no escape from standing upon the narrow bridge (al-sirat [over hell]), so you should see to it that your legs do not slip and cause you to fall into the Fire.
[8] The right of your stomach is that you make it not into a container for that which is unlawful to you and you eat no more than your fill (shib').
[9] The right of your private part (farj) is that you protect it from fornication and guard it against being looked upon.
[B. RIGHT OF ACTS]
[10] The right of your ritual prayer (salat) is that you know that it is an arrival before God and that through it you are standing before Him. When you know that, then you will stand in the station of him who is lowly, vile, beseeching, trembling, hopeful, fearful, and abased, and you will magnify Him who is before you through stillness and dignity. You will approach the prayer with your heart and you will perform it according to its bounds and its rights.
[11] The right of the hajj is that you know it is an arrival before your Lord and a flight to Him from your sins; through it your repentance is accepted and you perform an obligation made incumbent upon you by God.
[12] The right of fasting is that you know it is a veil which God has set up over your tongue, your hearing, your sight, your stomach, and your private part to protect you from the Fire. If you abandon the fast, you will have torn God's protective covering away from yourself.
[13] The right of charity (sadaqa) is that you know it is a storing away with your Lord and a deposit for which you will have no need for witnesses. If you deposit it in secret, you will be more confident of it than if you deposit it in public. You should know that it repels afflictions and illnesses from you in this world and it will repel the Fire from you in the next world.
[14] The right of the offering (hady) is that through it you desire God and you not desire His creation; through it you desire only the exposure of your soul to God's mercy and the deliverance of your spirit on the day you encounter Him.
[C1. RIGHTS OF LEADERS]
[15] The right of the possessor of authority (sultan) is that you know that God has made you a trial (fitna) for him. God is testing him through the authority He has given him over you. You should not expose yourself to his displeasure, for thereby you cast yourself by your own hands into destruction and become his partner in his sin when he brings evil down upon you.
[16] The right of the one who trains you (sa'is) through knowledge is magnifying him, respecting his sessions, listening well to him, and attending to him with devotion. You should not raise your voice toward him. You should never answer anyone who asks him about something, in order that he may be the one who answers. You should not speak to anyone in his session nor speak ill of anyone with him. If anyone ever speaks ill of him in your presence, you should defend him. You should conceal his faults and make manifest his virtues. You should not sit with him in enmity or show hostility toward him in friendship. If you do all of this, God's angels will give witness for you that you went straight to him and learned his knowledge for God's sake, not for the sake of the people.
[17] The right of him who trains you through property is that you should obey him and not disobey him, unless obeying him would displease God, for there can be no obedience to a creature when it is disobedience to God.
[C2. RIGHTS OF SUBJECTS]
[18] The right of your subjects through authority is that you should know that they have been made subjects through their weakness and your strength. Hence it is incumbent upon you to act with justice toward them and to be like a compassionate father toward them. You should forgive them their ignorance and not hurry them to punishment and you should thank God for the power over them which He has given to you.
[19] The right of your subjects through knowledge is that you should know that God made you a caretaker over them only through the knowledge He has given you and His storehouses which He has opened up to you. If you do well in teaching the people, not treating them roughly or annoying them, then God will increase His bounty toward you. But if you withhold your knowledge from people or treat them roughly when they seek knowledge from you, then it will be God's right to deprive you of knowledge and its splendour and to make you fall from your place in people's hearts.
[20] The right of your wife (zawja) is that you know that God has made her a repose and a comfort for you; you should know that she is God's favour toward you, so you should honour her and treat her gently. Though her right toward you is more incumbent, you must treat her with compassion, since she is your prisoner (asir) whom you feed and clothe. If she is ignorant, you should pardon her.
[21] The right of your slave (mamluk) is that you should know that he is the creature of your Lord, the son of your father and mother, and your flesh and blood. You own him, but you did- not make him; God made him. You did not create any one of his limbs, nor do you provide him with his sustenance; on the contrary, God gives you the sufficiency for that. Then He subjugated him to you, entrusted him to you, and deposited him with you so that you may be safeguarded by the good you give to him. So act well toward him, just as God has acted well toward you. If you dislike him, replace him, but do not torment a creature of God. And there is no strength save in God.
[C3. RIGHTS OF WOMB RELATIVES]
[22] The right of your mother is that you know that she carried you where no one carries anyone, she gave to you of the fruit of her heart that which no one gives to anyone, and she protected you with all her organs. She did not care if she went hungry as long as you ate, if she was thirsty as long as you drank, if she was naked as long as you were clothed, if she was in the sun as long as you were in the shade. She gave up sleep for your sake, she protected you from heat and cold, all in order that you might belong to her. You will not be able to show her gratitude, unless through God's help and giving success.
[23] The right of your father is that you know that he is your root. Without him, you would not be. Whenever you see anything in yourself which pleases you, know that your father is the root of its blessing upon you. So praise God and thank Him in that measure. And there is no strength save in God.
[24] The right of your child is that you should know that he is from you and will be ascribed to you, through both his good and his evil, in the immediate affairs of this world. You are responsible for what has been entrusted to you, such as educating him in good conduct (husn al-adab), pointing him in the direction of his Lord, and helping him to obey Him. So act toward him with the action of one who knows that he will be rewarded for good doing toward him and punished for evildoing.
[25] The right of your brother is that you know that he is your hand, your might, and your strength. Take him not as a weapon with which to disobey God, nor as equipment with which to wrong God's creatures. Do not neglect to help him against his enemy or to give him good counsel. If he obeys God, well and good, but if not, you should honour God more than him. And there is no strength save in God.
[D. RIGHTS OF OTHERS]
[26] The right of your master (mawla) who has favoured you [by freeing you from slavery] is that you know that he has spent his property for you and brought you out of the abasement and estrangement of bondage to the exaltation and comfort of freedom. He has freed you from the captivity of possession and loosened the bonds of slavehood from you. He has brought you out of prison, given you ownership of yourself, and given you leisure to worship your Lord. You should know that he is the closest of God's creatures to you in your life and your death and that aiding him with your life and what he needs from you is incumbent upon you. And there is no strength save in God.
[27] The right of the slave (mawla) whom you have favoured [by freeing him] is that you know that God has made your freeing him a means of access to Him and a veil against the Fire. Your immediate reward is to inherit from him-if he does not have any maternal relatives-as a compensation for the property you have spent for him, and your ultimate reward is the Garden.
[28] The right of him who does a kindly act (dhu l-ma'ruf) toward you is that you thank him and mention his kindness; you reward him with beautiful words and you supplicate for him sincerely in that which is between you and God. If you do that, you have thanked him secretly and openly. Then, if you are able to repay him one day, you repay him.
[29] The right of the muezzin is that you know that he is reminding you of your Lord, calling you to your good fortune, and helping you to accomplish what God has made obligatory upon you. So thank him for that just as you thank one who does good to you.
[30] The right of your imam in your ritual prayer is that you know that he has taken on the role of mediator between you and your Lord. He speaks for you, but you do not speak for him; he supplicates for you, but you do not supplicate for him. He has spared you the terror of standing before God. If he performs the prayer imperfectly, that belongs to him and not to you; but if he performs it perfectly, you are his partner, and he has no excellence over you. So protect yourself through him, protect your prayer through his prayer, and thank him in that measure.
[31] The right of your sitting companion (jalis) is that you treat him mildly, show fairness toward him while vying with him in discourse, and do not stand up from sitting with him without his permission. But it is permissible for him who sits with you to leave without asking your permission. You should forget his slips and remember his good qualities, and you should tell nothing about him but good.
[32] The right of your neighbour (jar) is that you guard him when he is absent, honour him when he is present, and aid him when he is wronged. You do not pursue anything of his that is shameful; if you know of any evil from him, you conceal it. If you know that he will accept your counsel, you counsel him in that which is between him and you. You do not forsake him in difficulty, you release him from his stumble, you forgive his sin, and you associate with him generously. And there is no strength save in God.
[33] The right of the companion (sahib) is that you act as his companion with bounty and in fairness. You honour him as he honours you and you do not let him be the first to act with generosity. If he is the first, you repay him. You wish for him as he wishes for you and you restrain him from any act of disobedience he might attempt. Be a mercy for him, not a chastisement. And there is no strength save in God.
[34] The right of the partner (sharik) is that if he should be absent, you suffice him in his affairs, and if he should be present, you show regard for him. You make no decision without his decision and you do nothing on the basis of your own opinion, but you exchange views with him. You guard his property for him, and you do not betray him in that of his affair which is difficult or of little importance, for God's hand is above the hands of two partners as long as they do not betray each other. And there is no strength save in God.
[35] The right of your property (mal) is that you take it only from what is lawful and you spend it only in what is proper. Through it you should not prefer above yourself those who will not praise you. You should act with it in obedience to your Lord and not be miserly with it, lest you fall back into regret and remorse while suffering the ill consequence. And there is no strength save in God.
[36] The right of him to whom you owe a debt (al-gharim alladhi yutalibuka) is that, if you have the means, you pay him back, and if you are in straitened circumstances, you satisfy him with good words and you send him away with gentleness.
[37] The right of the associate (khalit) is that you neither mislead him, nor act dishonestly toward him, nor deceive him, and you fear God in his affair.
[38] The right of the adversary (khasm) who has a claim against you is that, if what he claims against you is true, you give witness to it against yourself. You do not wrong him and you give him his full due. If what he claims against you is false, you act with kindness toward him and you show nothing in his affair other than kindness; you do not displease your Lord in his affair. And there is no strength save in God.
[39] The right of the adversary against whom you have a claim is that, if your claim against him is true, you maintain polite moderation in speaking to him and you do not deny his right. If your claim is false, you fear God, repent to Him, and abandon your claim.
[40] The right of him who asks you for advice (mustashir) is that, if you consider that he has a correct opinion, you advise him to follow it, and if you do not consider it so, you direct him to someone who does consider it so.
[41] The right of him whom you ask for advice (mushir) is that you do not make accusations against him for an opinion which does not conform to your own opinion. If it conforms to it, you praise God.
[42] The right of him who asks your counsel (mustansih) is that you give him your counsel, but you conduct yourself toward him with compassion and kindness.
[43] The right of your counsellor (nasih) is that you act gently toward him and give ear to him. If he presents you with the right course, you praise God, but if he does not agree with you, you show compassion toward him and make no accusations against him; you consider him to have made a mistake, and you do not take him to task for that, unless he should be deserving of accusation. Then attach no more importance to his affair. And there is no strength save in God.
[44] The right of him who is older than you (kabir) is that you show reverence toward him because of his age and you honour him because he entered Islam before you. You leave off confronting him in a dispute, you do not precede him in a path, you do not go ahead of him, and you do not consider him foolish. If he should act foolishly toward you, you put up with him and you honour him because of the right of Islam and the respect due to it.
[45] The right of him who is younger (saghir) is that you show compassion toward him through teaching him, pardoning him, covering his faults, kindness toward him, and helping him.
[46] The right of him who asks (sa'il) from you is that you give to him in the measure of his need.
[47] The right of him from whom you ask is that you accept from him with gratitude and recognition of his bounty if he gives, and you accept his excuse if he withholds.
[48] The right of him through whom God makes you happy (surur) is that you first praise God, then you thank the person.
[49] The right of him who does evil to you is that you pardon him. But if you know that your pardon will harm him, you defend yourself. God says, Whosoever defends himself after he has been wronged - against them there is no way (42:41).
[50] The right of the people of your creed (milla) is harbouring safety for them, compassion toward them, kindness toward their evildoer, treating them with friendliness, seeking their well-being, thanking their good-doer, and keeping harm away from them. You should love for them what you love for yourself and dislike for them what you dislike for yourself. Their old men stand in the place of your father, their youths in the place of your brothers, their old women in the place of your mother, and their young ones in the place of your children.
[51] The right of the people under the protection [of Islam] (dhimma) is that you accept from them what God has accepted from them and you do no wrong to them as long as they fulfil God's covenant.
[align=left]

ظهور

$
0
0
[تصویر: 0047-1s.jpgpg]
بسم الله الرحمن الرحیم
حدیث از امیرالمؤمنین علیه السلام در مورد ظهور حضرت مهدی(عج):

امام علي عليه السلام :اَلْمَهْدِىُّ رَجُلٌ مِنّا مِنْ وُلْدٍ فاطِمَةَ.حديث

مهدى [عجل الله تعالى فرجه ] مردى از ما و از فرزندان فاطمه [سلام الله عليها] است .


امام علي عليه السلام :اَصْحابُ الْمَهْدِىِّ شَبابٌ لا كُهُولٌ.حديث

ياران مهدى جوان اند نه پير.


امام علي عليه السلام :اَلْمُنْتَظِرُ لاَِمْرِنا كَالْمُتَشَحِّطِ بِدَمِهِ فى سَبيلِ اللّهِ.حديث

آن كه منتظر امر (فرج ) ما است ، همچون كسى است كه در راه خدا در خون خود تپيده باشد.


امام علي عليه السلام :يـَعـْطـِفُ الْهـَوى عـَلَى الْهـُدى ، اِذا عـَطـَفُوا الْهُدى عَلَى الْهَوى . (آن پيشتاز الهى ) خواهش نفسانى را به هدايت .حديث

آسمانى بازگرداند و آن هنگامى است كه (مردم ) رستگارى را تابع هوى ساخته اند.
پرینت احادیث


امام علي عليه السلام :فَاِنَّ اَحَبَّ الاَْعْمالِ اِلَى اللّهِ عَزَّوَجَلَّ انْتِظارُ الْفَرَجِ.حديث

محبوب ترين كارها نزد خداى ـ عزّوجل ـ انتظار فرج است .

فضیلت نماز شب

$
0
0
بسم الله الرحمن الرحیم
نماز شب و سحر خيزي از منظر قرآن
نماز شب از منظر قرآن: در تفسير کشف الاسرار چنين آمده که خدای تعالی در سوره مزمل فرمود: «ای محمد به دوستان ما بگوی چون که خواهيد با ما راز و نياز کنيد روی به قبله شرع آريد و قدم در حضرت نماز نهيد».

در قرآن کريم ۱۱۲ مرتبه در ۴۵ سوره درباره نماز اوامری آمده است و نيز در ۱۷ آيه آياتی درباره نماز شب و دعوت بندگان برای برپا داشتن آن آمده است و اين همه نشان از اهميت فراوان خلوت شبانه با معبود محمود دارد.

اين آيات عبارتند از: (اسرا ۷۹، فرقان ۶۴، سجده ۱۶و ۱۷، طه۳۰، ص ۳۷ و ۳۸، زمر ۹، ذاريات ۱۷و ۱۸، طور ۴۸، مزمل۲و۳و۴و۶، دهر ۲۵ و ۲۶، فجر۳).

در ميان نوافل، «نماز شب‏» جايگاه خاصى دارد و تاكيد فراوانى كه‏ در آيات قرآن و احاديث درباره آنست، به مراتب بيش از نمازهاى ديگر مستحب است و به همين جهت، اولياء خدا بر آن مداومت و مواظبت‏ داشتند و به تهجد و عبادت نيمه شب مى‏پرداختند. تا آنجا كه نماز شب‏ را خداوند، بر بنده محبوبش حضرت محمد (ص) واجب ساخته و چنين فرمان داده بود:
«و من الليل فتهجد به نافلة لك‏».
بخشى از شب را بعنوان نافله به تهجد بپرداز و سحر خيزى كن.

قرآن، در توصيف كسانى كه نيايشگران شب و اهل نماز شب‏اند، چنين مي‌‏فرمايد:
«و المستغفرين بالاسحار».
استغفار كنندگان در سحرها.

«و الذين يبيتون لربهم سجدا و قياما».
آنانكه در حال سجود و قيام، براى خدا شب زنده ‏دارى مي‌‏كنند.

«كانوا قليلا من الليل ما يهجعون‏».
مردان خدا، مقدار كمى از شب‏ را مي‌‏خوابيدند.

در قرآن كريم بارها خداوند به سحرگاهان قسم مي‌خورد، خداوند در سوره فجر، آيات 1 تا 4 و در سوره تكوير، آيه 17 كه ميفرمايد (و اللّيل اذا عسعس) سوگند به شب، چون پشت گرداند. و همين طور در سوره مدّثّر، آيه 33 و 34.
همه اين سوگندها نشانه عظمت پايان شب و سحر است و آن موقع كه تاريكي‌ها در حال تمام شدن و نور روشنى در حال بازگشتن است.

در سوره مزّمّل آيه 2، خداوند ميفرمايد: (يقم اللّيل إلاّ قلي) و در همين سوره اشاره به ترتيل قرآن در اين وقت دارد.

در سوره بني‌ اسرائيل، بعد از آيه 78، كه مربوط به نمازهاى يوميه است، در آيه 79 ميفرمايد:
«و من اللّيل فتهجّد به نافلة لك عسى أن يبعثك ربّك مقاماً محموداً».
و پاسى از شب را زنده بدار تا براى تو به منزله نافلهاى باشد.
اميد كه پروردگارت تو را به مقامى ستوده برساند.

و در سوره مزّمّل، به دنبال همان توصيه شب‌ زنده ‌دارى و قرائت قرآن ميفرمايد:
«يإنّ ناشئة اللّيل هى أشدّ و طناً و أقوم قي».
مسلّماً نماز و عبادت شبانه پا برجاتر و با استقامت‌تر است.

و دليل آن را در آيه 7 ميآورد كه: «يإنّ لك فى النّهار سبحاً طوي».
و تو را در روز، آمد و شدى دراز است.
نتيجه اين كه، نماز شب و شب زنده‌ دارى و قرائت قرآن در شب، دستور مؤكّد قرآن كريم است و باعث بيدارى قلب و تزكيه و تهذيب انسان مي‌شود.

خداوند در قرآن كريم مي‌فرمايد:
«و هوالذي جعل لكم اليل لباسا و النوم سباتا...»
او (خداوند سبحان) كسي است كه شب را براي شما لباس (و پوشش) قرار داد و خواب را مايه استراحت و... شما قرارداد.
كلمه «ليل» بيش از بيست بار در آيات قرآن كريم ذكر شده است و در اين آيه هم خداوند متعال به شب و فوايدي كه انسانها از اين نعمت خداوندي مي‌برند اشاره فرموده است. از آيه استفاده مي‌شود كه شب بنابر مصالحي كه براي انسانها داشته قرار داده شده است: «جعل لكم اليل لباسا...».
يعني: شب را براي پوشش شما قرار داد و اين كار هم فقط توسط پروردگار قادر متعال و بنابر حكمت و مصلحت و مهر و محبت بي‌بديل او انجام شده است.

و در جايي ديگر از قرآن خداوند مي‌فرمايد: «اناانزلناه في ليله القدر».
ما قرآن را در شب قدر نازل كرديم.

نزول قرآن در شب قدر بوده است و شب قدر شبي است كه از هزار ماه يعني حدود 84 سال كه يك عمر مي‌باشد، برتر است.

معراج پيامبر اسلام (ص) هم در شب اتفاق افتاده است:
«سبحان الذي اسري بعبده ليلا من المسجدالحرام الي ...».
پاك و منزه است خداوندي كه بنده‌اش را در يك شب از مسجدالحرام به ...

خداوند متعال به پيامبر اكرم (ص) سفارش فرموده‌اند كه در شب به پا خيز و قرآن بخوان زيرا امر سنگين نبوت را بزودي بر تو القاء خواهيم كرد و بايد براي آن آماده شوي.

«يا ايها المزمل قم اليل الا قليلا نصفه اوانقص منه قليلا. اوزد عليه ورتل القرآن ترتيلا. انا سنقلي عليك قول ثقيلا».
نيمي از شب را يا كمي از آن كم كن. يا بر نصف آن بيفزا و قرآن را با دقت و تأمل بخوان زيرا ما به زودي سخني سنگين به تو القا خواهيم كرد.

سپس در آيه بعد از عبادات شبانه به عنوان عباداتي بسيار ارزشمند ياد فرموده است:
«ان ناثئه اليل هي اشد و طاوا قوم قيلا».

مسلماً نماز و عبادت شبانه پا برجاتر و با استقامتتر است و ...

در قرآن كريم يك سوره به نام «الليل» يعني شب وجود دارد كه در اين سوره خداوند سبحان به شب قسم ياد فرموده است: (واليل اذا يغشي). و قسم به شب وقتي جهان را بپوشاند. بسياري از بزرگان و عرفا در عرصه شب با ذكر و تلاوت قرآن و نماز و تهجّد و تفكر در آفرينش به درجات بالاي انساني رسيده‌اند. نه فقط رزق و روزي مادي دريافت كرده‌اند بلكه بر سفره‌هايي نشسته‌اند كه سرشار از مائده‌هاي آسماني و روزي‌هاي روحاني بوده است و از اين رهگذر احتياجات مادي و معنوي دنيا و آخرت خويش را تأمين كرده‌اند:

«ان المتقين في جنات و عيون اخذين ما اتاهم ربهم انهم كانوا قبل ذالك محسنين. كانوا قليلا من اليل مايهجعون و بالاسحارهم يستغفرون ...».
به يقين پرهيزكاران در باغهاي بهشت و در ميان چشمه سارها قرار دارند و آنچه پروردگارشان (از نعمت‌ها) به آنها بخشيده را دريافت مي‌كنند (زيرا در دنيا) از نيكوكاران بودند. آنها كمي از شب را مي‌خوابيدند و در سحرگاهان استغفار مي‌كردند و...

سپس خداوند متعال به رابطه راز و نياز شبانه با گسترش و وسعت رزق و روزي اشاره مي‌فرمايند و دريچه‌اي از حق و حقيقت را به روي مؤمنان مي‌گشايند كه بدانيد و آگاه باشيد كه برخلاف آنچه تصور مي‌كنيد كه روزي و وسايل امرار معاش شما در دست اين و آن يا در اين انبار و آن انبار است بدانيد كه روزي شما در آسمان است و توسط خداوند متعال و بنابر مصلحت و حكمت او كه بستگي به معنويت و شايستگي و اطاعت شما از حق و ظرفيت ظرف وجودتان دارد تقسيم مي‌شود:


«و في السماء رزقكم و ماتوعدن. فورب السماء والارض انه لحق مثل ما انكم تنطقون».
و روزي شما در آسمان است و آنچه به شما وعده داده مي‌شود سوگند به پروردگار آسمان و زمين كه اين مطلب حق است همانگونه كه شما سخن مي‌گوييد.

«الحمدللّه ربّ العالمين و صلّى اللّه على سيّدنا محمّد و آله اجمعين لاسيّما بقيّة اللّه فى الا رضين و اللّعن الدّائم على اءعدائهم من الا ن إلى قيام يوم الدين».
يكى از امورى كه بايد همه مسلمانان مورد عنايت قرار دهند، سحرخيزى و تهجّد و راز و نياز سحرگاهان است.

در قرآن كريم بيش از ده مورد، اين مسأله ياد شده و با عباراتِ گوناگون از سحر خيزان و شب زنده‌داران، تجليل و تمجيد شده است.
«تَتَجافى جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمضاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ، فَلا تَعَلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزاءً بِما كانُوا يَعْلَمُونَ».
پهلوهاى آنان از بسترها، تهى مى‌شود و از جايگاه خودشان بر مى‌خيزند و پروردگارشان را از روى بيم و اميد مى‌خوانند و از آنچه به آنان داده‌ايم انفاق مى‌كنند، كسى نمى‌داند كه به پاداش اعمال آنها چه چيزهايى كه باعث چشم روشنى است، براى آنها ذخيره شده است.

پس خوشا به حال كسانى كه به وقت سحر استغفار كنند و شراب مهر به جام عشق در آن وقت بنوشند كه خداوند فرموده: محبوب ترين مردم نزد من كسانى هستند كه هنگام سحر از من آمرزش خواهند.
و در سوره قدر مي‌فرمايد: «انا انزلناه في ليله القدر».
ما قرآن را در شب قدر نازل كرديم.

نزول قرآن در شب قدر بوده است و شب قدر شبي است كه از هزار ماه يعني حدود 84 سال كه يك عمر مي‌باشد، برتر است.

در قرآن كريم يك سوره به نام «الليل» يعني شب وجود دارد كه در اين سوره خداوند سبحان به شب قسم ياد فرموده است: «واليل اذا يغشي» و قسم به شب وقتي جهان را بپوشاند.

بسياري از بزرگان و عرفا در عرصه شب با ذكر و تلاوت قرآن و نماز و تهجد و تفكر در آفرينش به درجات بالاي انساني رسيده‌اند. نه فقط رزق و روزي مادي دريافت كرده‌اند بلكه بر سفره ‌هايي نشسته‌اند كه سرشار از مائده‌ هاي آسماني و روزي‌ هاي روحاني بوده است و از اين رهگذر احتياجات مادي و معنوي دنيا و آخرت خويش را تأمين كرده‌اند.

شب بهترين زمان براي تماشاي ستارگان و سياره‌ها و كهكشانها و مطالعات نجومي و پي ‌بردن به رمز و راز ساير كرات و كهكشانها است. در عرصه شب منظر بديع ستارگان و كهكشانها براي هر انسان انديشمند و صاحب تفكري تماشاگه راز است:

«ان في... اختلاف اليل والنهار لايات لالي الالباب الذين يذكرون الله قياما و قعودا و علي جنوبهم و يتفكرون في خلق السماوات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار».
مسلماً در... اختلاف شب و روز نشانه‌هاي روشني براي خردمندان است. همان كساني كه خدا را در حال ايستاده و نشسته و آنگاه كه بر پهلو خوابيده‌اند ياد مي‌كنند و در اسرار آفرينش آسمانها و زمين مي‌انديشند و مي‌گويند: بارالها! اينها را بيهوده نيافريده‌اي؛ منزهي تو، ما را از عذاب آتش نگهدار.

خداوند در آیه‌های آخر سوره بنی‌ اسرائیل میفرماید:
به آنهایی که نماز شب میخوانند و تهجد میکنند من مقام محمود و پسندیده میدهم.
«و من اليل فتهجد به نافله لك عسى ان يبعتك ربك مقاماً محمودا».

به شب بر خيز (اى محمد) و نمازگزار، اين افزونى است براى تو، اميد كه خداوند تو را به ايستادن گاهى پسنديده بر پا دارد، كه پيشينيان و پسينيان، تو را در آن كار (نماز نافله) بستايند.

مقام محمود چيست؟
مقام محمود چنانكه از لفظش پيداست معنى وسيعى دارد كه شامل هر مقامى كه درخور ستايش باشد ميشود ولى مسلماً در اينجا اشاره به مقام ممتاز و فوق العادهاى است كه براى پيامبر در سايه عبادتهاى شبانه و نيايش در دل سحر حاصل مي ‌شده است.

مفسرين در مورد مقام محمود گفته‌اند كه اين مقام همان شفاعت كبراى پيامبر است.

اين تفسير در روايات متعددى نيز وارد شده است: در تفسير عياشى از امام باقر (ع) يا امام صادق (ع) ميخوانيم كه در تفسير جمله «عسى ان يبعثك ربك مقاما محمودا».

فرمود: «هى الشفاعة».

بعضى از مفسران كوشش كرده‌اند كه از مفهوم خود آيه اين حقيقت را دريابند: آنها معتقدند كه جمله «عسى ان يبعثك» دليل بر اين است كه اين مقامى است كه خدا در آينده به تو خواهد داد. مقامى است كه ستايش همگان را برمى‌انگيزد، زيرا سودش به همگان ميرسد، (چرا كه محمود در جمله بالا مطلق است و هيچگونه قيد و شرطى ندارد).

از اين گذشته حمد و ستايش در برابر يك عمل اختيارى است، و چيزى كه واجد همه اين صفات باشد چيزى جز شفاعت عامه پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم) نيست.

اين احتمال نيز وجود دارد كه مقام محمود همان نهايت قرب به پروردگار است كه يكى از آثارش شفاعت كبرى ميباشد.
گرچه مخاطب در اين آيه ظاهراً پيامبر (ص) است، ولى از يك نظر ميتوان حكم آن را تعميم داد و گفت همه افراد با ايمان كه برنامه الهى روحانى تلاوت و نماز شب را انجام ميدهند سهمى از مقام محمود خواهند داشت، و به ميزان ايمان و عمل خود به بارگاه قرب پروردگار راه خواهند يافت، و به همان نسبت ميتوانند شفيع و دستگير واماندگان در راه شوند.
زيرا مى‌دانيم هر مؤمنى در شعاع ايمان خود از مقام شفاعت برخوردار خواهد بود، ولى مصداق اتم و اكمل اين آيه شخص پيامبر (ص) است.
به همين دليل دوستان خدا هميشه از عبادتهاي آخر شب براي تصفيه‌ روح و حيات قلب و تقويت اراده و تكميل اخلاص نيرو مي‌گرفته‌اند.
در آغاز اسلام نيز پيامبر (ص) با استفاده از همين برنامه‌ روحاني مسلمانان را پرورش داد و شخصيت آنها را آن قدر بالا برد كه گويي آن انسان سابق نيستند، يعني از آنها انسانهاي تازه‌اي آفريد مصمم، شجاع، با ايمان، پاك و با اخلاص و شايد مقام محمود كه در آيات فوق به عنوان نتيجه‌ نافله شب آمده است اشاره به همين حقيقت نيز باشد.

بررسي رواياتي كه در منابع اسلام در فضيلت نماز شب وارد شده نيز روشنگر همين حقيقت است؛ به عنوان نمونه:
1ـ پيغمبر اكرم (ص) مي‌فرمايد:
«خيركم من اطاب الكلام و اطعم الّطعام و صلَّي بالليل و الناس نيام».

در سوره الزمر (آيه 9) آمده: آيا انسان ناسپاس بهتر است يا انساني كه در دل شب سجده مي‌كند و خداي را سپاس مي‌گويد، و قنوت خوان است و او از وحشت عذاب آخرت به اميد رحمت خداوند برپا مي‌ايستد و نماز مي‌خواند.

و همچنين در سوره ذاريات (آيه 17) آمده است: آن پرهيزكاراني كه بي‌گمان در بهشت مكان داده شده‌اند آنهايي هستند كه شب‌ها كم مي‌خوابند و سحرگاهان به استغفار و طلب آمرزش مي‌پردازند. اين عبادات شب زنده ‌دار شب را كم مي‌خوابند و به عبادت مشغول مي‌شوند، اما به عبادت خود مغرور نيستند و در هنگام سحر از خداوند طلب آمرزش مي‌كنند.

در سوره سجده (آيه 16) آمده است كه: آنها پهلوهاي خود را از بستر گرم برمي‌گيرند، و از خوابگاه خوش دوري مي‌گزينند و خالق و ربّ خويش را مي‌خوانند و از ترس گناهان خويش به رحمت او چشم مي‌دوزند و از آن چيزي كه خدا قسمت آنها كرده و روزيشان نموده است انفاق مي‌كنند.

(دو تفسير در روايات اسلامى وارد شده: تفسيرى به نماز عشاء و اشاره به اينكه مؤمنان راستين بعد از نماز مغرب و قبل از نماز عشاء به بستر نمىروند مبادا خواب آنها را بگيرد، و نماز عشايشان از دست برود زيرا در آن زمان معمول بوده كه در آغاز شب به استراحت مي‌پرداختند و نماز مغرب و عشاء را طبق دستور استحباب جدائى ميان (نمازهاى پنجگانه) از هم جدا مى‌كردند و هر كدام را در وقت فضيلت خود بجا مي‌آورند. هرگاه بعد از نماز مغرب و قبل از وقت عشا مىخوابيدند ممكن بود براى نماز عشا بيدار نشوند).

در سوره مزمل (آيه 6) آمده است: خواندن آيات و نماز و راز و نياز كردن با خداوند و هم صحبت شدن با او در دل شب استوارتر و بهتر است.

در سوره دهر (آيه 26) آمده است كه: خواندن آيات و نماز و راز و نياز كردن با خداوند و هم صحبت شدن با او در دل شب استوارتر و بهتر است.

در سوره آل عمران (آيه 17) آمده است كه: اين بندگان، صابر و شكيبا در بلايا و سختي‌ها، راست گفتار و فرمانبر در هر حال و انفاق كنندگان از اموال و آمرزش خواهان در سحرگان. (پس بندگان واقعي خداوند هم صابرند و هم صادق و هم فرمانبر از امر خدايند و هم انفاق كننده و هم استغفار كننده در سحرگاهان و ما مي‌دانيم در نماز شب و در نماز وتر مستحب است هفتاد بار استغفار شود.

در سوره آل عمران (آيه 112) آمده است كه: اهل كتاب همه يكسان نيستند، بلكه عده‌اي از آنها هستند كه قيام به حق و ايمان مي‌كنند و پيوسته در اوقات شب آيات خداوند را تلاوت مي‌نمايند در حاليكه سجده مي‌نمايند.

در سوره فرقان (آيه 64) آمده است كه: و آنان كه براي رضاي پروردگار خويش شب‌ها يا در حال سجده هستند و يا اينكه ايستاده‌اند آنها شب را تا به صبح بيدارند و خدايشان را عبادت مي‌كنند.

در سوره المزمل (آيه 2) آمده است كه: برخيز شب (براي عبادت و نماز) مگر اندكي (كه در اين اندك فقط بخواب) نيمي از آن را يا كم كن از آن اندكي.

در سوره الفجر (آيه 3) آمده است كه: سوگند به شَفع و سوگند به وَتر. (كلمات شفع و وَتر را معاني مختلفي كرده‌اند كه از جمله معاني، شفع اشاره به نماز دو ركعتي و وَتر نماز يك ركعتي در اين فريضه الهي است.

در قرآن مجيد از پاداش بزرگ و نفيسي كه خداوند به زاهدان شب عنايت مي‌كند، خبر داده، مي‌فرمايد: «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ».
هيچ كس نمي‌داند كه در ازاي كاري كه انجام داده‌اند، چه (پاداش مهم) و چشم روشني‌اي براي آنها نهفته شده است.

حضرت امام صادق (ع) در تفسير اين آيه شريفه فرمود:
«ما مِنْ حَسَنَةٍ إِلاّ وَ لَها ثَوابٌ مُبَيَّنٌ فِي الْقُرْانِ إِلّا صَلاةُ اللَّيْلِ فَإِنَّ اللهَ عَزَّ اسْمُهُ لَمْ يُبَيِّنٌ ثَوابَها لِعِظَمِ خَطَرِها قالَ: فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ».
هيچ كاري نيكي نيست جز آنكه پاداشش در قرآن بيان شده است مگر نماز شب كه خداوند به خاطر عظمت شأن آن ثوابش را برملا نكرده و فرموده است: «فَلا تَعلَمُ نَفس».

ممكن است در اينجا اين سؤال پيش آيد كه چرا پاداش عظيم نماز شب مخفي نگاه داشته شده است؟ اين سؤال را به سه شكل مي‌توان پاسخ داد:

1. كارهاي ارزشمند و عظيم چنان است كه حقيقت آنها به سادگي قابل درك نيست، در عين حال پنهان داشتن پاداش آنها نشاط انگيزتر است.
2. قرّة‌العين و چشم روشني، آن قدر بزرگ و گسترده است كه دانش انسان از رسيدن به تمام خصوصيات آن ناتوان است.
3. چون «نماز شب» مخفيانه و دور از چشم ديگران انجام مي‌گيرد، پاداش آن نيز پنهان و دور از چشم مردمان است.


نماز شب از منظر ائمه معصومين (عليهم السلام)
از رسول خدا (ص) نقل شده است:
«أشرف اُمَّتي حملةُ الْقرانِ و اصْحاب اللَّيلِ».
بزرگان و اشراف امّت من دو گروه‌اند: حاملان (حافظان) قرآن، و شب زنده ‌داران.

مهمترين نكته‌اي كه بايستيكه به آن توجه زيادي داشته باشيد اين است كه اعمال مستحبه و نوافل در صورتي مفيد و مؤثر است كه استمرار و تداوم داشته باشد، چنانكه در احاديث آمده است: هر عمل نيكي را كه شروع مي‎‌كنيد حداقل آن را تا يك سال ادامه دهيد كه تأثير عمل در تداوم آن است.

در حديثي از پيامبر (ص) آمده است كه: دو ركعت نماز در دل شب پيش من از دنيا و آنچه در آن است محبوتر است.

همچنين رسول خدا (ص) فرمود:
«نزد من دو ركعت نماز در دل شب از دنيا و آنچه در اوست، بهتر است».

نيز آن بزرگوار فرمود: «خداوند، ابراهيم را دوست نگرفت، مگر به خاطر خوراندن طعام (به مردم) و خواندن نماز در شب، درحالي كه مردم در خواب بودند».

ما نمي‌دانيم كه اين دوستي كه خداوند آن را به ابراهيم داده است، چه مقام با عظمتي است. تمام بهشت‌ها را اگر به ابراهيم خليل بدهند، در آن نظر نكند. نعمت ‌هاي آن عالم را با اين جهان مقايسه نكن، و بدان كه اهميت پاداش نمازگزاران در دل شب را خداوند مي‌داند؛ اما افسوس كه ايمان ما سست است؛ والا چگونه شب را تا صبح به غفلت سپري مي‌كرديم.

آن حضرت در جايى مى‌فرمايند: آنقدر جبرئيل مرا سفارش به نماز شب كرد كه گويا نيكويان امتم شب نمى‌خوابند. دو ركعت نماز در شب را بر همه دنيا ترجيح مى‌دهم.

و نيز فرمود: شريفترين امت من اهل قرآن و شب زنده ‌دارند.

و در حديت ديگري آمده است كه: «شرف المؤمن صلاته بالليل‏».
شرف مؤمن به نماز شب اوست.

در حديثي آمده است: «كذب من زعم انه يحبنى فاذا جنه الليل نام عنى،اليس كل محب يحب خلوة حبيبه؟» دروغ مي‌‏گويد آنكه مدعى محبت من است، ولى وقتى شب‏ او را فرا مي‌‏رسد، مى‏‌خوابد، آيا مگر نه اينكه هر عاشقى، خلوت با معشوقش را دوست دارد؟...

تفسير نمونه جلد 12 صفحه 230 آمده است كه: «اى محمد هر چه مى‌خواهى عمر كن اما بدان كه سرانجام خواهى مرد، و به هر چه مى‌خواهى دل ببند اما بدان سرانجام از آن جدا خواهى شد، و هر عملى مى‌خواهى انجام ده ولى بدان سرانجام، عملت را خواهى ديد، و نيز بدان كه شرف مؤمن نماز شب او است، و عزتش خود دارى از ريختن آبروى مردم است».

اين اندرزهاى ملكوتى جبرئيل كه همه حساب شده است نشان ميدهد كه نماز شب آنچنان شخصيت و تربيت و روحانيت و ايمانى به انسان ميدهد كه مايه شرف و آبروى او است همانگونه كه ترك مزاحمت نسبت به مردم، سبب عزت خواهد شد.

روزي رسول اكرم (ص) به يكي از اصحابش فرمود: اگر مايلي راه‌هاي خير را به تو نشان بدهم. سپس فرمود: «... قيام الرّجل في جوف اللّيل يبتغي وجه الله».
(يكي از راهها) برخاستن مرد در دل شب در پي يافتن رضاي خداست.

حضرت على (ع) فرمود: هرگاه رسول خدا (ص) براى نماز شب بر مى‌خاست، نخست مسواك مى‌كرد، سپس به آسمان مى‌نگريست و اين آيات را زمزمه مى‌كرد: «إِنَّ فِى خَلْقِ السَّمواتِ وَ الاَْرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لاَياتٍ لاُِوْلِى الاَْلْبابِ ...».
مسلّماً در آفرينش آسمانها و زمين و آمد و رفتِ شب و روز، نشانه‌هاى (روشنى) براى خرمندان است.

حضرت علي (ع) هم در وصف شب زنده ‌داران فرموده است: شب زنده‌ داري خواب را از چشم او ربوده و به اميد ثواب ...

پرهيزكاران در شب بپا ايستاده مشغول نمازند. قرآن را جزء جزء و با تفكر و انديشه مي‌خوانند و با قرآن جان خود را محزون و داروي درد خويش را مي‌يابند... بكوشيد در دل شب‌ها با شب زنده ‌‌داري و ...

كجايند ياران شهيدي كه رنگ صورتشان از شب زنده‌داري زرد شده بود ... اي نوف! همانا داوود پيامبر در چنين ساعتي از شب بر مي‌خاست و ...

امام صادق (ع) فرمود: «ازجمله سفارش‌هاي پيامبر (ص) به علي‌ (ع) اين بود كه اي علي! تو را به صفاتي در خودت سفارش مي‌كنم؛ پس آنها را حفظ كن. سپس گفت: «خداوندا! او را ياري نما! تا اين كه فرمود: بر تو باد نماز شب! برتو باد نماز شب! بر تو باد نماز شب».

حضرت علي (ع) به پسر عمران مي‌فرمايد: اي پسر عمران، دروغ مي‌گويد آن كسي كه گمان مي‌كند مرا دوست دارد در حاليكه چون شب فرا مي‌رسد از من چشم مي‌پوشد و به خواب مي‌رود! آيا نه مگر چنين است كه هر عاشقي خلوت با معشوقش را دوست مي‌دارد؟

هان اي پسر عمران، اين منم كه بر دوستانم مطّلعم؛ چون شب آنان را فرا گيرد چشم دلشان را دگرگون مي‌سازم (كه جز من چيزي نمي‌بينند) و عقوبتم را در مقابل ديدگانشان مجسّم مي‌كنم (بدان گونه كه) از راه شهود و رويا رويي با من به مخاطبه مي‌پردازند و حضوراً با من به گفتگو مي‌نشينند. اي پسر عمران، در دل شبهاي تار از دلت خشوع و از تنت خضوع و از چشمانت قطرات اشك نثار من بنما و مرا بخوان كه مرا به خود نزديك و اجابت كننده دعوتت خواهي يافت. (بحار الانوار، ج 78، ص 139).

امام باقر (ع) مي‌فرمايد: هيچ قطره‌ای نيست که نزد خدای عزوجل محبوبتر باشد از قطره اشک در ظلمت شب که از خوف خدا باشد و جز برای او منظوری نباشد.

حضرت علي (ع) فرمود: «طُوبي لِنَفْسِ اَدَّتّ اِلي رَبِّها فَرْضَها، وَ عَرَكَتْ بِجَنْبِها بُؤْسَها، وَ هَجَرَتْ فِي اللَّيْلِ غُمْضَها، حَتّي اِذا غَلَبَ الْكَري عَلَيْها اِفْتَرَشَتْ أرَضَها، وَ تَوسَّدَتْ كَفَّها، في مَعْشَرٍ اَسْهَرَ عيُونَهُمْ خَوفٌ مَعادِهِمْ، تَجافَتْ عَنْ مَضاجِعِهِمْ جُنُوبُهُمْ وَ هَمْهَمَتْ بِذِكْرِ رَبِّهِمْ شِفاهُهُمْ وَ تَقَشَّعَتْ بِطُولِ اسْتِغْفارِهِمْ ذُنُوبُهُمْ أولئِكَ حِزْبُ اللهِ ألا اِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الْمُفْلِحُون».
خوشا به حال آن كس كه مسؤوليتهاي واجب را در پيشگاه خدا به انجام رسانده و در راه خدا هرگز سختي و تلخي را به جان خريده و به شب زنده‌داري پرداخته است و اگر خواب بر او چيره شد بر روي زمين خوابيده و كف دست را بالين خود قرار داده و در گروهي است كه ترس از معاد، خواب را از چشمانشان ربوده و پهلو از بسترها گرفته و لبهايشان به ياد پروردگار در حركت و با استغفار طولاني گناهان را زدوده‌اند: «آنان حزب خداوندند و قطعاً حزب خدا رستگار است».

حضرت رسول اكرم (ص) در ضمن وصيتهاي خود به حضرت اميرالمؤمنان علي (ع) فرمودند: «عَليكَ بِصَلوهِ اللّيلِ، بِصلوهِ الّليلِ، بِصلوهِ اللّيلِ» يعني سه مرتبه فرمودند:
نماز شب خواندن را بر خود لازم بشمار.

امام صادق (ع) مي‌فرمايد: «لَيْسَ مِنْ شِيْعَتِنا مَنْ لَمْ يُصَلِّ صَلوة اللّيل».
كسى كه نماز شب نمى‌خواند، از شيعيان ما نيست.

در حديثى از امام صادق (ع) چنين مى‌خوانيم: «أَبْغَضُ الْخَلْقِ إلى اللّه جِيْفَةٌ بِاللَّيلِ، بطالٌ بِالنَّهار».
مبغوض‌ ترين و ناپسندترين مردم نزد خداوند، كسى است كه [شب را سراسر به خواب رود] بسان مردارى گنديده و در روز بيكار و تنبل باشد.

امام صادق (ع): به يكى از يارانش فرمود: «لا تدع قيام الليل فان المغبون من حرم قيام الليل».
دست از قيام شب برمدار، مغبون كسى است كه از قيام و عبادت شب محروم گردد.

ابن ابي ‌يعفور (راوي حديث) مي‌گويد به حضور امام صادق (ع) عرضه داشتم قربانت شوم بفرمائيد آن ساعتي كه نزديكترين ساعات انسان به خدا و خدا به او نزديك است كدام ساعت است؟ فرمود: چون آخر شب برخيزد در حالي كه چشمها در خوابند، وضوئي شاداب گرفته و در عبادتگاه خود بايستد و با توجه قبلي به خدا، تكبير نماز گفته و با تلاوت فرازهايي از قرآن دو ركعت نماز به جاي آورده و آنگاه برخيزد براي ادامه نماز، در اين هنگام از سوي آسمان از جانب عرش، اين ندا برخيزد:
اي بنده خدا خوان، الآن، احسان و خيز از جانب عالم ملكوت بر سرت در حال فروريختن است، و فرشتگان از كنار قدمهايت تا عَنان آسمان اطرافت را گرفته‌اند و خداي مهربان ندا مي‌كند: اي بنده من، اگر بداني با كه در حال گفتگو و راز و نيازي، انفتال از خود نشان نمي‌دهي.

رواي مي‌گويد: عرض كردم اي فرزند پيامبر (ص) قدايت شوم مقصود از (انفتال) چيست؟
امام (ع) در حالي كه صورت خود را به سمت پشت سر مي‌چرخانيد، فرمود: انفتال اين است كه صورت و بدنت را برگرداني. (محتمل است كنايه از انصراف دل و توجه به غير خدا باشد).

حضرت صادق (ع) فرمودند: شرافت مؤمن در نماز شب خواندن و عزّت مؤمن در اين است كه متعرض اعراض مردم چيزهايي كه مردم عنايت به پنهان ماندن آن دارند، نشود، به اين معنا كه تفحص در امور مردم نداشته باشد و غيبت آنان را نكند.

و نيز حضرت صادق (ع) فرمودند: «مال دنيا و فرزندان، زينت زندگي اين دنيا و نماز شب، زينت آخرت است».

اسحق بن عمار ضمن روايتی از امام صادق (ع) نقل مي‌کند که ايشان از پدران بزرگوار و آنان از رسول خدا (ص) نقل مي‌کنند که فرمود: خدای تعالی به بنده‌ای که نماز شب را در روز قضا بکند مباهات مي‌کند و مي‌فرمايد: ای فرشتگان من، اين بنده من چيزی را که به او واجب نکرده‌ام قضا مي‌کند گواه باشيد که من او را آمرزيدم».

اگر مردم مي‌دانستند كه (در اثر نخواندن نماز شب) چهار ثواب بزرگ و پاداش هميشگی را از دست داده‌اند، گريه‌هايشان بر از دست دادنش طولاني ميشد.

امام صادق (ع) به سليمان ديلمى فرمود:
اى سليمان! نماز شب را ترك نكن، همانا زيانكار كسى است كه از نماز شب محروم بماند.

امام صادق(ع) فرمود: «نَوْمَة ُالغَداةِ مَشُومَةٌ، تَطْرُدُ الرِّزْقَ وَ تُصَفِّرُ اللَّوْنَ وَ تَقْبحُهُ وُ تُغَيِّرُهُ، وَ هُوَ نَومُ كُلِّ مَشُومٍ، اِنَّ اللهَ تَباركَ وَ تَعالي يَقَسِّمُ الاَرْزاقَ ما بَيْنَ طُلُوعِ الْفَجْرِ اِلي طُلُوعِ الشَّمْسِ فَاِيّاكُمْ وَ تِلْكَ النَومَة َ».

خواب صبح و بين الطّلوعين ضررهاي ذيل را دارد:
خواب نَحْس و نامباركي است؛ رزق را دور مي‌كند؛ رنگ را زرد و زشت كرده و چهره را تغيير مي‌دهد و آن خواب هر بدخويي است.
به راستي كه خداوند سبحان رزقهاي بندگان را بين طلوع فجر [ اوّل وقت نماز صبح] تا طلوع خورشيد تقسيم مي‌كند؛ پس از چنين خوابي جدّاً بپرهيزيد.
«عن حمران بن اعين عن ابي عبدالله قال: كان علي بن الحسين قاعداً في بيته اذ قرع قوم عليهم الباب فقال يا جارية‌ انظري من بالباب؟ فقالوا قوم من شيعتك فوثب عجلان حتي كاد ان يقع فلما فتح الباب و نظر الهيم رجع و قال كذبوا فاين السمت في الوجوه؟ اين اثر العبادة؟ اين سيماء السجود؟ انما شيعتنا يعرفون بعبادتهم و شعثهم قد قرحت العبادة منهم الاناف و دثرت الجباه والمساجد خمص البطون ذبل الشفاه قد هيجت العبادة وجوههم و اخلق سهر الليالي وقطع الهواجر جثثهم المسبحون اذا سكت الناس و المصلون إذا نام الناس و المحزونون اذا فرح الناس يعرفون بالزهد كلامهم الرحمة و تشاغلهم بالجنة».

حمران بن اعين روايت مي‌كند:
ابو عبدالله امام صادق (ع) فرمود: ‌امام سجاد در خانه خود نشسته بود كه در زدند امام به كنيز خود فرمود ببين چه كسي در مي‌زند آنها (كه پشت در بودند) گفتند ما از شيعيان شما هستيم امام (از خوشحالي) چنان با عجله برخاست كه نزديك بود به زمين بيفتد وقتي امام در را باز كرد و به آنها نگاه كرد برگشت و فرمود آنها شيعه نيستند و دروغ مي‌گويند نشانه (بندگي در) سيمايشان كجا است؟ اثر عبادت كجا است؟ نشاني سجود كجاست؟ ‌شيعيان ما به عبادت و به ظاهرشان شناخته مي‌شوند عبادت بيني آنها را (كه بسيار به خاك ساييده شده) زخم كرده پيشاني و جاي سجده آنها پينه بسته است. آنها از روزه بسيار لاغرند و لبهايشان (از ذكر فراوان) خشكيده است.
عبادت، چهره‌هايشان را دگرگون كرده و شب بيداري، جواني را از آنها گرفته است. و روزه گرفتن در روزهاي گرم، بدنشان را تكيده كرده است. آنها هنگامي كه مردم خاموشند تسبيح خدا را مي‌گويند و وقتي مردم در خوابند نماز مي‌گزارند؛ و زماني كه مردم (به خاطر غفلت) شادمانند (‌از خوف خدا) اندوهناكند. آنها را ديگران به زهد (دلبستگي به دنيا نداشتن) مي‌شناسند سخن آنها رحمت است. و آنان براي بهشت در كار و تلاشند.

امام صادق (ع) مي‌فرمايد: «ليس من شيعتنا من لم يصل صلاة ‌الليل».
كسي كه نماز شب نخواند شيعه كامل نيست.

امام صادق (ع) مي‌فرمايد: «عن ابي بصير قال: قال الصادق uشيعتنا اهل الورع و الاجتهاد و اهل الوفا و الامانة و اهل الزهد و العبادة و اصحاب احدي و خمسين ركعة في اليوم و الليلة والقائمون بالليل الصائمون بالنهار يزكون اموالهم و يحجون البيت و يجتنبون كل محرم».
ابو بصير مي‌گويد: امام صادق (ع) فرمود شيعيان ما پارسا، كوشا در پرستش خدا، وفادار، امانتدار، زاهد و عابدند آنها در شبانه روز پنجاه و يك ركعت نماز (واجب و مستحب) مي‌گزارند و نماز شب مي‌خوانند و روزه مي‌گيرند و زكات اموال خود را مي‌دهند و حج مي‌گزارند و از هر حرامي دوري مي‌كنند».

حضرت رضا (ع) فرمود: «بدانيد كه نمازهاي نافله به خاطر تفاوت مردم در توانشان تشريع شده است؛ زيرا برخي از برخي، قويترند، نمازهاي واجب براي پايين ترين سطح وضع شده، سپس مستحبات در پي آن آمده است تا قوي و ضعيف در حد توانشان عمل نمايند، بنابراين هيچ كس فراتر از توانش مكلّف نشده است ... همچنين است روزه و حج و براي هر واجبي، مستحبي بدين معنا وجود دارد.

حضرت رضا (ع) فرمود: «حَسِّنُوا نَوافِلَكُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّها هَدِيَّةٌ إِلَي اللهِ عَزَّوَجَلَّ».
نمازهاي نافله را زيبا ادا كنيد و آگاه باشيد كه آنها هديه‌اي به پيشگاه خداي بزرگ است.


انجام مستحبات و ترك مكروهات
يكي از نقطه‌هاي آغاز در رسيدن به كمال، التزام به نوافل و مستحبات است. نوافل و سنن صالحه چندان مهم است كه بعضي از فقها ترك جميع سنن را از آن جهت كه دليل بر بي‌اعتنايي به آداب شرع مقدس است حرام دانسته‌اند.

التزام و استمرار بر نوافل و مستحبات سه اثر مهم دارد:
1. گناهان انسان را محو مي‌سازد، چنانكه خداوند متعال مي‌فرمايد: «وَ أَقِمِ الصََّلاةَ طَرَفَيِ النَّهارِ وَ زُلَفاً مِنَ اللَّيْلِ إِنَّ الْحَسَناتِ يُذْهِبْنَ السَّيِّئاتِ».
نماز بگذار در آغاز و انجام روز و ساعاتي از شب. زيرا نيكي‌ها بدي‌ها را از ميان مي‌برد...
و در حديث آمده است كه نماز مؤمن در شب گناهان روز او را از بين مي‌برد. و در بعضي نقل‌ها آمده است كه نماز وِتْر گناهان را از بين مي‌برد.

2. نواقص و كمبودهايي را كه بر اثر غفلت يا قصور در فرايض و واجبات رخ داده است، جبران مي‎كند. مثلاً نوافل يوميه ـ خصوصاً نوافل شب (نماز شب)، نواقص نمازهاي يوميه را مرتفع مي‌سازد، روزه‌هاي مستحبّي نواقص روزه‌هاي ماه رمضان را برطرف مي‌كند، صدقات مستحبّه كمبودهاي واجبات مالي از قبيل زكات و خمس را رفع مي‌نمايد و ... احتمال دارد كه اعمال مستحبه مطلقاً در رفع نواقص كليه فرايض و واجبات مؤثر باشد. در اين مورد به چند حديث اشاره مي‌شود.

از امام باقر (ع) نقل شده است كه فرمود: «إنَّما جُعِلْتَ النّافلةُ لِيَتُمَّ بها ما يَفْسُد منَ الْفريضةِ».
نماز نافله براي آن قرار داده شده است كه فساد و نقص فرايض را جبران كند.

و در حديث ديگر آمده است:
«إنَّ تباركَ و تعالي أتمَّ صلوةَ الْفريضةَ بصلوةِ النّافِلةِ».
خداوند تبارك و تعالي نماز واجب را با نماز نافله كامل كرده است.

ابو حمزه ثمالي مي‌گويد كه امام (ع) فرمود: هيچ نمازي بدون حضور قلب قبول نيست. من عرض كردم: فدايت شوم، همه ما هلاك شديم؟ فرمود: نه، زيرا خداوند متعال اين گونه عبادات را به وسيله نافله‌ها كامل مي‎گرداند.

3. موجب تقرّب به خداوند سبحان مي‌شود، چنانكه مي‌فرمايد: «تَتَجافي جُنُوبُهُمْ عَنِ الْمَضاجِعِ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ خَوْفاً وَ طَمَعاً وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ جَزاءً بِما كانُوا يَعْمَلُونَ».
مؤمنان حقيقي شبها پهلو از بستر بر مي‌دارند و خداي را با بيم و اميد مي‌خوانند و از آنچه روزيشان كرده‌ايم انفاق مي‌كنند. پس هيچ كس نمي‌داند به پاداش اعمالشان چه نعمتها به عنوان چشم روشني براي آنها در عالم غيب آماده شده است.

و در حديث قدسي آمده است: «... و ما تقرَّب إليَّ عبدٌ بشيْ ءٍ احبُّ إليَّ ممّا افْترضْتُ عليهِ و انَّهُ ليتقرَّبُ إليَّ بِالنّافلةِ حتي اُحبَّهُ فَإذا احْبيْتُهُ كُنْت سَمْعَهُ الّذي يسْمع بِهِ، و بصرهُ الَّذي يُبْصرُ بِهِ و لِسانَهُ الّذي ينْطقُ بِهِ وَيَدَهُ التَّي يَبْطِشُ بها، إنْ دعاني أجبتُهُ، و إنْ سَئلني أعْطَيْتُهُ...».
هيچ بنده‌اي به عبادتي بهتر از فرايض و واجبات به من تقرّب نجسته است و او به وسيله نوافل به من تقرب مي‎جويد تا جايي كه من او را دوست بدارم؛ آنگاه كه دوستش داشتم من گوش شنواي او و ديده بيناي او و زبان گويا و دست تواناي او خواهم بود، اگر مرا بخواند پاسخش مي‌دهم و چنانچه چيزي از من بخواهد ارزاني‌اش مي‌دارم.

در حديث ديگر آمده است: «صلوةُ النَّوافِلِ قُربانُ كلِّ مؤمنِ ...».
نماز نافله وسيله نزديك شدن مؤمنان به خداوند است ...

از اميرالمؤمنين (ع) روايت است كه دل آدمى اقبالى دارد و ادبارى (گاه رو كند و در نشاط باشد و گاه پشت كند و خسته و ملول بود) هرگاه در حال نشاط بود به نوافل بپردازيد و چون پشت كند به واجبات اكتفا نمائيد. در حديث ديگر فرمود: اگر نافله به نماز فريضه لطمه زند آن نافله شما را به خدا نزديك نسازد.

امام صادق (ع) فرمود: بسا شود كه يك نماز جز نيمى از آن يا ثلث يا ربع يا يك پنجم آن بالا نرود زيرا از نماز آن بالا رود و پذيرفته گردد كه به دل در آن توجه شده باشد. و اينكه به ما دستور داده‌اند نافله بخوانيم تا بدين وسيله كمبود قبولى نماز واجب جبران شود.

از آن حضرت رسيده كه كوتاه خواندن نماز واجب (كه حسب معمول به جماعت ادا مى‌شود) و طولانى خواندن نافله خود نوعى عبادت است.

از امام باقر (ع) روايت شده كه اگر نماز واجبى بدهكار بودى تا آن را قضا نكنى به نافله مپرداز. در حديث آمده كه پيغمبر (ص) از خواندن نافله در اين سه وقت نهى نمود:
هنگام طلوع خورشيد و هنگام غروب آن و موقعى كه آفتاب در وسط آسمان باشد.
و در حديث ديگر آمده است: مداومت بر كار خير آثار خوبي از آن ناشي مي‌شود از جمله: ترك كارهاي زشت، پرهيز از لغزش و گناه، حصول يقين، حبّ نجات، طاعت خداي رحمان، تعظيم منطق و برهان، دوري از وسوسه شيطان و پذيرفتن عدل و گفتار حق. اينها چيزهايي است كه شخص خردمند از تداوم بر كار خوب به دست مي‌آورد.
و در حديث ديگر در اهميت مداومت بر كار خير از امام باقر (ع) نقل شده است كه آن حضرت همواره مي‌فرمود: هنگامي كه بر كار خوبي خود را عادت مي‌دهم دوست دارم كه بر آن مداومت داشته باشم.
چنانچه نتوانم آن را در شب انجام دهم قضاي آن را در روز بجا مي‌آورم و اگر در روز از من فوت شود در شب آن را قضا مي‌كنم. به راستي محبوبترين عمل نزد خدا عملي است كه دوام داشته باشد.

مقصود از التزام به نوافل و مستحبات آن نيست كه انسان تمام مستحبات را بجا آورد كه چنين چيزي نه ممكن است و نه جايز، زيرا نه امكانات اجازه مي‌دهد و نه ساير تكاليف و مسئوليتها براي انسان اين همه وقت باقي مي‌گذارد بلكه مقصود آن است كه انسان در حدود شرايط و امكانات فردي و اجتماعي اعمالي را انتخاب كند و ملتزم به انجام آن باشد.

در شرع انور نسبت به پاره‌اي از عبادات و مستحبات و خدمات و صدقات و سنن صالحه بيشتر تأكيد شده و سيره و روش اولياي دين و ائمه معصومين (عليهم السّلام) بر التزام به اين گونه سنن بوده است مانند: قرائت قرآن، تهجّد و شب زنده‌داري و مناجات و راز و نياز در دل شب (آنگاه كه چشم‌ها همه در خوابند)، التزام به اوّل وقت در نمازهاي واجب، بجا آوردن پنجاه و يك ركعت نماز در شبانه روز كه هفده ركعت آن واجب و بقيه مستحب است به ويژه نماز شب و دو ركعت نافله صبح و دو ركعت نافله عشاء و همواره در روز و شب با وضو بودن، رعايت آداب و سنن و حضور قلب در عبادات، تعقيبات نماز، شركت مداوم در نماز جمعه و جماعات، طولاني كردن قنوت و سجده‌هاي نماز، و سه روز روزه در هر ماه، زيارت قبور اولياء و شهدا خصوصاً پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله و سلّم) و ائمه معصومين (عليهم السّلام).

در روايتى از امام باقر (ع) چنين مى‌خوانيم كه به يكى از يارانش فرمود: «الا اخبرك بالاسلام اصله و فرعه و ذروة سنامه».
آيا ريشه و شاخه و بلندترين قله اسلام را به تو معرفى كنم؟
راوى عرض كرد بفرمائيد: فدايت شوم.
فرمود: اما اصله الصلوة، و فرعه الزكاة، و ذروة سنامه الجهاد!: ريشه‌اش نماز است و شاخه‌اش زكات، و قله مرتفعش جهاد است.
سپس افزود: اگر بخواهى تمام ابواب خير را به تو معرفى كنم.
راوى مي‌گويد: بفرمائيد فدايت شوم.

امام فرمود: «الصوم جنة، و الصدقة تذهب بالخطيئة، و قيام الرجل فى جوف الليل بذكر الله، ثم قرأ تتجافى جنوبهم عن المضاجع».
روزه سپرى است در مقابل آتش و صدقه محو كننده گناه است، و برخاستن انسان در دل شب او را به ياد خدا مىاندازد، سپس آيه تتجافى جنوبهم عن المضاجع را تلاوت فرمود.

در تفسير مجمع البيان از معاذ بن جبل چنين نقل شده كه در غزوه تبوك در خدمت رسول خدا (ص) بودم، گرما همه را سخت ناراحت كرده بود. (تفسير نمونه ج: 17 ص: 156).
و هر كس به گوشه‌اى پناه مي‌برد، ناگهان ديدم كه پيامبر (ص) از همه به من نزديكتر است، خدمتش رفتم عرض كردم: اى رسول خدا (ص) عملى به من بياموز كه مرا وارد بهشت كند، و از آتش دوزخ دور سازد.

فرمود: سؤال بزرگى كردى، اما پاسخ آن براى كسى كه خدا بر او آسان كرده است مشكل نيست سپس افزود: «تعبد الله و لا تشرك به شيئا و تقيم الصلوة المكتوبة و تؤدى الزكوة المفروضة و تصوم شهر رمضان».

خدا را پرستش كن و چيزى را شريك او قرارنده نمازهاى واجب را انجام ده و زكات واجب (حق مستمندان) را اداء كن و ماه رمضان را روزه بگير.

بعد فرمود: و اگر بخواهى از ابواب خيرات به تو خبر مي‌دهم عرض كردم اى پيامبر بفرمائيد فرمود: «الصوم جنة من النار و الصدقه تكفر الخطيئه و قيام الرجل فى جوف الليل يبتغى وجه الله ثم قرأ هذه الايه تتجافى جنوبهم عن المضاجع».
روزه سپرى است در برابر آتش و انفاق در راه خدا كفاره گناهان است، و قيام انسان در دل شب براى خشنودى خدا.

سپس آيه تتجافى جنوبهم را قرائت فرمود.
گرچه هيچ مانعى ندارد كه آيه مفهوم وسيعى داشته باشد، هم بيدار ماندن در آغاز شب را براى نماز عشاء شامل شود، و هم برخاستن در سحرگاه را براى نماز شب، ولى دقت در مفهوم تتجافى معنى دوم را بيشتر در ذهن منعكس مىكند، زيرا ظاهر جمله اين است كه قبلاً پهلوها در بستر آرام گرفته سپس از آن دور مى‌شود و اين مناسب قيام در آخر شب براى انجام نماز است، بنابر اين دسته اول از روايات از قبيل توسعه در مفهوم و الغاء خصوصيت است.

گرچه درباره اهميت اين نماز پر بركت همان چند روايت فوق كافى به نظر مي‌رسد، ولى اين نكته قابل ذكر است كه در روايات اسلامى آن قدر اهميت به اين عبادت داده شده است كه درباره كمتر عبادتى چنين سخن گفته شده است.

دوستان حق، و رهروان راه فضيلت به اين عبادت بىريا كه قلب را روشنائى و دل را نور و صفا مي‌بخشد همواره اهميت بسيار مي‌دادند.

ممكن است بعضى هميشه توفيق بهره‌گيرى از اين عبادت پر بركت را نداشته باشند، ولى چه مانعى دارد كه در بعضى از شبها كه اين توفيق حاصل است بهره‌ گيرند، و در آن‌ هنگام كه خاموشى همه جا را فرا گرفته، و اشتغالات روزانه همه تعطيل است، كودكان در خواب، و محيط آماده حضور قلب و راز و نياز با خدا است، بر خيزند و به در خانه خدا روند و دل را به نور عشق دوست روشن سازند.

استاد شهيد، مي‌گويد:
ما يك سلسله لذّتهاى معنوى داريم كه معنويّت ما را بالا مى‌برد. براى كسى كه اهل تهجّد و نماز شب است جزو صادقين و صابرين و مستغفرين بالاسحار باشد، نماز شب لذّت و بهجت دارد، آن لذّتى كه يك نفر نماز شب خوانِ حقيقى و واقعى از نماز شب خودش مى‌برد، از آن (استغفراللّه ربّى و اتوب و اليه) ها مي‌برد، از آن (العفو گفتنها) و ياد كردن و دعا كردنهاى حدّاقل چهار مؤمن مى‌برد، و آن لذّتى كه از آن (يا ربّ يا ربّ) گفتن‌ها مى‌برد، هيچ وقت يك آدم عيّاش كه در كاباره‌ها ميگردد، احساس نمي‌كند.
لذّت آن نماز شب خوان خيلى عميقتر، نيرومندتر و نشاط بخشتر است.
ولى اگر ما خودمان را غرق در لذّت مادّى دنيا كنيم مثلاً سر شب بنشينيم دور هم و شروع كنيم به گفتن و خنديدن و فرضاً غيبت هم نكنيم كه حرام است، صرفاً شوخي‌هاى مباح هم بكنيم و بعد هم سفره را پهن كنيم و آنقدر بخوريم كه نفس كشيدن برايمان دشوار شود، بعد مثل يك مرده در رختخواب بيفتيم. آيا در اين صورت توفيق پيدا مى‌كنيم كه سحر از دو ساعت مانده به طلوع صبح بلند شويم و بعد، از عمق روح خودمان (يا ربّ يا ربّ) بگوييم؟ اساساً بيدار نمى‌شويم و اگر هم شويم مثل مستى كه چند جام شراب خورده است، تلو تلو مى‌خوريم.
پس اگر انسان بخواهد لذّتهاى معنوى و الهى را در اين دنيا درك كند، چاره‌اى ندارد جز اين كه از لذّتهاى مادّى كسر كند. به خدا قسم لذّتى كه يك مرد با ايمان در آن وقت شب كه بلند مى‌شود و چشمش مى‌افتد به آسمان پر ستاره و آيات آخر سوره آل عمران را كه صداى هستى است و از قلب وجود برخاسته است، مى‌خواند و با هستى هم صدا مى‌شود، احساس مي‌كند برابر است با يك عمر لذّت مادّى در اين دنيا.
يك چنين آدمى، نمي‌تواند مثل ما زندگى كند نمي‌‌تواند سر سفره شام بنشيند در حالى كه ظهر غذاهاى سنگين، انواع گوشت‌ها، روغنهاى حيوانى و نباتى، انواع شيريني‌ها و انواع محرّك اشتهاها را خورده است؛ تازه مقدارى سوپ بخورد تا اشتهايش تحريك شود اين روح خود به خود مي‌ميرد، اين آدم نمي‌تواند در نيمه‌ هاى شب بلند شود و اگر هم بلند شود نمى‌تواند لذّت ببرد.

علامه حلی در خدمت امام زمان (ع)

$
0
0
بسم الله الرحمن الرحیم

علاّمه در زادگاهش ((حِلّه )) سكونت داشت و داراى حوزه درس بود، او هر شب جمعه با وسايل آن زمان ، از حِلّه به كربلا براى زيارت مرقد شريف امام حسين (عليه السلام ) مى رفت ، (با اينكه بين اين دو شهر بيش از ده فرسخ فاصله است ) با اين كيفيّت كه بعد از ظهر پنجشنبه سوار بر الاغ خود، به راه مى افتاد و شب جمعه در حرم مطهّر امام حسين (عليه السلام ) مى ماند و بعد از ظهر روز جمعه به ((حِلّه )) مراجعت مى كرد.
در يكى از روزها كه به طرف كربلا رهسپار بود، در راه شخصى به او رسيد و همراه علاّمه با هم به كربلا مى رفتند، علاّمه با رفيق تازه اش همصحبت شد و در اين ميان مسايلى به ميان آمد، علاّمه دريافت كه با مرد بزرگ و عالمى سترگ همصحبت شده است ، هر مساءله مشكلى مى پرسيد، رفيق راهش جواب مى داد، از وسعت علم رفيق همراهش متحيّر ماند، با هم گرم صحبت بودند تا آنكه در مساءله اى ، آن شخص ‍ برخلاف فتواى علاّمه فتوا داد.
علاّمه گفت :((اين فتواى شما برخلاف اصل و قاعده است ، دليلى هم كه اين قاعده را از بين ببرد نداريم )).
آن شخص گفت :((چرا دليل موثّقى داريم كه شيخ طوسى (؛ ) در كتاب تهذيب در وسط فلان صفحه آن را نقل كرده است )).
علاّمه گفت :((من چنين حديثى در كتاب تهذيب نديده ام )).
آن شخص گفت :((كتاب تهذيبى كه در پيش تو است ، در فلان صفحه و سطر، اين حديث مذكور است )).
علاّمه در دنيايى از حيرت فرو رفت ، از اين رو كه اين شخص ناشناس ، تمام علايم و خصوصيّات نسخه منحصر به فرد كتاب تهذيب را كه داشت ، گفت ، درك كرد كه در پيشگاه شخص بزرگى قرار گرفته است لذا مسايل پيچيده اى كه براى خودش حل نشده بود، مطرح كرد و جواب شنيد، در اين وقت تازيانه اى كه در دست داشت به زمين افتاد، در اين هنگام از آن شخص ناشناس پرسيد:((آيا در غيبت كبراى امام زمان (عليه السلام ) امكان ملاقات با آن حضرت وجود دارد؟!)).
آن شخص ناشناس ، كه تازيانه را از زمين برداشته بود و به علاّمه مى داد، دستش به دست علاّمه رسيد و گفت :((چگونه نمى توان امام زمان (عليه السلام ) را ديد در صورتى كه اكنون دستش در دست تو است !)).
علاّمه با شنيدن اين سخن ، خود را به دست و پاى امام زمان (عليه السلام ) انداخت و آنچنان محو عشق شوق او شد كه مدّتى چيزى نفهميد و پس از آنكه به حال عادى خود بازگشت ، كسى را در آنجا نديد، بعد كه به منزل مراجعت نمود و كتاب تهذيب خود را باز كرد، ديد آن حديث با همان علايم از صفحه و سطر، تطبيق مى كند، در حاشيه آن صفحه كتاب نوشت :((اين حديثى است كه مولايم امام زمان (عج ) مرا به آن خبر داده است )) عدّه اى از علما، همان خط را در حاشيه همان كتاب ديده اند. (28)
حكايت جالب ديگر از ديدار امام زمان (ع )
نقل مى كنند: بعضى از علماى متعصّب ، كتابى در ردّ مذهب جعفرى نوشته بود و آن را براى مردم مى خواند و مردم را نسبت به مذهب تشيّع ، گمراه و بدبين مى نمود.
علاّمه حلّى تصميم گرفت به هر نحو ممكن ، آن كتاب را از وى به عنوان امانت بگيرد و پس از اطّلاع از مطالب آن ، رد آن را بنويسد ولى آن دانشمند سنّى ، آن كتاب را به هيچ كس نمى داد.
علاّمه حلّى ، مدّتى به عنوان شاگرد، به كلاس درس او رفت و ارتباط خود را با او گرم كرد و پس از ايّامى ، از او تقاضا كرد كه مدّتى آن كتاب را به عنوان امانت به وى بدهد. سرانجام او گفت :((من نذر كردم كه اين كتاب را بيش از يك شب به احدى ندهم )).
علاّمه فرصت را از دست نداد، به عنوان يك شب ، آن كتاب را از او گرفت و به خانه اش ‍ آورد و تصميم گرفت از روى آن كتاب تا آنجا كه امكان دارد، رونوشت بردارد مشغول نوشتن آن كتاب شد تا نصف شب فرا رسيد ناگهان شخصى در لباس مردم حجاز، در همان نصف شب (به عنوان مهمان ) بر علاّمه وارد شد و پس از احوالپرسى ، به علاّمه گفت : نوشتن اين كتاب را به من واگذار و تو خسته اى استراحت كن .
علاّمه قبول كرد و كتاب را در اختيار او گذاشت و به بستر رفت و خوابيد، پس از آنكه از خواب بيدار شد ديد كسى در خانه نيست و آن كتاب (با اينكه قطور بود) به طور معجزه آسايى ، تا آخر نوشته شده است و در پايان آن ، نام مقدّس امام زمان حضرت مهدى (عليه السلام ) امضا شده است ، فهميد كه آن شخص امام زمان (عليه السلام ) بوده و علاّمه را در اين كار كمك نموده است . (29)
بعضى در مورد اين حكايت گفته اند:((اين كتاب ، بسيار ضخيم بود كه رونويسى از آن ، يك سال يا بيشتر طول مى كشيد، علاّمه در آن يك شب ، چند صفحه از آن را نوشت و خسته شد، ناگهان مردى به قيافه مردم حجاز بر او وارد شد و سلام كرد و نشست و به علاّمه گفت : تو خط كشى كن و نوشتن را به من واگذار، علاّمه قبول كرد و به خط كشى مشغول شد و او مى نوشت ، اما بقدرى سريع مى نوشت كه علاّمه در خط كشى صفحات به او نمى رسيد، هنگامى كه صداى خروس در سحر آن شب بلند شد، علاّمه ديد همه كتاب تا آخر نوشته شده است )).

نقد و بررسی عرفانهای نوظهور - حجت الاسلام و المسلمین احمد عابدی

$
0
0
بسم الله الرحمن الرحیم

سلسله جلسات نقد و بررسی عرفانهای نوظهور

حجت الاسلام و المسلمین احمد عابدی (حفظه الله)


[تصویر: 0079.jpg]

جلسه اول چهارشنبه 5 مهر 91

تعریف عرفان
عرفان مثل بسیاری از اصطلاحات علوم انسانی قابل تعریف نیست، یعنی نمی توان آنرا دقیقاً تعریف کرد، مثل ترس، اضطراب، تهاجم فرهنگی، سرقت، زنا و... و همیشه بصورت تقریبی بیان می شود نه تحقیقی، و یکی از عللی که علوم انسانی از علوم تجربی مشکل ترند همین مسئله است. معنای طلا در همه جا یکی است ولی برای سرقت نمی توان تعریف جامعی بیان کرد. و بلکه عرفان یافتنی است و نه دانستنی. و چون یافتنی است، قابل تعریف نیست. و وقتی بیاید در کلاس درس خراب می شود. هر چه بگویید خوب است، ولی باز خراب شده است. یعنی عرفان وقتی است که سکوت باشد، خلوت باشد، نیمه شب باشد و کسی که آنرا می بابد، غیرت داشته باشد و به احدی نگوید. این می شود عرفان.
با توجه به این مطلب اگر بخواهیم تعریف مختصری از عرفان بگوییم می شود:
المنصرف بفکره الی قدس الجبروت مستدیماً لشروق نورالحق فی سرّه یخصّ باسم العارف
عارف کسی است که دائماً فکرش متوجه قدس جبروت1 باشد و منتظر تابش نور خدا در سرش باشد.
من در میان جمع و دلم جای دیگر است.

تقسیم بندی عرفانها
عرفان مانند هر چیزی حلال و حرام دارد و نباید با اصل عرفان مخالف بود، عرفانهایی از قرآن و اهل بیت علیهم السلام گرفته شد و درست و مورد تائید هستند، عرفانهایی نیز از مسیر غیر از اهل بیت گرفته شده است و عرفانهایی نیز از ضد مسیر اهل بیت گرفته شده است و ما با آن مخالفیم و باید جلویش را بگیریم، اما هرکدام را باید در حد خلافشان با آنها برخورد کرد نه بیشتر، یعنی افراط و تفریط نباید کرد، یک درویشهایی هستند که عیبشان این است که مسجد نمی روند، تقلید نمی کنند، خمس و زکات ندارند، ظاهر شرعی، آداب شرعی را رعایت نمی کنند تا این حد و تا همین حد باید با آنها باید مخالفت کرد. ولی یک درویش هایی هستند مثل پسیخانی و نقطویان که قطعاً و یقیناً از بت پرستان هندوستان نیز بدتر هستند. یعنی با یک چشم نباید همه آنها را نگاه کنیم، یک افرادی صد در صد کافر و مشرک و بت پرست و نجس هستند و یک افرادی هم در این حد است که مسجد نمی روند و تقلید نمی کنند و ... که اینها خیلی با هم متفاوت است، از گناه آدم تا گناه ابلیس از زمین تا آسمان تفاوت است.2

- یک نوع عرفان، عرفانی است که صوفی ها و دراویش مدعی آن هستند: اصحاب صفه زمان پیامبر اکرم (ص)، زهاد ثمانیه و خواجه ربیع مشهد، تا ابوهاشم صوفی در زمان امام چهارم در کوفه و یا صفیان سوری در زمان امام پنجم و ششم، یعنی از زمان پیامبر نیز بوده است و ما با آن مخالفیم و کارهای خلاف شرع نیز در این فرقه ها نیز وجود دارد.

- یک نوع عرفان، عرفان ادیان شرقی است مثلاً عرفان بودائی یا جینی، یا هندوئیزم، و حتی عرفانهایی الان در سیبری و قطب شمال است، این نیز نوعی عرفان است که مال ادیان شرقی هندوستان است که غالباً بت پرستند.3


- یک نوع عرفان، عرفانهایی است که در بعضی ادیان وجود دارد، مثلاً یهودیها یک نوع عرفان دارد، مسیحیها یک نوع عرفان دارد همان رهبانیت و .. مثلاً الان در اسپانیا خانقاهی است که هر 500 سال یکبار درب آن باز می شود و کسانی که به این خانقاه می روند تا 500 سال دیگر نمی توانند به بیرون از آن بیایند و زاد و ولدشان نیز داخل همان کلیسا است و از زمان حضرت عیسی تا الان تاکنون چهار بار درب آن بازشده است. که در اروپا اینطور مسائل خیلی است و این نیز رهبانیتی است که دین ما می گوید لا رهبانیة فی الاسلام.

- یک نوع عرفان، عرفانی است که معلول ترس از جنگ بوده است، زمانی که جنگهای آتن و اسپارت رخ داد یک عده از جنگ می ترسیدند و بهمین خاطر جلوه مقدسی به خود گرفتند.چیزی که در همین هشت سال دفاع مقدس خودمان نیز بود، آدمهایی بودند که از جنگ می ترسیدند ولی رویشان نمی شد بگویند و می گفتند ما جنگ را قبول ندارم. آدمهایی بودند که گاهی از صدام هم دفاع می کردند و به هر طریقی جبهه و رزمندگان و .. را تضعیف می کردند و از دشمن تعریف می کردند. که اینها از دو سه هزار سال قبل سابقه دارند و وقتی از جنگ می ترسیدند می گفتند: دارم دعا می کنم و یک چله دارم می ترسم بهم بخورد و جبهه نمی روم.


- عرفانهایی نیز در این چند سال اخیر پیدا شده است: عرفان های اوشو، اکنکا، کریشنامورتی، شیطان پرستی، عرفانهای سرخپوستی و...

علت جذاب بودن عرفان
علت این است که عرفان جاذبه های فراوانی دارد، مثلاً اگر شما بخواهید به کشور دوردستی که غیرمسلمان غلبه دارد سفر کنید، درسهای که در حوزه خوانده می شود(فقه و اصول)، را نمی توان بیان نمود ولی عرفان اسلامی را در هر جای دنیا، برای بی دین و دین دار جاذبه دارد چون هر کسی عطش معنوی دارد، چه مسلمان چه غیر مسلمان. کمونیست هم که باشد عطش معنوی دارد. خمرهای سرخ وقتی که در کامبوج قدرت در دستشان بود بیش از 2 میلیون آدم را سربریدند، اما مردم بخاطر مسائل عرفانی مقاومت می کردند، با اینکه مسلمان نبودند، ولی هرکسی عطش معنوی دارد. در عین حال که فقه و اصول برای ما بسیار مهم است و ارزش دارد ولی به جنبه های معنوی خیلی باید توجه کنیم.
امام خمینی که فقیه به تمام معنا بود، یک عارف به تمام معنا نیز بود و تا آخر عمرش نیز عرفان را رها نکرد.
هندوستان 150 میلیون مسلمان دارد، که بخاطر یک عارف (خواجه نظام الملک) ، 150 میلیون نفر مسلمان شدند، یعنی عرفان اینقدر تاثیر گذار است،
فلذا ما هیچ وقت نباید با عرفان مخالفت کنیم بلکه باید آنرا پیرایش و پالایش کنیم و با این کارهای صوفی ها و دراویش و حرف های نادرست و مکاشفات دروغین مخالفت کنیم و جلویش را بگیریم، ولی اصل عرفان چیز خوبی است، فقط باید جلوی انحرافات را گرفت تا واردش نشویم.
عرفانهای نوظهور از اساس بر امر باطلی است ولی ادعاها، ادعاهای قشنگی است.
در آینده توضیح خواهیم داد که عرفانهای نوظهور چه حرفهای حقی را با باطل آمیخته می کند و مطرح می کنند.

پاورقی ها
1- جبروت پائین و بالا دارد که قدس جبروت یعنی بالای آن و نگاه و فکر عارف به قدس جبروت است.
2- در آینده نظرات فقها و مراجع را درباره آنها خواهیم گفت.
3- حتی فرقه ی نعمت اللهی ها، تصوفشان می رسد به معصوم علیشاه دکنی و در قرن نه از دکن حیدرآباد هندوستان به ایران آمد ابتدا به شیراز و بعد به اصفهان و بعد به گناباد منتقل شد.

برداشت این مطلب از سایتپایگاه اطلاع رسانی معظم له

اشاراتی کوتاه پیرامون صحیفه سجادیه

$
0
0
بسم الله الرحمن الرحیم

اشاراتی کوتاه پیرامون صحیفه سجادیه

[تصویر: 9206111.jpg]

صحیفه سجادیه که به "اُخت القرآن" معروف شده، مجموعه ای از دعاهای امام سجاد (ع) است. این کتاب از جهت سند و اعتبار دارای چنان جایگاهی است که شاید هیچ کتابی پس از قرآن کریم از نظر صحت سند به آن نمی رسد.
در میان شیعه بدون تردید، اعتبار صحیفه سجادیه حتی از کتب اربعه (کافی- من لا یحضره الفقیه- تهذیب- استبصار) و نیز از نهج البلاغه بیشتر است. بطوری که علامه مجلسی در بحارالانوار ابتدا تصمیم داشته که کتب اربعه و نهج البلاغه و صحیفه سجادیه را نقل نکند ولی سپس نظر ایشان عوض شده و فراوان از کتب اربعه و نهج البلاغه در کتب بحارالانوار حدیث نقل کرده است . اما اعتبار و اشتهار کتاب صحیفه برای ایشان بقدری زیاد بوده است که ضرورتی به نقل از آن احساس نمی کرده و علامه مجلسی مطمئن بوده است اشتهار این کتاب بقدری است که در طول زمان دستخوش حوادث نمی گردد و سالم خواهد ماند.
فقهاء بزرگ نیز در مباحث فقهی خود به جملات کتاب صحیفه سجادیه استناد می کنند، مثلاً مرحوم شیخ انصاری در کتاب مکاسب در بحث خیارات وقتی می خواهد کلمه "شرط" را توضیح دهد به عبارتهای صحیفه سجادیه و دعای توبه آن اشاره می کند. در بحث فقهی از احکام غیبت به دعای مکارم الاخلاق صحیفه تمسک می گردد و... اینها نشان دهنده اهتمام فوق العاده فقها به کتاب صحیفه است.
اما در مباحث عرفانی و معرفتی و بحث خداشناسی و معنویت که ضرورت اول امروز جامعه و بلکه همه مردم دنیا است. صحیفه سجادیه میدان دار بی رقیب است.
آن معارف توحیدی که در این کتاب یافت می شود بدون ترتیب در هیچ کتاب دیگری نمی توان یافت.و هیچ کس را یارای مقابله و برابری با آن نخواهد بود. بلکه نکات و مطالبی در صحیفه سجادیه در مباحث توحیدی یافت می شود نه در نهج البلاغه وجود دارد و نه در اصول کافی و نه در هیچ اثر دیگری.
"لک یا الهی وحدانیه العدد" که در صحیفه سجادیه آمده است حتی برای کسانی که سالها در فلسفه و عرفان کارکرده باشند نیز قابل فهم نیست. مگر آنانکه عرفان را در مقام " جمع الجمعی" یا " فتح الفتوح" و "مقام بقاء بعد الفنا" یافته و شهود کرده باشند، پرتویی از معنای این جمله را خواهند یافت.
اطلاع ما در مورد ملائکه الهی بسیار اندک است، با آنکه فرشتگان بیشترین مخلوقات خداوند هستند و خداوند هیچ موجوداتی را بیشتر از ملائکه نیافریده است . اما نحوه وجود اینان، چگونگی کثرت فرشتگان، کار آنان، مقامات و درجات ملائکه، تفاوت فرشتگان ارضی و عالین و... از مطالبی است که کمتر در کتابهای دیگر یافت می شود. از دعای امام سجاد علیه السلام در مورد صلوات و درود بر حاملان عرش الهی استفاده می شود که: اولاً برخی از فرشتگان صمد هستند. البته خدای متعال صمد بالذات است و ملائکه صمد بالغیرند. ثانیاً مجردات را، چون همیشه به صورت سلبی معنا می کنند، شناخت آنان برای ما دشوار می نماید و تنها باید آنها را با شهود و معرفت قلبی بدست آورد. ثالثاً آیا فرشتگان مجرد از ماده هستند و یا اینکه آنها اجسام لطیف می باشند، چیزی که مورد اختلاف بین محدثین و فلاسفه است و یا آنکه بگوییم فرشتگان ارضی و فرشتگان عالم مثال مادی بوده و یا احکام مادی دارند ولی فرشتگان عالم جبروت و ساکنان عالم بالا مجرد هستند. اینها و صدها بحث جالب و دقیق فلسفی و عرفانی محورهای عمده دعاهای امام سجاد علیه السلام در صحیفه سجادیه است.
انشاء الله خداوند توفیق استفاده بیشتر از زبور آل محمد که سند افتخار شیعه است را به همه پیروان آن امام همام علیه السلام عنایت بفرماید.

نویسندهحجت الاسلام والمسلمین احمد عابدی(حفظه الله)

دانلود نرم افزار عاشورا تا ظهور

$
0
0
بسم الله الرحمن الرحیم

[تصویر: 51996841221210135288_1_.jpg]



با سلام و عرض تسلیت به همه ی عزاداران ابا عبدالله الحسین(علیه السلام)

نرم افزار عاشورا تا ظهور کاری مشترک از وزارت فناوری مجازی و وزارت علوم و تحقیقات مجازی رو جهت دانلود در اختیار همه ی عاشقان حسینی قرار می دهیم.

ان شاء الله که این کار مورد رضایت حضرت ولی عصر(عج) قرار بگیرد.

دانلود مستقیم : AsHuRa Ta ZoHuR - ANTi666.iR.zip


یا الله

WwW.ANTi666.iR

آیا ماه صفر نحس است؟ - استاد عابدی

اوضاع در آخرالزمان

$
0
0
بسم الله الرحمن الرحیم
[تصویر: 0015-9.jpg]

بر اساس روایات اسلامی، در سال پیش از قیام امام مهدی(علیه­السلام)، طیّ سه ماه جمادی الاُولی، جمادی الثانیه و رجب، حوادث شگفت آوری در جهان رخ میدهند که مهمترین آنها جنگ جهانی سوم و قیام زمینهسازان ظهور میباشد.

بنا بر آنچه در بخشی از توقیع (نامه) امام مهدی(علیهالسلام) به شیخ مفید آمده است، در سال پیش از قیام، از ماه جمادی الاُولی حوادث آخرالزمان شتاب بیشتری به خود میگیرند:

... هر گاه ماه جمادی الاُولی از این سال شما (سال پیش از قیام) فرا رسید، از آنچه در آن رخ میدهد، عبرت بگیرید و به خاطر آنچه در پیِ آن خواهد بود، از خواب غفلتِ خود بیدار شوید. به زودی برای شما از آسمان نشانهای روشن آشکار میشود

و همانند آن نیز در زمین خواهد بود...(1).

پیامبر اسلام(صلیاللهعلیهوآله) فرمود:

... سپس شگفتی و سراسر شگفتی بین ماه جمادی تا رجب. سپس شتر ماده پالان شدهای بهتر خواهد بود از آبادی بزرگی که درآمد آن سد هزار [دینار] است(2).

این حدیث به ارزش و اهمیّت داشتن وسایل نقلیّه در دورۀ آخرالزمان، برای رفتن به مناطق امن، اشاره دارد.

بی تردید، مراد از «شتر ماده» در این گونه روایات، وسایل نقلیّۀ امروزی است که سرنشینان خود را داخل شکمهاشان حمل می­کنند.

امام علی(علیهالسلام) میفرماید:

ای شگفتا و سراسر شگفتی بین ماههای جمادی و رجب،

از فراهم آمدن پراکنده ها و دروشدن روییدنیها و صداهایی پس از صداها(3).

از این روایت چنین بر میآید که مراد از شگفتی بین ماههای جمادی تا رجب، وقوع جنگهایی بزرگ، خصوصاً جنگ جهانی است که با گردآوری نیروها و دروشدن آنها و صدای پیاپیِ شلّیک و انفجار توپها، بمبها و موشکها همراهاند.

کعب الأحبار گفته است:

... و شگفتی سراسر شگفتی بین ماه جمادی و رجب.

گفته شد: آن شگفتی چیست؟ گفت: شورش اهل مغرب است، در حالی که بر اسبهای غیر عربی خاکستری سوارند

و با کمک شمشیرهاشان اسیر می­گیرند تا آنکه به لَجّون برسند،

و خروج سفیانی است...(4).

گفتنی است، طبق روایات اسلامی، پیش از خروج سفیانی در ماه رجب در دمشق، نیروهای بربر از شمال غربی افریقا ابتدا وارد مصر شده و سپس به اردن میآیند و به منطقۀ لَجّون در شمال غربی این کشور میرسند و از آنجا به سوی دمشق در سوریه پیش می تازند.

نیز شایستۀ یادآوری است، مراد از «اسبهای غیر عربی خاکستری» در این گونه احادیث، خودروهای نظامی امروزی است که در کشورهای غیر عربی ساخته و برای عملیّات در خاورمیانه، خصوصاً کشورهای عربی، به کار گرفته میشوند. از آنجا که منطقۀ خاورمیانه بیشتر بیابانی و خاکی است، برای استتار خودروهای نظامی، از رنگهای متمایل به رنگ خاک، مانند خاکستری، استفاده میشود.

در روایتی از امام علی(علیهالسلام)، به وقوع چند حادثۀ عجیب در ماههای جمادی الاُولی تا رجب، اشاره شده است:

هر گاه دو نیزه (دو گروه قدرتمند) در شام درگیر شوند، یکی از نشانههای الهی

آشکار میگردد. گفته شد: ای امیر مؤمنان، آن نشانه چیست؟ فرمود: لرزشی

است در شام که در آن بیش از سد هزار نفر نابود میشوند و خداوند آن را

رحمتی برای مؤمنان و عذابی برای کافران قرار میدهد. پس هر گاه چنین شود،

نگاه کنید به صاحبان اسبهای غیر عربی خاکستری [گوش] بریده و پرچمهای زرد

که از مغرب روی میآورند تا آنکه در شام فرود آیند؛ و این، هنگام ترس بزرگتر

و مرگ سرخ (جنگ جهانی) خواهد بود. پس هر گاه چنین شود، نگاه کنید به

فرورفتن آبادیای از دمشق که به آن «حَرَستا» میگویند. پس هر گاه چنین شود،

پسر زنِ جگرخواره (سفیانی) از درّ‌ۀ خشک خارج خواهد شد تا آنکه بر منبر دمشق

قرار گیرد. پس هرگاه چنین شود، منتظر خروج مهدی(علیه­السلام) باشید(5).

به نظر می رسد، در این حدیث، مراد از درگیری دو نیزه در شام، بروز جنگ میان دو گروه اصهب شامی و ابقع مصری باشد، و مقصود از «پرچمهای زرد»، پرچم نیروهای اهل مغرب یا بربر است.

از جمله حوادث مهمّی که در ماه رجب سال پیش از ظهور منجی رخ می دهد، قیام سه تن از زمینهسازان ظهور امام مهدی(علیه السلام) است. در این ماه دو قیام حق خواهد بود که یکی، قیام حسینی خراسانی در خراسان و دیگری، قیام حسینی یمانی در صنعا میباشد. قیام باطلی نیز وجود دارد و آن، قیام سفیانی شامی در دمشق است.

امام صادق(علیهالسلام) فرمود:

... از امور حتمی، خروج سفیانی در ماه رجب است(6).

امام باقر(علیهالسلام) نیز می فرماید:

خروج سفیانی، یمانی و خراسانی در یک سال،

یک ماه و یک روز خواهد بود...(7).

از دیگر حوادث شگفتی که در ماه رجب سال پیش از ظهور روی می دهد، آشکارشدن چهرۀ انسانی در ماه و کف دستی در آسمان است.

داود بن سرحان از امام صادق(علیهالسلام) روایت کرده است:

پیش از آن سالی که صدای آسمانی برمیخیزد، در ماه رجب

نشانهای است. گفتم: آن نشانه چیست؟ فرمود: چهرهای

که در ماه طلوع میکند و دستی که آشکار میشود(8).

.............................................................

1. الاحتجاج، ج ۲، ص ۵۹۹، ش ۳۵۹.

2. الفتن، ص 149، جزء ۳، ح ۶۱۱.

3. شرح نهج البلاغة، ج ۳، ص ۲۶۷، جزء ۶.

4. عقد الدرر، ص 7- ۱۴۶، ب ۴، ف ۳.

5. الغیبة، ص ۳۱۷، ب ۱۸، ح۱۶.

6. الغیبة، ص ۳۱۱، ب ۱۸، ح ۲.

7. الغیبة، ص ۲۶۴، ب ۱۴، ح ۱۳.

8. الغیبة، ص۲۶۱، ب ۱۴، ح

حوادث آخرالزمان در روايات معصومين (ع)

$
0
0
بسم الله الرحمن الرحیم

ابو عبدالله(علیه السّلام) در بارۀ سخن خدای عزیز و جلیل: «به زودی

نشانه هایمان را در اطراف جهان و در جانهایشان به ایشان می نمایانیم

تا برای ایشان آشکار شود که بی گمان، او حق است»(1)، فرمود: فرورفتن

و زشت کردن چهره و سنگباران کردن اند. گفتم: «تا برای ایشان آشکار شود»؟

فرمود: این را رها کن(2)، آن (بی گمان، او حق است)، قیام قائم است(3).

نیز، ابو بَصِیر از ابو عبدالله -صادق-(علیه السّلام) روایت کرده و گفته است:

از او در بارۀ سخن خدای عزیز و جلیل: «به زودی نشانه هایمان را در اطراف

جهان و در جانهایشان به ایشان می نمایانیم تا برای ایشان آشکار شود که

بی گمان، او حق است» پرسیدم، فرمود: می نمایاند به ایشان در جانهایشان

زشت کردن چهره ها را، و می نمایاند در اطراف جهان فروریختن اطراف جهان

را بر آنان؛ پس می بینند قدرت خدای عزیز و جلیل را در جانهایشان و در اطراف

جهان. به او گفتم: «تا برای ایشان آشکار شود که بی گمان، او حق است»؟

فرمود: آشکارشدن قائم همان حقِّ از نزد خدای عزیز و جلیل است

که مردم می بینند گریزناپذیر خواهد بود(4).

علی پسر ابو حَمْزَه از ابو حسن موسی(علیه السّلام) روایت کرده و گفته است:

در بارۀ سخن او (خدا) که گوینده ای بزرگ است: «به زودی نشانه هایمان

را در اطراف جهان و در جانهایشان به ایشان می نمایانیم تا برای ایشان

آشکار شود که بی گمان، او حق است»، فرمود: عذابها در اطراف جهان

و زشت کردن چهره در دشمنان حق اند(5).

عبدالله پسر عَمْرو نقل کرده است: پیامبر(صلّی الله علیه وسلّم) فرمود:

پیشِ روی ساعت (قیام مهدی) زشت کردن چهره،

فرورفتن و سنگباران کردن خواهند بود(6).

عِمْران پسر حُصَیْن روایت کرده است: رسول خدا(صلّی الله علیه وسلّم) فرمود:

در این امّت (مسلمانان)، فرورفتن، زشت کردن چهره و سنگباران کردن

خواهند بود. مردی از مسلمانان گفت: ای فرستادۀ خدا، آنها کی

خواهند بود؟ فرمود: هنگامی که کنیزان آوازه خوان

و ابزارهای موسیقی پدیدار و مستی آوران نوشیده شوند(7).

ابو اُمامَه روایت کرده است: رسول خد(صلّی الله علیه وسلّم) فرمود:

شب می کنند گروهی از این امّت با خوردن و نوشیدن و سرگرمی و شوخی،

و صبح می کنند، در حالی که بی گمان، بوزینه و خوک شده اند، و بی گمان،

می رسد به ایشان فرورفتن و سنگباران کردن، به گونه ای که مردم صبح کنند

و بگویند: امشب تنها پسران فلانی فرو برده شدند و خانۀ فلانی فرو برده شد،

و بی گمان، تندبادی سنگ آور بر ایشان سنگی را از آسمان می فرستد، چنان که

بر گروههایی از قوم لوط و خانه های ایشان فرستاده شد، و بی گمان، فرستاده

می شود بر گروههایی و خانه های ایشان همان باد ناباروری که عاد را نابود کرد؛

بر اثر مستی آور نوشیدن ایشان، حریر پوشیدن ایشان و برگزیدن ایشان

کنیزان آوازه خوان را و ربا خوردنشان و بریدنشان از خویشان...(8).

محمّد پسر مُسْلِم گفت: مردی از ابو عبدالله -صادق- (علیه السّلام) پرسید: قائم شما چه زمانی آشکار می‏شود؟ فرمود:

هنگامی که گمراهی زیاد و راهنمایی کم شود؛ کجروی و تباهی بسیار

و درستی و راستی اندک شوند؛ مردان به مردان و زنان به زنان بسنده کنند؛

فقها به دنیا روی آورند، و بیشتر مردمان به شعرها و شاعران گرایند؛ گروهی

از بدعتگذاران زشت کرده شوند، به‏ گونه‏ای که بوزینه و خوک گردند...(9).

بر اساس احادیث اسلامی، حادثۀ مسخ در آخرالزمان، میان مسلمانان و در برخی سرزمینهای اسلامی، مانند حجاز، بصره، بغداد و ری رخ می دهد.

از جابر پسر یزید جُعْفِی نقل شده است که ابو جعفر محمّد پسر علی باقر(علیهما السّلام) فرمود:

... سفیانی سپاهی را به مدینه می فرستد؛ پس مهدی از آنجا به مکّه کوچ

می کند و به فرماندۀ سپاه سفیانی خبر می رسد که بی گمان، مهدی به مکّه

رفته است. پس سپاهی را در پیِ او می فرستد، ولی به وی نمی رسد، تا آنکه

مهدی، در حالی که بر روش موسی پسر عمران(علیه السّلام) ترسان و منتظر

است، داخل مکّه می شود. فرمود: پس، فرماندۀ سپاه سفیانی در بَیْداء فرود

می آید، و فریادگری از آسمان ندا می دهد: «ای بیداء، این گروه را نابود کن.

در نتیجه، فرو برده می شوند، و از ایشان رهایی نمی یابد، مگر سه نفر که

خداوند گونه هایشان را به پشت سرهایشان برمی گرداند، و آنان از قبیلۀ

کلب اند، و در بارۀ ایشان این آیه فرو فرستاده شده است: «ای کسانی که

کتاب (تورات و انجیل) داده شده اید، به آنچه ما فرو فرستادیم (قرآن) ایمان

آورید، در حالی که آنچه را با شماست، تأیید می کند، پیش از آنکه چهره هایی

را ناپدید کرده و آنها را به پشت سرهایشان برگردانیم»(10)...(11).

بَیْداء در گذشته بیابانی در جنوب مدینه در مسیر مکّه بود، و اکنون، منطقه ای آباد و پیوسته به شهر مدینه است(12).

اَنـَس پسر مالک گفته است: رسول خدا(صلّی الله علیه وسلّم) فرمود:

ای انس کوچولو، بی گمان، مسلمانان پس از من شهرهایی را پدید

می آورند. از آن شهرهایی که به وجود می آورند، شهری است که به آن

«بصره» گفته می شود. پس اگر تو به آنجا رسیدی، بپرهیز از رودش، بازارش

و دروازۀ سلطانش؛ زیرا بی گمان، به زودی در آن شهر فرورفتن، زشت کردن

چهره و سنگباران کردن خواهند بود. نشانۀ آن زمان این است که عدالت بمیرد،

و در آن زمان کجروی آشکار، زنا زیاد و گواهی دروغ پخش شود(13).

امیر مؤمنان علی(علیه السّلام)، در بیان حوادث بصره در آخرالزمان، فرمود:

... سپس لرزش و آن گاه سنگباران کردن و بعد فرورفتن

و سپس زشت کردن چهره و آن گاه گرسنگی خاکستری

و بعد مرگ سرخ خواهد بود، و آن، غرق شدن است(14).

در بارۀ رویداد عذاب مسخ در بغداد، حُذَیْفَه از رسول خدا(صلّی الله علیه وآله) نقل کرده است:

در زوراء گرفتاری ای خواهد بود. گفتند: ای فرستادۀ خدا، زوراء چیست؟

فرمود: شهری در مشرق، میان رودهاست که شرورترین آفریدگان خدا

و زورگویانِ امّت من در آنجا ساکن می شوند، و چهار گونه عذاب(15)

می شود: با شمشیر، فرورفتن، سنگباران کردن و زشت کردن چهره(16).

عبدالله پسر عبّاس نیز از حادثۀ مسخ بعضی از دانشمندان دینی در زوراء، در پیِ وزیدن بادی سرخ در این شهر، خبر داده است:

باد سرخی در زوراء می وَزَد که مردم نمی شناسندش. پس، به دانشمندانشان

پناه می برند و ایشان را در حالی می یابند که بوزینگان و خوکانی

گشته اند که چهره هایشان سیاه و چشمهایشان آبی است(17).

هرچند به گونه ای مشخّص نمی توان گفت مراد ابن عبّاس از «زوراء»، زورای قدیم (بغداد) یا زورای جدید (تهران) است، از دو سخن امام صادق(علیه السّلام) هویداست که عذاب مسخ، در ری (تهران کنونی) هم واقع خواهد شد.

اَعْمَش از امام صادق(علیه السّلام) نقل کرده است:

... اهل شهری که «ری» نامیده می شود؛ ایشان دشمنان خدا، دشمنان رسول

او و دشمنان خاندان وی اند، و جنگ با خاندان رسول خدا(صلّی اللهّ علیه وآله)

را جهاد و مال ایشان را غنیمت می پندارند و برای ایشان (اهل ری) عذاب

خوارشدن در زندگی دنیا و آخرت بوده و برای آنان عذابی ماندگار است...(18).

ابو بَصِیر گفته است:

به ابو عبدالله -صادق- (علیه السّلام) گفتم: سخن او (خداوند) عزیز و جلیل:

«عذاب خوارشدن در زندگی دنیا...»(19)، آن عذابِ خوارشدن در دنیا چیست؟

فرمود: ای ابو بصیر، چه خواری ای سخت تر از آنکه مرد در خانه، سراپرده،

کنار برادران و میان خانواده اش باشد و ناگهان اهل خانه بر او گریبان

چاک داده و یاری جویند. مردم بپرسند: چه شده؟! گفته شود: فلانی

همین الآن مسخ شد! پس گفتم: [مسخ] پیش از قیام قائم یا پس

از آن [خواهد بود]؟ فرمود: نه، بلکه پیش از آن [خواهد بود] (20).

گفتنی است، طبق روایات اسلامی، ستارۀ دنباله دار ناشناسی در آخرالزمان داخل فضای منظومۀ شمسی شده و در ماه صفر سال ظهور امام مهدی(علیه السّلام)، از سمت مشرق در آسمان پدیدار می شود، و در ماه رمضان همان سال، در نزدیکترین فاصله با زمین قرار می گیرد، و مدّت هفت روز، بر زمینیان نورافشانی می کند، و با گازها و غبارهایی که همراه دارد، سبب وزش بادی سرخ و سرخی رنگ آسمان می شود، و صبح روز شانزدهم رمضان، هنگام دمیدن خورشید در افق عربستان سعودی، شهاب سنگ بزرگی از آن جدا شده و با صدای شدیدی، در مشرق زمین فرو می افتد و مردم را دچار دهشت و آسیب می سازد(21). از برخی احادیث اسلامی چنین برمی آید، عذاب مسخ در پیِ همین ترسی که به آن اشاره کردیم، رخ خواهد داد.

ابو اُمامَه گفته است: رسول خد(صلّی الله علیه وسلّم) فرمود:

در امّت من ترسی خواهد بود؛ پس، مردم به دانشمندانشان پناه می برند،

در حالی که ناگهان ایشان بوزینگان و خوکان اند(22).

جعفر گفت: شنیدم مالک پسر دینار می گوید:

در آخرالزمان بادها و تاریکی ای خواهد بود. پس، مردم به دانشمندانشان

پناه می برند و ایشان را در حالی می یابند که بی گمان، زشت گردیده اند(23).

در پایان این مبحث، شایسته است یادآور شویم، هرچند در روایات اسلامی به سرنوشت انسانهای مسخ شده در آخرالزمان اشاره ای نشده است، شاید بتوان گفت، چنین اشخاصی، مانند انسانهای مسخ شده میان برخی امّتهای گذشته، پس از مدّت زمان کوتاهی، خواهند مرد و نسلی از خود بر جای نمی گذارند.

------------------------------------------------------

1. قرآن کریم، سورۀ فصّلت، آیۀ 53.

2. چنین می نماید، سخن خدای متعالی: «تا برای ایشان آشکار شود»، به بنی امیّه و پیروانشان اشاره دارد، و امام صادق(علیه السّلام)، برای پنهان کاری، از این شجرۀ نفرین شده نام نبردند.

3. روضة الکافی، ج 8، ص 119، ح 181.

4. روضة الکافی، ج 8، ص 257، ح 575.

5. الإرشاد، ج 2، ص 373.

6. سنن ابن ماجة، ص 437، کتاب الفتن، ب 29، ح 4059.

7. سنن الترمذیّ، ج 4 ص 1- 90، کتاب الفتن، ب 38، ح 2219.

8. مسند أبی داود الطیالسیّ، ج 2، ص 7- 456، ح 1233.

9. مختصر إثبات الرجعة، ح 16، مندرج در مجلّۀ: تراثنا، سال 2، ش 4، ص 8- 457.

10. قرآن کریم، سورۀ نساء، آیۀ 47.

11. الغیبة، ص 289، ب 14، ح 67.

12. با بهره گیری از: معجم معالم الحجاز، ج 1، جزء 2، ص 3-242، مدخل «البَیْداء».

13. المعجم الأوسط، ج 6، ص 167، ح 6095.

14. بحار الأنوار، ج 57، ص 225، ب 36، ح 58، با نقل از: شرح نهج البلاغة، تألیف میثم بحرانی.

15. در همۀ نسخه های چاپی موجود از عقد الدرر، در اینجا به اشتباه، «تقذف» ثبت شده است که به «تعذّب» اصلاح و ترجمه شد.

16. عقد الدرر، ص 117، ب 4، ف 2.

17. التشریف بالمنن، ص 283، ب 73، ح 410، فتن سُلَیْلی.

18. بحار الأنوار، ج 57، ص 206، ب 36، ح 5، با نقل از: الخصال.

19. قرآن کریم، سورۀ فصّلت، آیۀ 16.

20. الغیبة، ص 269، ب 14، ح 41.

21. در بارۀ این ستارۀ دنباله دار، در مبحث «حوادث سال ظهور امام مهدی(علیه السّلام)، حوادث ماه رمضان»، مفصّل توضیح داده ایم.

22. نوادر الاُصول فی معرفة أحادیث الرسول، ج 2، ص 196، اصل 150.

23. حلیة الأولیاء، ج 1، جزء 2، ص 3- 382.

قرآن صاعد - بررسی بیانات حضرت آیت الله خامنه ای پیرامون صحیفه سجادیه

$
0
0
بسم الله الرحمن الرحیم

[تصویر: 0021-5.jpg]

[تصویر: smpl.jpg]

به‌مناسبت فرا رسیدن شهادت حضرت امام سجاد علیه‌السلام، پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR با انتشار مجموعه‌ی صوتی «قرآن صاعد» در پنج برنامه به بازخوانی و بررسی بیانات حضرت آیت‌الله خامنه‌ای (حفظه الله) درباره ادعیه‌ی صحیفه سجادیه پرداخت.

برداشت این مطلب از سایتپایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله خامنه‌ای (حفظه الله)

شیخ عارف ـ كتابی پیرامون آیت الله كمیلی

$
0
0
[تصویر: sheikh_aref_AzhA_ir.jpg]

كتاب شیخ عارف به زندگانی ، خاطرات و آراء و نظرات عرفانی حضرت آیت الله حاج شیخ محمد صالح كمیلی حفظه الله از همراهان و شاگردان جناب آیت الحق حضرت سید هاشم حداد علیه الرحمه از شاگردان بزرگ جناب آیت الله قاضی رضوان الله علیه پرداخته است.
این كتاب به كوشش جناب وحید برزی تهیه و تدوین شده است
تعداد صفحات : ۴۰۰
قیمت پشت جلد : آذر۹۱ ـ ۹۵۰۰۰ ریال

كلیك ـ جهت خرید اینترنتی می توانید به سایت انتشارات آیت اشراق مراجعه فرمائید ـ كلیك

رئوس مطالب این كتاب عبارت است از :
۱ - زندگی نامه آیت الله کمیلی خراسانی-سلمه الله-
۲ - نقل بعضی تفضلات الهی به ایشان از لسان معظم له و بعضی تلامذه ی شان
۳ - خاطرات و مراودات ایشان با اهل الله و اولیا و علما
۴- آداب سیر و سلوک و وظایف سالکین راه خدا
۵ - مطالب سلوکی و عرفانی در آرا و اندیشه های معظم له
۶ - لزوم داشتن استاد و نقل ایرادات علامه طهرانی (ره) بر نویسنده کتاب پرواز روح
۷ - تبیین عرفان های نوظهور

منابع :
سایت انتشارات آیت اشراق
وبلاگ طریق الی الله ۲

امضای امام صادق (ع) بر نظر بلند ارسطو

$
0
0
آنگاه امام كه خود سليل نبوت و ثمره شجره طيبه طوباى علم است، علم‏پرورى فرموده است و ارسطو را به بزرگى ياد نموده است كه وى مردم زمانش را از وحدت صنع به وحدت صانع مدبر حكيم، دلالت كرده است
بسى مايه فخر و مباهات ارسطو كه سليل نبوت صادق آل محمد (ص) نام او را به زبان آورد و وى را به بزرگى ياد فرموده است و گويا لسان الغيب حافظ از زبان ارسطو به حضور آن حجت بالغه حق سبحانه عرض مى‏كند:

من كه باشم كه بر آن خاطر عاطر گذرم
لطفها مى‏كنى اى خاك درت تاج سرم‏
فایل pdf مقاله را می توانید از لینک زیر دریافت کنید
دریافت فایل


برداشت این مطلب از سایت

مهم : دانلود مستند تقویم مایا

$
0
0
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیک یا رقیة خاتون (سلام الله علیها)
[تصویر: TaGHViMe%20MaYa%20WwW.ANTi666.iR.jpg]

دانلود مستند تقویم مایا : {لینک مستقیم} حجم 16 مگابایت

موضوع کلیپ در رابطه با قوم مایا ها است که چند وقتی در محافل خبر از سه روز تاریکی مطلق جهان دارد که این خبر دروغ بزرگی بیش نیست.
در این رابطه مشاهده این کلیپ خالی از لطف نیست.

چگونه یك استاد داشته باشیم ـ آیت الله قائم مقامی

$
0
0
[تصویر: 0069-2.jpg]

سلام
جناب آيت الله قائم مقامي
لطفا راهنمايي كنيد كه براي بهره گيري اخلاقي نزد كدام استاد برويم. طلبه ام و در تهران زندگي ميكنم و شديداً محتاج [ به راهنما و ] بزرگي هستم. مطلبتان درباره آيت الله شاه آبادي عالي بود.آيا امثال اين بزرگان هنوز وجود دارند.
باسپاس



هو الهادی و الدلیل

برادر عزیز!

متاسفانه در حال حاضر نمی توانم کسی را بطور مشخص معرفی نمایم و گرچه بزرگوارانی چند هستند، اما بارها به دوستان عرض کرده ام که نفس جستجو از استاد ، بسیار مبارک و خوش خبر است و نشان و خبر از روحی حقیقت جو و جانی عطشان معرفت دارد . ولی اینگونه نیست که طیّ مسیر معرفت و سلوک الی الحق تعالی ، از همان ابتدا متوقف به برخورداری از استاد خاصّ باشد . وجود مقدّس پیامبر (ص) و حضرات ائمۀ معصومین (سلام الله علیهم اجمعین) خود برترین راهنمایان و هادیان در مسیر معرفت و قرب به پروردگار هستند و بلکه مستفاد از قرآن کریم آنست که آن حضرات خود " صراط مستقیم " هستند . چنانکه در سورۀ شریفۀ حمد نیز اشاره شده است : " صراط الذین انعمت علیهم " . آن وجودات مقدسه ، خود از نعمت خاصّ قرب و ولایت الهی بهره مند شده اند و لذا بهترین دلیل و راهنما برای هدایت به معرفت و ولایت اند . بنابراین دستورالعملهای عمومی ای که در کلام خداوند و آیات وحی و نیز کلمات حضرات معصومین (ع) آمده است ، همان چیزهایی است که هر انسان برای سلوک معنوی و وصول به قرب حضرت حقّ (عزّ وجلّ) نیازمند می باشد. پس چه بهتر که این عطش مبارک را در آستان کوثر زلال قرآن و عترت سیراب نمود . چگونه؟ با انجام عبادات و عمل خالصانه به احکام شرعی!

مثلاً بهترین و برترین اساتید، چه موعظه ای بالاتر از سخن خداوند می توانند ارائه دهند که جان آدمی را در مورد خطاب قرار دهد؟! چه ذکری بالاتر از نماز می توان توصیه نمود؟ حضرت حقّ، خود ، نماز را طریقِ ذکر خود قرار داده است : ( أقم الصلوة لذکري ) . آیا ما حقّ نماز را اداء کرده ایم و از ظرفیت مطلوب آن که قرب الی الله است استفاده نموده ایم؟ : ( الصلوة قربان کلّ تقیّ ) . آیا تا کنون مزّه ای از عروج نماز را برگرفته ایم : ( الصلوة معراج المؤمن ) !

ملاحظه می فرمایید که در همین نزدیکی هایمان پر است از امکانات و ظرفیت هایی که گاه به دلیل بی اعتنایی و غفلت ما معطّل و بی استفاده باقی مانده اند . هر استاد خبره و ماهری نیز حداقل در گامهای نخست به چیزی فراتر از توجه دادن به این امکانات و فرصت های استثنایی که در اختیار هر فرد قرار دارد ، نمی تواند دعوت کند . اگر بنده مومن به همانچه که از احکام شرعی و فرامین الهی آگاهی دارد ، مخلصانه عمل نماید ، خداوند تضمین نموده که برای ادامۀ راه ، خود معلم و مربّی او خواهد شد : ( اتّقوا الله ، یعلّمکم الله – و من یتق الله یجعل له مخرجاً – إن تتقوا الله یجعل لکم فرقاناً )

وچه بسا در گامهای بعدی ، حضرت پروردگار که مسبب الاسباب است ، استاد دل آگاه و خبیری را به انسان معرفی کرده و در مسیر او قرار دهد.
پس نخستین و البته مهم ترین رکن در طریق معرفت و قرب حضرت حقّ ، انجام خالصانۀ واجبات و ترک محرّمات است و در میان واجبات عبادی ، هیچ چیز برتر از نماز نیست . بنابر این نماز هر چه پاکیزه تر وبا خشوع اتیان شود ، طعم خود را به انسان می چشاند و این طعم و مزّه ، نشانۀ قرب به حضرت حقّ است و معلوم می شود که درجه و مرتبه ای از " معراج و قرب صلاتي " را ادراک کرده ایم!
از لوازم اتیان پاکیزۀ نماز واهتمام جدّی به آن ، حتی الامکان ، تقیّد به اول وقت است . اصولاً انجام عبادات و احکام شرعی ، دو گونه امکان پذیر می باشد. نخست اینکه این احکام و عبادات به عنوان اینکه " مأمور به " و" فرمان " خداوند هستند اتیان شوند. در اینصورت طبیعی است که مومن ، آنها را به انگیزه و قصد ادای تکلیف به جای می آورد و قطعاً نیز مأجور و مثاب خواهد بود و تکلیف شرعی نیز از او ساقط می گردد .اما گونۀ دیگر این است که اتیان عبادات و احکام ، نه از آن روست که صرفاً فرمان و تکلیف الهی هستند ، بلکه فراتر از آن، این عبادات محبوب و مطلوب حضرت پروردگار و مقرِّب به او می باشند و فرد مومن نیز آنها را به قصد و انگیزۀ تحصیل رضایت پروردگار خود و تقرّب به او انجام می دهد. در اینصورت در نظر چنین بنده ای ، صرفِ انجام عبادت کافی نیست، بلکه چگونه انجام دادن آن اهمیت دارد . پس می کوشد آنها را آنگونه که مقرِّب تر بوده و به رضایت حضرت حقّ نز دیک تر باشد بجا آورد. اینجاست که اهتمام به نوافل – به مفهوم عامّ آن – موضوعیت پیدا می کند . نوافل در مفهوم عامّ به معنای هر عملی است که به قصد محبوبیت و مقرّبیت پروردگار انجام می گیرد ، نه صرفاً به قصد " تکلیف و مأموربه " بودن !

راز اهتمام و تقیّد به نماز اول وقت نیز همین است ." اول وقت " به خودی خود ، مأمور به نیست اما محبوب و مطلوب پروردگار است و همین مقدار برای کسی که طالب قرب پروردگار می باشد کافی است که آن را از دست ندهد و بدان اهتمام ورزد .

پس از نماز اول وقت ، نافلِۀ شب نیز تاثیر شگرفی در حصول انفتاح قلبی دارد . – خصوصاً نافلۀ شب جمعه - انس با قرآن کریم ، یعنی تجربۀ گفتگو با خداوند – تا 50 آیه و تدبّر و تأمّل در حداقل 5 آیه بطور روزانه ، نیز از مصادیقِ نوافلِ مقرّب و کارساز است و از یاد نباید برد که در زمرۀ برترین نوافل و مقرّبات ، توسل به مقام ولایت – حضرات معصومین (ع) – خصوصاً وجود مقدّس ابی عبدالله الحسین (ع) می باشد که افضل قربات است . چنانکه در زیارت عاشورا با توسل به آن حضرت ، از خداوند انتظار وصول به مقام محمود را داریم : ( أسئله أن یبلّغني المقام المحمود لکم عند الله ). درست همانگونه خداوند نافلۀ شب را مقتضی وصول به مقام محمود معرفی می کند : ( عسی أن یبعثک ربّک مقاماً محموداً ) و صد البته باید دانست ، تاثیر همه اینها به نحو اقتضاء و امکان است . یعنی فرایند نتیجه بخشی آنها ، آنگاه تکمیل می گردد که مانع و رادع در برابر خود نداشته باشند و گرنه با وجود مانع ، نمی توان از هیچیک از این نوافل انتظار نتیجۀ مطلوب داشت . منظور از "مانع" گناهانی است که آدمی مرتکب می شود که برخی از آنها علاوه بر ایجاد کدورت قلبی ، مانع تأثیر و نتیجه بخشی اعمال دیگر می شوند و در این میان هیچ مانعی غلیظ تر و حاجب تر از دل آزاری و تضییع حقوق دیگران نیست . رعایت حقوق انسانها ، حفظ کرامت افراد - هر کس و در هر مرتبه ای که هستند - ، محبت ورزی و خیر خواهی برای خلق خدا به تصریح مکرّر قرآن کریم و حضرات معصومین (ع) (که به تجربۀ قطعی نیز رسیده) مهم ترین و مؤثرترین راه ابراز محبت به حضرت پروردگارمی باشد و راز دعاهای شبانه حضرات معصومین (ع) از جمله وجود مقدس حضرت صدیقۀ طاهره (س) در حقّ دیگران ، مقدم بر دعای برای خود، همین است! انسان از آن رو که "خلق و مظهر" حضرت حق است، قطع نظر از اینکه کیست، چگونه می اندیشد و چگونه عمل می کند ؟ ، دارای احترام است . حفظ کرامت افراد – محبت ورزی و احسان به دیگران – جدیت در رعایت حقوق انسانها و قضای حوائج آنان و ... مصداق خالصانه ترین عشق و محبت ورزی به خداوند است (الذین آمنوا أشدّ حبّاً لله و من أحبّ شیئاً أحبّ آثارَه) و موثر ترین شیوه برای جلب رحمت الهی است . چنانکه خداوند در قرآن کریم احسان و پرداخت وام به دیگران را برای حلّ مشکلاتشان ، وام به خود می داند (من ذالذي یقرض الله قرضاً حسناً) و به موسی (ع) وقتی که از شخصی بیمار ملاقات نکرده بود ، چنین در مقام گلایه فرمود : « من مریض شده بودم ، چرا از من عیادت نکردی (فقد مرضت و لم تعدني ! ) حضرت امیر فرمود : " أبلغُ ما تستدرّ به الرّحمة أن تضمرَ لجمیع الناس الرحمة " (کارساز ترین چیزی که جلب رحمت الهی را می کند ، آرزوی رحمت برای همۀ انسانهاست .)

و نسأل الله ربّنا أن یلحقنا بنورعزّه الأبهج فنکون له عارفاً و عن سواه منحرفاً و منه خائفاً مراقباً

بهمن ماه 1390 – ربیع الاول -1433
سید عباس حسینی قائم مقامی

منبع : وبسایت رسمی معظم له

سوالات نکیر و منکر در شب اول قبر براساس قرآن و احادیث

$
0
0
در واقع «قبر» همان «برزخ» است.و برزخ عالم بين دنيا و آخرت است كه انسان از هنگام مرگ تا نفخ صور در آن قرار دارد.
پا بر جاست و در روايات ما از آن به باغى از باغ‏هاى بهشت يا چاهى از چاههاى جهنم تعبير مى‏كنند.
قرآن كريم پس از نقل تمنّاى باطل افراد بدكردارى كه از دنيا رفته‏اند و درخواست بازگشت به دنيا را دارند
تا شايد رفتارى شايسته پيشه كنند، ولى برآورده نمى‏شود؛
مى‏فرمايد: «و مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُون ؛ و پشت سر آنان برزخى است تا روزى كه برانگيخته شوند» (مومنون (23)، آيه 100.)

همچنين حال برزخ و برزخيان پس از مرگ را چنين بيان مى‏فرمايد: «وَ ما نُؤَخِّرُهُ إِلاَّ لِأَجَلٍ مَعْدُودٍ يَوْمَ يَأْتِ لا تَكَلَّمُ نَفْسٌ إِلاَّ بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِىٌّ وَ سَعِيدٌ فَأَمَّا الَّذِينَ شَقُوا فَفِى النَّارِ لَهُمْ فِيها زَفِيرٌ وَ شَهِيقٌ خالِدِينَ فِيها

ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّكَ إِنَّ رَبَّكَ فَعَّالٌ لِما يُرِيدُ وَ أَمَّا الَّذِينَ سُعِدُوا فَفِى الْجَنَّةِ
خالِدِينَ فِيها ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ إِلاَّ ما شاءَ رَبُّكَ عَطاءً غَيْرَ مَجْذُوذٍ ؛

و ما [مجازات‏] را جز تا زمان محدودى تأخير نمى‏اندازيم، آن روز كه فرا رسد،
هيچ كس جز به اجازه او سخن نمى‏گويد؛ گروهى بدبختند و گروهى خوشبخت.
اما آنها كه بدبخت شدند، در آتش‏اند؛ و براى آنان در آنجا «زفير» و «شهيق» (ناله‏هاى طولانى دم و بازدم) است. جاودانه در آن خواهند ماند؛ تا آسمان‏ها و زمين بر پا است؛ مگر آنچه پروردگارت بخواهد. پروردگارت هر چه را بخواهد انجام مى‏دهد.
اما آنهايى كه سعادتمند شدند، جاودانه در بهشت خواهند ماند، تا آسمان‏ها و زمين برپا است؛ مگر آنچه پروردگارت بخواهد. بخششى است قطع نشدنى» (هود (11)، آيات: 104 - 108.)

عبارت «ما دامَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ» روشن مى‏سازد كه منظور از «جنت» و «جهنم»، بهشت و دوزخ پيش از قيامت است؛
زيرا هر گاه قيامت برپا شود، بساط زمين و آسمان نيز برچيده مى‏شود.
به همين دليل امام على(ع) به اين آيات در قبال كسى كه ثواب و عقاب برزخى پيش از قيامت را انكار مى‏كرد، استناد كرده است:

«اما رد بر كسى كه ثواب و عقاب در دنيا پيش از برپايى قيامت را انكار مى‏كند، سخن خداوند متعال است». آن‏گاه آيات بالا را قرائت مى‏كنند و در ادامه مى‏فرمايد: «منظور از «إِلاَّ ما شاءَ رَبُّكَ» آسمان‏ها و زمين پيش از برپايى قيامت است؛ زيرا با قيامت، آسمان‏ها و زمين تبديل مى‏شوند».

همانند آيه مذكور، اين سخن خداوند است: (وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلى‏ يَوْمِ يُبْعَثُونَ» و برزخ عبارت است از امرى بين دو امر (دنيا و آخرت) كه عبارت از ثواب و عقاب بين دنيا و آخرت است و مثل آن آيه «النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْها غُدُوًّا وَ عَشِيًّا وَ يَوْمَ تَقُومُ السَّاعَه ؛ آتش است كه هر صبح و شام بر آن (خاندان فرعون) عرضه مى‏شوند» (مؤمن (23)، آيه 46

قيامت خانه جاودانگى است و صبحگاهان و شامگاهان در آن راه ندارد؛ بلكه آن دو در دنيا هستند. همچنين خداوند متعال درباره بهشتيان مى‏فرمايد:
«وَ لَهُمْ رِزْقُهُمْ فِيها بُكْرَةً وَ عَشِيّا ؛ و هر صبح و شام روزى آنان در بهشت مقرر است» (مريم (19)، آيه 62

صبح و شب از صفات شبانه روز است كه در بهشت زندگانى پيش از روز قيامت واقع مى‏شود. خداوند متعال درباره اين گروه مى‏فرمايد:
«لا يَرَوْنَ فِيها شَمْساً وَ لا زَمْهَرِيراً ؛ نه آفتاب را در آنجا مى‏بينند و نه سرما را» (انسان (76)، آيه 13

اين همانند آن سخن خداوند است [كه درباره شهيدان نازل شده است‏]: (وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِى سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ فَرِحِينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ ؛
و مپندار كسانى كه در راه خدا كشته شده‏اند، مردگانند؛ بلكه آنان زنده‏اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى‏شوند» (آل عمران (3)، آيه 169 - بحارالأنوار، ج 6، ص 245).

امام سجاد(ع) در تفسير اين آيه مى‏فرمايد: «هو القبر و إن لهم فيه مَعِيشَةً ضَنْكاً و الله إن القبر لروضة من رياض الجنة أو حفرة من حفر النار»؛
«منظور از برزخ همان قبر است و براى مردگان در آن زندگى سختى است و به خدا قسم قبر يا باغى از باغ‏هاى بهشت است يا چاهى از چاههاى آتش». دليل آن سخن عالم (امام موسى كاظم(ع« است كه فرمودند: «به خدا قسم من بر شما تنها از برزخ مى‏ترسم» (بحارالأنوار، ج 6، ص 218)

تصاویر زیبا و اخبار سلامت حضرت علامه حسن زاده آملی

$
0
0
بسم الله الرحمن الرحیم

غروب روز جمعه اول دیماه ۱۳۹۱ هجری شمسی جناب آقای سید عبدالمجید اسدی در صفحات وبلاگ علامه دهر اخبار جدید و تصاویر زیبائی از اوقات شریف زندگانی حضرت علامه حسن زاده آملی حفظه الله منتشر کردند.

ضمن دعوت از همه علاقمندان به بازدید از این صفحه در وبلاگ علامه دهر به نشانی ذیل ، برای آن دسته از دوستان که معمولاً مخاطب انجمن زینت هفت آسمان می باشند ، با ارائه این مجموعه زیبا و تماشائی در اینجا ، لحظاتی را به اتفاق به میهمانی و زیارت حضرت علامه حسن زاده مشرّف می شویم.


از جانب همه کاربران عزیز این انجمن ، از جناب آقای سید عبدالمجید اسدی به خاطر فراهم کردن این ضیافت قلبی بسیار ممنون هستیم.

منبع اصلی این خبر : وبلاگ علامه دهر

آیا در برزخ تکامل هست؟

$
0
0
درباره ی تكامل برزخی در برزخ باید گفت تكامل علمی هست ولی تكامل عملی نیست یعنی خیلی از چیزها در برزخ برای انسان كشف می‌شود در قیامت هم كشف می‌شود كه می‌گویند «رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا»[1] اما تكاملِ عملی نیست یعنی انسان بتواند كاری انجام بدهد از قبیل ایمان و عمل صالح چه عملِ قلبی، چه عمل جارحی كه به وسیله ی عمل كامل بشود

این‌چنین نیست اما آن باقیات و صالحات كه «إذا مات ابن آدم انقطع عمله الاّ عن ثلاث»[2] آنها در حقیقت آثار عملِ خود انسان است اگر «ولد صالح یدعو له»، اگر شجره‌ای غَرس كرد، اگر كتابی را نوشت و اگر راهی را احداث كرد و اگر چشمه یا قناتی را احداث كرد همه نتیجه ی عمل خود اوست عملی كه انجام داده است بركاتش یكی پس از دیگری به او می‌رسد این دیگر عملِ جدیدی نیست.

اخلاق جزء اعمال است ولی ریشه‌های علمی، معرفتی دارد وگرنه اخلاق عمل است ، عملِ قلبی است؛ تواضع، قناعت، غبطه همه ی اینها جزء اعمال قلبی است. اخلاق این‌چنین است اینها همه‌شان در برزخ با انسان هست اگر كسی تحصیل نكرده كه دیگر نمی‌تواند تحصیل كند.

اما اینكه درباره ی بعضی آمده كه «بَعثه الله یوم القیامة فَقیها»[3] سرّش این است كه هر كس در دنیا به اصول دین و فروع دین معتقد بود و عمل كرد در قیامت موحّد و آگاه مبعوث می‌شود هر كسی اینها را یاد گرفته و در عمل كردن سستی كرده ممكن است این مطالب هم از یادش برود در بحثهای قبل هم مشابه این را داشتیم كه خدای سبحان وعده نداد نفرمود هر كس كار خوب كرد ما به او پاداش می‌دهیم آنكه در قرآن است این است كه هر كس در محكمه ی ما در یوم الحساب با عمل صالح آمد دستش پُر است ما به او پاداش می‌دهیم «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ»[4] نه «مَن فعل الحسنة»

خیلی ها هستند كه كار خوب كردند بعد كار شرّ كردند «خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً»[5] با دستِ خالی می‌میرند اینها را كه خدای سبحان پاداش نمی‌دهد كه، اگر كسی یوم الحساب با دست پُر بیاید یكی، ده برابر پاداش دارد اما اگر كسی بگوید من در دنیا سابقاً كار خوب كردم بعد فرمود خب بله كار خوب كردی اما «خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً» اوضاعت را هم به هم زدی و نتایج دنیایی را هم كه هدفت بود گرفتی اما الآن دستت خالی است اگر كسی به محكمه می‌رود به یوم الحساب می‌رود پای میزان می‌رود باید دستش پُر باشد سخن از «مَن فعل الحسنة» نیست سخن از «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ» است لذا بعضیها آنچه را كه در دنیا خواندند در قیامت یادشان نیست.

پی نوشت:

[1] . سوره ی سجده، آیه ی 12.

[2] . مستدرك‌الوسائل، ج12، ص230.

[3] . وسائل‌الشیعه، ج27، ص91.

[4] . سوره ی انعام، آیه ی 160.

[5] . سوره ی توبه، آیه ی 102.

برگرفته از درس تفسیر آیت الله جوادی آملی
تنظیم : سعیدآقازاده
Viewing all 744 articles
Browse latest View live


<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>